شهادت قاسم بن حسن (ع )

شهادت قاسم بن حسن (ع )
امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت - 88

قـاسـم پـسـر امـام حـسـن مـجـتبى (ص ), نوجوانى كه هنوز به حد بلوغ نرسيده است به حضور حضرت رسيده و از ايشان اجازه نبرد مى خواهد, ولى حضرت او را باز مى دارد قاسم اصرار مى كند و دسـت وپـاى عـمـوى خود را مى بوسد امام به او اجازه مى دهد, ولى قبل از حركت او را در آغوش مى كشد و هر دوچنان مى گريند كه بى تاب بر زمين مى افتند. حـمـيـد بـن مـسـلـم مـورخ واقـعه كربلا مى گويد: جوانى به ميدان آمد كه صورتش چون پاره ماه مى درخشيد, شمشيرى در دست , پيراهنى بر تن و جفتى نعلين در پا داشت كه بند يكى از آنها بريده بودو فراموش نمى كنم كه بند كفش پاى چپش پاره بود.
عـمر و بن سعد ازدى گفت : مى خواهم به او حمله كنم گفتم سبحان اللّه براى چه ؟
به خدا اگر اين جوان مرا بزند دست به سويش بلند نمى كنم , اين گروهى كه دور او را گرفته اند براى او بس است . گـفـت : بـه خـدا حـمـلـه خواهم كرد و بر او تاخت و دست از او بر نداشت تا با شمشير بر فرقش نواخت قاسم به صورت به زمين افتاد و فرياد زد: عمو جان !.
امـام حـسـيـن (ص ) هـمانند باز شكارى خود را به ميدان رساند و چون شير خشمگين حمله كرد شـمـشـيربه سوى عمروبن سعد كشيد, او دست خود را سپر كرد و دستش از آرنج جدا شد عمرو فريادى كشيد وحضرت او را رها كرد لشكر كوفه براى نجات او آمدند ولى او را زير پاى اسبان خود له كردند وقتى غبارفرو نشست حسين را ديدم كه بالاى سر قاسم ايستاده و قاسم پاهاى خود را به زمين مى كشد. حـضـرت فـرمـود: بـه خدا بر عمويت گران است كه تو او را بخوانى , ولى جوابت ندهد, يا جوابت دهـدولـى بـه حـالت سودى نبخشد دور باد قومى كه ترا كشت آنگاه پيكر پاك قاسم را در آغوش كشيد و او را به خيمه شهدا آورد ((114)) .

منبع : امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت
نویسنده : گروه معارف - مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن