وَعِبادِهِ الْمُكْرَمينَ الَّذينَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ; وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ

و (سلام بر) بندگان گرامى او كه در گفتار بر او پيشى نگيرند و به امر او عمل كنند. و رحمت خدا و بركات او بر شما باد.
شرح زيارت جامعه كبيره  -40

بندگان گرامى خدا
واژه «عباد» جمع عبد است; يعنى ائمّه عليهم السلام بنده حق تعالى هستند، امّا عباد مكرمين، عبادى كه «لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون».
پيش تر در توضيح عبارت «واُصول الكرم» معناى كرم بيان شد.
وقتى واژه «كرم» به معناى جود و بخشش و سخاوت و در مقابل بخل به كار مى رود. امّا در لغت و استعمالات قرآن مجيد و سنّت، معنايى بهتر و وسيع تر دارد كه معناى مذكور يكى از افراد و مصاديق آن مى شود.

کرم در قرآن مجید       
اكنون برخى از موارد استعمال واژه كرم، در قرآن مجيد را بيان مى نماييم.
گاهى واژه «كريم» براى خودِ قرآن به كار رفته است، آن جا كه مى فرمايد:
(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ);1
به راستى كه آن قرآن گرامى و پرارزش است.
گاهى براى برخى از فرشتگان به كار رفته است، آن جا كه مى خوانيم:
(كِرامًا كاتِبينَ);2
(فرشتگان) گرامى و نويسنده.
در مورد ديگرى مى فرمايد:
(بِأَيْدي سَفَرَة * كِرام بَرَرَة);3
به دست سفيرانى والا مقام و نيكوكار.
و گاهى براى برخى از مخلوقات آمده است، آن جا كه مى فرمايد:
(أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى اْلأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْج كَريم);4
آيا آنان به زمين ننگريستند كه چه قدر از گياهان پرارزش در آن رويانيديم؟
و گاهى در مورد برخى از مقامات به كار رفته است، آن جا كه مى فرمايد:
(وَكُنُوز وَمَقام كَريم);5
و از گنج ها و قصرهاى باشكوه.
با توجّه به اين آيات و با كمك كتاب المفردات في غريب القرآن راغب اصفهانى و برخى ديگر از كتاب هاى لغوى در اين زمينه، مى فهميم كه واژه «كرم» به معناى شرافت، جلالت و عظمت است. راغب اصفهانى مى نويسد:
وكلّ شيء شرف في بابه فإنّه يوصف بالكرم;6
هر چيزى كه در باب خودش باشرف، جلالت و عظمت باشد به «كرم» موصوف مى شود.
به سنگ هاى قيمتى مثل زبرجد، زمرّد و...، احجار كريمه مى گويند; چون اين ها در بين سنگ ها شرافت و قيمت دارند. به دست آوردن اين ها آسان نيست و بايستى آن ها را با پرداخت هزينه و كند و كاو و سختى به دست آورد. در برخى از كشورها اين سنگ ها را از اعماق كوه ها به دست مى آورند; چرا كه كم ياب هستند و در دسترس عموم مردم نيستند. از اين رو، هم قيمت و شرافت دارند و هم به كسانى كه اين ها را مى پوشند و همراه دارند، شرافت و زينت مى بخشند.
در برخى كتاب ها حديثى نقل شده كه:
من أحبّ كريمتاه لم يكتب بعد العصر;
كسى كه چشمان خود را دوست بدارد، بعد از عصر نمى نويسد.
و حسن بن على بن فضال گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «ما سلب أحد كريمته إلاّ عوّضه اللّه منه الجنّة».7
و در روايت ديگرى آمده است كه حضرت فرمود: من زوّج كريمته من شارب الخمر فقد قطع رحمها;8
منظور از «كريمه» در اين روايت دختر انسان است كه عزيز اوست و براى او زحمت كشيده، تربيتش نموده و براى او ارزش دارد. از اين رو، نبايد دخترش را به شراب خوار بدهد.
بنابراين، استعمال ماده «كرم» در موارد مختلف بيان گر ارزش، شرف، مقام و جلالت است.
واژه «كرم» به همان تعبيرى است كه صاحب المفردات گفته كه به معناى شرافت، عظمت و جلالت است. تشكيك پذير است و مراتب دارد. براى مثال، مرتبه شرافت احجار كريمه با مرتبه شرافت چشم انسان يا دختر او و يا با فرشتگانى كه «كرام بررة» هستند، فرق دارد و داراى مراتب است.
اين واژه در زيارت جامعه درباره ائمّه عليهم السلام به كار رفته، آن جا كه مى فرمايد: «وعباده المكرمين». روشن است كه اين عبارت از آيه اى در قرآن مجيد اقتباس شده است، آن جا كه مى فرمايد:
(وَقالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَلا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ * وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظّالِمينَ);9
و آن ها گفتند: خداى رحمان فرزندى براى خود برگزيده است! او منزّه است; بلكه فرشتگان بندگان شايسته او هستند كه هيچ گاه در گفتار بر او پيشى نمى گيرند و به امر او عمل مى كنند. او آن چه را پيش رو و پشت سر آن هاست، مى داند و آن ها جز براى كسى كه خدا راضى است، شفاعت نمى كنند و هر كه از آنان بگويد: من معبود جز او هستم، او را با دوزخ كيفر مى دهيم و اين گونه ستمگران را كيفر خواهيم داد.
اين ها آياتى هستند كه واژه «كرم» را در بر گرفته اند. شأن نزول اين آيات در ردّ يهود و نصارى است. در تفاسير، ذيل اين آيات اين گونه آمده است:
يهوديان برخى از پيامبران بنى اسرائيل را فرزند خداوند مى خواندند كه قرآن مى فرمايد:
(وَقالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ);10
يهود گفتند: عزير پسر خداوند است.
مسيحيان نيز همين ادّعا را درباره حضرت عيسى عليه السلام داشتند كه در اين هنگام اين آيات مباركه نازل شد: (وَقالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ).
در اين آيات ولديّت پيامبران براى خداوند متعال نفى شد; چرا كه خداوند منزّه است از اين كه فرزندى داشته باشد.
آن گاه مى فرمايد: پيامبرانى كه شما فرزند بودن آن ها را براى خداوند متعال ادّعا كرديد، اينان بندگان مكرم و شايسته خداوند هستند و هر چه دارند از خداوند متعال است و خدا به آنان شرف، مقام، عزّت و عظمت داده است.
اين حقيقت را با واژه «عباد» بيان كرد تا بفهماند كه آن چه اينان به آن دست يافته اند، از طريق عبوديت بوده كه به اين درجات رسيده اند. بنابراين، سخن شما درست نيست كه اينان فرزند خدا هستند; بلكه اينان بندگان خدا و مخلوق او هستند. امّا به بركت عبادت، خداوند متعال به آن ها شرف داد و شما خيال كرديد كه اينان براى خدا فرزند شدند و اين تقرّب در نزد خدا دليل بر فرزند بودن نخواهد شد.
1. سوره واقعه (56): آيه 77.
2. سوره انفطار (82): آيه 11.
3. سوره عبس (80): آيه 15 و 16.
4. سوره شعراء (26): آيه 7.
5. همان: آيه 58.
6. المفردات في غريب القرآن: 429.
7. قرب الاسناد: 389، حديث 1366، بحار الانوار: 81 / 182، حديث 30.
8. الكافى: 5 / 347، حديث 1.
9. سوره انبياء (21): آيه 26 ـ 29.
10. سوره توبه (9): آيه 30.

انديشه اى در آيه
با توجّه به آيه و معناى واژه «كرم»، در زيارت جامعه براى حضرات ائمه عليهم السلام شرافت و مقاماتى اراده شده كه برخى از آن ها عبارت است از:

1 . عصمت ائمّه
جمله اى كه از آيه مباركه (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ);1 «آنان در گفتار بر او پيشى نمى گيرند و همواره فرمان او را انجام مى دهند» اقتباس شده در برگيرنده عصمت آن بزرگواران است، بدين معنا كه آنان هرگز در گفتار بر خداوند متعال پيشى نمى گيرند و اين همان معصوم بودن آن هاست كه تمام آن چه را مى گويند از ناحيه خداوند متعال است و چيزى را از خودشان به او نسبت نمى دهند.2
گفتنى است پس از پايان اين بحث درباره اين آيه، خطبه اى را از امير مؤمنان على عليه السلام3 خواهيم آورد كه اين مطلب را روشن تر خواهد كرد.


1. سوره انبياء (21): آيه 27.
2. براى آگاهى بيشتر درباره عصمت ر.ك: محاضرات فى الاعتقادات: 2 / 497 از همين نگارنده.
3. ر.ك: صفحه 390 از همين كتاب.

علم ائمّه
در اين آيه مى فرمايد:
(وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ);1
و آنان همواره فرمان او را انجام مى دهند.
اين عبارت از آيه علم ائمّه عليهم السلام را مى رساند; چون آن بزرگواران به امر خداوند متعال عمل مى كنند كه در اين صورت بايد به امر خداوند آگاه باشند تا طبق آن عمل كنند. آن ها بايد بدانند كه خداوند متعال چه چيزهايى را اراده كرده تا به مرحله عمل برسانند.
بديهى است كه ائمّه عليهم السلام پيش كسى شاگردى نكرده اند و در مكتب احدى نبوده اند، آن چه دانستند و عمل كردند همه را در مكتب خداوند متعال يافته اند و اين از خصايص و شرافت هاى ائمّه عليهم السلام خواهد بود.
1. سوره انبياء (21): آيه 27.

3 . عمل و كردار ائمّه
عمل ائمّه عليهم السلام يكى ديگر از موضوعاتى به شمار مى رود كه از اين آيه استفاده مى شود. اين آيه بيان گر عمل و كردار آن بزرگواران است.
به نظر مى رسد كه «امر» در اين جا مقابل نهى نيست; بلكه منظور اراده خداوند متعال است كه در نتيجه ائمّه به اراده خداوند متعال عالم و آگاه هستند و در مرحله بعد عامل به اراده او هستند. اين موضوع با تأمّل در اين عبارت از آيه به دست مى آيد.
به تعبير ديگر، جبرئيل مأمورى از مأموران خدا و عضو دستگاه ربوبى و تشكيلات الهى است. اگر او كارى انجام دهد، شما آن را به خداوند متعال نسبت مى دهيد. اگر كارى را ميكائيل انجام دهد، آن را نيز به خدا نسبت مى دهيد.
واضح تر اين كه مأموريّت حضرت عزرائيل قبض ارواح است، اين عمل هم به خودش نسبت داده مى شود، چنان كه قرآن مى فرمايد:
(قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ);1
بگو فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده روح شما را مى گيرد;
و هم به طور مستقيم به خداوند نسبت داده مى شود كه قرآن مى فرمايد:
(اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها);2
خداوند به هنگام مرگ ارواح را قبض مى كند.
پس فعل عزرائيل فعل خدا است. اگر خداوند متعال اراده كند، اراده او در عمل عزرائيل تبلور مى كند و ائمّه عليهم السلام نيز چنين هستند.
1. سوره سجده (32): آيه 11.
2. سوره زمر (39): آيه 42.

4 . شفاعت ائمّه
از مطالبى كه از اين آيه استفاده مى شود و خود موضوعيّت دارد و مى تواند توضيح مطلب قبلى باشد، شفاعت است كه به ائمّه عليهم السلام اين جلالت و مقام و منصب نيز داده شده است، چنان كه مى فرمايد:
(لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى);1
آنان جز براى كسى كه خدا راضى است، شفاعت نمى كنند.
اگر انسان بخواهد در موضوعى كسى را نزد بزرگى شفيع قرار دهد، بايد فردى باشد كه نزد او عزيز و متناسب با آن موضوع باشد وگرنه نمى توان براى هر كارى هر فردى را نزد امير، رئيس و وزير شفيع قرار داد. بايستى تناسب ها مراعات شود. پس كسى كه با خداوند متعال سر و كار دارد و نياز به شفيع دارد، بايد فردى را شفيع قرار دهد كه با او در ارتباط باشد.
با توجّه به اين مطلب، كلمه «مكرمون» در زيارت جامعه دلالت دارد بر اين كه پيامبر اكرم، امير مؤمنان و ائمّه عليهم السلام شفيعان به سوى خداى سبحان هستند.
حال آيا اينان بايد پيش از شفاعت كردنشان به خداوند متعال مراجعه كنند كه خدايا! در فلان مورد شفاعت بكنم تا حرفم زمين نيفتد يا نه؟
اينان چنين هستند كه «جز براى كسى كه خدا راضى است شفاعت نمى كنند»، به اين معنا كه اين بزرگواران با اراده هاى خداوند متعال ارتباطى دارند و آگاه هستند. پس اگر در جايى شفاعت نكردند، رضايت خدا در آن جا نيست، نه اين كه پيش تر از خداوند متعال در هر مورد كسب تكليف كنند.
آرى هر چه بيشتر شرافت به آن بزرگواران داده شد; بيشتر بندگى كردند و مقامات به آنان عطا شد; و هم چنان (مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ)2 هستند.
كسى نگويد: پس اينان خدا هستند; چرا كه جاى همين توهّم هست وگرنه آيه به اين شدّت و حدّت يهود و نصارى را رد نمى كرد; چرا كه آنان وقتى از حضرت عيسى كارهاى خدايى ديدند، چنين توهّم كردند. البتّه از ائمّه عليهم السلام و حضرت عيسى كارهايى سر زده كه از عهده بشر عادى خارج بوده ولكن به «اذن اللّه» و به بركت عبوديّت سر زده و صادر گشته و هيچ يك ادعاى اُلوهيّت نكرده و نمى كند. قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره مى كند و مى فرمايد:
(وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهِ جَهَنَّمَ);3
و هر كس از آن ها بگويد من معبودى جز او هستم، او را با دوزخ كيفر مى دهيم.
امير مؤمنان على عليه السلام در روز غدير خم در كوفه خطبه اى ايراد فرمود. شيخ طوسى رحمه اللّه راوى اين خطبه مى گويد:
اتّفق في بعض سني أمير المؤمنين عليه السلام الجمعة والغدير، فصعد المنبر على خمس ساعات من نهار ذلك اليوم فحمد اللّه...;
در دوران حكومت امير مؤمنان على عليه السلام روز جمعه با روز غدير مصادف شد كه ايشان در وسط روز بر بالاى منبر رفتند و به سخنرانى و خطابه پرداختند.
از نظر نگارنده اين خطبه از امير مؤمنان عليه السلام قطعى الصدور است. هزار سال پيش شيخ طوسى رحمه اللّه اين خطبه را در مصباح المتهجد نقل كرده است. حضرتش در آن خطبه زيبا اين گونه فرمود:
وإنّ اللّه تعالى اختصّ لنفسه بعد نبيّه صلى اللّه عليه وآله من بريّته خاصّة; علاهم بتعليته وسما بهم إلى رتبته، وجعلهم الدعاة بالحقّ إليه والأدلاّء بالإرشاد عليه، لقرن قرن وزمن زمن.
أنشأهم في القدم قبل كلّ مذر ومبر، وأنواراً أنطقها بتحميده، وألهمها شكره وتمجيده، وجعلها الحجج على كلّ معترف له بملكة الربوبية وسلطان العبودية، واستنطق بها الخرسات بأنواع اللغات، بخوعاً له فإنّه فاطر الأرضين والسماوات.
وأشهدهم خلقه وولاّهم ما شاء من أمره، جعلهم تراجم مشيّته وألسن إرادته، عبيداً لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون، يعلم ما بين أيديهم وما خلفهم، ولا يشفعون إلاّ لمن ارتضى، وهم من خشيته مشفقون;4
و به راستى كه خداى تعالى بعد از رسولش صلى اللّه عليه وآله از بين بندگانش، عدّه اى را مخصوص به خود گردانيد. گروهى كه آن ها را رفعت مقام و علوّ درجه عطا فرمود و آنان را در قرون متمادى فراخوانان به سوى خود ودلالت كنندگان بر خويش بدون هيچ نقصانى قرار داد. انوار آن ها را پيش از آفرينش جميع موجودات آفريد و آن انوار مقدّس را به حمد خودش ناطق فرمود. مقام شكر و بزرگ داشتش را به آنان الهام نمود و آن ها را بر هر بنده اى كه سر تعظيم در مقابل ملوكيت حقّ تبارك و تعالى فرود آورده باشد، حجّت قرار داد.
به وسيله اين انوار با موجوداتى كه به خودى خود قادر به تكلّم نبودند، به انواع لغت ها سخن گفت تا همه در مقابل اين حقيقت كه او تبارك و تعالى آفريننده زمين ها و آسمان هاست، معترف و مقِرّ باشند. آن بندگان خاصّ را بر مخلوقاتش شاهد قرار داد و آن چه از تصرّفاتش را كه مى خواست، به آنان واگذار نمود.
آنان را بيان گر مرادهاى خويش و زبانِ گوياى خواسته هايش از خلق قرار داد، در حالى كه اينان ـ با همه اين مقامات ـ بندگان او بوده و در گفتارشان از خدا پيشى نمى گيرند و فقط بر طبق امر حقّ تبارك و تعالى عمل مى كنند. خداوند متعال آن چه را در پيش روى آنان و وراى آنان است، مى داند و آنان شفيع نمى شوند، مگر به كسانى كه خداى تعالى راضى است و آنان به دليل ترس عالمانه اى كه از حق تعالى دارند، در مقام خائفين هستند.
اين خطبه به شرح و توضيح نياز دارد و بايد در سرفصل جداگانه اى مطرح شود. امير مؤمنان على عليه السلام در روز غدير بر فراز منبر اين خطابه را براى عموم مردم ايراد فرمود. شايد معرفت ما به ائمّه عليهم السلام از خيلى كسانى كه در آن تاريخ پاى منبر آن حضرت در كوفه بودند، بيشتر باشد.
آن حضرت مى فرمايد: «بعد از آن كه خداوند از مخلوقاتش اين ها را برگزيد شرافتى به اينان داد، آنان را بالا برد و فراخوانان به حق قرار داد تا كسانى كه به طرف او مى روند راه را بشناسند. زبان آن ها را گويا ساخت تا حمدش كنند و شكر و سپاس را بر آنان الهام كرد كه بر زبانشان جارى گردد و آن ها را ترجمان مشيّت خود قرار داد.
استاد ما ميرزا كاظم تبريزى رحمه اللّه كه هم فقيه، هم اصولى و هم معقولى بود و انصافاً در معارف شخصيّتى بود. وى به مناسبتى در جلسه درس فرمود: حلقوم ائمّه عليهم السلام بلندگوى خداوند متعال است. ترجمان وحى يعنى بلندگو.
پس وقتى از اين حلقوم كلام خداوند متعال بيرون مى آيد، آيا اين جز عصمت است؟ جز اين است كه آنان زبان اراده خداوند متعال هستند و با وجود اين، عبد هستند كه در گفتار بر او پيشى نمى گيرند و فرمان او را عمل مى كنند. و «يعلم ما بين أيديهم وما خلفهم» بر اينان احاطه دارد.

1. سوره انبياء (21): آيه 28.
2. همان.
3. همان: آيه 29.
4. مصباح المتهجد: 753، المصباح، كفعمى: 696، بحار الانوار: 94 / 113.

وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ;
و رحمت خدا و بركات او بر شما باد.
يعنى: پس از سلام بر آنان كه داراى مقامات ياد شده هستند از خدا خواهان رحمت و بركات برايشان مى شويم، و اين معنا از قرآن مجيد اخذ شده كه (رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ)1.
1. سوره هود (11): آيه 76.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن