وَأبْوابَ الإيمانِ

و (سلام بر شما) اى درهاى ايمان
شرح زيارت جامعه كبيره  -14

درهاى ايمان
ائمه عليهم السلام درهاى ايمان هستند.
در اين جمله «ايمان» به منزله مكانى و ائمه عليهم السلام به منزله «درهاى» آن مكان قرار داده شده، و پرواضح است كه براى ورود به آن جا و در شمار اهل آن مكان بودن ضرورى است كه از در وارد شويم.
در اين جا نكاتى چند قابل تذكّر است:
1 . براى چنين مكانى بايستى در ورودى نصب شود;
2 . اين در نه تنها جزو آن مكان است; بلكه يكى از اجزاى مهم آن به شمار مى آيد;
3 . از نظر شرعى و عرفى ورود به آن مكان از غير در ميسّر نيست و در نزد شارع، عقلا و عرف، منهى عنه و كار بدى است. خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:
(وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها);1
از در خانه ها وارد شويد.
اصولاً كسى از ديوار بالا مى رود كه نتواند از در وارد شود، يا به او اجازه ورود ندهند و اين، كار دزدهاست.
4 . ورود به هر مكانى از در آن منوط به دو چيز است:
يكم . انسان مقتضى ورود داشته باشد; يعنى كسى كه مى خواهد وارد جايى شود، بايستى لياقت ورود در آن مكان را داشته باشد وگرنه هر كسى را به هر جايى راه نمى دهند. پس لياقت و اهليّت ورود در آن جا شرط است.
دوم . با وجود مقتضى بايستى مانع نيز مفقود باشد. مانع گاهى در وجود آن شخص است كه بايستى خود را از آن منزّه سازد و گاهى در آن مكان است. از اين رو گاهى كسى به خانه فردى مى رود و او آمادگى پذيرش ندارد.2 قرآن كريم مى فرمايد:
(وَإِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا);3
اگر گفته شد باز گرديد، باز گرديد.
5 . در برخى مكان ها ديوارها خيلى بلند هستند و سور و حصارى كه كشيده شده چنان محكم است، كه ورود به آن مكان به هيچ وجه ممكن نيست. ناگزير يا بايستى انسان از در وارد شود، يا اصلاً وارد آن مكان نشود.
6 . گاهى براى يك مكان هر قدر هم عظيم و باشكوه باشد، به جهت امنيّتى يا دلايل ديگر فقط يك در مى گذارند تا ورود و خروج كنترل شود و افراد شناسايى شوند; چرا كه شايد شناسايى لازم از درهاى متعدّد ممكن نباشد.
1. سوره بقره (2): آيه 189.
2. يكى از فضلاى حوزه به خانه يكى از ارحام ما آمده بود، به حسب اتّفاق او آمادگى پذيرش نداشت. از اين رو، بعد از سلام به او گفت: (وَإِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا). آن آقا خيلى ناراحت شد كه رفتم خانه فلانى اين آيه را خواند و راه نداد!
3. سوره نور (24): آيه 28.

جايگاه رفيع ايمان
با توجه به آن چه بيان شد، اينك بايد روشن شود كه اين خصوصيات براى چه لحاظ شده است. در تعريف ايمان آمده است:
الإيمان هو الاعتقاد الجازم;1
ايمان يعنى انسان به چيزى اعتقاد جازم داشته باشد. به تعبير عرف مردم، ايمان يعنى اعتقاد صد در صد به چيزى داشتن.
مراد از «ايمان» در اين جا «اعتقاد جازم» است; يعنى جميع اعضا و جوارح ما صد در صد اعتقاد داشته باشند كه در نتيجه، اطاعت و پيروى را به دنبال خواهد داشت.
در كتاب كافى بابى به عنوان «باب أنّ الايمان مبثوث لجوارح البدن كلّها» منعقد است. اين روايت درسى عملى براى همه ماست.
ابوعمرو زبيرى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:
أيّها العالم! أخبرني أيّ الأعمال أفضل عند اللّه؟
قال: ما لا يقبل اللّه شيئاً إلاّ به.
قلت: وما هو؟
قال: الإيمان باللّه الّذي لا إله إلاّ هو، أعلى الأعمال درجة وأشرفها منزلة وأسناها حظاً.
قال: قلت: ألا تخبرني عن الإيمان، أقول هو وعمل أم قول بلا عمل؟
فقال: الإيمان عمل كلّه والقول بعض ذلك العمل، بفرض من اللّه بيّن في كتابه، واضح نوره، ثابتة حجّته، يشهد له به الكتاب ويدعوه إليه.
قال: قلت: صفه لي جعلت فداك حتّى أفهمه.
قال: الإيمان حالات ودرجات وطبقات ومنازل، فمنه التام المنتهى تمامه ومنه الناقص البين نقصانه ومنه الراجح الزائد رجحانه.
قلت: إنّ الإيمان ليتم وينقص ويزيد؟
قال: نعم.
قلت: كيف ذلك؟
قال: لأنّ اللّه تبارك وتعالى فرض الإيمان على جوارح ابن آدم وقسّمه عليها وفرّقه فيها فليس من جوارحه جارحة إلاّ وقد وكلت من الإيمان بغير ما وكلت به أختها، فمنها قلبه الّذي به يعقل ويفقه ويفهم وهو أمير بدنه الّذي لا ترد الجوارح ولا تصدر إلاّ عن رأيه وأمره، ومنها عيناه اللتان يبصر بهما وأذناه اللتان يسمع بهما ويداه اللتان يبطش بهما ورجلاه اللتان يمشي بهما وفرجه الّذي الباه من قبله، ولسانه الّذي ينطق به ورأسه الّذي فيه وجهه، فليس من هذه جارحة إلاّ وقد وكلت من الإيمان بغير ما وكلت به أختها بفرض من اللّه تبارك اسمه;2
اى عالم! به من درباره بهترين اعمالى كه در نزد خداوند فضيلت بيشترى دارد خبر ده.
فرمود: آن عملى كه خداوند جز به وسيله آن، اعمال ما را نپذيرد.
عرض كردم: آن چيست؟
فرمود: ايمان به خدايى كه كسى جز او شايسته پرستش نيست كه اين ايمان عالى ترين درجه و شريف ترين مقام و بهترين بهره است.
عرض كردم: به من نمى فرماييد كه آيا ايمان گفتار و كردار است و يا گفتار بدون كردار؟
فرمود: ايمان تمامش كردار و عمل است و گفتار نيز قسمتى از عمل است كه خداوند واجب كرده و در كتابش بيان فرموده است كه نورش روشن، حجتش ثابت و قرآن به آن گواهى داده و به سويش دعوت مى كند.
عرض كردم: آن را براى من توصيف كن تا بفهمم.
فرمود: ايمان حالت ها، درجه ها، طبقه ها و منازلى دارد كه برخى از آن ها تمام و كامل است، برخى به روشنى ناقص است و برخى نيز رجحان دارد و رجحان و برترى اش نيز بسيار است.
عرض كردم: مگر ايمان نيز كامل، ناقص و زياد مى شود؟
فرمود: آرى!
عرض كردم: چگونه؟
فرمود: زيرا خداى تعالى ايمان را بر اعضاى فرزند آدم واجب ساخته و قسمت نموده و پخش كرده است و هيچ عضوى نيست مگر اين كه وظيفه اش غير از وظيفه عضو ديگر است. يكى از آن اعضا قلب است كه وسيله تعقل و درك و فهم اوست; هم چنين فرمانده بدن اوست كه اعضاى ديگر بدن، بدون نظر و دستور او در كارى وارد و يا خارج نمى شوند.
از ديگر اعضايش دو چشم اوست كه با آن ها مى بيند و دو گوش اوست كه با آن ها مى شنود و دو دستى كه دراز مى كند و دو پايى كه راه مى رود و عضو تناسلى كه شهوتش از آن است و زبانى كه با آن سخن مى گويد و سرى كه رخسارش در آن است; پس طبق دستورى كه از جانب خداى تعالى رسيده وظيفه ايمانى هر يك از اين اعضا غير از وظيفه ايمانى عضو ديگر است.
از اين روايت مطالب بسيارى استفاده مى شود.
در ادامه روايت آمده است:
فأمّا ما فرض على القلب من الإيمان، فالإقرار والمعرفة والعقد والرّضا والتسليم بأنْ لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له، إلهاً واحداً لم يتّخذ صاحبةً ولا ولداً، وأنّ محمّداً عبده ورسوله ـ صلوات اللّه عليه ـ والإقرار بما جاء من عند اللّه...;
اما آن چه از ايمان كه بر قلب واجب شده است اقرار، معرفت، تصميم، رضايت و تسليم به اين است كه كسى جز خداى يگانه شايستگى پرستش نيست; يگانه اى كه شريكى ندارد. او معبودى است يكتا كه همسر و فرزند نگرفته است و اين كه محمّد بنده و فرستاده اوست ـ درود خدا بر او ـ و اقرار نمودن به آن چه از جانب خدا آمده است... .
و ائمّه ما در بالاترين درجات ايمان هستند. از حضرت امام باقر عليه السلام سؤال شد:
أيّ شيء تعبد؟
قال: اللّه تعالى.
قال: رأيته؟
قال: بل لم تره العيون بمشاهدة الأبصار ولكنْ رأته القلوب بحقائق الإيمان;3
چه چيزى را مى پرستى؟
فرمود: خداى تعالى.
عرض كرد: آيا او را ديده اى؟
فرمود: آرى! البته او با چشم ها ديده نمى شود; بلكه با حقايق ايمانى كه در قلب ها وجود دارد ديده مى شود.
از اين رو فرمودند:
لو كشف لي الغطاء ما ازددت يقيناً;4
اگر پرده ها از جلوى چشمان من برگرفته شود، يقين من زيادتر نمى شود.
و از اين رو است كه فرموده اند: بنا عُرف اللّه، بنا عُبداللّه.5
و شايد در اين باره در شرح عبارت «من أراد اللّه بدأ بكم» مطالب ديگرى نيز ذكر كنيم.
ائمّه عليهم السلام ابواب ايمان هستند به نصب خداى تعالى و چون موظّف به ايمان هستيم و از در به آن برسيم پس براى ورود به آن جا و از اهل ايمان بودن بايد به ائمه اطهار ايمان داشته باشيم، وگرنه اهل ايمان به خدا و رسول و قيامت نخواهيم بود.
گفتنى است كه در اين جا بحث مفصّلى ميان بزرگان دانشمندان وجود دارد و پرسش هايى مطرح است:
نسبت بين ايمان و اسلام چيست؟
آيا ايمان قابل زياده و نقيصه است؟
آيا ايمان يك بُعد دارد يا چند بُعدى است؟
اين ها مواردى است كه مطرح شده و ما به اين بحث ها نمى پردازيم; ولى چنان كه گذشت، اسلام و ايمان دو مقوله هستند و ايمان قابل زياده و نقيصه است. اما درباره يك يا سه بُعد داشتن ايمان، به نظر مى رسد كه بايد در متعلَّق يعنى دين تحقيق كرد.
1. ر.ك حاشية الكافى (رفيع الدين محمّد بن حيدر نائينى): 62.
2. الكافى: 2 / 33 و 34، حديث 1.
3. همان: 1 / 97، حديث 5.
4. بحار الانوار: 66 / 209.


5. معناى حقيقت دين
بيان شد كه ائمّه عليهم السلام ابواب ايمان هستند. ايمان به چه؟ ايمان به دين صحيح و اسلام كاملى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در روز غدير پس از اين كه اين آيه نازل شد:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا);1
امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) براى شما پذيرفتم;
بيان فرمودند.
همه مى دانيم كه حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله اركان و احكام دين را بيان فرموده بودند; اما در غدير خم ولايت عامّه امير مؤمنان على عليه السلام بر عموم مردم اعلام گرديد و از همه آن ها بيعت گرفته شد.
پس ايمان به ولايت و امامت ائمّه عليهم السلام جزء اركان دين است و آنان ابواب ايمان هستند كه از طريق ايمان به آنان بايد به خدا و رسول رسيد، و از آنان احكام و آداب دين را اخذ نمود.
به عبارت واضح تر دين اسلام از چند بخش تشكيل يافته است:
يكم. امور اعتقادى;
دوم. اُمور عملى كه شامل واجبات، محرّمات، مستحبّات و چيزهايى كه وابسته به اعضا و جوارح انسان است;
سوم. صفات نفسانى و ويژگى هاى اخلاقى كه انسان بايد بر روى نفس خود كار كند در تهذيب و تزكيه آن كوشش نمايد، تا از صفات رذيله پاك و به صفات حسنه آراسته گردد، كه البته به اين جهت در شريعت اهميّت زيادى داده شده.
مجموعه اين امور همان دين است. البتّه بى ترديد لُبّ و اساس دين، اُمور اعتقادى مى باشد و امور عملى و اخلاقى بر آن ها مترتّب است.
بنابراين اگر بگويند كه اين آقا واقعاً در مكتب ايمان تربيت شده و از شاگردان بزرگان اسلام است، آن گاه درست خواهد بود كه مبانى اعتقادى خود را تمام كرده و از نظر عملى، عبدِ مطيع باشد، به واجبات عمل كند و از محرّمات اجتناب نمايد و از نظر اخلاقى هم داراى صفات حسنه بوده و سعى كند صفات سيّئه را از خود دور كند.
اين امر برهانى است، بدين شكل كه انسان كامل كسى است كه هم از نظر عقيده و هم از نظر عمل و هم از نظر اخلاق به حد كمال رسيده باشد، زيرا انسان كامل داراى سه بعد است:
1 . بُعد روحى;
2 . بُعد بدنى;
3 . بُعد نفسانى.
با توجّه به اين سه بُعد، وقتى انسان كامل است كه كمال هر سه بُعد را دارا باشد و اين جز در مكتب اهل بيت عليهم السلام ميسّر نمى باشد كه يگانه مكتب انسان ساز و كمال انسانيت است، همه ابعاد را بايستى از ائمّه آموخت و باب آن جهات سه گانه اى كه انسانِ كامل را تشكيل مى دهد آن ها هستند و اگر انسان در هر سه جهت كامل شد، تازه شاگرد اين مكتب مى شود، وارد اين خانه و اهل آن محسوب مى گردد.
1. سوره مائده (5): آيه 3.كفاية الاثر: 300.


على باب الدين
در تعبير ديگرى در احاديث فريقين آمده است كه رسول خدا مى فرمايد:
علي بن أبي طالب باب الدين.1
اين حديث نيز تفسير ما را در واژه «ايمان» تأييد مى كند، دين همان مجموعه اى است كه بيان شد. هم چنين مؤيّد حديث باب حطّه است كه در آن آمده است: «من خرج منه كان كافراً» چنان كه خواهد آمد.
1. ينابيع المودة: 2 / 243، حديث 683.

على درِ آمرزش
بنابرآن چه بيان شد و معنايى كه براى ايمان گذشت، ائمّه عليهم السلام ابواب ايمان هستند. اين عنوان با تعابير گوناگون در قرآن و حديث آمده است. در آيه مباركه اى مى خوانيم:
(ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَسَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ);1
از در (بيت المقدس) با خضوع و خشوع وارد شويد و بگوييد: «خداوندا! گناهان ما را بريز» تا خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم داد.
اين قصّه درباره بنى اسرائيل است كه براى توبه و عذرخواهى از كجا وارد شوند و با خضوع و خشوع وارد گردند و عذرخواهى و طلب عفو كنند. در تفسير اين آيه مباركه آمده است:
علي باب حطّة;2
على عليه السلام در توبه و آمرزش است.
بزرگان اهل سنّت در اين زمينه رواياتى نقل كرده اند. در جامع الصغير و فيض القدير في شرح جامع الصغير در باب «على باب حطّة» آمده است: ابن عبّاس گويد: پيامبر خدا فرمود:
علي باب حطّة; من دخل منه كان مؤمناً ومن خرج منه كان كافراً.
مناوى در توضيح اين حديث مى گويد:
يعني أنّه سبحانه وتعالى كما جعل لبني إسرائيل دخولهم الباب متواضعين خاشعين سبباً للغفران، جعل لهذه الأمّة مودّة علي والاهتداء بهديه وسلوك سبيله وتولّيه سبباً للغفران ودخول الجنان ونجاتهم من النيران والمراد يخرج منه خرج عليه.3
پس همان گونه كه گفتيم، اگر ايمان با همه ابعاد سه گانه اش باشد، انسان مؤمن كامل خواهد بود.
از اين تفسير معناى «باب الايمان» هم روشن مى شود. چنان كه پيداست، «باب حطّه» و «باب الإيمان» از نظر مصداقى و نتيجه قضيّه واقع خارجى يكى است.
در تعبير سومى درباره اهل بيت عليهم السلام آمده كه ايشان «باب السلم» هستند. در آيه اى از قرآن مى خوانيم:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ...);4
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى درآييد و از گام هاى شيطانى پيروى نكنيد... .
در ذيل اين آيه از شخص امير مؤمنان على عليه السلام نقل شده كه حضرتش مى فرمايند:
ألا إنّ العلم الّذي هبط به آدم من السماء إلى الأرض وجميع ما فضلت به النبيّون إلى خاتم النبيين في عترة خاتم النبيين، فأين يتاه بكم بل أين تذهبون... إنّ مثلنا فيكم كمثل الكهف لأصحاب الكهف وكباب حطّة وهو باب السلم، فأدخلوا في السلم كافّة;5
بدانيد آن علمى را كه آدم از آسمان با خود به زمين آورد و همه آن چه را كه پيامبران تا خاتم پيامبران به واسطه آن بر ديگران برترى داشتند، يكجا در عترت خاتم پيامبران گرد آمده است. پس به كدامين سو خود را به هلاكت مى افكنيد و به كجا مى رويد؟ ... همانا مَثَل ما در ميان شما به مانند پناه گاه است براى اصحاب كهف و به مانند باب حطّه همان باب سلم است; پس همگى در آن به سلامت درآييد.
اين همان معنايى است كه اراده شد كه هر كس وارد سلم شد، مؤمن و هر كه خارج شد، كافر گشت. از اين رو، انسان يا بايد وارد سلم شود يا در طرف مقابل آن كه پيروى از گام هاى شيطان است، قرار گيرد.


1. سوره بقره (2): آيه 58 .
2. الجامع الصغير: 2 / 177.
3. فيض القدير: 4 / 469.
4. سوره بقره (2): آيه 208.
5. الغيبة، نعمانى: 44، باب فيما جاء فى تفسير قوله تعالى: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ...).

على باب فقه
در تعبير ديگرى آمده كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
أنا مدينة الفقه وعلي بابها;1
من شهر فقه هستم و على دروازه آن است.
واژه فقه در آيه «نفر» وجود دارد كه به آن در علم اصول فقه در بحث خبر واحد استدلال مى كنند.
(وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ);2
و شايسته نيست همه مؤمنان به (ميدان جهاد) كوچ كنند، پس چرا از هر گروهى از مؤمنان طايفه اى كوچ نمى كند كه در دين آگاهى يابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آن ها را بيم دهند؟ شايد (از مخالفت دستور امت خدا) بترسند و خوددارى كنند!
تفقّه در دين يعنى چه؟ تفقّه در دين دارا بودن همان سه جهت است كه بيان شد.
به عبارت ديگر:
الفقيه في الدين كلّ الفقيه; من كانت عقائده صحيحة وأعماله وأفعاله صحيحة وصفاته حسنة;
فقيه كامل در دين كسى است كه عقايد، اعمال و كردارهايش صحيح و صفاتش نيكو باشد.
على عليه السلام باب فقه است و اين معنا با تعبير «على باب حطّه» و «باب الدين» تفاوتى ندارد; چرا كه «فقه» در آيه «نفر» مساوى با «دين» است.
1. مطالب السئول: 61.
2. سوره توبه (9): آيه 122.

على باب بهشت
بنابر تعبيرى ديگر، على عليه السلام باب بهشت است. در روايتى آمده است: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
أنا مدينة الجنّة وعلي بابها، فمن أراد الجنّة فليأتها من بابها;1
من شهر بهشتم وعلى دروازه آن است. هر كه خواهان بهشت است بايد از دروازه آن وارد شود.
به راستى آيا دين غير از بهشت است؟ آيا فقه به معناى صحيح و كامل، غير از بهشت است؟ آيا ورود از باب حطّه غير از بهشت است؟ آيا «باب الايمان» و ايمان غير از بهشت است؟
بديهى است كه هر كدام از اين تعبيرها به اعتبارى و به ظرافت خاصى صادر مى شود. اينك چند تعبير ديگر نيز در اين باره مى آوريم.
1. الامالى، شيخ طوسى: 309، حديث 622 و 557، حديث 1193.

على باب شهر دانش
و اين حديث معروف و مشهورى است كه در كتب فريقين نقل شده كه پيامبر خدا مى فرمايد:
أنا مدينة العلم وعلي بابها;1
من شهر علم هستم و على دروازه آن است.
پيش تر در حديث زيبايى از امير مؤمنان على عليه السلام خوانديم كه حضرتش فرمود: «علومى كه نزد پيامبران پيشين و خاتم النبيين است در نزد عترت پيامبر است».
«أنا مدينة العلم»; يعنى على عليه السلام باب علوم حضرت آدم عليه السلام و ديگر پيامبران و باب علومى است كه به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله اختصاص دارد. پس هر كه علم مى خواهد از در آن بايد وارد شود. روشن است كه تعبير به علم با تعبير سلم، ايمان، دين و فقه يكى است و هيچ فرقى ندارد.
1. وسائل الشيعه: 27 / 34، المستدرك على الصحيحين: 3 / 126.

على باب حكمت
شيعه و سنّى حديث زيباى ديگرى را روايت كرده اند. در صحيح ترمذى و منابع معتبر اهل سنّت آمده است كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
أنا مدينة الحكمة وعليٌّ بابها;1
من شهر حكمت هستم و على دروازه آن است.
منظور از حكمت در اين جا مترادف با فقه، دين و علم است ـ به همان معنايى كه بيان شد ـ و مراد از حكمت فلسفه نيست.
1. الامالى، شيخ طوسى: 483، حديث 1055، فتح الملك العلي: 42، الكامل: 5 / 177، تاريخ بغداد: 11 / 204، تهذيب الكمال: 21 / 277.

على باب النبي
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در تعبير زيباى ديگرى مى فرمايد:
يا علي! أنت بابي الّذي أوتى منه;1
اى على! تو همان باب من هستى كه اگر كسى بخواهد به سراغ من بيايد، بايد از اين باب وارد شود.
اين حديث در منابع معتبر شيعه و سنّى نقل شده است; يعنى براى تشرّف به خدمت پيامبر خدا يك باب بيشتر نيست. بنابراين، حضرت على عليه السلام باب پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله مى شود. از طرفى آيا پيامبر اكرم غير از فقه، دين، علم، سِلْم و ايمان است؟ چنان كه پيداست، تعبيرها گوناگون و الفاظ مختلف هستند اما هر كدام حسن و زيبايى خاصّى دارد و از نظر مصداق متّحد مى باشند.
1. تفسير فرات كوفى: 64، وسائل الشيعه: 27 / 76، حديث 33242، الكامل ابن عدى: 4 / 229 و منابع ديگر.

على باب اللّه
فراتر از همه اين تعبيرها، در منابع شيعه و سنّى آمده كه پيامبر خدا مى فرمايد:
يا علي! أنت حجّة اللّه وأنت باب اللّه;1
اى على! تو حجّت و باب خدا هستى.
به راستى اگر كسى مى خواهد به خدا برسد، فقط از طريق امير مؤمنان على عليه السلام مى تواند. براى رسيدن به خدا غير از اهل بيت عليهم السلام راهى نيست. اگر كسانى به راه هاى ديگر سوق مى دهند و تبليغ مى كنند، دروغ مى گويند. آنان يا متوجّه دروغ خود هستند يا جاهلند و توجّهى ندارند.
راه، در اهل بيت عليهم السلام منحصر است و رسيدن به خدا، دين خدا، پيامبر خدا، احكام، قواعد و معارف اين دين، فقط در مكتب اهل بيت عليهم السلام.
1. عيون أخبار الرضا عليه السلام: 1 / 9، حديث 13.

اهل بيت و امتحان مردم
چنان كه بيان شد، همه اين عناوين متّحدند و فقط تعابير مختلف است. در زيارت جامعه آمده كه ائمّه عليهم السلام «الباب المبتلى به الناس» هستند. ابتلاء يعنى اختبار و امتحان. آن گاه كه خداوند متعال بخواهد در اين عالَم مردم را امتحان نمايد و اختبار كند، صالح را از غير صالح، محسن و نيكوكار را از معصيت كار و مؤمن را از غير مؤمن جدا كند، بايستى ضابطه اى قرار دهد كه همه اين ها بر اساس آن امتحان شوند، بايد طريقى براى امتحان آن ها معيّن نمايد و آن طريق و ضابطه ائمّه عليهم السلام هستند كه مردم به وسيله آن ها امتحان و اختبار مى شوند.
اكنون اين پرسش مطرح است كه خداوند سبحان چگونه به وسيله اهل بيت عليهم السلام مردم را امتحان مى نمايد؟
پاسخ روشن است، و آن اطاعت است، اين كه مردم اهل بيت رسول اللّه را دوست داشته و پيروى كنند، آن چه را كه از آنان خواسته اند انجام دهند و آن چه را نهى كرده اند انجام ندهند، همان امتحان الهى است.
به سخن ديگر، اهل بيت عليهم السلام به مردم گفته اند اعتقاداتتان صحيح باشد، به واجبات عمل كنيد، از محرّمات اجتناب نماييد، جود و كرم، علم و حلم و صفات حسنه را دارا باشيد، از حسد و حقد، سخن چينى و صفات سيئه دورى كنيد، اين ها مواد آزمون الهى هستند كه در قرآن و فرمايشات اهل بيت آمده است.
بنابراين ائمه عليهم السلام ميزان و سنجش اعمال خواهند بود، آنان وسيله امتحان مردم هستند; هر كه از آنان پيروى كند اهل بهشت و هر كه از فرمان آنان سرپيچى نمايد در دوزخ خواهد بود كه بر اين معنا حديث «ثقلين» و نظاير آن دلالت دارد.
از اين رو امير مؤمنان على و اهل بيت از مردم جز آن كه قرآن و پيامبر اكرم خواسته، چيز ديگرى نخواسته اند.
بنابراين، مى توان گفت سرّ اين كه حضرت صدّيقه طاهره فاطمه زهرا عليها السلام پس از پيامبر خدا اندك زمانى در اين عالم ماندند و نخستين فرد از خاندانش بودند كه به حضرتش ملحق شدند ـ با اين كه پاره تن پيامبر بودند و بايستى با پيامبر خدا مى رفتند ـ امتحان اين اُمّت بود كه بايستى مردم آزمايش مى شدند سپس ايشان از اين جهان مى رفتند و چنين هم شد.

منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن