معاويه درگذشت و يزيد بر تخت خلافت تكيه زد. وى نخست در نامه اى به وليد، والى مدينه اين گونه نوشت: از عموم مردم براى من بيعت بگير به خصوص از عبداللّه بن زبير و حسين بن على.
وى به پيوست اين نامه، نامه و يادداشت كوچكى به اندازه گوش موش، به وليد ارسال مى كند. آن يادداشت كوچك چه بوده است؟
مدارك و اختلاف نسخه آن ها پيرامون اين نامه و يادداشت كوچك كه سه گونه نقل شده است، به زودى بررسى خواهد شد.
وليد امام حسين عليه السلام را به نزد خود طلبيد و براى يزيد، تقاضاى بيعت كرد. حضرت در پاسخ به او فرمود: مهلتى بده! تا من قدرى فكر كنم.
وليد نيز به حضرت گفت:
انصرف على اسم اللّه;1
برو در پناه خدا، برو به سلامت.
امام حسين عليه السلام به سلامت از نزد وليد خارج شد.
ذهبى ضمن پرداختن به اين قضيه علاوه بر اين مطلب مى افزايد:
فلم يشدّد الوليد...;2
وليد به حضرت سخت نگرفت...(!)
مروان بى آن كه جايگاه و سمتى رسمى داشته باشد، در آن محفل حضور داشت. وى به وليد مى گويد: من به تو گفتم او را در همين جا بكش(!) چرا انجام ندادى؟
به راستى آيا با اين سخن مروان، سرّ عزل مروان و نصب وليد را نمى توان فهميد؟
مروان در ادامه افزود:
عصيتني، لا واللّه لا يمكّنك مثلها من نفسه أبداً;
به خدا سوگند! ديگر دست تو به حسين نمى رسد و نمى توانى او را دست گير كنى!
وليد در پاسخ گفت:
الويح لغيرك يا مروان! إنّك اخترت لي الّتي فيها هلاك ديني ودنياي. واللّه ما أحبُ أنّ لي ما طلعت عليه الشمس وغربت عنه من مال الدنيا وملكها وإنّي قتلت حسيناً. سبحان اللّه! أقتل حسيناً إن قال: لا أبايع؟ واللّه إنّي لأظنّ أنّ امرءاً يحاسب بدم الحسين خفيف الميزان عنداللّه يوم القيامة;3
اين چه حرفى است كه مى زنى؟ كارى كنم كه در آن هلاكت دنيوى و اخروى باشد(!) اگر تمام دنيا را به من بدهند تا اين كه حسين را بكشم قبول نمى كنم(!) سبحان اللّه! حسين را بكشم فقط به اين جهت كه مى گويد: بيعت نمى كنم، قاتل او در نزد خدا، پرونده اش بى چيز است.
كسى گمان نكند كه وليد دوست دار سيّدالشهداء عليه السلام بوده است; نه، او طرح و نقشه را اجرا مى كرده...! اين مطلب را به زودى ثابت خواهيم كرد.
با توجه به آن چه بيان شد، معلوم مى شود كه برخورد وليد بن عتبه، با وصيّت معاويه بر يزيد در رويارويى با امام حسين عليه السلام و ابن زبير هم آهنگى وجود داشت.
معاويه به يزيد وصيّت كرد: هر جا عبداللّه بن زبير را پيدا كردى، او را تكه تكه كن... .4
او درباره سيّدالشهداء عليه السلام به مدارا وصيّت كرد. پس اين سفارش ها از روى محبّت به امام حسين عليه السلام نبوده، بلكه اين نقشه و برنامه است.
عبداللّه بن زبير شبانه و از بى راهه از مدينه به طرف مكّه حركت كرد. وليد بن عتبه لشكرى در پى دست گيرى او فرستاد. ولى وقتى خبر حركت امام حسين عليه السلام از مدينه به مكّه به او رسيد، وليد گفت: الحمدللّه!
شيخ مفيد رحمة اللّه عليه در اين باره مى نويسد:
وهي ليلة السبت لثلاث بقين من رجب سنة ستّين من الهجرة، واشتغل الوليد بن عتبة بمراسلة ابن الزبير في البيعة ليزيد وامتناعه عليهم... فخرج عليه السلام في تلك الليلة وهي ليلة الأحد ليومين بقيا من رجب متوجّهاً إلى مكّة...;
سيّدالشهداء عليه السلام در شب شنبه و سه روز به پايان ماه رجب در سال 60 هجرى در مدينه بودند كه وليد بن عتبه مشغول بيعت گرفتن از فرزند زبير بود... .
آن جناب در شب يك شنبه و دو روز به پايان رجب مانده به سوى مكّه حركت كردند... .
وليد مأمورانى را به منزل آن حضرت فرستاد تا ببينند آيا امام از مدينه خارج شده اند يا نه؟ آنان آمدند و آن حضرت را در منزل پيدا نكردند. در اين هنگام وليد گفت:
الحمد للّه الّذي خرج ولم يبلتني بدمه...;5
خدا را سپاس كه او خارج شد و من دستم به خون او مبتلا نشد(!)
مهم ترين وجالب ترين نكته اى كه در برخورد وليد با امام حسين عليه السلام به چشم مى خورد، در روايت بلاذرى وجود دارد. او مى گويد:
بعد از آن كه وليد، امام حسين عليه السلام را احضار كرد و به او گفت: «برو به سلامت»، به آن جناب رو كرد و گفت:
لو علمت ما يكون بعدنا لأحببتنا كما أبغضتنا;6
اگر بدانى كه بعد از اين از ديگران چه خواهى ديد، به همين اندازه كه اكنون از ما بدت مى آيد، ما را دوست خواهى داشت.
1 . البداية والنهايه: 8 / 147.
2 . سير اعلام النبلاء: 3 / 543.
3 . الارشاد: 2 / 33 ـ 34، الفتوح: 5 / 14.
4 . تاريخ طبرى: 4 / 238.
5 . الارشاد: 2 / 34.
6 . انساب الاشراف: 3 / 157.