ميثم تمّار از كسانى است كه به دست ابن زياد به شهادت رسيده است. جريان ميثم و اين كه حضرت امير مؤمنان على عليه السلام كيفيت شهادتش را به او خبر داده بودند، از وقايع جالب، عجيب و شنيدنى است. نوشته اند: حبيب بن مظاهر از كيفيت شهادت ميثم باخبر بوده و عجيب تر اين كه رشيد هجرى نيز از احوال هر دو نفر اطّلاع داشته است.
در كتاب رجال كشى اين گونه آمده است:
روزى حبيب بن مظاهر و ميثم تمّار با هم ملاقات مى نمايند و به يك ديگر از اتّفاقاتى كه برايشان در آينده پيش مى آيد، خبر مى دهند. ميثم به حبيب مى گويد: تو را به اين كيفيت به شهادت مى رسانند.
حبيب هم به ميثم مى گويد: تو را به اين صورت شهيد مى كنند.
وقتى اين دو نفر از هم جدا مى شوند، رشيد هجرى مى رسد و از مردم مى پرسد: اين دو نفرى كه با هم صحبت مى كردند، كجا رفتند؟
مردم گفتند: اين دو نفر حرف هاى عجيبى مى زدند.
پرسيد: چه مى گفتند؟
آنانى كه شنيده بودند، به رشيد منتقل كردند.
رشيد در ادامه گفت: اين دو نفر قسمتى از واقعه را كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده اند، نگفته اند و ميثم اين قسمت را فراموش كرده كه براى آوردن سر حبيب به كوفه، فلان مقدار درهم جايزه قرار مى دهند.1
آرى، چنين افرادى در كوفه وجود داشتند، امّا تعدادشان به تعداد انگشتان دو دست هم نمى رسد; افرادى كه اسرارى اين گونه را از اميرالمؤمنين عليه السلامشنيده اند و براى هم ديگر تعريف كرده اند و به هم بشارت داده اند.
آرى، به راستى آن شيعيان واقعى اين گونه براى شهادت آماده بودند. سؤال اين جاست كه شمار چنين افراد و جان بركفانى كه به واسطه زياد بن ابيهو عبيداللّه بن زياد به قتل رسيدند، چه اندازه بوده است؟
ابن حجر عسقلانى درباره ميثم تمّار مى نويسد:
ميثم در سال آخر عمرش به مكّه مشرف شد و در مدينه خدمت اُمّ سلمههمسر رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله رسيد و گفت و گويى ميان ايشان صورت گرفت. وقتى او به كوفه برگشت و دست گير و زندانى شد، به مختار ثقفى كه او نيز در زندان بود، اين گونه مى گويد:
إنّك ستفلت وتخرج ثائراً بدم الحسين فتقتل هذا الّذي يريد أن يقتلك;2
تو به زودى آزاد خواهى شد و از مرگ نجات مى يابى و انتقام خون حسين عليه السلام را از كسانى كه قصد جان تو را كرده اند خواهى گرفت.
همين سخن به واقعيت پيوست. ميثم به شهادت رسيد و مختار تا بعد از واقعه كربلا در زندان بود.
1 . رجال كشى: 1 / 292.
2 . الارشاد: 1 / 324، الاصابه: 6 / 250.