پيش از طرح اين مسأله، جاى شگفتى و خنده است كه اهل سنّت به چنين مسأله اى پرداخته اند. آنان ادّعا مى كنند كه على بن ابى طالب هنگام حجّة الوداع در يمن بوده و به هنگام حضور رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در مناسك حجّ و مراجعت از مكّه، در كنار آن حضرت نبوده است. بنا بر اين تمام احاديثى كه درباره واقعه غدير خمّ (اين كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله دست على عليه السلام را گرفت و او را به عنوان خليفه و جانشين خود به مردم معرفى كرد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه») دروغ محض است!; چرا كه على در يمن بود.
تعجّب نكنيد اگر بگوييم كه گوينده اين سخن سخيف و بى اساس فخر رازى است; ولى جاى بسى خوش بختى است كه ابن حجر مكّى نويسنده كتاب الصواعق المحرقه، اين ادّعا را مردود دانسته است.1 هم چنين شرح كنندگان احاديث نبوى صلى اللّه عليه وآله كه اهل سنّت در فهم احاديث به آن ها مراجعه مى كنند اين سخن را ردّ كرده اند.
روش ما در پژوهش هاى علمى، اين است كه به كتاب هاى عالمانى هم چون: مَناوى (نگارنده فيض القدير)، شيخ على قارى (شارح شفاء قاضى عياض و نگارنده مرقاة در شرح مشكات) و از شرح هايى كه نوشته شده است نيز به شرح مواهب لدّنيّه (نگارش زرقانى مالكى) مراجعه كنيم; چرا كه اينان شارحان و عالمان بزرگ در علم حديث هستند و سخنان و نظريه هاى آنان در شرح و بيان معانى احاديث در نزد اهل سنّت حجّت است. ما با مراجعه به اينان به سخنانشان احتجاج مى كنيم و اهل تسنّن را به وسيله سخنان علماى خودشان ملزم مى نماييم.
به عنوان نمونه ملاّ على قارى در كتاب المرقاة مى نويسد:
نبود على عليه السلام در مكه كلامى باطل است; زيرا در تاريخ ثابت شده است كه على عليه السلام از يمن برگشته بود و در حجّة الوداع همراه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله حضور داشت.2
از طرفى در كتاب هاى صحيح ششگانه، مسندهاى اهل سنّت و منابع ديگر ـ آن جا كه واقعه خروج از احرام در حجّ را ذكر كرده اند ـ به اين مطلب تصريح كرده اند كه على عليه السلام در حجّة الوداع همراه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بوده است.
از اين رو سخن فخر رازى كه على عليه السلام در آن زمان در يمن بوده است، از جهت ديگرى نشان گر صحّت حديث غدير بوده و بر امامت و خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام دلالت كامل دارد.
1 . الصواعق المحرقه: 25.
2 . مرقاة المفاتيح في شرح مشكاة المصابيح: 5 / 574.