وَالْمُظْهِرينَ لاَِمْرِ اللّهِ وَنَهْيِهِ

و (سلام بر) آشكار كنندگان امر و نهى الهى.
شرح زيارت جامعه كبيره  -39

آشكار كنندگان امر و نهى الهى
ائمّه عليهم السلام واسطه ظهور احكام الهى هستند; يعنى حلال، حرام و... به توسّط ائمّه ظهور پيدا مى كند. ظهور در مقابل خفاست و غيبت در مقابل شهود. و اين كه در دعا براى ظهور حضرت ولى عصر عليه السلام مى گوييم: «عجّل على ظهورك» به جهت آن است كه هر دو معنا بر آن حضرت صادق است.
در هر صورت، احكام الهى به توسّط ائمّه عليهم السلام از حالت خفا بيرون مى آيند و آنان مظهر آن احكام هستند. منظور از حالت خفا بيرون آمدن، معلوم شدن است. تا وقتى كه چيزى مخفى است، انسان از آن آگاهى ندارد و از حكم آن بى اطّلاع است. وقتى از حالت خفا بيرون آيد، ناگزير براى انسان معلوم مى شود. بنابراين ائمّه واسطه ظهور احكام الهى هستند.

راه هاى معلوم شدن احكام
احكام مخفى يعنى چه و چگونه ائمه عليهم السلام مظهر آن ها هستند؟
احكام الهى از حلال و حرام و... در كتاب و سنّت موجود است و آن بزرگواران مُظهِر و بيرون آورنده آن ها از خفا هستند. امّا معلوم شدن حكمى از احكام به توسّط ائمّه عليهم السلام سه راه دارد:
راه نخست: حكمى را به طور مستقيم از ائمّه عليهم السلام بشنويم; يعنى از امام درباره حكمى بپرسند و آن حضرت پاسخ دهد، يا آن حضرت در ابتدا حكمى را بيان فرمايد و ما بشنويم. البتّه شنيدن نيز اعم از اين است كه به لفظ باشد يا به كتابت. براى مثال، نامه اى از امام كاظم يا امام هادى عليهما السلام بخوانيم كه در پاسخ كسى بنويسد و بدين وسيله، حكم آن مسئله براى ما معلوم شود.
راه دوم: امام عليه السلام كارى از امور عبادى را به طور عملى انجام بدهد و ما شاهد آن باشيم. براى مثال حضرتش طواف نمايد و ما چگونگى طواف آن حضرت را مشاهده كنيم و از حكم آن آگاه شويم.
راه سوم: ما عملى را در برابر ديدگان حضرتش انجام دهيم و آن حضرت از كيفيّت عمل ما مطّلع شوند و اگر ايرادى داشته باشد، بتوانند تذكّر دهند و مانعى از تذكر دادن وجود نداشته باشد. در اين صورت، حكم شرعى آن عمل معلوم مى شود.
به همين جهت، در علم فقه و اصول نيز مى گويند: سنّت يا قول معصوم است، يا فعل او و يا تقرير او. پس ظهور احكام به توسّط امام عليه السلام براى ما يكى از اين سه راه، يا هر سه راه است.
اكنون مى گوييم: خود امام عليه السلام احكام الهى را از كجا كسب مى كند؟ به حسب ظاهر امام عليه السلام از دو طريق اساسى احكام را كسب مى كند:
يكم. امام عليه السلام از طريق الهام يا غير الهام، حكمى را از خداوند متعال اخذ مى كند.
دوم. امام عليه السلام حكم را از طريق پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله، يا از طريق پدران گرامى اش كه به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله منتهى مى شود، از جبرئيل و او از خداى سبحان، اخذ مى كند.
با توجّه به اين دو راه اخذ احكام، امام عليه السلام به هر ترتيبى كه حكم الهى را اخذ كند، بين خداوند متعال و مردم واسطه مى شود; يعنى از جانب خداوند متعال اخذ مى كند و به ما مى رساند. در نتيجه، امام عليه السلام معلّم، مبيّن و به تعبير برخى، ناقل مى شود و به طور كلّى، حكايت كننده است.
در عبارت زيارت جامعه چنين نيامده است كه «السلام على الناقلين لأمر اللّه ونهيه»، «الراوين لأمر اللّه ونهيه» و «المبلّغين لأمر اللّه ونهيه». گرچه هر كدام از اين موارد درست است، متن اين است: «المظهرين لأمر اللّه ونهيه». در واقع امام عليه السلام كسى است كه حكم الهى را از حالت خفا و پنهانى درمى آورد و به مرحله ظهور مى رساند و اين رسيدن به مرحله ظهور به توسّط امام صورت مى پذيرد.
بديهى است احكام كتاب و سنّت، به شرح و توضيح نياز دارد. براى نمونه، خداوند متعال مى فرمايد:
(أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ);1
نماز را از زوال آفتاب تا پايان تاريكى شب برپا دار.
اين حكم بايستى روشن شود و كيفيّت نمازهاى پنجگانه بيان گردد. اين موارد را بايستى امام عليه السلام كه مبيّن احكام الهى است، بيان كند. هم چنين اگر اجمالى در سخن پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله باشد، بايستى امام عليه السلام آن را بيان نمايد. اگر چنين باشد ائمّه عليهم السلام «شارحين لأمر اللّه ونهيه» خواهند بود.
ممكن است كه مواردى از احكام الهى در كتاب و سنّت وجود نداشته باشند. اين ها مواردى هستند كه از ناحيه امام عليه السلام به ما مى رسند; همان مواردى كه آن بزرگواران از عالم خفا بيرون آورده اند و در واقع مظهر اين حكم شده اند كه نه در كتاب بوده و نه در سنّت.
بنابراين، معلوم مى شود كه امام معصوم عليه السلام چنين مقامى دارد كه حكمى را بياورد كه نه در كتاب باشد و نه در سنّت. اين حكم از ناحيه امام عليه السلام به ما مى رسد و البتّه حكم شرعى و الهى است.
شكّى نيست كه شارع مقدّس در درجه نخست خداوند متعال است. قرآن كريم مى فرمايد:
(لِكُلّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهاجًا);2
ما براى هركدام از شما آيين و راه روشنى قرار داديم.
پس بدون ترديد شارع مقدس خداوند سبحان است. چگونه مى شود كه برخى از احكام از ناحيه امام عليه السلام به ما رسيده است در كتاب و سنّت نباشد و حال آن كه قرآن مجيد مى فرمايد:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا);3
امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين براى شما پذيرفتم.
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نيز در غدير خم و پيش از آن، اين موضوع را بيان فرمودند. آن حضرت در خطبه غدير فرمود:
يا أيّها الناس! واللّه ما من شيء يقرّبكم من الجنّة ويباعدكم عن النار إلاّ وقد أمرتكم به، وما من شيء يقرّبكم من النار ويباعدكم من الجنّة إلاّ وقد نهيتكم عنه;4
اى مردم! به خدا سوگند، هر چيزى كه شما را به بهشت برساند و هر چيزى كه شما را از دوزخ دور كند براى شما بيان كردم.
آرى! امام عليه السلام مظهر حكم خداوند است، به معنايى غير از شارح، حاكى، ناقل و مبيّن بودن، و توضيح مطلب اين است كه:
از قديم الايّام بين علماى ما در كتاب هاى اعتقادى، حديثى، فقهى و اصولى بحث شده كه آيا خداوند متعال به معصوم عليه السلام ولايت به معناى اذن در تصرّف، داده است يا نه؟ آيا ولايت تكوينى، به اين معنا كه امام عليه السلام از جانب خداوند متعال مأذون باشد كه در كون و تكوينيّات تصرّف كند، دارد يا نه؟ آيا ولايت تشريعى، به اين معنا كه معصوم عليه السلام از ناحيه خداوند متعال مأذون باشد كه در اموال و انفس مردم تصرّف كند، دارد يا نه؟ آيا خداوند متعال اذن به امام يا معصوم داده است كه در احكام شرعى تصرّف كند يا نه؟
اگر به اين پرسش ها، پاسخ داده شود و به اثبات برسند، به خوبى معناى «والمظهرين لأمر اللّه ونهيه» روشن خواهد شد.
بخشى با عنوان «باب التفويض إلى رسول اللّه وإلى الأئمّة عليهم السلام في أمر الدين» در كتاب اصول كافى آمده است كه رواياتى چند در ذيل آن نقل شده است.5منظور از طرح اين بخش اين است كه خداوند متعال احكام شرعى را به پيامبر اكرم و ائمّه عليهم السلام واگذار كرده است. علما و دانشمندان در شرح اين روايات نوشته اند كه منظور از «تفويض احكام» واگذار كردن احكام به معصوم و در اختيار او قرار دادن و به عبارت ديگر: إذن تصرّف كردن اوست.6
چگونه مى شود كه معصوم عليه السلام به اذن خداوند متعال در كلّ كون تصرّف كند و در اموال و انفس تصرّف نمايد، ولى در احكام شرعى كه سلسله امور اعتبارى هستند، از ناحيه شارح مقدّس اذن در تصرّف نداشته باشد؟
بنابر بررسى ها، هيچ فردى در اين مورد درباره پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله اشكال نكرده است كه حلال و حرام و ساير احكام شرعى به دست آن حضرت صلى اللّه عليه وآله سپرده شده و آن بزرگوار مى تواند در احكام شرعى كم يا زياد نمايد. به همين جهت، مواردى هم در اين باره نقل شده است. از جمله عدد ركعات نمازهاى فريضه و نافله و اجناس زكات... .
آرى! زيارت جامعه مقامات و منازل ائمّه عليهم السلام را بيان مى كند كه آن گاه كه انسان مى خواهد معصوم را زيارت كند اعتقاداتش را و بالخصوص ايمان خود را به مقاماتشان بر امام عليه السلام عرضه مى دارد و مى گويد:
اُشهد اللّه وأشهدكم أنّي مؤمن بكم وبما آمنتم به كافر بعدوّكم وبما كفرتم به;
خدا و شما را گواه مى گيرم كه به شما و به آن چه شما ايمان داريد، ايمان دارم و به دشمن شما و به آن چه شما به آن كفر مىورزيد، كفر مىورزم.
1. سوره اسراء (17): آيه 78.
2. سوره مائده (5): آيه 48.
3. همان: آيه 3.
4. الكافى: 2 / 74، حديث 2، وسائل الشيعه: 17 / 45، حديث 21939، بحار الانوار: 67 / 96، حديث 3.
5. الكافى: 1 / 265، باب التفويض إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وإلى الائمة عليهم السلام في أمر الدين.
6. گفتنى است كه كتابى با عنوان عموم ولاية المعصوم نوشته ام كه شامل ولايت تكوينيّه و تشريعيه و ولايت بر احكام است و خلاصه ولايت سوم را به مناسبتى در كتاب تحقيق الاصول: 2 / 59 ـ 64 ذكر نموده ام.

ولايت ائمه بر احكام شرعى
به نظر مى رسد بهترين جا براى ارائه اين قسم از ولايت همين جاست كه امام عليه السلام مظهر احكام الهى است، نه فقط ناقل يا راوى باشند. به عبارت ديگر، امام عليه السلام فقط مسئله گو نيست.
همان گونه كه پيش تر گفتيم، ولايت ها در مورد پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله ثابت شده و هيچ گونه خدشه اى در آن وارد نشده است و از جمله دلايل روايتى به سند صحيح است. اين روايت را به دقّت بررسى مى كنيم تا معرفت و شناختمان به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بيشتر شود، گرچه زيارت جامعه، زيارت ائمّه عليهم السلام است; ولى آن چه ائمّه عليهم السلام دارند، همه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است.
در اين روايت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
إنّ اللّه أدّب نبيّه فأحسن أدبه، فلمّا أكمل له الأدب قال: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم)1ثمّ فوّض إليه أمر الدين والاُمّة ليسوس عباده فقال عزّ وجلّ: (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)2 فإنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله كان مسدّداً موفّقاً ومؤيّداً بروح القدس لا يزلّ ولا يخطئ في شيء ممّا يسوس به الخلق... ثمّ إنّ اللّه عزوجل فرض الصلاة ركعتين، ركعتين، عشر ركعات، فأضاف رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله إلى الركعتين ركعتين... فأجاز اللّه عزّ وجلّ له ذلك.3
خلاصه معناى اين روايت را اين گونه ترجمه مى كنيم.
آن گاه كه خداوند متعال پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله را تربيت كرد چه خوب تربيت نمود. پس از اين كه او را به سرحدّ كمال مطلوب رساند به او خطاب كرد كه: «به راستى تو داراى خلق و خوى عظيم هستى».
آن گاه امر دين و امّت را به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله تفويض كرد سپس فرمود: «و آن چه پيامبر براى شما آورده، انجام دهيد و از آن چه شما را باز داشته خوددارى كنيد»; چرا كه از ابتداى خلقت پيامبر اكرم روح القدس همراهش بود. اين روح القدس همراه پيامبر بوده و در جميع شئونات حضرتش را تسديد و استوار مى نمود.
پس كسى كه خدا او را مؤدّب كرده باشد و از ابتدا روح القدس همراه او قرار داده تا او را تسديد كند، مواظبت و مراقبت نمايد و به تعبير ما در همه شئون هواى او را داشته باشد هيچ لغزشى از او حاصل نمى شود و واگذار كردن امر دين و اداره امور خلائق به چنين كسى چه مانعى دارد؟
به عبارت ديگر طبق اين روايت حالات پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله خدايى شده. آن وقت اگر به چنين كسى بگويند: نماز و ساير احكام خدا و اداره امور بندگان خدا و سرپرستى آنان را به تو سپرديم آيا جاى تعجّب است؟
سند اين روايت بلا اشكال صحيح است و البتّه در اين باب روايات ديگرى نيز وجود دارد، و در ذيل آيه مباركه (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ);4 «آن چه پيامبر براى شما آورده انجام دهيد» در تفاسير شيعه و سنّى رواياتى آمده است5 كه همه مفسّرين تصريح دارند به اين كه تمام دستوراتى كه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله صادر شده است ـ نه دستوراتى كه خداوند فرموده و پيامبر ابلاغ كرده كه بين اين دو مورد فرق است ـ واجب الاطاعه است; چرا كه خداوند متعال اوامر و نواهى آن حضرت را امضا كرده است.
آن چه بيان شد، در مورد ولايت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله از ديدگاه شيعه و سنّى از نظر دليل قرآنى و حديثى بود.
اكنون مى گوييم: امام كه هم چون پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله ساخته شده خدا و تربيت يافته او تا سرحد كمال است دقيقاً همين مقام و منزلت را دارا است.
اين مقام و منزلت از دو راه براى ائمّه عليهم السلام نيز به اثبات مى رسد:
1 . دلايل عمومى بر اين كه ائمّه عليهم السلام به منزله پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله هستند مگر در نبوّت;
طبق اين ادلّه جميع مناصب و منازل، مقام ها و ولايت هايى كه خداوند متعال به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله عطا كرده در نزد ائمّه عليهم السلام است.
در اين باره از طُرق عامه و خاصه روايات فراوانى وجود دارد كه به يقين، برخى از آن ها لفظاً متواترند و بقيّه روى هم رفته تواتر معنوى و اجمالى دارند. يكى از آن احاديث «حديث منزلت» است كه خود بحث جداگانه اى مى طلبد. پيامبر خدا در سخنى به على عليه السلام فرمود:
أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبي بعدي;6
تو براى من به سان هارون نسبت به موسى هستى جز آن كه پس از من پيامبرى نخواهد بود.
اين حديث تواتر لفظى دارد. عجيب اين كه در زمان هاى گذشته علما و محدّثان اهل تسنّن براى جمع آورى سندهاى اين حديث از علماى شيعه بيشتر مى كوشيدند. شايد علماى ما نيز در اين زمينه زحمت كشيده اند و به دست ما نرسيده است.
يكى از محدّثان بزرگ اهل تسنّن كه شخصيّت بزرگى است و اهل گزافه گويى نيست، مى گويد: من پنج هزار سند براى «حديث منزلت» دارم.7 به راستى كه پنج هزار سند خيلى حرف است!
كوتاه سخن اين كه اين حديث به طور واضح و آشكار بيان مى كند كه همه مراتب و منازل پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله براى امير مؤمنان على عليه السلام ثابت بوده، مگر نبوّت و پيامبرى.
از طرفى در وجوب اطاعت نسبت به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله، اميرالمؤمنين و ساير ائمّه اطهار عليهم السلام مساوى و برابر با آن حضرت هستند.
نتيجه اين كه براى اثبات اين امر دليل هاى عمومى داريم.
2 . رواياتى كه در خصوص تفويض احكام آمده است كه ائمّه عليهم السلام نازل منزله پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در اين جهت مى باشند.
افزون براين رواياتى در كتاب بصائر الدرجات آمده است كه ائمّه عليهم السلام در جميع جهات وارثان پيامبر هستند مگر در نبوّت.8 و در كتاب كافى آمده است كه امام باقر عليه السلام در ضمن روايتى مى فرمايند: إنّ طاعتنا مفترضة عليهم كطاعة رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله;9
در روايات خاصّه اى نيز اين معنا آمده است كه برخى از بزرگان هم چون علاّمه مجلسى رحمه اللّه تصريح دارد كه اين روايات مستفيض هستند، مانند روايتى كه سندش صحيح است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
إنّ اللّه عزوجل أدّب نبيّه على محبّته فقال: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم)،10 ثمّ فوّض إليه فقال عزوجل: (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)11 وقال عزوجل: (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ)12 ثمّ قال: وإنّ نبي اللّه فوّض إلى علي عليه السلام وائتمنه فسلّمتم وجحد الناس. فواللّه لنحبّكم أن تقولوا إذا قلنا، وتصمتوا إذا صمتنا ونحن فيما بينكم وبين اللّه عزوجل، ما جعل اللّه لأحد خيراً في خلاف أمرنا;13
به راستى خداى عزوجل پيامبرش را بر محبت خود تربيت نمود و پس از آن فرمود: «تو خلق و خوى برجسته و بزرگى دارى». سپس تشريع را به او تفويض كرد و فرمود: «آن چه را كه رسول خدا براى شما آورده است انجام دهيد و از آن چه شما را نهى كرده است دورى گزينيد». هم چنين فرمود: «كسى كه از رسول خدا اطاعت نمايد، همانا خدا را اطاعت نموده است».
آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله آن چه خداوند متعال به او تفويض كرده بود به امير مؤمنان على عليه السلام تفويض و واگذار كرد و آن حضرت را (در جميع اين مقامات، منازل و حيثيّات) امين قرار داد. پس شما (شيعيان) اين امر را پذيرفتيد و تسليم شديد; ولى مردم نپذيرفتند و انكار كردند. به خدا سوگند! ما شما را دوست داريم كه هر گاه بگوييم بگوييد و هر گاه سكوت كنيم سكوت كنيد و ما واسطه ميان شما و خداى عز وجل هستيم. خدا براى هيچ كس در مخالفت امر ما خيرى قرار نداده است.
واژه «جحد» يعنى انسان در قلب ايمان دارد، ولى به زبان انكار مى كند.
با توجه به مطالب مذكور، معلوم شد كه: ائمّه عليهم السلام از خداوند متعال اذن دارند كه حكمى را خود تشريع كنند، نه فقط حكم الهى را به عنوان «قال اللّه» و «يقول اللّه» بيان كنند و يا به عنوان «قال رسول اللّه» يا از آبا و اجدادشان نقل كنند و بفرمايند: «سمعت أبي يقول».
و اين نكته آن است كه در اين جا فرمودند: «والمظهرين لأمر اللّه» و نفرمودند: «والراوين لأمر اللّه» يا «والناقلين لأمر اللّه».
و نيز معلوم شد كه اوامر و نواهى ائمه عليهم السلام احكام الهيه هستند كه ارشادى، و حكم آن ها حكم مسأله گو نيست.
و اگر لفظ «أمر» را در اين جا اعم از تكوين و تشريع بگيريم باز هم درست است، چنان كه در بحث ولايت تكوينى خواهد آمد،14 كه امام عليه السلام به اذن خداوند متعال، در عالم كون مى تواند تصرّف كند. اين تصرّف به استقلال و شراكت نيست; بلكه به بركت عبوديّت و بندگى در درگاه خداوند متعال است كه امام در اين مسير پيشرفت مى كند و تقرّب مى يابد تا مى رسد بدان جا كه خداوند متعال چنين اذنى به او عطا مى فرمايد.
البته اين موضوع عجيب و غريب نيست; چرا كه در زندگى عادى انسان نيز گاهى اتّفاق مى افتد. گاهى يك نوكر و خادم به ارباب خود به خوبى خوش خدمتى مى نمايد و امور را چنان به دست مى گيرد و تمام وظايف و خواسته هاى او را در نظر دارد، در كارها، اوقات، حالات معيّن تمام وظايف را با دقّت و ظرافت انجام مى دهد. نه تنها اربابش او را بيرون نمى كند; بلكه بر اثر اين عملكرد مقرّب مى گردد و كليدهاى اتاق مخصوص و صندوق اموالش را به او مى سپارد و اسرار بيت خود را در اختيار او مى نهد و كوچك ترين خيانتى از او تا پايان عمرش سر نمى زند.
چنين مقامى براى امام عليه السلام نيز از ناحيه خداوند متعال بوده.
و خداى سبحان چنين اذنى را در مورد احكامش به امام عليه السلام داده است.
قبلاً بيان شد كه اين شأن و مقام و اين اذن الهى به طور قطع براى پيامبر خدا ثابت است; چرا كه از قرآن و سنّت دليل داريم و هم چنين اتّفاق نظر مسلمانان و علماى شيعه و اهل تسنن بر اين معناست، به گونه اى كه انسان يقين پيدا مى كند. افزون بر وجودش، اين امر واقع نيز شده است; زيرا «ادلّ دليل على إمكان الشيء وقوعه».
از اين رو، اين امر براى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله ثابت و تمام شده و ما در مورد اهل بيت عليهم السلام براى اين معنا نيز قطع و يقين داريم; چرا كه دليل هاى بسيارى در اين زمينه ارائه شده است.
گرچه براى برخى قابل تحمّل نباشد; ولى اگر اندكى مطالب را بررسى كنند و در اين مورد گفت و گو شود، روشن خواهد شد كه تمام منازل و مقاماتى كه از ناحيه خداوند متعال به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله داده شده، جز نبوّت، براى امير مؤمنان على و ائمّه اطهار عليهم السلام ثابت است.
آرى، اينان خلفا و نايبان پيامبر اكرم هستند. پيامبر اكرم خاتم پيامبران است و باب نبوّت و پيامبرى به وسيله آن حضرت بسته شد; ولى تمام مناصب و مقامات آن حضرت كه از ناحيه خداوند متعال بوده، براى ائمّه ثابت است.
1. سوره قلم (68): آيه 4.
2. سوره حشر (59): آيه 7.
3. الكافى: 1 / 267، حديث 4، بحار الانوار: 17 / 4، حديث 3. در انتهاى حديث چنين آمده است: «ولم يرخص رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله لأحد تقصير الركعتين اللتين ضمّهما إلى ما فرض اللّه عز وجل، بل ألزمهم ذلك إلزاماً واجباً، لم يرخص لأحد في شيء من ذلك إلاّ للمسافر، وليس لاحد أن يرخص ]شيئاً [ما لم يرخصه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، فوافق أمر رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله أمر اللّه عز وجل ونهيه نهي اللّه عز وجل ووجب على العباد التسليم له كالتسليم للّه تبارك وتعالى».
4. سوره حشر (59): آيه 7.
5. براى آگاهى بيشتر در اين باره ر.ك: تفسير منهج الصادقين: 9 / 226، تفسير الصافى: 5 / 156، تفسير الميزان: 19 / 204، تفسير نور الثقلين: 1 / 520، حديث 419، تفسير كنز الدقائق: 2 / 544 تفسير الكشاف: 4 / 503، تفسير قرطبى: 18 / 17، تفسير فخر رازى: 29 / 286، تفسير نيشابورى (چاپ شده با تفسير جامع البيان): 28 / 39.
6. اين حديث شريف در منابع بسيارى از شيعه و سنّى نقل شده است. از جمله: الامالى، شيخ مفيد: 57، الامالى، شيخ طوسى: 170، حديث 287، كنز الفوائد: 274، كشف الغمه: 1 / 63، بشارة المصطفى: 246، تفسير نور الثقلين: 1 / 49، بحار الانوار: 8 / 1، حديث 1، صحيح بخارى: 4 / 208 و 5 / 129، صحيح مسلم: 7 / 120، مسند احمد بن حنبل: 1 / 170، سنن ابن ماجه: 1 / 42، حديث 511، سنن ترمذى: 5 / 302، حلية الاولياء: 7 / 194، مجمع الزوائد: 9 / 110، السنن الكبرى: 9 / 40، شواهد التنزيل: 1 / 190، المستدرك على الصحيحين: 3 / 108 و 133، الطبقات الكبرى: 3 / 23، كنز العمال: 11 / 599، اسد الغابه: 4 / 27، شرح مسلم نَوَوى: 1 / 195.
7. در شواهد التنزيل: 1 / 195 آمده است: «وهذا حديث المنزلة الّذى كان شيخنا أبو حازم الحافظ يقول: خرّجته بخمسة آلاف إسناد».
8. بصائر الدرجات: 168، باب في الأئمة أنّهم ورثوا علم اُولى العزم من الرسل وجميع الأنبياء... .
9. الكافى: 1 / 216، حديث 4.
10. سوره قلم (68): آيه 4.
11. سوره حشر: آيه 7.
12. سوره نساء (4): آيه 80 .
13. الكافى: 1 / 265، حديث 1، فصول المهمة في أصول الأئمة: 1 / 645 و 646، حديث 1، بحار الانوار: 17 / 2، حديث 1.
14. ر.ك: شرح: «وبكم ينزّل الغيث وبكم يمسك السماء أن تقع على الأرض».

ديدگاه بزرگان و دانشمندان
پس از ذكر ادلّه مساوات بين رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله و ائمّه عليهم السلام در همه منازل و مقامات ـ مگر نبوّت ـ و اين كه وقتى رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله بر تشريع ولايت دارند، پس ائمّه عليهم السلام نيز داراى اين ولايت هستند، بايد ديد كه بزرگان علما و دانشمندان در اين باره چه گفته اند. چرا كه پس از استشهاد به كلام قدما و علماى بزرگ شبهه اى باقى نمى ماند.
پيش تر بيان شد كه اين بحث در كتاب هاى حديثى، رجالى، اعتقادى و اصولى مطرح شده است. هداية المسترشدين از كتاب هاى تحقيقى در علم اصول است. نويسنده اين كتاب عالم محقق شيخ محمّد تقى اصفهانى رحمه اللّه است كه اين اثر را در شرح معالم الاصول كه يكى از كتاب هاى مهم علم اصول به شمار مى رود، نگاشته است. مطالب اين كتاب علمى و فهم عبارات آن اندكى سنگين است. وى در بحث حقيقت شرعيه اين قضيه را تحت اين عنوان مطرح مى كند كه در اصل، «شارع» خداوند متعال است، چنان كه مى فرمايد:
(لِكُلّ جَعَلْنا شِرْعَةً وَمِنْهاجًا);1
ما براى هر كدام از شما آيين و راه روشنى قرار داديم.
و به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله نيز شارع گفته مى شود.2
آيا عنوان شارع بر امام عليه السلام نيز صادق يا نه؟
1. سوره مائده (5): آيه 48.
2. در هداية المسترشدين: 1 / 408 و 409 اين گونه آمده است: «وحيث إنّ الحقيقة الشرعيّة منسوبة إلى وضع الشارع ـ كما هو قضيّة حدها المذكور وغيرها ـ أو ما هو أعم منه حسب ما مرّ فبالحري أن نشير إلى معناه. فنقول: قد نصّ بعضهم بأنّ الشارع هو النبي (صلى اللّه عليه وآله). بل عزى ذلك بعض الأفاضل إلى ظاهر كلام القوم، وهو قضية ما ذكروه في المقام وغيره، فإن ثبت كونه حقيقة عرفية فيه (صلى اللّه عليه وآله) كما ادّعاه بعضهم فلا كلام، وإلاّ فإن أخذ اللفظ على مقتضى وضعه اللغوي فصدقه عليه (صلى اللّه عليه وآله) لا يخلو عن إشكال، إذ ظاهر معناه بحسب اللغة: هو جاعل الشرع وواضعه، كما هو المتبادر منه، فيختص به تعالى، وقد قال تعالى: (لِكُلّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهاجًا). وقال: (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحًا...) ]سوره شورى (13): آيه 13[».

ديدگاه وحيد بهبهانى
مرحوم وحيد بهبهانى در كتاب رجالى خود براى تفويض چند معنا ذكر كرده، ايشان مى فرمايد:
الرابع: تفويض الأحكام والأفعال بأن يثبت ما رآه حسناً ويراه قبيحاً فيجيز اللّه تعالى إثباته وردّه مثل إطعام الجدّ السدس وإضافة الركعتين في الرباعيات والواحدة في المغرب وفي النوافل أربعاً وثلاثين سنة وتحريم كلّ مسكر عند تحريم الخمر إلى غير ذلك;
رسول خدا و امام مى تواند حكمى را كه صلاح بداند مقرّر كند و حكمى را كه صلاح ندارد بردارد و خداى تعالى هم حكم او را امضا مى نمايد.
اين است خلاصه فرمايش ايشان سپس مواردى را ذكر مى كنند.1
محقق بهبهانى در شرحى كه بر كتاب مجمع الفائدة والبرهان نوشته مقدّس اردبيلى رحمه اللّه دارد مى نويسد:
وقد حقّقنا في تعليقتنا على رجال الميرزا ضعف تضعيفات القميين، فإنّهم كانوا يعتقدون ـ بسبب اجتهادهم ـ اعتقادات من تعدّى عنها نسبوه إلى الغلوّ مثل نفي السهو عن النبى صلى اللّه عليه وآله وسلم أو إلى التفويض مثل تفويض بعض الأحكام إليه;2
اين گفتار در ردّ محدّثان قمى است كه در قديم الأيام برخى از احاديث يا راويان را به دليل قول به تفويض تضعيف مى كردند.
1. الفوائد الرجاليه: 39 و 40، تعليقة على منهج المقال: 22.
2. حاشية على مجمع الفائدة والبرهان: 700.

ديدگاه شيخ بحرانى
شيخ بحرانى نويسنده كتاب الحدائق الناضره فقيهى ارزشمند و محدّثى بزرگ است. او در بحث منزوحات بئر مى نويسد:
احتمل بعض محقّقي المحدّثين من المتأخّرين كون هذا الاختلاف من باب تفويض الخصوصيّات لهم عليهم السلام لتضمّن كثير من الأخبار أنّ خصوصيّات كثير من الأحكام مفوّضة إليهم عليهم السلام كما كانت مفوّضة إليه صلى اللّه عليه وآله;1
خلاصه ترجمه: بعضى از محدثين احتمال داده اند كه اختلاف روايات در منزوحات بئر از باب تفويض احكام به ائمه عليهم السلام بوده باشد.
1. الحدائق الناضرة: 1 / 365.

ديدگاه سيّد عبداللّه شبّر
سيّد عبداللّه شبّر رحمه اللّه فقيه و محدّث بزرگى بوده. وى در يكى از كتاب هاى خود به نام مصابيح الانوار مى نويسد:
والأخبار بهذه المضمونة كثيرة رواه المحدّثون في كتبهم كالكليني في الكافي والصفّار في البصائر وغيرهما: أنّ اللّه سبحانه فوّض أحكام الشريعة إلى نبيّه بعد أن أيّده واجتباه وسدّده وأكمل له محامده وأبلغه إلى غاية إكمال;1
روايات تفويض احكام شريعت به نبىّ اكرم فراوان است... .


1. مصابيح الانوار: 1 / 369.

ديدگاه شيخ محمّد حسن نجفى
شيخ محمّد حسن نجفى نويسنده جواهر الكلام و فقيه عظيم الشأن مى نويسد:
بل في المسالك روى العامّة والخاصّة أنّ النبي صلى اللّه عليه وآله كان يضرب الشارب بالأيدي والنعال ولم يقدّره بعدد، فلمّا كان في زمن عمر استشار أمير المؤمنين عليه السلام في حدّه فأشار عليه بأن يضربه ثمانين معلّلاً له... وكان التقدير المزبور عن أمير المؤمنين عليه السلام من التفويض الجائز لهم;1
شهيد ثانى در مسالك فرموده كه خاصه و عامه روايت كرده اند كه حدّ شرب خمر در زمان رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله معين نشده بود، در زمان عمر به توسّط اميرالمؤمنين عليه السلام معين شد و آن از باب تفويض احكام به ائمه بوده است.
1. جواهر الكلام: 41 / 457.

ديدگاه مجلسى اوّل و دوم
مجلسى اوّل رحمه اللّه نيز در اين مورد مى فرمايد: كما يظهر من الأخبار الكثيرة الواردة في التفويض إلى النبي والأئمّة عليهم السلام.
علاّمه مجلسى دوم رحمه اللّه نيز مى نويسد:
وألزم على جميع الأشياء طاعتهم حتّى الجمادات من السماويّات والأرضيّات كشقّ القمر وإقبال الشجر وتسبيح الحصى وأمثالها ممّا لا يحصى وفوّض أمورها إليهم من التحليل والتحريم والعطاء والمنع.1
1. بحار الانوار: 25 / 342 و 343.

ديدگاه مرحوم آقاى گلپايگانى
استاد ما مرحوم آقاى گلپايگانى قدس سره در كتاب حدود در بحث «حدّ شارب الخمر» مطلب شهيد ثانى و صاحب جواهر الكلام را متعرّض شدند و قبول فرمودند.
آرى اهل بيت عليهم السلام اظهار كنندگان خواسته ها يا اوامر و نواهى خداوند متعال هستند. ما معتقديم كه آن بزرگواران تربيت شده مكتب خداوند متعال هستند و او خودش تربيت ائمّه عليهم السلام را به عهده گرفته است. پيش تر در روايتى خوانديم كه آنان مربّى و تربيت شده خداوند سبحان هستند. كسانى كه آن گاه كه به سرحدّ كمال مى رسند، روح القدس به امر خداوند متعال ملازم آن هاست و در جميع امور متوجّه آن بزرگواران است و آن ها را تسديد مى نمايد.
سپس امام عليه السلام با حرف «ثمّ» مى فرمايد:
ثمّ فوّض إليه;1
آن گاه امور را به آنان تفويض مى كند.
به چنين وجودى اذن تصرّف در كون داده مى شود كه همان ولايت تكوينى است و به چنين شخصيّتى اذن تصرّف در اموال و اَنْفس داده مى شود كه در اصطلاح، به آن ولايت تشريعى مى گويند و به چنين فردى تصرّف در احكام مى دهند كه همان ولايت بر احكام است.
مطالب ياد شده، درباره مراحل بالاى شناخت و معرفت است كه بايستى بكوشيم تا شناختمان به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و ائمّه عليهم السلام بيشتر شود و اگر كسى در آن حد نبود و آن ظرفيّت را نداشت و نتوانست اين معنا را خوب دريابد، معذور است ولى نبايد انكار كند.
1. ر.ك: بصائر الدرجات: 405، الكافى: 1 / 265.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن