ايشان رئيس قبيله خزرج، از اشراف و بزرگان آنان مى باشد خاندان او چه در دوران جاهليت و چه در زمان اسلام داراى مجد و عظمت ويژه اى بوده اند.
كشى در رجال خود صفحه 73 مى گويد:
قيس هميشه در دوران جاهليت و اسلام رياست و سرورى داشت، خاندان قيس به بزرگوراى و شرافت معروف بودند. پدر و جد و پدرانش همه رئيس قبيله بوده اند ...»
پدر قيس از آن افرادى است كه بعد از بعثت پيامبر، به پيامبر ايمان آورد و اسلام كل قبيله خود را ضمانت كرد.
ايشان در دوران زندگى رسول خدا بمنزله رئيس دستگاه فرماندهى بود، و ماموريتهاى شهرى را انجام مى داد و مسئول اجراء دستورات امنيتى و انتظامى در شهر مدينه بود او بعد از خلافت حضرت امير عليه السلام از طرف ايشان به عنوان فرماندار مصر معين مى شود و چهار ماه و پنج روز در آن ديار خدمت مى كند و درپنجم ماه رجب آن ديار را ترك كرد و راهى كوفه شده و در جنگ جمل شركت مى كند.
حضرت ايشان را اين دفعه به عنوان استاندار آذربايجان معين مى كنند، و چنانچه در جلد دوم تاريخ يعقوبى ص 178 آمده است. امير المؤمنين در نامهاى به قبس چنين مى نويسد:
اما بعد خراج و ماليات را بحق و درستى از مردم بگير، با سربازان و سپاهيانت با انصاف و عدالت رفتار كن، از آنچه خدا بتو آموخته است به آنان كه در حضور تو هستند بياموز، ... پرده و حاجب از پيش خود بردار و در خانه را بروى همگان باز كن و تكيه گاهت حق و حقيقت باشد، و نزديكان و خواص خود را بر ديگران مقدم نمى كند.
و پيروى از هواى نفس و خواهشهاى نفسانى نكن كه پيروى هواى نفس تو را گمراه و از خدا باز مى دارد ...!»
قيس در آذربايجان بود، تا زمانى كه حضرت عزم جنگ معاويه مى كند وقتى حضرت مهياى جنگ صفين مى شود از قيس مى خواهد كه پيش حضرت شتافته و در جنگ شركت كند به دستور على عليه السلام قيس آن ديار را ترك و راهى صفين مى شود.