دادور و دادگر و دادگستر

راه مهدى - 8
روزى خواهد رسيد كه بشر قابليت پيدا كند كه دادگسترى توانا و بينا بر او حكومت كند و قابليت پيدا كردن بشر براى چنين حكومت ، عبارت است از تكامل او. بشر تكامل نيافته ، شايستگى و لياقت حكومت عدل را ندارد و آن را نمى پذيرد و اگر با جبر و زور بر او تحميل شود، نقض غرض خواهد بود. جبر و زور، ظلم است و ظلم ، نردبان عدل نخواهد بود. عدلى كه به وسيله ظلم برقرار شود، عدل نيست ؛ هر چند نام عدل بر آن گذارند.
بشر تكامل نيافته ، حاكم عادل را نمى پسندد و دوست مى دارد كه او بركنار شود. حضرت على عليه السّلام مى گويد:
((اين مردم از من ملول شده اند و من هم از آنها ملول هستم )).
سپس در حق آنها نفرينى كرده و گفت :
((خدايا مرا از اينها بگير)).
حكومت عدل ، بايستى با رضايت خلق برقرار شود و آن ، وقتى است كه بشر خواستار آن باشد. بشر وقتى خواستار حكومت عدل مى شود كه خوى حيوانى ، تحت فرمان خوى انسانى او قرار گيرد.
و تفصيل اين اجمال چنين است :
عدالت ، كمالى است براى هر فردى از افراد بشر كه قدرت خوددارى از گناه را به وى مى دهد و دارنده اين كمال را عادل و دادور گويند.
گناه ، در هنگام شهوت و غضب ، بسيار محبوب است و خوددارى از آن جهاد است . پس هر عادلى مجاهد است .
عادل ، كسى است كه بر اعصابش مسلط باشد، اسير غريزه نباشد. دادور، كسى است كه بر غريزه هاى خود حكومت كند و غريزه ها و او حكومت نكنند. عادل ، كسى است كه خودپرست نباشد و خداپرست باشد، پيرو حقيقت و دين حق باشد، نه كسى كه خيال كند كه پيرو حقيقت و دين حق است .
عادل كسى است كه آنچه كه خدا بدان امر فرموده ، انجام دهد و آنچه از آن نهى فرموده ، دورى ورزد. و حقيقت جهاد با نفس همين است .
عدالت ، سه درجه دارد و عادلان در سه مرتبه قرار دارند:
نخستين درجه عدالت ، آن است كه خود عادل به تنهايى از گناه دورى كند و در برابر گناهان ، شخصى قوى و نيرومند باشد؛ در نهان از گناه دورى كند چنانچه در آشكار نيز بايستى از آن دورى كند. براى حضرت حق ، نهانى ، در كار نيست ؛ هر چه هست آشكار است .
چنين عادلى ، دادور است .
مرتبه دوم عدالت كه برتر و بالاتر است ، آن است كه از نظر ارتباط با دگران ، از گناه دورى كند. ظلم و ستم در اين مرتبه محقق مى شود و اجتناب از ظلم ، دومين مرتبه عدالت را فراهم مى سازد.
اين مرتبه ، دشوارتر از مرتبه نخستين است . چنين عادلى ، دادگر و مجاهد كامل خواهد بود.
او با همسرش با عدل و داد رفتار كند و سخن گويد: چنين عادلى ، دادگر خواهد بود، با دوست دادگر باشد، با دشمن هم ؛ با خويش ‍ دادگر باشد، با بيگانه هم ، قوى و ضعيف در نظرش يكسان باشند.
عادل ، دادگر در برابر ظالم و ستمگر است ؛ چون عدل و ظلم ، تضاد دارند. داد و ستم ، مقابل هم هستند. ظلم ، تعدى و تجاوز به ديگران است . ستم ، حق دگرى را پايمال كردن است عدالت و دادگرى ، حق را به حقدار رسانيدن و از تعدى و تجاوز به حقوق ديگران ، دورى گزيدن است . عدالت بدين معنا، كمالى است اجتماعى ، از نظر ارتباط با ديگران . اين دو مرتبه از عدالت ، با هم جمع مى شوند و دادور، دادگر مى گردد و گهگاه از هم جدا مى شوند و دادور، دادگر نمى گردد.
كسانى كه به تنهايى زيست مى كنند وى از اجتماع دورند، در اين حال قرار دارند. همچون صومعه زيستان و غارگزينان كه سر و كارى با دادگرى ندارند.
مرتبه سوم از عدالت كه بالاترين درجه و دشوارترين آنهاست ، خلق عدالت در جهان است و آن كمالى است انسانى كه شخص ‍ هنگام قدرت و زمامدارى بتواند اقامه عدل كند. چنين كسى ، عادل دادگستر خواهد بود.
قدرتش را در راه نجات مظلومان و ستمديدگان به كار مى برد و آماده شنيدن شكايتهاست . از ظلمى كه به ديگران مى رسد رنج مى برد و مانند ظلمى مى داند كه به خودش شده باشد؛ بلكه ظلم به ديگران را بدتر از ظلم به خودش مى شمارد.
دقيقه اى ، آرام نمى نشيند تا ظلم و ستم را از مجتمعى كه در آن جاى دارد بر طرف سازد. على عليه السّلام وقتى مى شنود كه خلخالى را از پاى زنى كشيدند، مى گويد:
((اگر كسى از اين غم بميرد، سرزنش شنيده و ملامت كشيده نخواهد بود)). (5)
عادل دادگستر، بايستى داراى دانشى باشد كه سر و علن مردم آگاه بوده و از ظلم و ستمهاى نهانى ، اطلاع كافى داشته باشد.
منزل خود را در برج عاجى قرار نمى دهد تا مظلومان و محرومان بدو دسترسى نداشته باشند، ميان او و خلق فاصله اى وجود ندارد.
حضرت على عليه السّلام در مسجد مى نشست تا شكايتها را بشنود و شر ظالمى را از مظلومى ، در گوشه اى از سرزمين قدرتش دفع كند.
عادل دادگستر، حكومت را هدف نمى داند، بلكه آن را وسيله اى براى اقامه عدل مى داند.
دادگسترى ، همان قيام به قسط است كه به تعبير قرآن هدف از ارسال انبياست ؛ قرآن مى گويد:
((ما رسولانمان را همراه كتاب و ميزان فرستاديم تا مردم در ميان خودشان عدالت بر پا كنند)). (6)
از اين آيه استفاده مى شود كه منصب دادگسترى ، از مناصب الهى است ، نه بشرى . اين منصب ، بايستى از جانب خدا اعطا شود و انسان كاملى را بدين بر گزيند، وگرنه هر كسى شايستگى رسيدن به اين مقام را ندارد.
مرتبه دادگسترى عادل پرورى و انسانسازى است و كسى بجز معصوم ، صلاحيت رسيدن به اين مقام را ندارد.
چون بايستى رابطه اى مستقيم با ذات مقدس حق داشته باشد، و اين رابطه از جانب خدا ايجاد مى شود و بس .
بشر هر چه دانشور گردد و بالا رود، محفوظ از خطا نخواهد بود و جهلى همراه علم او خواهد بود. گاه به جهل پى مى برد و آن را جبران مى كند و گاه از آن غافل است و ظلمى به وجود مى آيد كه قابل جبران نيست .
علوم بشرى با تكاملى كه يافته است ، جهل زدا نگرديده ؛ هنوز مجهولات بشر بيش از معلومات وى است .
تنها علمى كه خالى از جهل است و علم محض مى باشد و از جهل پيراسته است ، علم الهى است كه به دادگسترى معظم و منزه ، عطا مى شود.
همان طور كه بعثت انبيا از مهر ازلى و رحمت خداوندى بر بشر ريشه گرفته ، وجود دادگستر نيز از الطاف الهى بر بشر مى باشد. وقتى كه بشر، پذيراى چنين لطفى باشد و لياقت رسيدن به اين سعادت را داشته باشد و آن وقتى است كه تكامل يافته و خواستار وجود دادگستر گردد و براى سرنگونى حكومتى او و يا براى قتل او توطئه نكنند.
چنانكه براى قتل على عليه السّلام توطئه كردند و حضرتش را به شهادت رساندند!
اينك ، شايسته است كه نظرى به روند تكامل بشر انداخته و نگرشى بدين مطلب داشته باشيم .
بشرى از نظر فردى داراى سه دوره است :
دوره صباوت و كودكى ، دوره جوانى و شباب ، دوره كمال و وصول .
بشر اگر در هر يك از اين سه دوره ، تعليم و تربيت داشته باشد و آموزش و پرورش نبيند، نه تنها انسان و بشر نخواهد بود بلكه حيوانى راست قامت و دو پا خواهد بود كه در زمره جانوران به شمار مى رود؛ هر چند به شكل بشر درآمده باشد، او مجسمه بشر است نه خود بشر.
اجتماع بشرى نيز، سه مرحله دارد:
صباوت ، جوانى ، كمال .
و در هر يك از اين سه دوره ، نياز به راهنما و احتياج به تعليم و تربيت دارد.
مهر ازلى و رحمت خداوندى ، اقتضا كرده كه بشر را - چه از نظر فرد و چه از نظر اجتماع - به خود وانگذارد و راهنمايانى براى وى گسيل دارد.
نخستين عنايت حق بر بشر، عطاى قابليت نامتناهى به وى ، براى رسيدن به كمال است . هنگامى كه اين قابليت به فعليت برسد، كمال انسانى براى بشر حاصل مى شود. و اين نيز به وسيله عنايت خاص الهى تحقق پذير است آن هم در صورتى كه خود بشر بخواهد.
محروم شدن بشر از تبديل قابليتهايش به فعليت ، خلاف مهر و رحمت و كرم الهى است ؛ مهر و رحمتى كه موجب پيدايش بشر شده ، موجب سعادت او مى شود. ذات مقدس حق در هر سه دوره براى بشر راهنمايانى قرار داده ؛ چه در دوره هاى فردى و چه در دوره هاى اجتماعى .
راهنماى دوره صباوت بشر، فطرت اوست .
فطرت بشر از كژيها و نارواييها گريزان است . راستيها و درستيها را دوست مى دارد عدل و احسان و نيكوكارى را خوش مى دارد. از ظلم و تجاوز متنفر و بيزار است .
كودكان و ديوانگان از ديدن ظلم مى هراسند؛ چون فطرتشان رهنماى آنهاست . كودك مادامى كه خوى حيوانى او نيرومند نشده و بر او تسلط نيافته ، راهنمايى فطرتش را مى پذيرد و بدان پاى بند است .
راهنماى دوره دوم بشر، از نظر فرد، عقل اوست كه آفريننده بشر به وى عنايت فرموده . عقل به كمك فطرت بشر مى شتابد تا وى را از بديها و زشتيها دور سازد و او را به سوى خوبيها و نيكيها روانه گرداند.
ولى فطرت و عقل ، نمى توانند ضامن رسيدن بشر به كمال انسانى گردند و تكامل وى را تاءمين كنند. چون غرايز حيوانى مى تواند بر فطرت بشر غلبه كند و عقل را در استخدام خود قرار دهد و اين نخستين استعمارى است كه در حيات بشر رخ مى دهد، و خودش از آن غافل است .
عقل ، براى توفيق در راهنمايى ، نياز به كمك دارد تا از استعمار غريزه حيوانى رهايى يابد.
مهر خداوندى ، پيامبران را براى كمك به عقل فرستاده تا از اسارت غريزه حيوانى رهايى يابد و ايشان ، راهنمايان بشر در دوره سوم هستند.
و راهنماى بشر در دوره سوم ، پيامبرانند تا بشر بتواند تكامل يابد و به هدف عالى خود برسد و انسان كامل گردد.
و پر روشن است كه بشر در برابر هر سه راهنما، آزاد است و جبرى در اطاعت آنها ندارد و مختار است ؛ مى تواند راهنمايى آنان را بپذيرد و مى تواند دست رد به سينه آنها بزند.
يكى از راهنماييهاى پيامبران ، نشان دادن صغريات حكم عقل به بشر است و روشن ساختن اين است كه چه چيز ظلم است و چه چيز عدل .
اين بزرگواران ، نيك و بد را براى بشر معلوم كردند و وى را به زشت و زيبا، آگاه ساختند و راه را از چاه نشان دادند و آزادش گذاردند، تا اگر بخواهد، سالك راه حقيقت باشد و انسان كامل گردد و اگر نخواهد، چنين راهى را سلوك نكند و البته اين به زيان خود اوست ؛ چون از بشريت تنزل مى كند و به قهقرا رجعت مى كند و جانورى دو پا و راست قامت مى گردد.
در قبول راهنمايى پيامبران ، جبرى در كار نبوده و نيست . راهنمايى با جبر و زور تضاد دارد و موجب رسيدن به كمال ، نخواهد بود. بلكه عكس العمل پيدا مى كند و بر خلاف مقصود، نتيجه مى دهد و نقص را به وى ارزانى مى بخشد.
به كمال رسيدن بشر، وقتى است كه با آزادى و اختيار، راه انبيا را بپيمايد و به سوى هدف مقدس آنها كه قيام به قسط و غايت بشريت است ، گام بردارد. جبر و زور، موجب انحراف از هدف مى شود.
پيامبران ، راهنمايان بشر براى سه دوره اجتماعى او نيز هستند.
نخستين راهنماى بشر در دوره نخستين و پس از توفان نوح عليه السّلام ، ابراهيم خليل عليه السّلام است كه از سوى خدا براى خلق فرستاده شده و پيشرو پيامبران ابراهيمى است . او، نخستين كسى است كه پس از توفان ، بشر را به توحيد و يگانه پرستى دعوت كرده است و ايمان به مبداء و معاد را براى وى ارمغان آورده است . ايمان به مبداء و معاد، نخستين گام سلوك و اولين پايه براى رشد و به كمال رسيدن بشر است .
راهنماى دوره دوم اجتماع بشرى ، موساى كليم عليه السّلام و پيامبران بنى اسرائيل بوده اند. اين دوره ، به زمان عيساى مسيح ختم مى شود؛ وجود مقدسى كه از سوى حضرت حق ، براى تكميل و اصلاح آيين يهود فرستاده شد.
برترين و سومين دوره اجتماعى بشر، راهنمايش حضرت محمد عليه السّلام است ، كه بزرگترين رهنماى بشرى و برترين پيامبران است .
در اين دوره است كه بايستى بشر به كمال مطلق برسد و سراسر گيتى را عدل فرا گيرد و هدف نهايى از فرستادن انبيا، تحقق پذيرد و دادگسترى الهى و پيشوايى آسمانى براى بشر بيايد و هدف پيامبران را بر كرسى نشاند.
و آن وقتى است كه تعليمات عاليه حضرت محمد عليه السّلام كار خود را انجام دهد و بشر، انسان گردد و در پى دادگستر بدود.
مقصود آن نيست كه در دوره اول و دوم ، مردمى شايسته و خوب و كامل وجود نداشته اند، بلكه مقصود آن است كه اجتماع آن و دوره ، اجتماعى نبوده كه شايسته دعوت و پيشوايى حضرت محمد صلى الله عليه و آله باشد. چنانچه اجتماع عصر آن حضرت نيز، اجتماعى نبوده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دادگستر گردد. مردمان خوب در آن دو دوره و در عهد رسول صلى الله عليه و آله بسيار بوده اند، ولى اجتماع ، هنوز تكامل نيافته بود و خوبان در آن زمانها در اقليت بوده اند. و توانايى به دست آوردن قدرت را براى حكومت ابدى نداشته اند.
بالاترين قدرت آنها، تشكيل حكومت عدل موقتى بوده است .
برترى دوره سوم اجتماع بر دو دوره گذشته اش ، آن است كه در اين دوره ، اجتماع بشرى به حد كمال خواهد رسيد و بشر، تكامل خواهد يافت و شماره خوبان به حدى مى رسد كه شايسته باشند كه دادگستر جهان ظهور كند.
هنگامى كه اجتماع اين دوره به حد كمال رسيد و شماره خوبان به اندازه اى رسيد كه جهان ، شايسته حكومت ابدى عدل گرديد، بشر كوچه به كوچه و كوى به كوى ، در پى دادگستر مى گردد و براى ظهورش ، دقيقه شمارى مى كند، تا نداى حضرتش را هنگام ظهور لبيك گويد.
بشر دوره سوم ، در يك طبقه نيستند و هميشه در تكامل هستند، هر چه زمان بگذرد و تعليمات عاليه حضرت محمد صلى الله عليه و آله بيشتر پياده گردد، تكامل ، افزوده مى شود.
به يقين ، بشر امروز از بشر زمان رسول خدا برتر و بالاتر است . در ميان بشر امروز، كسى را سراغ ندارم كه به راستگويى و پيامبرى و مبعوث شدن حضرت محمد صلى الله عليه و آله از سوى خدا، يقين داشته باشد ولى به آن حضرت ايمان نياورد. بلكه به دشمنى و مبارزه برخيزد. در حالى كه چنين مردمى ، در زمان آن حضرت بسيار بوده اند.
مردم آن روز، با آن كه مى دانستند آن حضرت راستگو و پيغمبر الهى است ، با حضرتش به جنگ بر خاستند، دندان حضرتش را شكستند و به وسيله گوشت بزغاله مسموم ، خواستند حضرتش را مسموم كنند.
مردم آن روز، با آن كه مى دانستند كه پاكتر از على عليه السّلام و دانشورتر از او در روى زمين كسى نيست ، با آن كه مى دانستند او خليفه منصوص رسول خداست ، حضرتش را خانه نشين كردند، و به آن بسنده نكرده حضرتش را كشتند.
خلفاى رسول خدا صلى الله عليه و آله را يكان يكان كشتند، حسين عليه السّلام را كشتند، حسن را با زهر جفا مسموم ساختند. پس ‍ آنها لياقت نداشتند كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله براى آنها دادگستر شود و يا على عليه السّلام حكومت ابدى عدل را بر قرار سازد.
حكومت عدل ، بايستى با رضا و رغبت مردم بر قرار شود و با جبر و زور نمى شود. وقتى كه اجتماع بشرى به حد كمال نرسد و شماره خوبان بشر به اندازه كافى نرسد، دادگستر، ظهور نخواهد كرد.
از اين سخنان ، دانسته شد كه علت تاءخير ظهور دادگستر جهانى چيست . چون بشر هنوز در حال نقص است و شماره خوبان فداكار به حد نصاب نرسيده و اجتماع بشرى ، لياقت چنان حكومتى را ندارد و اگر اين دادگستر الهى ظهور كند، مانند دگران كشته خواهد شد و يا مسموم مى گردد.
ظهور آن حضرت ، روزى است كه وجود مقدسش از اين خطر محفوظ بماند و بشر لياقت حكومت عدل ابدى را پيدا كند و با جان و دل ، خواستار چنان حكومتى باشد و توفيق ظفر بر دشمنان و بدخواهان داشته باشد.
آن روز، روزى است كه اگر دادگستر جهانى در شرق عالم ندا كند، از غرب عالم ، مردمانى به ندايش لبيك گويند. و اگر پرچم عدل به اهتزاز در آيد، خلق عالم آن را نشانه سعادت ابدى و آسايش جاودانى خود مى دانند.
روزى است كه بشر به آرزوى چند هزار ساله خود مى رسد و جشن و سرور و شادكامى ، دلهاى مرده و قلوب افسرده را فرا مى گيرد.
روزى است كه شماره نيكوكاران و فداكاران در راه حق به اندازه اى مى رسد كه نيرويى باشند كه حضرتش را يارى كنند و مخالفان و دشمنان ، نتوانند خار سر راهش فرا گيرند.
روزى است كه رياكارى و دروغ پردازى از سران حكومتهاى بشرى ، رخت مى بندد و حكومت افاضل ، براى نخستين بار، در جهان بر قرار مى گردد.
روزى است كه حاكمان دادگر و پاك سرشت و پاك گفتار و پاك رفتار، بر عرصه گيتى حكومت كنند.
روزى است كه حكومت در دست خود مردم باشد و خلق ، زمام حكومت را به دست گيرند.
روزى است كه ملتى و دولتى در كار نباشد، دولت از مردم باشد و همه دولتها از ملت باشند.
بيگانگى ميان دولتها و ملتها از ميان برود، ملتها دولت را از آن خود بدانند و دولتها خود را خدمتگزار ملتها بدانند.
آن روز، روز قيام مهدى خواهد بود.
به اميد آن روز

5- نهج البلاغه ، خطبه 27.
6- ((لقد اءرسلنا رسلنا بالبينات ... ليقوم الناس بالقسط)) حديد (57) آيه 25.
منبع : راه مهدى
نويسنده : آية الله سيد رضا صدر
باهتمام : سيد باقر خسرو شاهى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن