يكى از عوامل مؤثر در تكوين شخصيت علمى، معنوى و جسمى كودك و نوجوان، ايجاد هماهنگى و همكارى مثبت و سازنده بين خانه، مدرسه و جامعه است . براى رسيدن به اهداف تربيت دينى و ترويج فرهنگ نماز، همكارى همه ارگانها و نهادها بويژه نهادهاى فرهنگى و تربيتى ضرورت تام دارد.
خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و...) در انجام دادن وظايف تربيتى و پرورش مسائل دينى، مكمل يكديگرند.
پيوند و ارتباط نزديك خانه، مدرسه و جامعه (مسجد و رسانهها و...) با يكديگر، در واقع پيوند استوانههاى تربيت صحيح و منطقى است. امروزه، لازم است مدارس يك علاقه واقعى و باطنى، براى حضور مستمر و ارتباط نزديك دانش آموزان با مساجد، در آنان ايجاد كنند. در اين راستا، مدارس نبايد فقط به ساختن نمازخانهها اكتفا كنند. هر چند ساخت و توسعه نمازخانهها اقدامى مثبت و ارزنده براى رسيدن به ارزشها و مقدسات والاى دينى است، اما هيچگاه جاى مساجد و اثرات سازندهى آنها را نميگيرد.
لازم است، همهى تلاش دست اندركاران تعليم و تربيت، بر اين باشد كه پيوندى واقعى ـ نه ظاهرى و صورى ـ بين خانه، مدرسه و جامعه ايجاد كنند. با اين گونه پيوند، هم خانه به فضايى اسلامى و آكنده از ارزشهاى معنوى تبديل ميشود و هم، مدرسه نقش سازنده و هدايتگرى در زمينهى ارزشهاى دينى مييابد. از اين رو، با هماهنگى و يكسانى فضاى حاكم و ارزشهاى معنوى و دينى در خانه و مدرسه، بسيارى از تعارضات و مشكلاتى كه ممكن است براى كودكان در نتيجهى ناهماهنگى بين خانه، مدرسه و جامعه ايجاد شود، بر طرف ميگردد.
البته، اين پيوند بايد مستمر باشد; نه مقطعى و وابسته به شرايط خاص. چنين پيوندى، كارى گروهى و حركتى اجتماعى را ميطلبد. اين گونه كارها، بس پيچيده است و با چند بار بردن دانش آموزان به مسجد و حضور فيزيكى آنان، نميتوان به نتايج مطلوب و رضايتبخش رسيد.
فرهنگ انس گرفتن با مسجد و در رأس آن نماز به عنوان يك حركت ارادى، آگاهانه و مستمر، بايد از آغاز دوران كودكى در نظام تربيتى خانه، مدرسه و جامعه به عنوان يك اصل مهم تربيتى مدّنظر قرار بگيرد تا فطرت خداجوى كودك به گونهاى رشد و پرورش يابد، كه هيچ عامل و شرايطى نتواند موجبات انحراف او را فراهم سازد.
در آموزش و پرورش قديم، همهى مسئوليتهاى تربيتى را مدرسه بر عهده ميگرفت. در تربيت جديد، اين حقيقت پذيرفته شده است كه آموزش و پرورش مدرسه بدون همكارى آگاهانه و فعالانهى خانواده، نتيجهى مطلوبى نخواهد داد. دليل چنين نگرشى آن است كه كودك بيشتر اوقات فراغت خود را در خارج از مدرسه و اغلب در خانه و جامعه ميگذراند. از آنجا كه كودك از والدين و جامعه متأثر ميشود، خنثى كردن اثرات محيط خارج از مدرسه در مدت محدود درسى، بسيار سخت و گاهى غير ممكن است. در واقع، امروزه اگر خانواده، مدرسه و جامعه (مسجد و...) نسل جديد را به سوى يك هدف و روش واحدى سوق ندهند، نميتوان اميدى به پيشرفت دينى جامعه داشت. اگر اين مثلث تربيتى (خانه، مدرسه و جامعه) در برنامهها و روشها هماهنگى لازم را نداشته باشند، در روند رشد دينى كودك و نوجوان اختلال به وجود خواهد آمد; كه اولين عارضهى آن، تعارض است. متأسفانه، بايد اذعان كرد كه فعاليتها در اين راستا، هماهنگ، همجهت و همخوان نيست. حتى در مواردى، ممكن است با فعاليتهاى موازى و گاهى مغاير، انرژى و توان يكديگر را خنثى و كاهش دهند.
به طور مثال، بعضى خانوادهها اطلاعات چندانى از دين ندارند. از طرفى، مدرسه تكاليف سختى بر بچههاى اين گونه خانوادهها تحميل ميكند. اين تعارض باعث ميشود كه نوعى دو گانگى در كودكان و نوجوانان به وجود آيد.
نمونهى ديگر اينكه، برخى خانوادهها كه به مذهب توجه دقيق و لازم ندارند، در محافل و ميهمانيها ـ بدون توجه به مسائل شرعى ـ براى بچههايشان لباس هايى انتخاب ميكنند كه با آن مجالس تناسب داشته باشند از سويى، اصرار مدارس بر اين است كه دانش آموزان پوشش و لباس مناسب با شرع بپوشند. در اينجا نيز اختلاف ميان خانه و مدرسه، براى بچهها تعارض به وجود ميآورد.
منبع : مجله مسجد، ش50 ، ص21 به قلم محمدرضا مطهرى