در كتاب هاى اهل سنّت به امير مؤمنان على عليه السلام نسبت داده شده كه آن بزرگوار با عباراتى مختلف، شيخين را مدح كرده اند. در روايتى آمده است كه حضرت على عليه السلام فرمود:
خَيْرُ النّاسِ بَعْدَ النَبيّين أبوبَكْر ثُمَّ عُمَرُ...;1
بهترين مردم بعد از پيامبران ابوبكر سپس عمر بن خطّاب است... .
ابن تيميّه در كتاب منهاج السُّنّه چنين نقل مى كند:
همواره اين سخن از على شنيده مى شد كه اگر مردى را به نزد من بياورند كه مرا بر ابوبكر و عمر برترى دهد، بر آن مرد، حدّ شخص افترا زننده را جارى مى كنم و شلاّق مى زنم.
اين موضوع را از چند محور بررسى و نقد مى نماييم:
1 . اين گونه مطالب كه به امير مؤمنان على عليه السلام نسبت داده شده، تنها در كتاب هاى اهل سنّت آمده است و در هيچ يك از كتاب هاى شيعه حتى به ضعيف ترين سند نيامده است.
بديهى است كه استدلال به امرى كه مورد ادّعاى يك طرف از متخاصمين است، خروج از قواعد مقرّره باب مناظره است.
2 . اهل سنّت اين نسبت ها را با سندهايى كه حتى در نزد خودشان صحيح باشد، نقل نكرده اند.
آن چه نقل شده با عبارت هاى «رُوِيَ عَنْ عليٍّ; از على روايت شده»، يا «وَقَدْ حُكِيَ عَنْ عليٍّ; از على حكايت شده» و نظير اين متون آمده است.
به اصطلاح علم درايه و حديث شناسى اين مطالب به نحو «اِرْسال» از حضرت على عليه السلام نقل شده است، نه با سندى معتبر و قابل توجّه. روشن است كه چنين منقولاتى اعتبار ندارند.
3 . قراين زيادى در فرمايشات امير مؤمنان على عليه السلام وجود دارد و نيز روايات متواتر و بلكه فوق حدّ تواتر از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در افضليّت اميرالمؤمنين عليه السلام از جميع افراد نقل شده كه چنين مطالبى را در مدح و منقبت شيخين توسط اميرالمؤمنين عليه السلام تكذيب مى كند.
4 . شواهدى وجود دارد كه به يقين نشان گر كذب اين نسبت ها است. براى نمونه به نقل يك شاهد اكتفا مى شود.
ابن عبدالبرّ در كتاب الاستيعاب فى معرفة الاصحاب از معتبرترين كتاب هاى رجالى اهل سنّت از قول افرادى مانند سلمان، مقداد، ابوذر، خبّاب، جابر بن عبداللّه انصارى، ابو سعيد خدرى و زيد بن ارقم چنين نقل مى كند:
نخستين كسى كه اسلام آورد علىّ بن ابى طالب بود.
آن گاه مى نويسد:
وَفَضَّلَهُ هؤُلاءِ عَلى غَيْرِهِ;2
اين جماعت، على (عليه السلام) را بر غير او برترى مى دادند.
گفتنى است افرادى از بزرگان صحابه كه داراى چنين عقيده اى بودند خلى بيشتر هستند، ولى ابن عبدالبرّ چنين مصلحت ديده كه فقط اين عدّه را نام ببرد(!!)
البتّه اين مطلب، عنوان جداگانه اى در كتاب هاى اهل سنّت دارد كه: «نخستين كسى كه اسلام آورد چه كسى بود؟»
ابن عبدالبرّ از قول اين عدّه نقل مى كند كه نخستين كسى كه اسلام آورد، اميرالمؤمنين عليه السلام بود.
بلكه ابن جرير طبرى در روايت صحيحى نقل مى كند كه ابوبكر ابن ابى قحافه بعد از پنجاه نفر اسلام آورد.3
اما براى اين كه اين مقام را از امير مؤمنان عليه السلام انكار كنند، اقوالى را درست كرده اند; از جمله اين كه نخستين كسى كه اسلام آورده، ابوبكر بوده است.
ما اكنون در مقام ردّ و نقض اين اقوال بى اساس و كاذب نيستيم، آن چه به بحث ما مربوط مى شود اين است كه شخصيتى مانند ابن عبدالبَرّ قرطبى كه از حافظان بزرگ اهل سنّت است در كتاب خود به عدّه اى از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نسبت مى دهد كه آنان اميرالمؤمنين عليه السلام را بر ابوبكر تفضيل مى دادند.
از طرفى هرگز ديده يا شنيده نشده كه امير مؤمنان على عليه السلام به خاطر اين عقيده، بر كسى حدى جارى كنند و يا حتّى انتقادى كرده باشند.
از اين رو ابن حجر عسقلانى در اين باره سر در گم شده است; چرا كه از طرفى مى بيند كه به اميرالمؤمنين عليه السلام چنين نسبت داده اند كه بر قائلين به تفضيل حضرتش بر ابوبكر و عمر، حدّ جارى مى سازد، از طرف ديگر بر چنين افرادى كه قائل به تفضيل شده اند حدّى جارى نگرديده است، و در اين راستا كلام ابن عبدالبرّ را از روى ناچارى تحريف كرده و قسمت آخر سخن يعنى «وَفَضَّلهُ هؤُلاءِ عَلى غَيْرِهِ» را نقل نكرده تا به وجود چنين افرادى با اين عقيده اعتراف نكند.
البته ما شواهد بسيارى در موضوعات مختلف داريم كه بناى توجيه گران بر اين است كه هر كدام از متأخّرين وقتى كه مشاهده مى كند كلماتى و عباراتى از پيشينيان ايجاد دردسر مى كند و در راه به كرسى نشاندن ادّعاهاى بى اساسشان مشكلى را ايجاد مى نمايد، به هر وسيله ممكن، عبارت شخص پيشين را تحريف كرده و در صورت امكان آن را از دلالت ساقط مى نمايند.
وه، چه روش و مسلك استوارى(!!) مطالبى را به دروغ به شخصيّتى چون امير مؤمنان على عليه السلام نسبت مى دهند و آن چه را كه با اين افترا منافات دارد تحريف مى كنند تا در نتيجه مذهب و مكتبى را بر اين دو امر بى اساس، پايه گذارى كنند.
منبع: کتاب جانشین پیامبر کیست ؟
نوشته آیت الله سید علی میلانی
1 . شرح المواقف: 8 / 367.
2 . الاستيعاب: 3 / 1090.
3 . تاريخ طبرى: 2 / 316.