شرح زيارت جامعه كبيره -35
رسانندگان به مرضات خدا
ائمّه عليهم السلام رسانندگان به مرضات خدا هستند.
واژه «ادلاّء» جمع دليل، مانند «اخلاّء» جمع خليل و «اجلاّء» جمع جليل است.
در ابتداى امر به نظر مى رسد كه معناى دليل در زبان فارسى به معناى راهنما است. ولى چنين نيست; بلكه معناى دليل از معناى راهنما دقيق تر است و مطلق راهنما نيست. از اين رو، راغب اصفهانى گويد: «الدلالة ما يُتوصّل به إلى معرفة الشيء كدلالة الألفاظ على المعنى».1
و واژه «مرضات» مصدر است از «رضي يرضى»، و رضايت خداوند در اين است كه انسان در اوامر و نواهى او مطيع فرمان باشد.
پس ائمّه عليهم السلام رسانندگان بشر به رضايت خداوند متعال هستند كه اگر انسان ها بر تعليم و تربيت و ارشاد آن بزرگواران ترتيب اثر دهند، موجبات رضاى خداوند را به جا آورده اند و خود مورد رضاى او خواهند بود.
رضاى خداوند متعال در قرآن كريم عنوان و به تحصيل آن امر شده است. در آيه اى آمده است:
(وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كانُوا مُؤْمِنينَ);2
و در حالى كه اگر ايمان دارند شايسته تر است كه خدا و پيامبرش را راضى و خشنود كنند.
اگر انسان بخواهد مؤمن باشد، بايد رضاى خدا و رسول او را به دست آورد و ائمّه عليهم السلام دليل رسيدن مؤمنان به رضاى خدا و رسول هستند.
اين مقام كمى نيست. قرآن كريم آن گاه كه ورود به بهشت و نعمت ها و امتيازات آن را براى مؤمنان و اهل بيت عليهم السلام شرح مى دهد، مى فرمايد:
(وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ);3
و رضاى خدا (از همه اين موارد) برتر است.
رضوان خدا در كجاست؟ هر جا باشد اين ائمّه عليهم السلام هستند كه مردم را به آن مى رسانند. در آيه ديگرى مى فرمايد:
(رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ);4
خداوند از آنان راضى است و آن ها نيز از او راضى خشنودند. اين همان رستگارى بزرگ است.
رضوان چيست؟ رضوان همان فوز عظيم است كه ائمّه عليهم السلام براى رسيدن به چنين مقام و جايگاهى دليل هستند. در آيه ديگرى مى فرمايد:
(رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ);5
خداوند از آنان راضى است و آن ها نيز از او راضى هستند. اينان حزب خدا هستند; هان كه حزب خدا همان رستگارانند.
براى رسيدن به آن مقام چه چيزى لازم است و چه كنيم تا به آن جا برسيم؟ ائمّه عليهم السلام در وجود ما چه تأثيرى مى گذارند؟ در آيه اى ديگر آمده است:
(فَإِنَّ اللّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ);6
پس به راستى خداوند از گروه فاسقان راضى نخواهد شد.
با توجه به اين آيه، نقش ائمّه عليهم السلام روشن مى شود. آن بزرگواران آمدند تا انسان را از فسق بيرون آورند و او را به راه عدالت بياورند كه اگر در فسق باقى باشند خداوند از فاسقان راضى نخواهد بود، سپس او را مرحله به مرحله بالا ببرند. اين همان فوز عظيم و موفقيّت بزرگ است. در اين زمينه آياتى است كه مى فرمايد:
(فَهُوَ في عيشَة راضِيَة * في جَنَّة عالِيَة);7
پس او در يك زندگى رضايت بخش، در بهشتى عالى قرار خواهد داشت.
در آيه ديگرى مى فرمايد:
(ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً);8
به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
اين ها مراحلى هستند كه بايد ائمّه عليهم السلام دست انسان را بگيرند.
به راستى آيا مى توان تصوّر كرد كسانى كه دليل براى رسيدن به اين مراحل هستند، خود به چنين مقاماتى نرسيده اند؟ آيا مى توان چنين چيزى را باور كرد؟ و آيا كسانى را كه خود احتياج به دليل دارند مى توان دليل تصوّر كرد؟
1. المفردات في غريب القرآن: 171.
2. سوره توبه (9): آيه 62.
3. همان: آيه 72.
4. سوره مائده (5): آيه 119.
5. سوره مجادله (58): آيه 22.
6. سوره توبه (9): آيه 96.
7. سوره حاقه (69): آيه 21 و 22.
8. سوره فجر (89): آيه 28.
خوابيدن حضرت على به جاى حضرت رسول; «ابتغاء مرضات اللّه» بوده
امير مؤمنان على عليه السلام در شب هجرت در بستر پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله خوابيد، قرآن مجيد در اين باره چنين مى فرمايد:
(وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ);1
و برخى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشد.
اين چه مقامى است كه خداوند متعال به اين قضيّه مباهات مى كند. اين جريان در كتاب هاى اهل تسنّن نيز نقل شده است. آن ها در كتاب هاى تفسيرى در ذيل اين آيه نوشته اند كه ابوسعيد خدرى گويد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در ضمن حديثى فرمود:
وجبرئيل يقول: بخّ بخّ من مثلك يابن أبي طالب! واللّه عزوجل يباهي بك الملائكة;2
جبرئيل گفت: آفرين! آفرين! بر تو اى پسر ابى طالب! چه كسى همچو توست؟ خداوند عزوجلّ به وسيله تو به فرشتگان مباهات مى كند.
طبيعى است كه آن بزرگواران براى رساندن انسان ها به مقام رضاى ربوبى بايستى بيانات، تعليمات و ارشاداتى داشته باشند. آنان بايد آن چه را كه موجب رضاى خداوند متعال است بدانند و آن را بيان كنند و آن چه را كه موجب دورى انسان از خداوند متعال است بدانند و بيان نمايند و انسان را بر حذر دارند.
آرى! فقط ابلاغ صرف نيست، اگر چنين بود عنوان دليل بر آنان اطلاق نمى شد و پيش تر بيان شد كه دليل به معناى راهنما استعمال شده، ولى از آن اخصّ و ادقّ است و صرف راهنما نيست.
در ادبيات مى گوييم: اين لفظ دلالت بر اين معنا مى كند; يعنى بايد لفظ به گونه اى باشد كه براى معنا قالبيّت داشته باشد تا به محض شنيدن لفظ، آن معنا به ذهن انسان بيايد، و اين همان ظهور است كه در اصطلاح گفته مى شود: فلان لفظ در فلان معنا ظاهر است كه بدون شك و شبهه به ذهن مى آيد.
1. سوره بقره (2): آيه 207.
2. ر.ك: الامالى، شيخ صدوق: 469، الدرّ النظيم: 309، سيره حلبيّه: 2 / 192، مجمع الزوائد: 9 / 334، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 1 / 221، و 13 / 276، نظم درر السمطين: 90، اسباب النزول: 58، شواهد التنزيل: 1 / 123، زاد المسير: 1 / 286، الدرّ المنثور: 1 / 363، تفسير ثعلبى: 2 / 126، تفسير الكشاف: 5 / 224، اسد الغابه: 4 / 25.
فرق دليل با هادى
از آن چه گفتيم، فرق كلمه «دليل» با كلمه هاى «هادى»، «مرشد» و «داعى» معلوم مى شود. دليل، آن است كه انسان فردى را به جايى برساند، به گونه اى كه با رسيدنش در آن جا به طور كامل آرامش داشته باشد و هيچ گونه شك و شبهه اى وجود نداشته باشد. از اين رو، گاهى دلالت بر قصد و جعل متوقّف است. و گاهى دلالت بدون قصد نيز صورت مى گيرد.
راغب اصفهانى در اين زمينه مى نويسد:
الدلالة ما يتوصّل به إلى معرفة الشيء... وسواء كان ذلك بقصد ممّن يجعله دلالة أو لم يكن بقصد كمن يرى حركة إنسان فيعلم أنّه حيّ.1
مثال عدم توقف دلالت بر قصد دلالت حركت انسانى بر حيات اوست كه وقتى به فردى كه خوابيده و بى آن كه قصدى داشته باشد پهلو به پهلو مى شود، به ما مى فهماند كه زنده است.
اين، معناى دلالت است، ولى امام عليه السلام اصل وجودش دلالت دارد، گرچه ساكت يا زندان يا غايب از انظار باشد.
كسى كه بخواهد به چنين مقامى برسد، بايد سه چيز را دارا باشد كه هر سه در ائمّه عليهم السلام موجود است و در غير آنان نيست:
1 . بايد امام خصوصيّات «مرضاة اللّه» را بداند; چرا كه مى خواهد دليل باشد و در غير اين صورت نمى تواند به چيزى كه نمى داند، دليل و راهنما شود;
2 . بايستى همه آن مراتب را دارا باشد تا بتواند به ديگران اعطا كند و بايد خودش به آن مقامات برسد تا به ديگران دليل و راهنما باشد;
3 . وقتى مى خواهد دليل و راهنما باشد، نبايد اشتباه كند، سهو نمايد و نسيان داشته باشد. نمى تواند بگويد: يادم رفت; مثلاً كسى بپرسد: آقا! اين قضيّه چگونه است؟ آيا «مرضات اللّه» است يا نه؟ و پاسخ دهد: نمى دانم و... .
دلاّل هاى خانه ها چه كار مى كنند. دست مشترى را مى گيرند و به خانه مى برند و تمام زواياى آن را نشان مى دهند، چون طرف مى خواهد عمرى در آن جا زندگى كند.
آرى، فقط ائمّه اهل بيت عليهم السلام «الأدلاّء على مرضات اللّه»، مصدر ملكات عاليه و اعمال صالحه، رساننده بشر به خدا و مظاهر اسماى حسنى هستند كه قهراً رهبران خطّ مقابلشان مظهر ضلالت و تاريكى هستند. از اين رو، در حديثى امام صادق عليه السلام فرمود:
إنّ اللّه خلقنا فأكرم خلقنا وفضّلنا وجعلنا اُمناءه وحفظته وخزّانه على ما في السماوات وما في الأرض. وجعل لنا أضداداً وأعداءاً، فسمّانا في كتابه وكنّى عن أسمائنا في كتابه وكنّى عن أسمائنا بأحسن الأسماء وأحبّها إليه، وسمّى أضدادنا وأعداءنا في كتابه وكنّى عن أسمائهم وضرب لهم الأمثال في كتابه في أبغض الأسماء إليه وإلى عباده المتّقين;2
به راستى كه خداوند ما را آفريد و آفرينش ما را گرامى داشت و ما را برترى داد و امين، حافظ و خزانه داران آن چه در آسمان ها و زمين است قرار داد و براى ما ضد و دشمن قرار داد. ما را در كتاب خود به بهترين و محبوب ترين نام ها در نزد خود نام برد و با بهترين كنايه ها به نام هاى ما در كتابش اشاره نمود و اضداد و دشمنان ما را در كتاب خود نام برد و با كنايه به نام آنان به بدترين نام ها اشاره كرد و براى آنان در قرآن با مبغوض ترين اسامى در نزد خود و بندگان پرهيزكارش مَثَل زد.
آن حضرت در روايتى ديگر مى فرمايد:
نحن أصل كلّ خير، ومن فروعنا كلّ بر، ومن البرّ التوحيد والصلاة والصيام وكظم الغيظ والعفو عن المسيء ورحمة الفقير وتعاهد الجار والإقرار بالفضل لأهله; وعدوّنا أصل كلّ شر، ومن فروعهم كلّ قبيح وفاحشة...;3
ما اصل و ريشه هر خير و نيكى هستيم و هر نيكى از ما منشعب مى شود. توحيد، نماز، روزه، فرو بردن خشم، بخشش از گناه كار، مهرورزى به فقير و نادار، رفتار خوب با همسايه و اعتراف به فضيلت اهل فضل از موارد نيكى است و دشمن ما اصل و ريشه هر شرّ و بدى است و هر عمل قبيح و زشت و فساد فحشاء... از آنان منشعب مى شود.
1. المفردات في غريب القرآن: 171.
2. بحار الانوار: 24 / 302، حديث 14، تفسير كنز الدقائق: 1 / 612.
3. همان: 24 / 302، حديث 14.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی