اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللّهِ

سلام بر فراخوانان به سوى خداوند.
شرح زيارت جامعه كبيره  -34

فراخوانان به سوى خدا
ائمّه عليهم السلام دعوت كنندگان به سوى خداوند متعال هستند. واژه «دعاة» جمع داعى، همانند واژه «هداة» جمع هادى، واژه «مشاة» جمع ماشى، واژه «قضاة» جمع قاضى و واژه «روات» جمع راوى است. در شرح و توضيح اين عبارت بيان دو نكته ضرورى است:
نكته نخست: از اين عبارت فهميده مى شود كه مقام داعويّت به سوى خدا از خصايص ائمّه اطهار عليهم السلام در هر زمان بوده و اين يك واقعيّت است كه ديگران را چيزى در اين زمينه در تاريخ نبوده، و هر كه ادعا دارد بگويد در چه زمانى و چه حادثه اى ديگران اسلام را نجات داده اند؟ حال آن كه در موارد زيادى ائمه عليهم السلام بودند كه اشخاص را از هلاكت نجات دادند; بلكه در وقايع فراوان، اسلام از اضمحلال و امّت را از ضلالت و گم راهى حفظ كردند.
نكته دوم: از اين عبارت مى فهميم كه ائمّه عليهم السلام هرگز مردم را به خودشان دعوت نكرده اند; يعنى هيچ موردى وجود ندارد كه آن بزرگواران مردم را به خود دعوت كنند. چنين مطلبى در هيچ يك از حالات، افعال و اعمال ائمّه عليهم السلام يافت نمى شود كه در مقابل خدا باشند.

هدايت گران به سوى خدا
معناى امامت چيست؟ امامت نصب و جعلى از ناحيه خداوند متعال است.
آيا خداوند متعال در اين نصب و جعل غرض و حكمتى دارد؟ و چرا خداوند متعال ائمّه را نصب كرد؟
خداوند متعال ائمّه عليهم السلام را براى هدايت مردم به سوى خودش نصب فرمود. پس هدايت مردم به عهده آن بزرگواران گذاشته شده است; و ائمّه اين وظيفه را به بهترين وجه انجام دادند و هر كسى را به هر گونه كه تشخيص دادند هدايت كردند. آنان داعى و هادى مردم به سوى خداوند متعال بودند.
بديهى است كه راه هدايت انسانِ عالم و آگاه غير از راه هدايت فرد جاهل و نادان است. آنان هر فردى را به زبان خود و متناسب با دركش به سوى خدا فرا مى خوانند كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد:
إنّا معاشر الأنبياء اُمرنا أن نكلّم الناس على قدر عقولهم;1
ما گروه پيامبران مأموريم كه به اندازه خرد مردم سخن بگوييم.
آن بزرگواران هر فردى را از طريق خود هدايت مى كنند. يكى را از طريق قرآن به وسيله استدلال به آيه اى هدايت مى كنند. ديگرى را اگر لازم باشد از طريق عقلى هدايت مى كنند; برهانى براى او اقامه مى نمايند. اگر لازم باشد به فردى پول بدهند، يا به خانه ببرند و از او پذيرايى كنند تا اسباب هدايت او فراهم شود.
1. الكافى: 1 / 23، حديث 15، الامالى، شيخ صدوق: 504، حديث 693.

امام حسن و هدايت مرد شامى
به راستى ائمّه عليهم السلام در راه هدايت مردم چه مشكلاتى را تحمّل كردند؟ چه قدر در اين راه صبر نمودند؟
روزى امام حسن عليه السلام در ورودى شهر مدينه بود. شخصى به او گفت:
أنت حسن بن علي؟
تو حسن بن على هستى؟
فرمود: آرى!
آن فرد شروع به فحش نمود و خود حضرتش و پدر بزرگوارش على بن ابى طالب عليهما السلام را به ناسزا گرفت.
امام حسن عليه السلام با آن مقام و شخصيّت به همه آن فحش ها گوش دادند ـ اگر فرد عادى باشد در اين مواقع برمى گردد و دو برابر فحش مى دهد و راحت مى شود ـ آن گاه كه فحش هاى آن فرد تمام شد، به او فرمود:
أيّها الشيخ! اظنك غريباً؟
اى شيخ (پيرمرد) گمان مى كنم در اين شهر غريب هستى؟
گفت: آرى!
امام حسن عليه السلام فرمود:
اگر به غذا نياز دارى به تو غذا مى دهم. اگر نيازمند لباسى، براى تو لباس تهيّه مى كنم. اگر مأوا و مسكن ندارى، برويم مأوا و مسكن در اختيار تو قرار دهم. اگر براى جهت خاصّى به اين شهر آمده اى، مى خواهى تجارتى انجام دهى و مال التجاره اى تهيّه كنى، تو را راهنمايى كنم و كارهايت را سامان بدهم؟
آن مرد با امام حسن عليه السلام به راه افتاد، حضرتش مكان خوبى را با امكانات خوب در اختيار او گذاشت و از فردى كه لحظاتى پيش يك دنيا فحش و ناسزا نثار او و پدر بزرگوارش نموده بود، پذيرايى كرد; براى او لباس تهيّه نمود، به او سرمايه داد، شتر و اسبى به او عنايت كرد... در اثر اين رفتار آن فرد از والاترين و بهترين محبّان اهل بيت عليهم السلام شد.1
البتّه از اين موارد نمونه هاى بسيارى در زندگانى اهل بيت عليهم السلام به چشم مى خورد. شخصى خدمت امام كاظم عليه السلام رسيد و شروع به فحش و ناسزا گفتن كرد.
يكى از اطرافيان آن حضرت گفت: اجازه مى دهيد همين الآن او را به قتل برسانم؟
فرمود: نه، صبر كن!
آن گاه مطالبى به او فرمود و او برگشت و عذرخواهى كرد. آن حضرت به افرادى كه در خدمتشان بودند، رو كرد و فرمود:
أيّما كان خيراً؟ ما أردتم؟ أم ما أردت؟...;2
كدام يك بهتر بود؟ آن چه شما مى خواستيد؟ يا آن چه من انجام دادم؟... .
آرى! آن بزرگواران هر فردى را به گونه اى هدايت مى كنند، هر كسى را با بيانى و شكل خاصى هدايت گرند. اگر جاهل است از راهى و اگر عالم است از راه ديگر و اگر از علماى كفّار و ملل ديگر است، با اسلوب ديگرى با او سخن مى گويند.
به راستى اين ها چه حقايق و دقايقى در زندگى ائمّه عليهم السلام است كه ما از آن ها غافل هستيم؟
زنديقى از حضرتش مى پرسد: انصافاً اين چه كارى است كه شما انجام مى دهيد؟ در اين هواى گرم با اين وضعيّت به مكّه مى رويد و دور يك چهار ديوارى طواف مى كنيد و...؟
حضرت فرمود: تو تا كنون به مسافرت رفته اى؟ اگر احتمال بدهى در مسير از تشنگى خواهى مرد و آب پيدا نخواهد شد، چه مى كنى؟ اگر كسى به تو گويد: در اين جاده آب نيست، چه احتمال راست يا دروغ بدهى، جز اين نيست كه كوزه آبى با خود حمل خواهى كرد. اگر در بين مسير آب نبود و به مقصد رسيدى، مشكلى نيست; تو آب برده بودى و اگر آب بود، تو فقط مشقّت و زحمت حمل كوزه را داشتى و آن را تحمّل كرده اى و اگر احتمال ضعيف است، محتمَل قوى است; چرا كه بحث مرگ و زندگى است.
با اين پاسخ آن فرد زنديق مجاب شد.3
در كتاب اصول كافى آمده است: شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: اى پسر رسول خدا! به من بگو خدا كجاست؟ چرا كه مجادله كنندگان در اين باره بسيار سخن گفته اند و من حيران شده ام.
حضرت در پاسخ فرمود: تو تا كنون به كشتى سوار شده اى؟
گفت: آرى!
فرمود: آيا تا حال اتّفاق افتاده كه دريا توفانى شود و امواج آب متلاطم باشد و احساس خطر بكنى و بدانى كه غرق خواهى شد؟
گفت: آرى!
فرمود: آيا در آن لحظات شده كه دلت به جايى توجّه كند؟
گفت: آرى، چنين اتّفاقى براى من رخ داده است و در دلم كسى را صدا زدم.
فرمود: اين همان خداوند متعال است.4
ائمّه عليهم السلام هر كسى را به بيانى پاسخ مى دهند. كتاب توحيد شيخ صدوق، اصول كافى، احتجاج طبرسى و منابع ديگر سرشار از احتجاجات آن بزرگواران است.
وظيفه ائمه عليهم السلام اين بود كه داعى و فراخوان به سوى خدا باشند; امّا هر فردى را با مناسب حالش.
بنابراين، مقام و شأن ائمّه عليهم السلام در اين جامعه دعوت به سوى خدا و هدايت به او بوده است.
البتّه خداوند بى جهت كسانى را براى امامت نصب نمى كند و اين مقام را بى جهت به كسانى نمى دهد. آنان با صبر و تحمّل اين همه فحش و ناسزا و با حكمت و درايت و هر كسى را به اسلوبى هدايت كردن، به اين مقام راه يافته اند.
امام صادق عليه السلام با تأسيس مدرسه اى امّت هايى را ـ نه افرادى را ـ باعث هدايت شدند، حد اقل ـ آن گونه كه در تاريخ ضبط شده ـ چهار هزار نفر در درس آن حضرت شركت مى كردند; اگر همه اينان آن طور كه حضرت مى خواستند تربيت مى شدند و به شهر و ديار خود باز مى گشتند و تعاليم اهل بيت را پخش مى نمودند چه مى شد؟
ولى به هر حال تعاليم آن بزرگواران از اين طريق باقى مانده است و يكى از راه هاى دعوت همين تشكيل جلسه ها و تأسيس مدرسه ها در تاريخ اسلام بوده است.
خلاصه آن كه ائمّه عليهم السلام همه شئون پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله را دارا بوده اند. خداوند متعال مى فرمايد:
(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذيرًا * وَداعِيًا إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَسِراجًا مُنيرًا);5
اى پيامبر! ما تو را گواه، بشارت گر و بيم دهنده و دعوت كننده به سوى خداوند به فرمان او فرستاديم و تو را چراغى روشن بخش قرار داديم.
و بنابرآن چه پيش تر بيان شد، ائمّه عليهم السلام از هر جهت وارث پيامبر خدا بوده اند. آن بزرگواران افرادى را كه دعوت مى كردند، موجب هدايت آنان مى شدند. در جاى مناسب، بعضى از وقايع درباره نجات يافتن اسلام و امّت به دست ائمّه مانند داستان استسقاء، بيان خواهد شد.
1. ر.ك: مناقب ابن شهرآشوب: 3 / 184، بحار الانوار: 43 / 344.
2. الارشاد: 2 / 233، بحار الانوار: 48 / 103، حديث 7، تاريخ بغداد: 13 / 30 و منابع ديگر.
3. علل الشرايع: 2 / 403، حديث 4.
4. التوحيد، شيخ صدوق: 231، معانى الاخبار: 4، حديث 2، بحار الانوار: 3 / 41، حديث 16.
5. سوره احزاب (33): آيه 45 و 46.

روش هاى دعوت مردم
راه ها و روش هاى دعوت مردم با استفاده از قرآن كريم خلاصه مى شود در:
1 . حكمت;
2 . موعظه;
3 . جدال احسن.
خداوند متعال مى فرمايد: (ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ).1
ائمّه عليهم السلام در هر سه طريق براى هدايت جامعه و دعوت مردم از پيامبر اكرم پيروى كردند و در اين مسير هر يك از سه راه را در جاى خود اجرا كردند; از اين رو در ذيل اين آيه كريمه كه مى فرمايد: (أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصيرَة أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَني);2 «من و پيروانم با بصيرت و بينش كامل به سوى خدا فرا مى خوانيم»; جمله «ومن اتّبعني» به ائمّه تفسير شده است،3 زيرا وقتى دعوت به سوى خدا بايستى از روى بصيرت باشد; پس دعوت كننده بايستى خود داراى بصيرت و بينش باشد تا وسيله بصيرت ديگران گردد و اين از خصايص ائمه عليهم السلام مى باشد.
و پيش تر در توضيح واژه هاى «وارث» و «وصى» بيان شد كه ائمّه عليهم السلام در همه شئون، جانشين پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و ادامه دهنده خط آن حضرت بودند. بنابراين هر هدايتى كه در عالم وجود دارد، هر دعوت و فراخوانى از هر دانشمند و عالم به حقّى، هدايت حقيقى و صحيحى صورت پذيرفته، به ائمّه عليهم السلام منتهى مى شود; يعنى هر كس در اين مسير كار مثبتى انجام داده و موفّق بوده، از آن بزرگواران ياد گرفته و از آنان پيروى كرده است.
البتّه ما با كسانى كه خودشان را به عنوان امام نصب كردند و مردم را به سوى خودشان فرا خواندند كارى نداريم; ولى همه افرادى كه مردم را واقعاً به سوى خدا دعوت كردند و در اين امر راست گفتند، شاگردان مكتب اهل بيت عليهم السلام هستند. هر چند بعضى از كسانى مردم را به سوى خدا دعوت مى كنند، خودشان متوجّه نباشند كه اين هدايت گرى از ائمّه عليهم السلام سرچشمه گرفته است.
در تاريخ آمده است: روزى حجّاج به چهار تن از بزرگان علماى عصرش نامه نوشت و در مورد جبر و تفويض پرسيد. اين چهار تن ـ كه ارتباطى با اهل بيت نداشتند ـ وقتى پاسخ دادند هر چهار تن پاسخشان كلام امير مؤمنان على عليه السلام بود.4
1. سوره نحل (16): آيه 125.
2. سوره يوسف (12): آيه 108.
3. ر.ك: الكافي: 1 / 384، حديث 8 ، تفسير العياشي: 2 / 201، شواهد التنزيل: 1 / 372.
4. ر.ك: بحار الانوار: 5 / 58، حديث 108.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن