5ـ فداكارى و دفاع از اسلام

5ـ فداكارى و دفاع از اسلام
غدير از ديدگاه اهل سنت -37

هـركـس بـا مطالعه تاريخ صدر اسلام در مى يابد, كه عمر شريف اميرالمؤمنين على (ع ) در دفاع از اسـلام سـپرى شد اسلام در هيچ زمانى مدافعى والاتر از على (ع ) نداشته است , و چنانكه ابن عباس مى گويد,هيچ كس به اندازه او خود را در معرض خطر قرار نمى داد (257) .
مـا در ايـن مـجـال بـه چند مقطع حساس تاريخ اسلام كه حضور اميرالمؤمنين (ع ) پيروزى حق و حفظاسلام را رقم زده اشاره مى كنيم .
پـس از فـداكـارى هـاى سيزده ساله آن حضرت در مكه ـ كه خود شرحى مفصل و حماسى دارد ـ اولـيـن نمود فداكارى و از خودگذشتگى اميرالمؤمنين (ع ) خوابيدن در بستر پيامبر(ص ) در شب هجرت است اين اقدام شجاعانه و توام با فداكارى باعث شد مشركان متوجه غيبت پيامبر اكرم (ص ) در مـكـه نـشـونـد, وآن حضرت در فرصتى كافى و بدون هراس از تعقيب , نقشه هجرت خويش را طـراحـى كـنـد (258) دراهميت اين شب و ارزش كار على (ع ) كافى است كه بدانيم آيه ذيل در همين رابطه نازل شد:.و من الناس من يشرى نفسه ابتغا مرضات اللّه واللّه رؤوف بالعباد, (259) .و گـروهـى از مـردم , آنـانـنـد كـه در راه كسب رضاى خدا از جان خود مى گذرند, و خدا به اين بندگان رئوف و مهربان است (260) .
امام سجاد(ع ) فرمود:
(اولين كسى كه در راه رضاى خدا از جان خود گذشت , على ابن ابى طالب (ع ) بود.
ان اول من شرى نفسه ابتغا رضوان اللّه هو على بن ابيطالب (261) .
پس از هجرت , يكى از نمودهاى فداكارى اميرالمؤمنين (ع ) در راه حفظ اسلام , حضور درجنگ بدر است .
از روايـاتـى كـه در اين باب وارد شده چنين برمى آيد كه حضرتش در روز بدر چنان درخشيد و از جان گذشتگى كرد, كه خاطره حضورش حتى پس از شهادت آن حضرت در اذهان مسلمانان باقى بود, و پس از آن , كتب اخبار و حديث از ذكر آن مشحون است (262) .
در روز جـنـگ احـد بـه حـدى در راه حـفـظ جان پيامبر(ص ) پاى فشرد كه بعضى از اهل حديث گفته اند:(گشايش روز احد با صبر على ميسر شد).
او خـود فـرمـود: (مـن در روز جـنگ احد شانزده ضربت خوردم ) (263) ابن اثير در اسدالغابه مى نويسد:.
در روز احـد, شانزده ضربت خورد كه هر يك او را به زمين مى افكند, ولى جبرئيل اورا بلند مى كرد (264) .و در روايتى است :.
كسى كه در روز احد علمداران مشركان را به هلاكت رساند, على (ع ) بود وقتى آنها راكشت پيامبر گـروهى از مشركان را ديد, فرمود: على جان ! به آنها حمله كن حضرت حمله كرد, آنها را پراكنده سـاخـت و تـعـدادى از آنـهـا را كشت پس از آن پيامبر(ص ) گروه ديگرى راديد دستور حمله داد عـلى (ع ) حمله كرد, آنها را پراكنده ساخت و تعدادى از آنها را كشت و چون اين ماجرا براى بار سوم تكرار شد, جبرئيل به پيامبر اكرم (ص ) عرض كرد: يا رسول اللّه فداكارى اين است .
حضرت فرمود: آرى چون او از من است و من از اويم .
جبرئل عرض كرد: و من نيز از شمايم .
آنگاه صدايى شنيدند كه مى گفت : لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على , (265) .
شمشير اگر هست , ذوالفقار است و جوانمرد اگر هست , على است .
در روز خندق , ضربت اميرالمؤمنين (ع ) بود كه سرنوشت جنگ را تعيين كرد, و عمرو بن عبدود را كه نزديك بود با هياهو لشكر اسلام را دچار تزلزل كند, بر زمين افكند پس از آن كفار مهاجم , چنان دچارترس و وحشت شدند كه بى اختيار پراكنده شده مدينة النبى از شر آنان در امان ماند پاداش آن دلـيـرى ,نـشـانى بود كه پيامبر(ص ) براى هميشه بر سينه او آويخت : ضربت على در روز خندق از اعمال همه امتم تاروز قيامت برتر است (266) .و هـنـگـامـى كـه حـضـرت عـلـى (ع ) به ميدان مى رفت فرمود: (تمام اسلام به ميدان تمام كفر مى رود) (267) .و فرشته وحى فرود آمده در شان او قرائت كرد:.و رد اللّه الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيرا و كفى اللّه المؤمنين القتال , (268) .
خداوند مشركان را خشمگين برگرداند, در حالى كه به هيچ خيرى دست نيافتند و خداوندمؤمنان را از جنگيدن بى نياز كرد.
نـزول ايـن آيـه در شـان امـيـرالـمـؤمنين به قدرى مشهور و مسلم بود كه بنا به نقل سيوطى در درالـمـنـثـور ابـن مسعود, صحابى بزرگ پيامبر و قارى قرآن اين آيه را چنين مى خواند و كفى اللّه المؤمنين القتال بعلى (269) , يعنى خداوند با على , مؤمنان را از جنگيدن بى نياز كرد.
پـيـوسـت ايـن كـلـمـه بـه آيـه قـرآن از سـوى ابـن مـسعود, نشان مى دهد كه نزول آيه در شان اميرالمؤمنين (ع )در نزد او مسلم بوده است .
خـيـبـر, يـكى ديگر از صحنه هاى حضور تعيين كننده على (ع ) بود, به اين معنا كه بدون حضور او اسـلام در پـشت درهاى بسته خيبر متوقف مى شد و لشكر اسلام ناكام به مدينه باز مى گشت آنگاه مـعـلـوم نـبوديهود با اسلام و مسلمانان چه مى كرد دو روز متوالى لشكر اسلام از مقابل سپاه يهود شكست خورده به اردوگاه خود بازگشته بود.
پـيـامبر(ص ) در حضور همه سپاهيان فرمود: (فردا پرچم جنگ را به دست كسى مى دهم كه خدا ورسول را دوست مى دارد و خدا و رسولش او را دوست مى دارند, مهاجمى كه هرگز فرار را تجربه نكرده است ) آن شب را همه اصحاب با اين آرزو به سر بردند كه فردا پيامبر(ص ) احضارشان كند و پـرچم را به دستشان دهد ولى با طلوع خورشيد رسول گرامى (ص ) على (ع ) را خواست گفتند: يا رسـول اللّه ! على درد چشم دارد فرمود: او را بياوريد على را آوردند حضرت آب دهان به چشمانش مـالـيـد و پـرچم را به دستش داد و راهى ميدان كرد و آن فتح نمايان كه در تاريخ مشهور است به دست او انجام شد و مشكل حضور يهود در جزيرة العرب براى هميشه حل شد (270) .
آن روز سـپـر از دسـت حـضـرت افـتاد, يكى از درهاى قلعه را بر كند و تا پايان جنگ به مثابه سپر دردست داشت پس از جنگ سپاهيان آزمودند و دانستند كه براى حمل آن در, چهل نفر (271) و براى برگرداندن آن 8 نفر لازم بود (272) .
در حنين هنگامى كه همه لشكر گريختند, و رسول مكرم اسلام (ص ) را تنها گذاشتند, جز سه نفر كـسـى در مـيدان باقى نماند: عباس بن عبدالمطلب عموى پيامبر, ابوسفيان بن حارث پسر عموى پـيـامبر واميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) و او بود كه شجاعانه در كنار پيامبر جنگيد و از جان شريفش دفاع كرد, تا جنگ به نفع اسلام مغلوبه شد (273) .
پـيـش از آن نـيـز, در روز فـتح مكه , على (ع ) بود كه پا بر دوش پيامبر نهاده كعبه را از لوث وجود بت تطهير نمود (274) .و خلاصه آنكه على (ع ) جز در جنگ تبوك كه به دستور پيامبر در مدينه ماند, در تمام جنگهاحضور داشت (275) .ابن عباس مى گويد: (در تمام حملات , پرچم رسول خدا بر دوش على (ع ) بود) (276) .و چنين بود كه وجود على (ع ) به عنوان تاييد وجود شريف پيامبر گرامى اسلام (ص ) به شماررفت .
پيامبر اكرم (ص ) فرمود:.
لـمـا عـرج بـى رايـت عـلـى سـاق الـعـرش مكتوبا لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه ايدته بعلى نصرته بعلي , (277) .آنـگـاه كـه مرا به معراج بردند, ديدم بر پايه عرش نوشته است : خدايى جز خداى يكتانيست محمد رسول خداست او را با على تاييد كردم , او را با على يارى كردم .
257 مناقب ابن مغازلى , ص 71, حديث 102.
258 مسند امام احمد بن حنبل , ج 1, ص 348 و مستدرك الصحيحين , ج 3, ص 4.
259 سوره بقره , آيه 207.
260 تفسير قرطبى , ج 3, ص 21 و تفسير كبير, ج 3, ص 223 و تفسير فرات , ص 65 و اسدالغابه , ج 4, ص 99.
261 فرائدالسحطين , ج 1, ص 330, باب 60, حديث 256 و مناقب خوارزمى , ص 127, حديث 141.
262 حلية الوليا, ج 9, ص 145.
263 الصواعق المحرقه , ص 186, فصل اول .
264 اسدالغابه , ج 4, ص 97.
265 تاريخ دمشق , ج 1, ص 167, ج 213 و 214 و تاريخ طبرى , ج 2, ص 197.
266 المستدرك على الصحيحين , ج 3, ص 120 و مقتل خوارزمى , ج 1, ص 45.
267 اقبال الاعمال , ص 467, سطر 15.
268 سوره احزاب , آيه 25.
269 در المنثور, ج 5, ص 192, سطر 35.
270 كـنـزالـعـمـال , ج 13, ص 162, حـديث 36493 تا 36496 و فرائدالسحطين , ج 1, ص 261 و الـصـواعـق الـمـحرق , ص 187, حديث 2, باب 50, حديث 201 و تاريخ دمشق , ج 1, ص 174 تا 246 حديث 217 تا 290 و مناقب ابن مغازلى , ص 176, تا 189, حديث 213 تا 224.
271 تاريخ بغداد, ج 11, ص 324 و كنزالعمال , ج 13, ص 136, حديث 36431 و الصواعق المحرقه , ص 186.
272 مسند امام احمد بن حنبل , ج 6, ص 8 و الصواعق المحرقه , ص 186.
273 البدايه و النهايه , ج 4, ص 325.
274 مناقب ابن مغازلى , ص 202, حديث 240.
275 الصواعق المحرقه , ص 185, فصل اول .
276 فرائدالسحطين , ج 1, ص 363, باب 66, حديث 289.
277 تاريخ بغداد, ج 11, ص 173 و فرائدالسحطين , ج 1, ص 235, باب 46, حديث 183 تا 185.
منبع : غدير از ديدگاه اهل سنت
نویسنده : محمد رضا جباران

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن