مـردم ، يـاران و طـرفـداران يـا مـخـالفـان ، هـمـه در حكومت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام آزاد بودند و حقوق همه رعايت مى شد،
نه كسى را مجبور مى كردند كه در جائى زندگى كند،
و نـه انـسانى را بازور به كارى مى گماشتند، بلكه با تبليغات و هدايتگرى ، مردم را آگاهى مى دادند تا خود انتخاب كنند.
در اينجا توجّه به برخى از نمونه ها ضرورى است :
اوّل ـ امام على عليه السّلام و فراريان
سهل بن حنيف انصارى فرماندار مدينه براى آن حضرت نوشت كه :
جماعتى از مردم مدينه مخفيانه به سوى شام فرار مى كنند و به معاويه مى پيوندند.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام در پاسخ نوشت :
اءَمَّا بـَعـدُ، فَقَد بَلَغَنِى اءَنَّ رِجَالا مِمَّن قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَاء سَف عـَلَى مـَا يـَفـُوتُكَ مِن عَدَدِهِم ، وَيَذهَبُ عَنكَ مِن مَدَدِهِم ، فَكَفَى لَهُم غَيّا، وَلَكَ مِنهُم شَافِيا، فِرَارُهُم مِنَ الهُدَى وَالحَقِّ، وَإِيضَاعُهُم إِلَى العَمَى وَالجَهلِ.
وَإِنَّمـَا هـُم اءَهـلُ دُنـيـَا مـُقـبـِلُونَ عـَلَيـهـَا، وَمـُهـطـِعـُونَ إِلَيـهـَا، وَقـَدعـَرَفـُوا ال عـَدلَ وَرَاءَوهُ، وَسـَمِعُوهُ وَوَعَوهُ، وَعَلِمُوا اءَنَّ النَّاسَ عِندَنَا فِى الحَقِّ اءُسوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الاَْثَرَةِ، فَبُعْدا لَهُمْ وَسُحْقا!!
إِنَّهُم ـ وَاللّهِ ـ لَم يَنفِرُوا مِن جَورٍ، وَلَم يَلحَقُوا بِعَدلٍ، وَإِنَّا لَنَطمَعُ فِى هذَا الاَْمْرِ اءَنْ يُذَلِّلَ اللّهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَيُسَهِّلَ لَنَا حَزنَهُ، إِن شَاءَ اللّهُ، وَالسَّلاَمُ.
روش برخورد با پديده فرار
(پـس از يـاد خـدا و درود! بـه مـن خبر رسيده كه گروهى از مردم مدينه به سوى معاويه گـريـختند، مبادا براى از دست دادن آنان ، و قطع شدن كمك و ياريشان افسوس بخورى ! كه اين فرار براى گمراهيشان ، و نجات تو از رنج آنان كافى است ، آنان از حق و هدايت گريختند، و به سوى كوردلى و جهالت شتافتند.
آنـان دنـيا پرستانى هستند كه به آن روى آوردند، و شتابان در پى آن گرفتند، عدالت را شـناختند و ديدند و شنيدند و به خاطر سپردند، و دانستند كه همه مردم در نزد ما، در حق يكسانند، پس به سوى انحصار طلبى گريختند دور باشند از رحمت حق ، و لعنت برآنان باد.
سـوگـنـد بـه خدا! آنان از ستم نگريختند، و به عدالت نپيوستند، همانا آرزومنديم تا در ايـن جـريـان ، خـدا سـختى ها را بر ما آسان ، و مشكلات را هموار فرمايد. ان شاءاللّه ، با درود.)
دوّم ـ آزادى در كار(150)
مردم شهرى خدمت امام على عليه السّلام آمدند و مدّعى شدند:
در آن شهرستان ، نهرى است كه با مرور زمان پر شده و آثارش از ميان رفته و حفر مجدّد آن براى مسلمانان ضرورى است .
آنـگـاه از آن حـضـرت خـواستند كه به حاكم شهر بنويسد تا براى حفر نهر، مردم را به بيگارى (كار اجبارى ) بگيرد.
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام حـفـر نـهـر را پـذيـرفـت ولى بـيـگـارى را قبول نكرد و به عامل خود (قرظة بن كعب ) (151) چنين نوشت :
(امّا بعد، عدّه اى از اشخاص كه از منطقه حكم فرمائى تو هستند نزد من آمده و گفتند:
در آنجا نهرى است كه پُرشده و كندنش براى مسلمانان بسيار سودمند است .
اگـر آنـرا حفر كنند و از آنجا استفاده نمايند سود كلانى خواهند برد و در اين صورت به پرداخت ماليات توانا مى شوند.
پـس آنـهـا را بـخـوان و تـحـقـيـق نـما، اگر موضوع چنان است كه گفته اند به هركس كه مايل است نهر را حفر كند، به او اجازه تعمير و حفر آن را بده و اين را در نظر دار كه نهر از آنِ كـسـى اسـت كـه بـه مـيـل خـود در آن كـاركـنـد، نـه كـسـى كـه مجبور شده باشد، و من مايل هستم كه آباد كننده قوى و آزاد باشد نه ضعيف و مجبور . والسّلام .(152)
در ايـن دسـتـورالعـمـل بـهره كشى از مردم ، و بكارگيرى اجبارى و وادار كردن ممنوع اعلام شد.
امام على عليه السّلام رهنمود داد كه نهر آن سامان را كسانى كه قدرتمندند و توانِ كارى لازم را دارند، تعمير و لايروبى كنند و از ره آورد كار خود نيز بهره مند باشند.
از ايـن دسـتـورالعـمـل حـضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام انواع پيمانكارى را مى شود قانونى و مجاز شمرد.
سوم ـ آزادى در بيعت
الف ـ سـعـد بـن ابـى وقـّاس يـكى از اصحاب شورا بود و از بيعت كردن با اميرالمؤ منين عليه السّلام سرباز زد.
امام على عليه السّلام او را به حال خود واگذاشت و فرمود:
رها كنيد بِرَوَد!!
ب ـ عبداللّه بن عمر از بيعت با حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام امتناع ورزيد،
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـين على عليه السّلام از او ضامن خواست كه بر ضد حكومت فعّاليّت نداشته باشد، از آن هم امتناع كرد، باز امام على عليه السّلام او را آزاد گذاشت .(153)