زنى را آوردند پيش عمر كه شش ماه (بعد از تزويج) زائيده بود، عمر مصمم شد كه او را سنگسار كند. اين خبر بگوش على عليه السلام رسيد: فرمود: بر اين زن حدى نيست. عمر كسى را فرستاد پيش حضرت و سئوال كرد چرا رجم و سنگسار نشود حضرت در جواب فرمود: خدا در قرآن مى فرمايد: «مادران بايد فرزندان خود را دو سال كامل شير دهند»(6)
و در آيه ديگر مى فرمايد «حمل (آبستنى) و شيرخوارى او سى ماه است»(7)
پس شش ماه دوره آبستنى و دو سال هم دوران شيرخوارگى سى ماه مى شود عمر آن زن را رها كرد، و حضرت را تصديق كرد و گفت «لو لا على لهلك عمر»(8)
شبيه اين قضيه را در مورد عثمان نقل مى كنند، اما مى نويسند وقتى عثمان از فرمايش على عليه السلام با خبر شد، كه آن زن را رجم كرده بودند، و زن حين سنگسار به خواهر خود گفته بود كه اى خواهر غمگين مباش كه عورت مرا جز شوهرم كسى نديده است و دست بمن نزده است، وقتى آن طفل بزرگ شد شباهت زيادى به پدرش داشت و آن مرد اقرار نمود كه اين فرزند من است، و زنش بى گناه بوده است. و آن مرد به خاطر نسبت ناروائى كه به زنش داده بود به بلائى دچار شد و بدنش پاره پاره شد و به رخت خوابش ريخت.(9)
خواننده عزيز: آيا ننگ نمى باشد مردى جاى خالى پيامبر را اشغال كند و كسى مسلط بر جان و ناموس مردم باشد كسى كه از قرآن اطلاعى ندارد. آيا از انصاف است كه واگذارند نواميس اسلاميه و روش آئين و اختيار مسلمين را بدست خليفه هائى كه رفتارشان اين است، آن وقت در خانه علم را بسته، و جان رسول الله در خانه محبوس شود؟؟؟ آيا اين ظلم به بشريت نمى باشد؟
پی نوشت ها
(6)احقاف آيه 14
(7)بقره آيه 233
(8)مسند احمد ج 1/190، 195 تفسير نيشابورى ج 3 سوره احقاف.
(9)سنن كبرى بيهقى ج 7 ص 442