شرح زيارت جامعه كبيره -4
جايگاه فرود وحى
وَمَهْبِطَ الْوَحْيِ
پيشوايان معصوم عليهم السلام محل هبوط وحى هستند. تعريف وحى از نظر لغوى اين گونه است:
الوحي هو الإعلام;1
وحى همان اعلام است.
فيروزآبادى در القاموس مى نويسد:
الوحي: كلّ ما ألقيته إلى غيرك فهو وحي;2
هر آن چه به ديگرى القا شود، وحى است.
بنابراين، وحى همان اعلام است كه به چند صورت براى پيامبر حاصل مى شود:
1 . نزول فرشته;
2 . القاء در قلب;
3 . در عالم رؤيا.
چگونگى فرود آمدن وحى بر ائمّه
چگونه ائمّه عليهم السلام جايگاه فرود وحى هستند؟ چند وجه محتمل است:
1 . ائمّه عليهم السلام در مكانى زندگى مى كردند كه در آن جا وحى نازل مى شده است.
اين معنا صحيح است; ولى به اهل بيت عليهم السلام اختصاصى ندارد; چرا كه غير اهل بيت نيز در آن خانه زندگى مى كرده اند;
2 . منظور از وحى در اين جا القاء فى القلب «الهام» است.
اين مطلب در قرآن مجيد براى غير معصوم بلكه بعضى از حيوانات نيز آمده است. آن جا كه مى فرمايد:
(وَأَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسى);3
و ما به مادر موسى الهام كرديم.
(وَأَوْحَى رَبُّك إِلى النَّحْلِ);4
و پروردگار تو به زنبور عسل وحى نمود.
به نظر مى رسد معنايى فراتر از اين دو معنا باشد;
چون ظاهر عبارت فرود آمدن وحى بر خود ائمّه عليهم السلام است، نه خانه اى كه وحى نازل مى شد.
و اگر اين وحى را به معناى الهام بگيريم، اين پرسش مطرح خواهد بود كه چرا با عنوان الهام بيان نشده; بلكه با عنوان وحى آمده است؟
3 . مگر براى وحى معناى ديگرى تصوّر كنيم و بگوييم: وقتى ملائكه در ارتباط مستقيم و پياپى با ائمّه عليهم السلام هستند ـ چنان كه گذشت ـ پس مطالبى را درباره حقايق دين و اسرار شريعت و معارف الهى براى آن بزرگواران بيان مى كرده اند و از آن تعبير به «وحى» شده است.
در اين زمينه، رواياتى وجود دارد. از جمله راوى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
مرّ بأبي عليه السلام رجلٌ وهو يطوف، فضرب بيده على منكبه ثمّ قال: أسألك عن خصال ثلاث لا يعرفهنّ غيرك وغير رجل آخر. فسكت عنه حتّى فرغ من طوافه، ثمّ دخل الحجر فصلّى ركعتين وأنا معه، فلمّا فرغ نادى: أين هذا السائل؟
فجاء فجلس بين يديه. فقال له: سل. فسأله عن ]مسائل، فلمّا اُجيب[ فقال: صدقت. ومضى.
فقال أبي: هذا جبرئيل أتاكم يعلّمكم معالم دينكم;5
پدرم مشغول طواف بود كه مردى از كنار ما مى گذشت. وى دستى بر شانه پدرم زد و گفت: از شما درباره سه مسأله مى پرسم كه جز تو و فردى ديگر نمى تواند پاسخ دهد. آن گاه ساكت شد تا پدرم طواف را به پايان رسانيد; سپس با من وارد حجر اسماعيل شد و دو ركعت نماز گزارد. پس از نماز صدا زد: پرسش گر كجاست؟
آن مرد آمد و پيش روى او نشست. فرمود: بپرس. ]او نيز پرسش هايى كرد وقتى پاسخ همه داده شد[ گفت: راست گفتى. بعد برخاست و رفت. پدرم فرمود: اين جبرئيل بود; آمده بود تا معالم و آموزه هاى دينى را براى شما بياموزد.
به هر حال، جاى تأمّل است كه كدام معنى از «مهبط الوحى» مقصود است.
البتّه گفت و گوى مفصّل اين بحث در موضوع «علم امام» مطرح مى شود.
1. ر.ك: لسان العرب: 15 / 380.
2. قاموس المحيط: 4 / 399.
3. سوره قصص (28): آيه 7.
4. سوره نحل (16): آيه 68.
5. علل الشرائع: 2 / 407، باب 143، حديث 2.
معدن رحمت و مهرورزى
وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ;
و (سلام بر شما) اى معدن رحمت و مهرورزى.
ائمّه عليهم السلام معدن رحمت هستند. راغب اصفهانى در واژه «عدن» مى گويد:
جنّاتُ عدن; أي استقرار وثبات، وَعَدَن بمكانِ كذا: استقرّ. ومنه: المعدن لمستقرّ الجواهر.1
بنابراين، معناى جمله اين است كه ائمه عليهم السلام محلّ وجود مستقرّ رحمت و مهرورزى هستند و لذا به «بيت الرحمة» نيز در روايت موصوف شده اند و اهل سنّت هم روايت كرده اند.2
مى گويند: فلانى معدن كرم است; يعنى اگر كرم، جود و سخاوت مى خواهيد، به فلانى مراجعه كنيد كه اين صفت از او جدا نمى شود.
در مفهوم «معدن» چهار ويژگى وجود دارد:
يكى اين كه شىء نفيس باشد و انسان ها براى دريافت آن از هم پيشى گيرند، نه هر چيزى كه انسان به آن تمايل چندانى ندارد. براى نمونه، در زمينى كه سنگ توليد مى شود، به آن قسمتى كه سنگ قيمتى توليد مى كند، «معدن» مى گويند.
ويژگى ديگرى كه در واژه معدن وجود دارد اين است كه معدن به گونه اى در خفا و پنهان است; يعنى ناگزير بايستى بررسى و كاوش گردد و پرس و جو شود تا آن جنس نفيس به دست آيد.
ويژگى سوم اين است كه آن شىء در آن جا مستقر و پايدار است.
ويژگى چهارم اين است كه آن شىء در همان جا توليد شده و پيدايش داشته، نه اين كه در آن جا گذاشته باشند.
با توجّه به خصوصيات ذكر شده، فرق بين «معدن» و «مخزن» واضح مى گردد.
البتّه فرقى نيست كه آن شىء نفيس گران بها از امور مادّى باشد يا معنوى. از اين رو همان گونه كه معدن طلا و نقره گفته مى شود، معدن رحمت، علم، كرم، جود و سخاوت نيز مى توان گفت. در روايتى آمده است:
الناس معادن كمعادن الذهب والفضّة;3
مردم معدن هايى همانند معدن هاى طلا و نقره هستند.
به عبارت ديگر، حقايق و بواطن مردم مختلف است، همان گونه كه معادن مختلف هستند; يعنى چون باطن اشخاص با هم فرق دارد، ارزش آن ها با هم فرق مى كند، آن سان كه ارزش معدن طلا با معدن نقره فرق مى كند.
در وجود ائمه عليهم السلام رحمت الهى به همه انحاء و اقسام آن نهفته و مستقر است و از ذاتشان جدا نمى شود، و آن چه بروز و ظهور نكرده و هويدا نگشته كه فهم و درك ما به آن نمى رسد بيشتر است.
1. المفردات في غريب القرآن: 326.
2. ر.ك: الدرّ المنثور: ذيل آيه 33 سوره احزاب.
3. من لا يحضره الفقيه: 4 / 380، حديث 5821.
رحمت الهى
با اين بيان روشن شد كه ائمّه عليهم السلام خود رحمت الهى هستند و رحمت خداوند متعال را بايستى نزد ائمّه عليهم السلام جستجو كرد و از آن ها بايد خواست كه هر چه رسيده به توسط آن ها بوده.
بحث رحمت خداوند، گسترده است و پرسش هايى در اين زمينه مطرح است، از جمله اين كه:
ـ چرا قرآن مجيد با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز شده است؟
ـ چرا به كار بردن واژه هاى «الرحمن الرحيم» در آغاز همه اُمور در شريعت اسلام تأكيد شده است؟
به راستى كه اين واژه ها نخستين وصف و صفتى هستند كه براى خداوند متعال ذكر مى شوند، با آن كه خداوند متعال داراى همه صفات عليا و اسماى حسنى است، واژه هاى «الرحمن» و «الرحيم» در آغاز همه قرار گرفته است.
دامنه اين بحث خيلى گسترده است.
رحمت الهى در جهان، اساس هر چيزى است. همه فيوضات و نعمت ها رحمت الهى هستند. نخستين فيضى كه خداوند متعال عنايت كرده، فيض وجود است كه همه نعمت ها بر اصل وجود متفرّع هستند. پس رحمت الهى به توسّط ائمّه عليهم السلام به مردم مى رسد و اگر اين رحمت را به معناى گسترده آن بگيريم كه در رأس همه امور باشد، اصل هستى موجودات و تمام آن چه بر هستى متفرّع است، به واسطه ائمّه عليهم السلام و به بركت آنان خواهد بود.
بزرگانى از علما چنين عقيده اى داشتند. جدّ ما آقاى ميلانى از استادش محقق اصفهانى رحمه اللّه اين گونه نقل مى كرد كه ائمّه عليهم السلام فاعل «ما بهِ الوجود» هستند و خداى سبحان فاعل «ما مِنه الوجود» است كه اين عبارت، در حاشيه ايشان بر كتاب مكاسب نيز آمده است.1
سپس ـ بنابر آن چه گفته شد ـ بحث مى شود: آيا تأثير ائمّه عليهم السلام براى نعمت هاى الهى و فيوضات ربّانى، مجرّد وساطت است يا وجود امام نقش ديگرى نيز دارد؟
براى نمونه، باران رحمت الهى است ـ كه در عرف عام مردم نيز گفته مى شود ـ كه بى ترديد از جانب خداوند نازل مى شود. قرآن مى فرمايد:
(وَأَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً);2
و ما باران را از آسمان فرو فرستاديم.
امّا آيا ائمّه عليهم السلام نيز در نزول اين رحمت الهى نقشى دارند؟ آيا اين وساطت فقط به اين گونه است كه از طريق آنان مى رسد چنان كه باران از آسمان به پشت بام ساختمانى ببارد و از طريق ناودان به زمين منتقل شود؟
به عبارت ديگر، آيا ائمّه عليهم السلام كه واسطه فيض هستند، همين مقدار از يك دست مى گيرند و از دست ديگر به موجودات مى رسانند؟ آيا امام عليه السلام به اصطلاح فقط كانال است كه از اين راه نعمت ها به موجودات مى رسد و خود هيچ نقشى ندارد يا قضيّه فراتر از اين هاست؟
اين پرسش جاى انديشه و تأمّل دارد. در اين جا فقط به اشاره اى گذرا بسنده مى كنيم.
1. حاشية المكاسب: 2 / 381، صد و ده پرسش از آيت اللّه ميلانى رحمه اللّه: 241.
2. سوره مؤمنون (23): آيه 18، سوره فرقان (25): آيه 48، سوره لقمان (31): آيه 10.
رحمت الهى از ديدگاه قرآن
رحمت الهى در قرآن مجيد به تعابيرى گوناگون آمده است. خداوند متعال مى فرمايد:
(كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ);1
پروردگار شما رحمت و مهربانى را بر خود لازم شمرده است.
اين تعبير كنايه از ثبوت و حتميّت است. خداوند بر خود نوشت، خود را ملزم كرد، به عهده گرفت و متعهد شد و هميشه تعبيرهاى «كتب على» بيان كننده ثبوت و وجوب است، نظير آن جايى است كه مى فرمايد:
(يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِب عَلَيْكمُ الصيَامُ);2
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما واجب شده است.
خود الزام رحمت بر نفس پروردگار لطف است. در آيه مباركه از چند جهت اطلاق وجود دارد: نوع رحمت، مورد رحمت و كيفيّت نزول رحمت. اين خود گستره رحمت را مى رساند. آن گاه اين رحمت با اين توسعه و گستردگى به دست ائمّه عليهم السلام است و مركزش آن بزرگواران هستند.
در آيه ديگرى مى فرمايد:
(وَرَحْمَت رَبِّك خَيرٌ مِّمَّا يجْمَعُونَ);3
و رحمت پروردگارت از تمام آن چه جمع آورى مى كنند، بهتر است.
به راستى اگر تمام نعمت ها و ثروت هاى دنيا در يك جا جمع گردد، رحمت پروردگارت از آن بهتر است. مركز همين رحمت و معدن آن ائمّه عليهم السلام هستند.
در جاى ديگرى مى فرمايد:
(وَرَحْمَتى وَسِعَت كلَّ شىْء);4
و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است.
مركز اين رحمت با همه گستردگى اش ائمّه عليهم السلام هستند. وقتى خود ائمه رحمت الهى هستند و رحمت او هر آن چه را واژه «شىء» صدق مى كند فرا گرفته; پس ائمه عليهم السلام كه جانشينان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله هستند، ائمه همه انبياء و امم و همه ملائكه و صدّيقين و واسطه فيض بر همه اشياء در عوالم هستند.
شايد اين مطلب را بعضى تحمّل نكنند، ولى برهان بر آن وجود دارد.
1. سوره انعام (6): آيه 54.
2. سوره بقره (2): آيه 183.
3. سوره زخرف (43): آيه 32.
4. سوره اعراف (7): آيه 156.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی