شرح زيارت جامعه كبيره -48
شهادت فرشتگان
اين فراز اقتباس از آيه مباركه سوره آل عمران است، آن جا كه مى فرمايد:
(شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ);1
خداوند گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان علم نيز گواهى مى دهند، در حالى كه قيام به قسط و عدل دارند. معبودى جز او نيست و او توانا و حكيم است.
به راستى حرف «كاف» در «كما شهد اللّه» به چه معنا است؟
شايد گفته شود كه «كاف تشبيه» است; ولى بايد تأمّل كرد.
چنين به نظر مى رسد ـ و پيش از آن كه مراجعه كنم تا بدانم گفته شده يا نه ـ كه اگر مورد قبول باشد، مفيد خواهد بود كه:
گاهى شهادت خود را به شهادت خداوند متعال تشبيه مى كنيد; يعنى شهادتى كه من به وحدانيّت خدا مى دهم، شبيه شهادت خداوند متعال به وحدانيّت خودش است. در اين صورت كاف تشبيه خواهد بود.
گاهى مى گوييد كه من شهادت مى دهم آن گونه كه خداوند متعال شهادت مى دهد.
به نظر نگارنده، تعبير دوم درست است.
به سخن ديگر، بايد گفت كه حرف «كاف» به معناى مثل است و شبيه با مثل تفاوت دارد; يعنى «مشهود به» من، همان «مشهود به» خداوند متعال است و خود اوست نه شبيه او; «مشهود به» من كه وحدانيّت خداوند متعال است، مطابق همان واقعيتى كه «مشهود به» خداوند متعال است.
آن چه خداوند متعال شهادت مى دهد و وحدانيّت خود را اعلان مى كند، همان را من اعلان مى كنم. از اين رو، چنين بيانى تمثيل مى شود نه تشبيه.
پس از اتخاذ اين مطلب احتياطاً به كتاب المفردات راغب اصفهانى نگاه كردم و دريافتم كه او نيز همين معنا را براى كاف بيان كرده است. او در ذيل عنوان «الكاف» مى نويسد:
الكاف للتشبيه والتمثيل... وقوله: (كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ) الآية، فإنّ ذلك ليس بتشبيه وإنّما هو تمثيل، كما يقول النحويون مثلاً: فالاسم كقولك زيد، أي مثاله قولك زيد، والتمثيل أكثر من التشبيه، لأنّ كلّ تمثيل تشبيه وليس كلّ تشبيه تمثيلاً;2
با توجه به اين متن حرف «كاف» براى دو معنا مى آيد: تشبيه و تميثل.
در مغنى اللبيب ابن هشام نيز به اين دو معنا اشاره شده است.3
واقع مطلب اين است كه همه موجودات، ادلّه و برهان هاى وجود خداوند متعال هستند كه آفريدگارى حكيم براى جهانيان است. خداوند از اين طريق وحدانيّت خود را اعلان مى كند. چنين وحدانيّتى نزد من ثابت و محقّق است و اين تحقّق را اعلان مى كنم و معناى اين فراز همين است.
از اين رو همين آيه در المفردات في غريب القرآن و معجم المقاييس اللغه مطرح شده است كه (شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ) يعنى چه؟4
راغب اصفهانى مى نويسد:
فشهادة اللّه تعالى بوحدانيّته هي إيجاد ما يدلّ على وحدانيّته في العالم وفي نفوسنا;5
پس شهادت خداى تعالى به يگانگى خويش، همان پديد آوردن چيزهايى است كه در جهان هستى و در وجود ما نشان گر يگانگى اوست.
ابن فارس نيز در معجم مقاييس اللغه مى نويسد:
فأمّا قوله جلّ وعزّ (شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ) فقال أهل العلم معناه أعلم اللّه عز وجل بيّن اللّه;6
اما درباره معناى سخن خداى تعالى كه «خداوند گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست» اهل علم مى گويند: يعنى خداوند اعلام نمود و روشن ساخت.
شهادت ملائكه يعنى چه؟ اين عبارت، هم در قرآن بود و هم در زيارت جامعه. راغب اصفهانى مى نويسد:
وشهادة الملائكه بذلك هو إظهارهم أفعالاً يؤمرون بها وهي المدلول عليها بقوله: (فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرًا)7;8
شهادت ملائكه به وحدانيّت و يگانگى خداى يگانه همان انجام اوامر الهى است كه به آن امر شده اند و اين همان مدلول اين آيه شريفه است كه: «و آنان كه اوامر الهى را تدبير مى كنند».
شهادت فرشتگان اِخبار نيست، بلكه اظهار است. آن ها افعالى را كه مأمور به انجام آن ها هستند اظهار مى كنند; يعنى چون از طرفى فرشتگان مأموران خداوند متعال هستند ـ دقّت كنيد! ـ و از طرف ديگر افعال آن ها كاملاً مطابق حق و حكمت و مصلحت است; يعنى آنان به اعمال و افعالشان بر وجود خداوند متعال و وحدانيّت او شهادت مى دهند و اين واقعيّت را اظهار مى كنند. پس اين اظهار واقعيّت اخبار نيست كه محتمل كذب و صدق باشد; بلكه آنان با اعمالشان حكمت، عدل، حقانيّت و وحدانيّت خداوند متعال را اظهار مى كنند.
و به نظر مى رسد كه در تكرار كلمه شهادت; «وشهدت له الملائكة» به اختلاف كيفيّت شهادت اشاره شده باشد.
1. سوره آل عمران (3): آيه 18.
2. المفردات في غريب القرآن: 445.
3. مغنى اللبيب: 1 / 233.
