عكس العمل ابوبكر

عكس العمل ابوبكر
ابوقتادة انصارى و به همراهى متمم ابن نويره (برادر مالك) به سوى مدينه حركت كردند وقتى اين دو به مدينه رسيدند، ابوقتاده در حالى كه سخت غضبناك بود به ملاقات ابوبكر رفت و ماجرا را براى او نقل كرد كه چگونه خالد مالك را كشت و با ليلى (زن مالك) همبستر شد.
متمم ابن نويره هم مطالبى گفت، و آنقدر گريست كه كمان از دستش افتاد و بيهوش نقش زمين شد! ولى ابوبكر سخت تحت تاثير نقش خالد و پيروزي هاى او بود. بر همين جهت‏ به شكايت ابوقتاده ترتيب اثر نداد.!!! و حاضر نشد ابوقتاده اين سخنان را در مورد خالد بگويد!!
از اين رو ابوقتاده، عمر ابن خطاب را ملاقات كرد، و داستان را براى او نقل كرد: عمر نزد ابوبكر رفت و از وى خواست كه خالد را عزل كند. و اظهار داشت كه از شمشير خالد ظلم و فساد مى‏ بارد، و از وى خواست كه خالد را بازداشت كند، ولى ابوبكر هيچكدام از حكام خود را بازداشت نمى ‏كرد.
سپس ابوبكر خطاب به عمر مى ‏گويد: اى عمر! بس است. خالد حكم خدا را تاويل كرد و اشتباه نمود! زبانت را از نكوهش باز دار!
... اى عمر من شمشيرى كه خداوند بر سر كفار بران نموده است. به غلاف نمى‏ كشم!!!
اين بود يكى از اجتهادات و جنايات ابوبكر، خالد: مسلمانى مثل مالك ابن نويره را كشته است، و با زنش زنا نموده است ولى ابوبكر هيچ عكس العمل نشان نمى ‏دهد، حتى اين شخص را - كه قرآن فاسقش خوانده به گفته عمر از شمشيرش ظلم مى ‏بارد - از منصبش عزل نمى‏ كند، و او در ‏شمشير خالد و امثال او بر مسند خلافت تكيه زده است، و به همين خاطر است كه خليفه، فاسقانى مثل خالد و ضرار بن اوزر كه شراب خوار و اهل فسق و فجور بودند بر جان و مال و ناموس مسلمين مسلط مى‏ كند.
اين است ثمرات حكومت غير معصوم، و كسى كه مست مقام رياست است ‏حاضر است كه به خاطر رسيدن به اين مقام تمام قرآن و سنت پيامبر را زير پاگذارد، كه صفحات تاريخ از اين گونه جنايات، ابوبكر و اتباع وى سياه است.
(قضيه خالد و مالك بن نويره در جلد 7 الغدير و كتب تاريخى مذكور است).
اين بود، حكومت ابوبكر و عكس العمل خليفه در برابر چنين ظلمى كه حتى حاضر نمى‏ باشد كوچكترين عكس العملى نشان دهد، حداقل خالد را نهى از منكر و امر به معروف كند، او حاضرست‏ به خاطر حكومت و رياست هرگونه ظلمى را ناديده گيرد. كه اين يكى از هزاران موردى بود كه ما ذكر كرديم;
اما گذرى كنيم بر حكومت اميرالمؤمنين، تا واضح شود چه ظلم هائى به خاطر غصب حق مسلم على عليه السلام بر انسانيت‏ شد، و چه خون هائى به ناحق ريخته شد.
وقتى بر حضرت اميرالمؤمنين مى ‏رسد كه عمال معاويه بر شهر انبار تاخته ‏اند، و خلخال و دستبند از دست‏ يك زن غير مسلمان به يغما برده ‏اند حضرت چنين فرمود:
به من خبر رسيده كه مردانى از سپاه آنان بر زن مسلمان يا غير مسلمان كه معاهده زندگى در جوامع اسلامى، حياة او را تامين نموده است، هجوم برده خلخال از پا و دستبند از دست آنان در آورده ‏اند.
گردبند و گوشواره آنان را به يغما برده ‏اند، اين بينوايان در برابر آن غارتگران جز گفتن «انا لله و انا اليه راجعون‏» و سوگند دادن به رحم يا طلب رحم و تحريك دلسوزى آنان چاره ‏اى نداشتند ...»
«فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما كان به عندى جديرا»
(اگر پس از چنين حادثه دلخراش مرد مسلمان از شدت تاسف بميرد، مورد ملامت نخواند بود، بلكه در نظر من مرگ براى انسان مسلمان بجهت تاثر از ازن فاجعه امرى شايسته و با مورد است)(22)
ابوبكر و اتباع وى براى بدست آوردن قدرت چند روزى دنيا حاضر هستند هر جنايتى را مرتكب شوند و على ابن ابى طالب: ندا مى ‏دهد:
«والله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلت‏»
بخدا قسم اگر حكومت اقاليم هفت گانه را با آنچه كه زير افلاك آن اقاليم است در برابر اينكه خدا را با كشيدن پوست جوى از دهان مورچه ‏اى معصيت كنم بمن بدهد من اين كار را نخواهم كرد.(23)
پی نوشت ها
(22)خطبه 27 نهج البلاغه
(23)خطبه 222 نهج البلاغه

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن