اينك يادآورى اين نكته در روايت سعد وقاص قابل توجّه است.
همان طور كه ملاحظه مى شود با اين كه ماجرا و سند اين روايت يكى است، اما عالمان اهل سنّت، جواب سعد به معاويه را با شكل هاى مختلف ذكر كرده اند.
حتى يك راوى نيز اين حديث را در يك كتاب خود، به چندين شكل نقل كرده است. براى نمونه نسائى اين روايت را با شكلى ديگر نيز از بكير بن مسمار نقل مى كند. در اين نقل بكير مى گويد:
از عامر بن سعد شنيدم: معاويه به سعد بن ابى وقّاص گفت: چه چيز تو را از دشنام دادن پسر ابوطالب بر حذر مى دارد؟!
سعد گفت: تا سه فضيلتى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله براى ايشان برشمردند فراموش نكرده ام هرگز به ايشان دشنام نمى دهم، فضايلى كه يكى از آن ها براى من از بهترين نعمت هاى دنيا دوست داشتنى تر است. به او توهين نمى كنم تا وقتى به ياد دارم هنگامى كه وحى (آيه تطهير) نازل شد، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله، على، دو پسرش و فاطمه عليهم السلام را زير پوشش خود گرفت و گفت:
ربّ! هؤلاء أهل بيتي; أو أهلي;
پروردگارا! اينان اهل بيت من ـ يا اهل من ـ هستند...1
نسائى شكل سومى از روايت را اين گونه آورده است:
هنگامى كه معاويه از على عليه السلام ياد كرد، سعد گفت: به خدا سوگند! يكى از آن سه ويژگى براى من از هر آن چه پرتو خورشيد به آن مى تابد; دوست داشتنى تر است.
پيامبر صلى الله عليه وآله به هنگام جنگ تبوك به على عليه السلام گفت:
أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبي بعدي;
آيا خشنود نيستى كه براى من هم چون هارون نسبت به موسى باشى با اين تفاوت كه پيامبرى بعد از من نمى آيد؟
اگر اين جمله را به من مى گفتند براى من از هر آن چه پرتو خورشيد به آن مى تابد; دوست داشتنى تر است.
فضيلت ديگرى كه اگر من داشته باشم برايم از دنيا و هر آن چه خورشيد بر آن مى تابد دوست داشتنى تر است; اين جمله پيامبر بود كه حضرتش در نبرد خيبر درباره او فرمود:
لأعطين الراية رجلاً يحبّ الله ورسوله يفتح الله على يديه، ليس بفرّار;
پرچم سپاه را به فردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست مى دارد. او كسى است كه به يارى خداوند پيروز مى گردد و به دشمن پشت نمى كند.
فضيلت ديگر كه اگر من داشته باشم برايم از هر آن چه خورشيد بر آن مى تابد دوست داشتنى تر است اين كه دختر پيامبر همسرم باشد و فرزندان وى را داشته باشم.2
نسائى شكل چهارم روايت را بدين گونه نقل كرده است: سعد مى گويد:
روزى در جايى نشسته بودم كه از على بن ابى طالب عليهما السلام بدگويى كردند. در پى اين توهين من گفتم: از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله سه فضيلت در وصف وى شنيده ام كه يكى از آن فضايل براى من از تمام دنيا بهتر است. من شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
إنّه منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبي بعدي;
نسبت او به من هم چون نسبت هارون به موسى است، ولى بعد از من پيامبرى نمى آيد.
هم چنين فرمود:
لأعطينّ الراية غداً رجلاً يحب الله ورسوله ويحبّه الله ورسوله;
فردا پرچم سپاه را به فردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند.
سخن ديگر اين كه فرمود:
من كنت مولاه فعلي مولاه;3
هر كس من مولاى او هستم، على نيز مولاى اوست.
شكل پنجم روايت را ابن ماجه نقل كرده است. وى مى گويد:
در يكى از سفرهاى حج معاويه، سعد نزد وى رفت. در اين ديدار، سخن از على عليه السلام به ميان آمد. معاويه به آن حضرت ناسزا گفت.
سعد از اين كار معاويه خشمگين شد و گفت: تو (درباره اين شخص به سبكى ياد كرده و) مى گويى: «هذا الرجل; اين مرد» در حالى كه من از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى گفت:
من كنت مولاه فعليّ مولاه;
هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست.
هم چنين از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيدم كه به على عليه السلام گفت:
أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبي بعدي;
نسبت تو به من هم چون نسبت هارون به موسى است جز اين كه بعد از من پيامبرى نمى آيد.
هم چنين از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى گفت:
لاُعطينّ الراية اليوم رجلاً يحبّ الله ورسوله;
امروز پرچم سپاه را به كسى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست مى دارد.4
با توجّه به نقلِ مختلف عالمان اهل سنّت از اين ماجرا مى گوييم:
اگر فرض شود تفاوت عبارات مربوط به ويژگى هاى سه گانه امير مؤمنان على عليه السلام از روى عمد نبوده و در آن تحريفى صورت نگرفته باشد شكى نيست كه راويان، الفاظ عبارت دشنام و ناسزا به امير مؤمنان على عليه السلام را، به خصوص آن جا كه داراى سندى واحد است، تحريف كرده اند.
در ميان اين روايات مشاهده مى كنيم كه احمد بن حنبل، مسلم، ترمذى، نسائى و ابن عساكر،5 اين روايت را با سندى يكسان نقل كرده اند. به جز احمد، بقيه اين روايت را اين گونه آورده اند:
أمر معاوية بن أبي سفيان سعداً فقال: ما منعك أن تسبّ أباتراب؟! فقال: أما ما ذكرت ثلاثاً... سمعت...;
معاويه به سعد امر كرد (كه به اميرمومنان على عليه السلام دشنام دهد، اما هنگامى كه او از اين كار خوددارى نمود) به او گفت: چه چيز باعث شد كه ابوتراب را دشنام ندهى؟!
سعد در پاسخ گفت: تا سه ويژگى را كه از او ياد دارم... شنيدم كه... .
اما احمد، تمام الفاظ ابتداى روايت را حذف و از لفظ «شنيدم» روايت را آغاز كرده است. گويى سعد بى هيچ مناسبتى از اين ويژگى ها سخن گفته است.
حاكم نيشابورى نيز حديث را با همين سند ذكر مى كند، اما با حذف عبارات ابتدايى و دو مورد از سه ويژگى، در نقل اين روايت به ذكر فقط يك ويژگى بسنده كرده است!!
نسائى نيز با حذف اين عبارات، چنين نقل مى كند:
إنّ معاوية ذكر عليَّ بن أبي طالب، فقال سعد...;
هنگامى كه معاويه از حضرت على عليه السلام ياد كرد، سعد گفت: ...!!
نسائى، در نقل ديگرى اين جمله را حذف و به جاى آن، اين جمله را آورده است:
كنت جالساً فتنقصوا علي بن أبي طالب...;
من در جايى نشسته بودم كه از على بن ابى طالب عليهما السلام بدگويى كردند!!.
ابن ماجه نيز به گونه ديگر آورده، وى مى گويد:
قدم معاوية في بعض حجّاته، فدخل عليه سعد، فذكروا علياً، فنال منه، فغضب سعد وقال...;
سعد در يكى از سفرهاى حج معاويه، نزد وى رفت. در اين ديدار، سخن از على عليه السلام به ميان آمد و معاويه به او ناسزا گفت، سعد از اين كار خشمگين شد و گفت: ... .
ابن كثير نيز اين بخش از روايت را كه «معاويه به وى اهانت كرد و سعد خشمگين شد» حذف كرده است.6
جالب اين كه در كتاب الفضائل احمد بن حنبل چنين آمده است:
ذُكر علىٌّ عند رجل وعنده سعد بن أبيوقاص.
فقال له سعد: أتذكر عليّاً؟!
در حضور مردى از امير مؤمنان على عليه السلام سخن به ميان آمد. سعد به اين فرد گفت: آيا از على ياد مى كنى؟!7
ابونعيم و برخى ديگر، اصل گفت و گوى ميان سعد و معاويه را حذف كرده اند و گفته اند: سعد بن ابى وقّاص گفته است: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند:
في علي ثلاث خصال;8
على داراى سه ويژگى است... .
1 . خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام: 81 .
2 . خصائص أمير المؤمنين: 116.
3 . همان: 49 و 50.
4 . سنن ابن ماجه: 1 / 45.
5 . تاريخ مدينة دمشق : 1 / 206، حديث 271 شرح حال اميرالمؤمنين عليه السلام.
6 . تاريخ ابن كثير: 7 / 340.
7 . فضائل على عليه السلام، احمد بن حنبل، نسخه خطى.
8 . تاريخ ابن كثير: 7 / 340، حلية الأولياء: 4 / 356.