خواسته بشر

راه مهدى - 7
تنفر فطرت بشر از ظلم
فطرت بشر از ظلم متنفر است و ستم را زشت مى شمارد.
اين تنفر و بيزارى ، چون فطرى بشر است ، اختصاص به فردى يا جمعيتى ندارد و محدود به سرزمينى و منطقه اى نيست .
همه افراد بشر از بزرگ و كوچك و سياه و سفيد و زرد و سرخ ، از اين حكم فطرى ، برخوردار هستند.
كودك ، از منظره كتك زدن كودك ديگر، غمگين مى شود و گاه مى گريد و از زننده اظهار انزجار مى كند و به كودك مضروب مهربانى مى كند.
تنفر و بيزارى از ظلم ، از غريزه هاى بشرى است و عقل را در آن راهى نيست و حكم به زشتى و منفوريت ظلم ويژه عقلا و خردمندان نيست ؛ ديوانگان هم از ظالم و ستمكار، نفرت دارند.
دخالتى كه عقل در اين موضوع دارد، تشخيص مصاديق ظلم است كه غريزه را در اين جهت راهنمايى مى كند؛ پس از آن تنفر او را تاءييد مى كند.
طبيعى بشر است كه هر چه را كه از آن تنفر دارد، نابودى آن را خوش دارد و اگر قدرتى داشته باشد در نابودى آن مى كوشد تا ديدگاه خود را از اين وجود زشت ، پاكيزه گرداند و ديگر منفور خود را نبيند.
از اين سخن به اين نتيجه مى رسيم كه روزى بشر اين منفور فطرى را از ميان خواهد برداشت و جهان را از لوث وجود ظلم و بيدادگرى پاك خواهد ساخت . گاه ، فردى بتنهايى توانسته است كه منفورى را از سرزمينى ريشه كن سازد. چنانچه بشر توانست بيمارى جذام را در خاك فيليپين نابود سازد و وبا و طاعون را از بسيارى از نقاط زمين دور گرداند.
پس چگونه منفور فطرى همه افراد بشر، ريشه كن نشود؟ بيقين ، روزگارى خواهد آمد كه ريشه ظلم و ستم از جهان بركنده شده باشد.
زيرا چنانكه دانسته شد، منفور بودن ظلم ، ويژه گروه مخصوصى نبوده و مرزى معين ندارد.
تنفر بشر از طبيعت ظلم است ؛ در هر جا كه باشد و به هر شكلى كه باشد. انتظار روزى كه چنگال اين طبيعت منحوس از جهان قطع شود، در نهاد همه افراد بشر نهفته است و اين انتظار فطرى است و بى گمان چنين روزى محقق خواهد شد چون فطرت ، خطا نمى كند؛ خطا، ويژه دانش و علم است و خواسته هاى غريزه خطاپذير نيست .
آن روز است كه در هيچ نقطه اى از كره زمين ، ظلمى يافت نشود و مظلومى به چشم نخورد.
اين مطلب چون از مباحث فطرى است ، مربوط به عقايد و مذاهب نيست ؛ عقايد و مذاهب ، اگر دخالتى كنند، در تعيين مصاديق خواهد بود.
خوشدارى عدل
همانطور كه فطرت بشر از ستم و بيدادگرى تنفر دارد، همان طور هم دوستدار عدالت و شيفته عدل و داد است .
آيا اين دو، از يك غريزه ريشه مى گيرند؟ يا هر كدام از نظر حكم فطرى ، استقلال دارند؟ بحثى است كه چندان سودى ندارد.
آنچه قطعى است ، آن است كه پسنديده بودن عدل خواسته فطرى بشر است . اختصاص به فردى خاص و يا دسته اى مخصوص ‍ ندارد، همه انسانها از هر نژاد و در هر زمان و مكان ، عدالت را خوش داند و انتظار برخوردارى آن را دارند.
اختلاف انسانها را لحاظ طرز فكر، دانش ، محيط زندگى ، رنگ و نژاد، تاءثيرى در اتحاد آنها در اين مطلوب فطرى ندارد. همگان در آن متفقند و خواهان اين خواسته فطرى هستند.
مطلوب فطرى بشر، ويژه شهرى يا كشورى يا قاره اى نيست ؛ هر انسانى آن را براى خود و ديگران مى خواهد.
مردم اين شهر، نه تنها عدالت را براى خود مى خواهند، بلكه براى شهرهاى ديگر نيز مى خواهند. هر نژادى خواستار آن است كه دست ستمگر از تمام روى زمين قطع شود.
نقطه اى كه در كره زمين عدالت بر قرار باشد آن جا را بهشت نامند و محبوب همه انسانها خواهد بود.
بهشت آن جاست كازارى نباشد
كسى را با كسى كارى نباشد
هر بشرى خوش دارد كه بدان جا برود و در آنجا بماند؛ چون محبوب فطرى خود را در آنجا پيدا مى كند. آرى ، خوشترين جا، جايى است كه در آن جا دلبر باشد.
آوارگان ، از ظلم و تعدى و مهاجران به كشورهاى ديگر، در اين زمان بسيارند.
طبيعى بشر است كه هر چه را بخواهد، به دنبالش مى رود و قدرت خود را به كار مى اندازد تا به مقصود برسد.
بسيار ديده شده كه افرادى خواسته خود را انجام داده اند و تحولى در محيط ايجاد كرده و موفقيتى به دست آورده اند.
پس چيزى را كه همه افراد بشر جوياى آن هستند، به يقين وجود پيدا خواهد كرد و روزى خواهد آمد كه بشر بدين خواسته فطرى خود برسد و عدل و داد در سراسر گيتى حكومت كند.
انتظار چنين روزى در دل همه افراد بشر نهفته است و اين انتظار فطرى است و حكم فطرت خطا ندارد و اين انتظار سرانجام به سر خواهد آمد و مطلوب همگانى بشر، محقق خواهد شد.
انسان ، خواسته فطرى دگر نيز دارد كه چهارمين خواسته او خواهد بود. و آن دوست داشتن آسايش روحى است ؛ هر كس داراى اين خواهش طبيعى است ، و بايستى روزى بيايد كه تمام افراد بشر به اين مطلوب طبيعى و مقصود فطرى برسند.
خواسته فطرى عدل و داد، با خواسته فطرى آسايش ، در يك روز و به يك چيز محقق خواهد شد و آن وقتى است كه ظلم و ستم يكسره از جهان رخت بر بندد و عدل همگانى در جايش بنشيند.
بشر با وجود ظلم ظالم ، آسايش روحى نخواهد داشت و آسايش روحى بشر وقتى محقق خواهد شد كه دستهاى جنايتكاران و ستم پيشه گان جهان قطع شود و ديگر فكر ستمگرى در مغز جنايت پيشه اى راه نيابد.
پيدايش احزاب سياسى در جهان و موفقيتهاى نسبى آنها در پاره اى از كشورها، در سايه همين خواسته فطرى ؛ يعنى اجراى عدالت بوده است . چون همگى احزاب دعوى ارمغان حكومت عدل را دارند.
رهبران احزاب ، از اين خواسته فطرى بشر بهره بردارى كرده و براى خود ايجاد موفقيت مى كنند و بر اريكه قدرت مى نشينند. ولى هيچ يك آنها تاكنون نتوانسته اين محبوب فطرى بشر را در آغوش وى جاى دهند؛ چون تاءسيس حكومت عدل ، كار هر كسى نيست ؛ بويژه اگر حكومت عدل جهانى باشد.
فطرت عدالتخواهى و خواسته ايجاد عدل جهانى در بشر، موجب شده كه هر قومى اين لباس را بر قامت كسى شايسته ببينند و وى را موجد عدل عالى بدانند.
گفته شد تشخيص موضوع براى خواسته هاى فطرى بشر به دست عقل است و فطرت اشتباه نمى كند. ولى در تشخيص موضوع اشتباه رخ مى دهد. چون هر كسى عقل محض رهنماى خود قرار نمى دهد؛ احساسات و عواطف در اكثريت مردم نمى گذارند كه عقل محض رهنما باشد. و اختلافات از همين جا پيدا شده است .
اگر حاكم بر هر انسانى ، عقل او بوده باشد و بس و تمايلات قلبى در آن دخالتى نداشته باشد، اختلافى در جهان ميان افراد بشر رخ نمى دهد. اختلافت ملل عالم در موجد حكومت عدل جهانى ، از همين جا حادث شده است .
اختلاف مسلكهاى احزاب و رهبران آنها، از اين جا پيدا شده است . اينك به سراغ عقل برويم تا ببينيم كه او چگونه كسى را شايسته بر قرار كردن عدل بر روى كره زمين مى داند.
عقل مى گويد: بر پا كننده عدل جهانى ، بايستى داراى شرايط و صفاتى باشد و كسى كه از اين شرايط و صفات برخوردار نباشد، قطعا موفق نخواهد شد كه بشر را به اين هدف عالى برساند.
رهبران احزاب ، يا نخستين شرط را فاقدند و يا همه شرايط را. از اين رو، نتوانسته عدل را در جهان بر قرار كنند، بلكه نتوانسته اند در گوشه اى از جهان پياده كنند. ممكن است در يكى دو كشور شهوتهاى بسيارى از افراد بشر ارضا شده باشد، ولى از ارضاى شهوت و رسيدن به تمايلات قلبى ، تا بر قرارى عدل ، هزاران فرسنگ فاصله است .
در بسيارى از موارد، اجراى عدل بر خلاف تمايلات قلبى است ؛ تمايلات قلبى حد و مرز ندارد و پياده كردنشان ، ظلم بر دگران است .
نخستين شرط در بر پا كننده عدل جهانى
نخستين شرط در بر پا كننده عدل جهانى ، آن است كه در دعوتش راستگو باشد و حقيقتا خواهان ايجاد عدل و داد باشد و كسى نباشد كه دعوت به عدل را وسيله استثمار قرار بدهد منظورش از اين دعوت ، سوار شدن بر دوش خلق و حكومت كردن باشد.
بديهى است كه چنين كس ، موفق به برقرارى عدالت نخواهد شد. چون دروغ مى گويد؛ منظورشان اقامه عدل نيست و هدفش ‍ رسيدن به مطامع خويش است .
اين دسته اگر هم به گمان خود راست بگويند، خود را براى هدف نمى خواهند، بلكه هدف را براى خود مى خواهند.
كسانى هستند كه دروغ مى گويند، ولى خودپرستى ايشان نمى گذارد كه بدانند دروغ مى گويند و خود را راستگو مى پندارند.
بهترين راه براى شناخت واقعيت آنها، آن است كه در رفتار و گفتارشان ظلم و ستمى ديده نشود و از رياى سياسى و مذهبى دور باشند و در رسيدن به هدف ، گناه را وسيله قرار ندهند و از عناوين ثانويه استفاده نكنند، تا خودشان را بشناسند و هم دگران آنها را .
شرط دوم در بر پا كننده عدلجهانى
دومين شرطى كه بايستى بر پا كننده عدل جهانى دارا باشد، نقشه اى صحيح است . نقشه اگر صحيح نباشد، رسيدن به هدف ، دشوار بلكه ناممكن است . بويژه هدفى كه دشمنانى بسيار دارد، آن هم دشمنانى تيزبين و داراى همه گونه قدرت . ساليان درازى است كه نعره عدالتخواهى رهبران احزاب ، با مسلكهاى گوناگونى كه دارند، در جهان بلند است ، ولى چيزى كه به چشم نمى خورد، عدالت است ! آيا اينان دروغ مى گويند؟ يا نقشه اى صحيح ندارند؟ يا هر دو؟
ستمگران بيدادگر كه حرص و آزشان از حد گذشته و فطرت عدالتخواهى در نهادشان كوبيده شده ، خود خواهى ، مغزشان را پر كرده و پرده هاى آهنين بر نداى وجدانشان كشيده شده است ، به جز قدرت طلبى و سودپرستى چيزى نمى بينند و مقصودى ندارند، با تمام وسائل مى كوشند كه به ظلم و بيدادگرى ادامه دهند و بسيار آزمندند كه ستمگرى خويش را گسترش دهند.
ستمگران ، براى رسيدن به قدرت و نگهدارى آن ، از هيچ گونه جنايتى دريغ نمى كنند! و به همه گونه پستى ، تن در مى دهند! خود را به رنگهاى مختلف در مى آورند، ماسكهاى گوناگون بر چهره مى زنند! هر روز يك جور بازى مى كنند، گاه عدالتخواه مى شوند! گهى آزادى طلب مى كنند! گاه بيچارگى مظلومان را بهانه قرار مى دهند! گاه لباس مذهب بر تن مى كنند! عابد مى شوند! گاه روشنفكر مى گردند براى مردم دلسوزى مى كنند! گاه به حكومتهاى ظالم و ستم پيشه دشنام مى دهند! تا به قدرتى برسند و به ستمگرى ادامه دهند!
دست اين گروه را از سر مردم كوتاه كردن و ريشه ظلمشان را از جهان بركندن ، نقشه اى بسيار صحيح و دقيق و ماهرانه نياز دارد؛ زيرا كوچكترين اشتباه ، مانع موفقيت مى شود.
شرط سوم در بر پا كننده عدل جهانى
سومين شرط بر پا كننده عدل جهانى آن است كه خودش داراى هيچ گونه نقطه ضعفى نباشد؛ چه نقطه ضعف شخصى و چه نقطه ضعيف خانوادگى و ميراثى و چه نقطه ضعف اجتماعى ، كه وجود يكى از اينها مانع موفقيت است .
پيشرو عدل جهانى ، اگر نقطه ضعفى داشته باشد، در برابر تهديد، عقب مى نشيند، در برابر منافع شخصى ، از اين هدف مقدس ، دست بر مى دارد.
زيرا ستمگران ، براى حفظ موقعيت خود، مقام و پست و رشوه مى دهند، به زندان مى افكنند، شكنجه مى دهند، اعدام مى كنند، شايد پيشرو عدل از هدف خود دست بردارد.
عدالتخواهى كه داراى نقاط ضعف باشند، در برابر اين گونه چيزها تسليم شده ، در نيمه راه مى مانند. چرا تاكنون ستمگران جهان ، توانسته اند از برقرارى عدل جلوگيرى كنند و به ظلم و جور ادامه دهند؟ چون عدالتخواهان بشرى داراى نقاط ضعفى بودند كه آنها را از رسيدن به مقصد، باز داشته است .
رهبرى كه پاك شد و نقطه ضعفى نداشت ، تحت تاءثير قرار نمى گيرد و آزمندان بيدادگر نمى توانند بهره بردارى كرده ، از آن مقصد عالى بازش دارند. آنكه مى خواهد پاكى را در جهان برقرار سازد، بايستى در درجه اول ، خودش پاك باشد و تعادل قوا در پيكرش ‍ برقرار باشد، و گرنه ظلمت ، نور نمى آورد و تاريكى ، روشنايى نزايد و از مار جز مار نيايد.
خورشيد، خودش نورانى است كه مهتاب شبها و سپيده دم صبحها را ايجاد مى كند. هدف هر چه عالى تر و مقدستر و بزرگتر باشد، پاكى رهبر بايستى بيشتر و نقاط ضعفش كمتر باشد.
هدف اگر برقرارى عدل در شهرى است ، پاكى رهبر بايستى به اندازه اى باشد كه بتواند از تهديدها و تطميعهاى شهرى بگذرد و توانايى بر طرف كردن اين گونه موانع را داشته باشد.
اگر هدف ، برقرارى عدل در كشورى است ، پاكيزگى رهبر بايستى بيشتر از بيشتر باشد و نقاط ضعف او كمتر از كمتر.
چون هر چه هدف بزرگتر شود، موانع سر سخت تر خواهد بود؛ تهديدها خطرناكتر شوند و رشوه ها سنگين تر گردند.
اگر هدف ، اجراى عدالت در تمام جهان باشد، رهبر آن بايستى پاكيزه ترين فرد بشر و منزه ترين انسان باشد.
هيچ گونه نقطه ضعف شخصى ، ميراثى ، تربيتى ، در وجودش راه نداشته باشد و خودش پاك باشد، محيط پرورشش پاك باشد، پدرش و پدرانش پاك باشند. چون نقاط ضعف پدران ، در فرزندان اثر مى گذارد؛ بلكه نياكانش نيز بايد پاك باشند تا از ناپاكيهاى ميراثى منزه باشد.
اگر پدر نقطه اى سياه داشته باشد. ممكن است كه فرزند از ميراث آن بهره مند شود. چنين پسرى ، نخواهد توانست عدالت جهانى را برقرار كند. مخالفان از همان نقطه ضعف ميراثى استفاده كرده ، راه را بر او و بر هدفش سد مى كنند. رسيدن به هدف مقدس عدالت جهانى ، رهبرى پاك و پاكزاده و پيشوايى بسيار منزه مى خواهد و اين كار از افراد عادى ، ساخته نيست .
عدل جهانى جاودانى و هميشگى ، عاليترين مقصود بشرى است و برقرار كننده اش بايستى پاكيزه ترين فرد بشر باشد.
هر كسى صلاحيت پيشروى كاروان خواسته فطرى بشر را ندارد. فردى ايده آل مى خواهد كه بتواند ايده بشر را تحقق بخشد.
پيشرو اين قافله ، اگر تقوا و فضيلتش در بالاترين درجه نباشد و انسان برترين نبود، نخواهد توانست بر تمايلات شخصى فاميلى دوستان و... چيره شود و كاروان بشر را رهبرى كرده و سر منزل مقصود برساند.
شرط چهارم در بر پا كننده عدل جهانى
چهارمين شرط كه بايستى برقرار كننده عدل جهانى واجد آن باشد، شناخته شدن خودش و دودمانش به پاكى است ، و گرنه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان باور نخواهند كرد.
مردم بايستى بدانند كه او راست مى گويد، نقشه اش صحيح است ، نقاط ضعف شخصى و ميراثى ندارد. در اين صورت ، دعوتش را لبيك گويند و به يارى اش بر مى خيزند. خردمندان ، هيچ گاه كوركورانه به دنبال كسى نمى روند؛ بدون مطالعه و تحقيق ، تسليم نمى شوند و سر نمى سپارند.
آنان مى دانند كه هر ندايى از هر حلقومى برخيزد، پاسخ ندارد. تنها، ندايى شايسته پاسخ جانبازى است كه از حلقومى بر خيزد كه داراى اين شرط و صفات باشد.
بر قرار كننده عدل جهانى و دادگرى جاودانى ، يارانى فداكار و از خود گذشته مى خواهد كه هوشمند و توانا و دانا و زيرك باشند.
چنين مردمى ، ناديده و نسنجيده ، پيرو كسى نمى شوند. آنها نخست به شايستگيهاى رهبرى مقدس پى مى برند تا در راه او دست از جان و مال و زن و فرزند بشويند و فداكارى كنند.
متفكران و انديشوران تا به پاكى شخص و خانواده او اطمينان پيدا نكنند، به وى نمى گروند. آرزومندان عدل ، وقتى كه باورشان شد كه اين نداى دلكش از حلقومى پاك بر خاسته است ، خودش پاك است ، محيط تربيتى و پرورش او پاك است . پدرانش پاك بوده اند و هيچ گونه نقطه سياه شخصى و ميراثى ندارد، گرداگردش را خواهند گرفت و در راه انجام مقصود مقدس او به كوشش خواهند پرداخت . از سوى ديگر رنج كشيده هاى جهان ستمديده هاى خلق و نفرت زدگان از ظلم و جور به سراغش خواهند آمد و سر تعظيم در برابرش خم خواهند كرد و آماده فرمانبردارى اش خواهند شد.
در اين وقت است كه زمينه براى عدل جهانى آماده مى شود.
شرط پنجم در بر پا كننده عدل جهانى
پنجمين شرط براى بر پا كننده عدل جهانى آن است كه خطا نداشته باشد؛ چه اگر خطا داشته باشد، موفق نخواهد شد. خطاى بزرگان ، بزرگ خطاهاست و خطا، خطا مى زايد و سرمشق خطا مى گردد. نداشتن خطا، اختصاص به كسى دارد كه داراى صفت عصمت باشد.
شرط ششم در بر پا كننده عدل جهانى
ششمين شرط اين كه بايستى بر پا كننده عدل جهانى از تاءييد حق برخوردار باشد و قدرت الهى در پشت سرش قرار گيرد، و وگرنه با قدرت بشرى ، بر همه قدرتهاى بشرى پيروز نخواهد شد. عدل جهانى ، قدرت جهانى مى خواهد كه ويژه ذات مقدس حضرت پروردگار است .

منبع : راه مهدى
نويسنده : آية الله سيد رضا صدر
باهتمام : سيد باقر خسرو شاهى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن