پس ـ بنابر شرحى كه داديم ـ معناى اين جمله اين است كه ائمّه عليهم السلام مظهر نور خدا، و در عين حال حامل نور خدا هستند، و براى نور خدا مصاديقى مى توان تصور نمود:
يكى از مصاديق نور، قرآن مجيد است. در قرآن مى خوانيم:
(فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛1
پس كسانى كه به او (پيامبر) ايمان آوردند و از او حمايت نمودند و از نورى كه به همراه او نازل شد، پيروى نمودند، آنان رستگارانند.
مصداق ديگر نور، رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله است. قرآن كريم مى فرمايد:
(وَداعِيًا إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَسِراجًا مُنيرًا)؛2
و به فرمان خدا تو را دعوت كننده به سوى خدا و چراغى روشنى بخش قرار داديم.
مراد از نور در اين آيه، شخص رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله است.3
در آيه ديگرى مى خوانيم:
(قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبينٌ)؛4
از جانب خدا نور و كتابى آشكار به سوى شما آمد.
مراد از نور در اين آيه نيز پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است. در تفسير مجمع البيان اين گونه آمده است:
«قد جاءكم من اللّه نور» يعني بالنور محمّد صلى اللّه عليه وآله، لأنّه يهتدي به الخلق، كما يهتدون بالنور، عن قتادة واختاره الزجاج. وقيل: عني به القرآن، لأنّه يبيّن الحق من الباطل، عن أبي على الجبائي. والأوّل أولى...؛5
منظور از نور، حضرت محمّد صلى اللّه عليه وآله است؛ زيرا مردم به وجود او هدايت مى شوند؛ هم چنان كه مردم به وسيله نور هدايت مى شوند. اين معنا از قتاده است و همين معنا را زجاج نيز انتخاب كرده است.
ابوعلى جبائى گفته است كه منظور، قرآن است كه حق را از باطل جدا مى كند؛ لكن معناى نخست بهتر است... .
و در تفسير معانى القرآن آمده است:
«قد جاءكم من اللّه نور» قيل: نور يعني به النبي صلى اللّه عليه وآله وهو تمثيل، لأنّ النور هو الّذي تتبيّن به الأشياء؛6
منظور از نور در اين جا حضرت محمّد صلى اللّه عليه وآله است و اين تمثيلى است ميان پيامبر و نور؛ زيرا نور آن چيزى است كه به وسيله آن اشيا واضح و روشن مى شوند.
از مصاديق ديگر نور، علم است. در روايتى آمده است:
العلم نورٌ يقذفه اللّه في قلب من يشاء؛7
علم نورى است كه خداوند در قلب هر آن كس كه خواهد قرار مى دهد.
در زيارت جامعه نيز خواهيم خواند: «كلامكم نور».
آيا كلام ائمّه اطهار غير از كلام خدا كه همان قرآن است، مى باشد؟
آيا به راستى ائمّه عليهم السلام غير از قرآن هستند؟ ما مى توانيم از طريق برهان و از كتاب و سنّت مخصوصاً احاديث اهل سنّت استدلال كنيم و به اثبات برسانيم كه ائمّه عليهم السلام همان قرآن هستند و قرآن، همان ائمّه. در حديثى متواتر مى خوانيم كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
عليٌّ مع قرآن والقرآن مع علي لا يفترقان؛8
على با قرآن است و قرآن با على و اين دو از هم فاصله نخواهند گرفت.
از اين معيّت، اثنينيّت استظهار مى شود. امّا در حديث ثقلين پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد:
كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي؛9
كتاب خدا و عترتم اهل بيتم.
در اين حديث بين ائمّه عليهم السلام و قرآن مجيد قِران حاصل شده است؛ ولى مطلب فراتر از اين است؛ بلكه ائمّه عليهم السلام قرآن ناطق هستند و اين قرآن، قرآن صامت. امير مؤمنان على عليه السلام در سخنى فرمود:
هذا كتاب اللّه الصّامت، وأنا كتاب اللّه الناطق.10
آيا به راستى ائمّه عليهم السلام غير از رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله هستند؟
به اقتضاى آيه مباهله امير مؤمنان على عليه السلام در همه كمالات ـ جز نبوّت ـ نفس رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله هستند.
نظام الدين نيشابورى در تفسير خود در ذيل آيه مباركه (وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللّهِ وَفيكُمْ رَسُولُهُ)11 گفته است:
وكيف تكفرون: استفهام بطريق الإنكار والتعجّب، والمعنى: من أين يتطرق إليكم الكفر، والحال أنّ آيات اللّه تتلى عليكم على لسان الرسول صلّى اللّه عليه وآله غضة في كلّ واقعة، وبين أظهركم رسول يبيّن لكم كلّ شبهة ويزيح عنكم كلّ علّة... .
قلت: أمّا الكتاب فإنّه باق على وجه الدهر، وأمّا النبي صلّى اللّه عليه وآله فإنّه إن كان قد مضى إلى رحمة اللّه في الظاهر، ولكن نور سرّه باق بين المؤمنين فكأنّه باق، على أنّ عترته صلّى اللّه عليه وآله ورثته يقومون مقامه بحسب الظاهر أيضاً، ولهذا قال: «إنّي تارك فيكم الثقلين»...؛12
حاصل معنا اين كه: گرچه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در ظاهر نيستند؛ ولى عترت آن حضرت؛ وارثان و قائم مقامان ايشان، در اين عالم هستند، چنان كه در حديث ثقلين فرموده اند: «همانا من در ميان شما دو چيز گران بها را قرار داده ام...».
آيا ائمه اطهار عليهم الصلاة والسلام غير از علم هستند؟ يعنى تمام آن چه كه از ائمّه ديده و شنيده مى شود علم است و نور و آن جا تاريكى و جهل وجود ندارد.
اصلاً، ائمّه عليهم السلام يكپارچه علم هستند، در زيارت حضرت ولى عصر ارواحنا فداه مى خوانيم:
السلام عليك أيّها العَلَم المنصوب والعلم المصبوب.13
اجمالاً، ائمّه اطهار نورند، و همه مصاديق نور كه به خدا مضاف است در وجودشان مى باشد.
و اين به انتخاب و اراده خدا است، و در اين اعتقاد هيچ شائبه غلوّ وجود ندارد.
و امّا بنابر نسخه «بنوره» ظاهر آن است كه «باء» سببى باشد، و «بنوره» يعنى «بعلمه». خداوند به سبب علم خود به ذوات مقدّسه، ائمّه عليهم السلام را انتخاب و به خود اختصاص داده است.
1 . سوره اعراف (7): آيه 157.
2 . سوره احزاب (33): آيه 46.
3 . ر.ك: شرح الأخبار: 3 / 418، الأمالى، شيخ طوسى: 526، المناقب، ابن شهرآشوب: 1 / 131، بحار الأنوار: 74 / 74، تفسير التبيان: 8 / 349، تفسير مجمع البيان: 8 / 168، زاد المسير: 6 / 206.
4 . سوره مائده (5): آيه 15.
5 . تفسير مجمع البيان: 3 / 301.
6 . تفسير معانى القرآن: 2 / 284، حديث 52.
7 . مستدرك سفينة البحار: 8 / 305، المسترشد: 9، مصباح الشريعه: 16.
8 . ر.ك: جلد يكم، صفحه 432 از همين كتاب.
9 . ر.ك: جلد يكم، صفحه 325 از همين كتاب.
10 . بحار الأنوار: 89 / 49، حديث 8 به نقل از تفسير القمى: 2 / 620، العمده: 330، وسائل الشيعه: 27 / 34، باب 5 من أبواب صفات القاضى، حديث 12، تاريخ طبرى: 5 / 66، تذكرة الخواص: 96.
11 . سوره آل عمران (3): آيه 101.
12 . غرائب القرآن: 1 / 347.
13 . الاحتجاج: 2 / 316، بحار الأنوار: 53 / 171.