از ديرباز نام گذارى از طرف افرادى كه صاحب عنوان، شخصيت و مقام هستند ـ چه به حق و چه به باطل ـ امرى رايج بوده است. براى مثال با مراجعه به تاريخ، مواردى ديده مى شود كه اگر نام كسى خوشايند رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نبود، آن حضرت آن نام را به نام ديگرى تبديل مى كردند، در مورد ديگر آن حضرت به امام حسن و امام حسين عليهما السلام و جناب محسن عليه السلام ابتداءً نام گذارى فرمودند.
در موارد بسيارى حاكمان و خلفاى ستم پيشه نيز روى برخى جهات سياسى يا اجتماعى براى افرادى نام تعيين مى نمودند و به خاطر جريانات حاكم بر موقعيّت موجود، اولياى آن اطفال از مخالفت با آن حاكم، خوددارى مى نمودند.
اين مطلب درباره عمر، فرزند امير مؤمنان على عليه السلام نيز مورد تصريح بزرگان اهل سنّت است. حافظ مزّى، ابن حجر عسقلانى و گروهى ديگر از نگارندگان بزرگ اهل سنّت در اين زمينه چنين نگاشته اند:
هنگامى كه «صَهْباء بنت ربيعه» همسر اميرالمؤمنين عليه السلام فرزند پسرى به دنيا آورد، عمر بن خطّاب، نام اين فرزند را «عمر» گذارد(!!)1
به نظر ما اين كار عمر نيز در راستاى همان هدفى بوده كه با آن همه ارعاب و تهديد به خواستگارى دختر اميرالمؤمنين عليه السلام اقدام كرد. آن سان كه در تاريخ آمده است، معاويه مبلغ هنگفتى براى جناب عبداللّه بن جعفر (داماد اميرالمؤمنين عليه السلام و شوهر حضرت زينب كبرى عليها السلام) فرستاد تا نام فرزندش را معاويه بگذارد.
افزون بر اين، بيشتر نام ها، نام هاى مرسوم و متداولى در بين عرب بوده است و هر خانواده اى به مقتضاى ذوق و سليقه خود اين نام ها را براى نوزادان خود برمى گزيدند.
به سخن ديگر، اساساً خود نام ها از نظر ذاتى قبحى نداشتند. از اين رو در هيچ يك از كتاب هاى مخالفان حتّى متأخّرين آنان (يعنى تا حدود 50 سال پيش) نمى يابيد كه از اين جهت عليه شيعه استفاده اى كرده باشند و اين همنامى را دستاويز نفى منازعه بين امامان ما و رؤساى خودشان قرار داده باشند.
كوتاه سخن اين كه چنين به اصطلاح بهانه گيرى ها براى نفى و اثبات امرى به آن اهميّت با آن همه دلايل متقن و غير قابل خدشه، چيزى نيست جز اين كه گفته شود: «اَلْغَريقُ يَتَشَبَّثُ بِكُلِّ حَشيش».
منبع: کتاب جانشین پیامبر کیست ؟
نوشته آیت الله سید علی میلانی
توضیح مدیر وبسایت :علاقمندان به اطلاعات بیشتر را به مطالعه پاسخ به این شبهه در بخش پاسخ به شبهات این وبسایت دعوت می کنیم .
1 . تهذيب الكمال: 21 / 467، تهذيب التهذيب: 7 / 411.