شاعر مذكور در اين ابيات به نحو عالى جواب خليفه و تابعين او از اهل سنت كه اين منقبت را براى مولى محال مى دانند بيان نموده است.
اگر اين مسكين بيچاره كمى فكر كند در مى يابد كه طى الارض على فرض محال بودن هم يك محال عادى است نه محال عقلى چون اگر طى الارض محال عقلى بود بايد حديث معراج پيامبر صحيح نباشد كه در مدت كمى كل آسمانها را با همين بدن جسمانى سير نمود. و اگر محال عقلى باشد منافات پيدا مى كند با ظاهر قرآن كريم كه مى فرمايد:
عفريتى از جن قدرت نداشت تخت ملكه سبا را به حضور سليمان بياورد قبل از اينكه سليمان از جاى خود برخيزد ولى آصف برخيا كه يك بشر بود تخت ملكه سبا را به حضور حضرت سليمان آورد در مدت زمان يك پلك زدن.
پس قرآن اين كار را محال نمى داند يعنى اگر خدا قدرت طى الارض را بخواهد به يكى اعطا كند ممكن است همان طوركه به آصف برخيا اعطا نموده بود، به حضرت على عليه السلام كه اشرف مخلوقات بعد رسول الله است نيز اعطا نمايد. پس صدور چنين فعلى مستلزم هيچ محالى نمى باشد.
مايه شگفتى اين است كه برخى از علماء اهل سنت اين منقبت را براى مولايمان على - عليه السلام - غير قابل قبول مى دانند و حال آنكه خودشان نظير اين منقبت را حتى براى افراد عادى و گمنام جعل مى كنند.
مرحوم علامه در الغدير ده نمونه از اين موارد را از كتب اهل سنت نقل نموده است .
به عنوان نمونه ابن عساكر در تاريخ خود مى گويد: حبيب ابن محمد عجمى روز ترويه (هشتم ذى الحجه) در بصره بود و روز عرفه در عرفات بود.(1)
ابن كثير گويد: شيخ عبد الله يونينى از طريق هوا (طى الارض) به حج رفته است.(2)
در شذورات الذهب آمده جلال الدين سيوطى خادم خود را يك روزه از مصر به مكه برد و باز گرداند.(3)
پى نوشت ها:
(1)تاريخ ابن عساكر ج 4/33.
(2)البداية و النهاية ج/13/94
(3)البداية و النهاية ج 8/54