4. سوره آل عمران (3): آيه 18.
5. المفردات في غريب القرآن: 268.
6. معجم مقائيس اللغة: 3 / 222.
7. سوره نازعات (79): آيه 5.
8. المفردات في غريب القرآن: 268.
صاحبان علم
اولوا العلم چه كسانى هستند و شهادت آنان چگونه است؟ با نگاه به رواياتى كه در تفسير آيه مباركه سوره آل عمران رسيده مى يابيم كه مراد از «اولوا العلم» انبيا و اوصيا هستند.1 پس حرف «من» تبعيضيه است.
بنابراين، انبيا و اوصيا نيز در سياق فرشتگان و خداوند متعال، وحدانيّت خداوند متعال را به گونه اى بيان و اعلان مى كنند كه آن گونه بيان از عهده غير انبيا و اوصيا برنمى آيد; چرا كه آنان از ساير خلايق اعلم و اعرف هستند و خدا را از همه بهتر مى شناسند.
بلكه اگر دقيق تر نظر كنيم، همان معنايى كه براى شهادت ملائكه ذكر شد، براى «اولوا العلم» نيز ثابت مى شود، اگر فراتر نباشد; چون انبيا و اوصيا نيز مأموران خداوند متعال هستند كه «لا يفعلون إلاّ بما يؤمرون». اين مطلب پيش تر بيان شد و با تفصيل بيشترى و از كتاب هاى اهل تسنّن نيز حديث نقل خواهيم كرد كه ائمّه هم مثل انبيا و فرشتگان «لا يفعلون اِلاّ بما يؤمرون».
بنابراين ائمّه، انبيا و اوصيا مأموران خداوند متعال هستند. افعالشان حاكى و مظهر اراده خداوند متعال خواهد بود و اراده خدا عين حكمت، حقانيّت و عدالت است. آنان كارى بر خلاف اراده خداوند متعال انجام نمى دهند. از اين رو تصوّر نگارنده اين است ـ واللّه العالم ـ كه عدم تكرار كلمه شهادت بين «ملائكه» و «اولوا العلم» اشاره به همين جهت است كه سنخ شهادت «اولوا العلم» ـ بنابراين كه انبيا و اوصيا باشند ـ از سنخ شهادت ملائكه است.
ولى اگر از روايات چشم پوشيم و «اولوا العلم» را به معناى انبيا و اوصيا ندانيم، مطلق اهل علم در هر رشته اى به خصوص رشته هاى علمى در زمينه خدا و خداشناسى منظور خواهد بود و ناگزير هر علمى به اندازه خودش مثبت است و هر عالمى در هر علمى از علوم به قدر طاقت و قدرتش درباره وجود خداوند متعال و وحدانيّت او اقامه دليل مى تواند كند و اين معنا را بيان نمايد. در اين صورت، حرف «من» بيانيّه خواهد بود كه «اولوا العلم» بيان از خلق باشد.
مطلب ديگر اين كه چرا شهادت ملائكه در آيه شريفه و عبارت زيارت جامعه بر شهادت «اولوا العلم» مقدّم شده است؟
اگر توانستيم از روايات و غير روايات وجه پذيرفتنى كه بيان كننده اين نكته باشد بيابيم، چه بهتر وگرنه سكوت مى كنيم; چرا كه بنا نيست مطلبى را از خود بگوييم ـ و نعوذ باللّه ـ فهم خودمان را به قرآن مجيد و كلمات معصومين تحكيم كنيم.
بنابر آن چه گذشت، روشن شد كه كسى كه در حضور امام عليه السلام به وحدانيّت خداوند متعال با اين خصوصيات شهادت مى دهد، واقعيتى را اعلان و اظهار مى كند كه خداوند متعال، فرشتگان و انبيا و اوصيا آن را اعلان مى كنند، او به آن واقعيّت معتقد است. در نتيجه، انشا خواهد بود و نه اِخبار.
1. ر.ك: تفسير العياشى: 1 / 165، تفسير فرات كوفى: 77، حديث 51 .
خداى عزيز و حكيم
لا إلهَ إلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ;
معبودى جز او نيست و او عزيز و حكيم است.
در پايان عبارت، كلمه «لا إله إلاّ هو» تكرار شده; شايد به دليل اين است كه اين عبارت از آيه ذيل اقتباس شده است. در آيه اين گونه آمده است:
(قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ);1
خداوند به قسط و عدالت قيام دارد. معبودى جز او نيست، او عزيز و حكيم است.
پس هر معنايى كه در قرآن مجيد اراده شده، همان معنا در اين جا نيز اراده شده است. شايد اين عبارت تكرار شده تا وحدانيّت همراه با اين دو وصف و يا اين دو اسم «العزيز الحكيم» اعلان شود.
راغب اصفهانى درباره واژه «العزيز» مى نويسد.
العزيز الّذي يقهر ولا يقهر;2
عزيز كسى است كه غالب مى شود، ولى مغلوب نمى گردد.
شايد از مصاديق عدم مقهوريّت خداوند متعال، عدم معرفت به ذات خداوند متعال است; يعنى هيچ علمى از هيچ كسى قاهر و غالب نمى شود كه بتواند به ذات خداوند متعال برسد.
در مورد واژه «الحكيم» نوشته اند: «الموجد للأشياء على غاية الإحكام».3
1. سوره آل عمران (3): آيه 18.
2. المفردات في غريب القرآن: 333.
3. ر.ك: تاج العروس: 16 / 161، در اين منبع در معناى حكمت چنين آمده است: «فالحكمة من اللّه: معرفة الأشياء وإيجادها على غاية الإحكام».
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی