سليمان شخصيت والايى نزد اهل سنّت دارد. در كتاب هايى كه به شرح حال صحابه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله مى پردازند، شرح حال سليمان را بسيار با تجليل ياد مى كنند. ذهبى درباره او مى نويسد:
او به همراه نزديكان خود نامه اى به حسين بن على نوشت. آن ها او را به كوفه دعوت كردند، ولى او موفق نشد و نتوانست او را يارى كند، چرا كه او در زندان بود.1
البتّه ذهبى تصريح نمى كند كه ابن زياد او را زندانى كرده بود; چرا كه باور به زندانى شدن شخصيتى هم چون سليمان، به واسطه ابن زياد والى يزيد، براى آنان بسيار سخت است.
عجيب اين است كه برخى از علماى اهل سنّت درباره او فقط اين گونه اظهار نظر مى كنند:
... فلمّا عجز عن نصره نَدِم وحارب;2
... وقتى او از يارى حسين ناتوان شد پشيمان گشت و به جهاد پرداخت.
يعنى از اين كه به بيعتش وفادار باشد و همراه سيّدالشهداء عليه السلام قيام كند، عاجز و ناتوان شد و پشيمان گشت!
به راستى بايد تأمّل كرد كه چگونه عاجز شد كه به پشيمانى اش انجاميد؟ اين ناتوانى و پشيمانى چگونه باهم جمع مى شوند؟ (واللّه العالم)
آرى، اين شيطنت هايى است كه بعضى از دانشمندان سنّى داشته اند; چرا كه نمى خواهند به زندانى بودن چنين فردى تصريح كنند و حتّى مى خواهند وانمود كنند كه گناهى از او سر زده و او پشيمان شده و بعد به جنگ پرداخته است. آنان به همين معنا اشاره مى كنند و مى نويسند:
كان ديّناً عابداً خرج في جيش تابوا إلى اللّه من خذلانهم الحسين الشهيد، وساروا للطلب بدمه، وسمّوا جيش التوّابين;3
او مردى ديندار و عابد بود و به دليل كوتاهى اش در مورد حسين عليه السلام با لشكرى كه به سوى خدا توبه كرده بودند، به خون خواهى حسين شهيد عليه السلام قيام كرد و نام آن لشكر به توّابين (توبه كنندگان) معروف شد.
اين لشكر همان سپاهى است كه با لشكر شام رو به رو شدند و بزرگان لشكر ابن زياد و شخصيت هايى را كه كوفه آن روز را اداره مى كردند و حال به شام رفته بودند، در حمله اى به قتل رساندند. گفتنى است كه ماجراى توّابين خود تاريخى جداگانه دارد.
1 . سير اعلام النبلاء: 3 / 395.
2 . تاريخ الاسلام: 5 / 123.
3 . تاريخ الاسلام: 5 / 122.