ترجمه خطبه 165نهج البلاغه - شگفتى‏هاى آفرينش

(برخى از شارحان نوشتند كه اين خطبه در شهر كوفه ايراد شد)
فهرست مطالب
1- شگفتى آفرينش انواع پرندگان
2-  شگفتى‏ هاى آفرينش طاووس
3- روانشناسى حيوانى طاووس
4- شگفتى رنگ آميزى پرهاى طاووس
5 -عجز انسان از درك حقائق موجود در پديده ‏ها
6-  شگفتى آفرينش جانداران كوچك
7 -وصف ويژگى ‏هاى بهشت

1- شگفتى آفرينش انواع پرندگان
خداوند پديده‏ هاى شگفتى از جانداران حركت كننده، و بى‏ جان، برخى ساكن و آرام ، بعضى حركت كننده و بى قرار، آفريده است، و شواهد و نمونه‏ هايى از لطافت صنعت‏گرى و قدرت عظيم خويش بپاداشته، چندان كه تمام انديشه‏ ها را به اعتراف واداشته، و سر به فرمان او نهاده ‏اند، و در گوش‏ هاى ما بانگ براهين يكتايى او پيچيده است . آنگونه كه پرندگان گوناگون را بيافريد،
و آنان را در شكاف‏هاى زمين، و رخنه درّه‏ ها و فراز كوه‏ ها مسكن داد، با بال‏ هاى متفاوت و شكل و هيأت هاى گوناگون، كه زمام آنها به دست اوست، پرندگانى كه با بال هاى خود در لابلاى جوّ گسترده و فضاى پهناور پرواز مى ‏كنند. آنها را از ديار نيستى در شكل و ظاهرى شگفت آور بيافريد، و استخوان‏ هاشان را از درون در مفصل‏ هاى پوشيده از گوشت به هم پيوند داد . برخى از پرندگان را كه جثّه سنگين داشتند از بالا رفتن و پروازهاى بلند و دور بازداشت، آنگونه كه آرام و سنگين در نزديكى زمين بال مى‏ زنند. پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش، در رنگ‏هاى گوناگون با زيبايى خاصّى رنگ آميزى كرد، گروهى از آنها را تنها با يك رنگ بياراست كه رنگ ديگرى در آن راه ندارد، دسته‏اى ديگر را در رنگ مخالف آن فرو برد، جز اطراف گردنشان كه چونان طوقى آويخته، مخالف رنگ اندامشان است.
2-  شگفتى ‏هاى آفرينش طاووس
و از شگفت انگيزترين پرندگان در آفرينش، طاووس است، كه آن را در استوارترين شكل موزون بيافريد، و رنگ‏هاى پر و بالش را به نيكوترين رنگ‏ها بياراست، با بال‏هاى زيبا كه پرهاى آن به روى يكديگر انباشته و دم كشيده‏ اش كه چون به سوى مادّه پيش مى ‏رود آن را چونان چترى گشوده و بر سر خود سايبان مى ‏سازد، گويا بادبان كشتى است كه نا خدا آن را بر افراشته است.  طاووس به رنگهاى زيباى خود مى‏ نازد، و خوشحال و خرامان دم زيبايش را به اين سو و آن سو مى‏ چرخاند، و سوى مادّه مى ‏تازد، چون خروس مى ‏پرد، و چون حيوان نر مست شهوت با جفت خويش مى ‏آميزد، اين حقيقت را از روى مشاهده مى‏ گويم، نه چون كسى كه بر اساس نقل ضعيفى سخن بگويد: اگر كسى خيال كند: «بار دار شدن طاووس به وسيله قطرات اشكى است كه در اطراف چشم نر حلقه زده و طاووس مادّه آن را مى‏ نوشد آنگاه بدون آميزش با همين اشك‏ها تخمگذارى مى‏ كند» افسانه بى اساس است ولى شگفت‏تر از آن نيست كه مى‏ گويند: «زاغ نر طعمه به منقار ماده مى‏ گذارد كه همين عامل بار دار شدن زاغ است». گويا نى‏ هاى پر طاووس چونان شانه‏ هايى است كه از نقره ساخته، و گردى‏ هاى شگفت انگيز آفتاب گونه كه به پرهاى اوست از زر ناب و پاره‏هاى زبرجد بافته شده است. اگر رنگ‏هاى پرهاى طاووس را به روييدنى‏ هاى زمين تشبيه كنى، خواهى گفت: دسته گلى است كه از شكوفه‏ هاى رنگارنگ گلهاى بهارى فراهم آمده است، و اگر آن را با پارچ هاى پوشيدنى همانند سازى، پس چون پارچه‏ ها ى زيباى پر نقش و نگار يا پرده‏ هاى رنگارنگ يمن است، و اگر آن را با زيور آلات مقايسه كنى چون نگين‏ هاى رنگارنگى است كه در نوارى از نقره با جواهرات زينت شده است.
3- روانشناسى حيوانى طاووس
طاووس، چون به خود بالنده مغرور راه مى ‏رود، دم و بال‏هاى زيبايش را بر انداز مى‏ كند، پس با توجه به زيبايى جامه و رنگ‏هاى گوناگون پرو بالش قهقهه سر مى ‏دهد، امّا چون نگاهش به‏
پاهاى او مى‏ افتد، بانگى برآورد كه گويا گريان است، فرياد مى‏ زند گويا كه دادخواه است، و گواه صادق دردى است كه در درون دارد، زيرا پاهاى طاووس چونان ساق خروس دو رگه (هندى و پارسى)  باريك و زشت و در يك سو ساق پايش ناخنكى مخفى روييده است.
4- شگفتى رنگ آميزى پرهاى طاووس
بر فراز گردن طاووس به جاى يال، كاكلى سبز رنگ و پر نقش و نگار روييده، و بر آمدگى گردنش چونان آفتاب ه‏اى نفيس و نگارين است، و از گلوگاه تا روى شكمش به زيبايى وسمه يمانى  رنگ آميزى شده، يا چون پارچه حرير برّاق يا آيينه‏اى شفّاف كه پرده بر روى آن افكندند. در اطراف گردنش گويا چادرى سياه افكنده كه چون رنگ آن شاداب و بسيار مى‏باشد، پندارى با رنگ سبز تندى در هم آميخته است كه در كنار شكاف گوش جلوه خاصّى دارد. كمتر رنگى مى ‏توان يافت كه طاووس از آن در اندامش نداشته باشد، يا با شفّافيّت و صيقل فراوان و زرق و برق جامه ‏اش آن را جلاى برترى نداده باشد. طاووس چونان شكوفه ‏هاى پراكنده‏اى است كه باران بهار و گرماى آفتاب را در پرورش آن نقش چندانى نيست، و شگفت‏آور آن كه هر چند گاهى از پوشش پرهاى زيبا بيرون مى ‏آيد، و تن عريان مى ‏كند، پرهاى او پياپى فرو مى‏ ريزد و از نو مى ‏رويند، پرهاى طاووس چونان برگ خزان رسيده مى ‏ريزند و دوباره رشد مى‏ كنند و به هم مى‏ پيوندند، تا ديگر بار شكل و رنگ زيباى گذشته خود را باز مى ‏يابد، بى آن كه ميان پرهاى نو و ريخته شده تفاوتى وجود داشته باشد يا رنگى جابجا برويد، اگر در تماشاى يكى از پرهاى طاووس دقت كنى، لحظه‏ اى به سرخى گل، و لحظه ‏اى ديگر به سبزى زبرجد، و گاه به زردى زرناب جلوه مى ‏كند.
5 -عجز انسان از درك حقائق موجود در پديده‏ها
راستى، هوش هاى ژرف انديش و عقل‏ هاى پر تلاش چگونه اين همه از حقائق موجود در پديده ‏ها را مى ‏توانند درك كنند و چگونه گفتار توصيف گران، به نظم كشيدن اين همه زيبايى را بيان توانند كرد و در درك كمترين اندام طاووس، گمان ها از شناخت درمانده و زبان‏ ها از ستودن آن در كام مانده‏ اند پس ستايش خداوندى را سزاست كه عقل‏ ها را از توصيف پديده ‏اى كه برابر ديدگان جلوه‏گرند ناتوان ساخت، پديده محدودى كه او را با تركيب پيكرى پر نقش و نگار، با رنگ‏ها و مرزهاى مشخص مى‏ شناسد، باز هم از تعريف فشرده‏اش زبان‏ها عاجز و از وصف واقعى آن در مانده‏اند  (حال چگونه خدا را مى ‏توانند درك كنند)
6-  شگفتى آفرينش جانداران كوچك
پاك و برتر است خدايى كه در اندام مورچه، و مگس ريز، پاها پديد آورد ، و جانداران، بزرگتر از آنها،
از ماهيان دريا، و پيلان عظيم الجثّه را نيز آفريد، و بر خود لازم شمرد، كه هيچ كالبد جاندارى را وانگذارد و به درستى اداره ‏اش نمايد، جز آن كه ميعادگاهش را مرگ و پايان راهش را نيستى قرار داد.
7 -وصف ويژگى ‏هاى بهشت
اگر با چشم دل به آنچه كه از بهشت براى تو وصف كرده‏اند بنگرى، از آنچه در دنياست دل مى ‏كنى، هر چند شگفتى ‏آور و زيبا باشد، و از خواهش‏ هاى نفسانى و خوشى ‏هاى زندگانى و منظره‏ هاى آراسته و زيباى آن كناره مى ‏گيرى، و اگر فكرت را به درختان بهشتى مشغول دارى كه شاخه‏ هايشان همواره به هم مى‏ خورند، و ريشه‏ هاى آن در توده‏ هاى مشك پنهان، و در ساحل جويباران بهشت قرار گرفته آبيارى مى‏ گردند، و خوشه‏ هايى از لؤلؤ آب دار به شاخه‏ هاى كوچك و بزرگ درختان آويخته، و ميوه‏ هاى گوناگونى كه از درون غلاف‏ ها و پوشش‏ ها سر بيرون كرده‏ اند، سرگردان و حيرت زده مى ‏گردى: شاخه‏ هاى پر ميوه بهشت كه بدون زحمتى خم شده در دسترس قرار گيرند، تا چيننده آن هر گاه كه خواهد بر چيند، مهمانداران بهشت گرد ساكنان آن و پيرامون كاخ‏ هايشان در گردشند و آنان را با عسل هاى پاكيزه و شراب‏هاى گوارا پذيرايى كنند. آنها كسانى هستند كه همواره از كرامت الهى بهره‏ مند تا آنگاه كه در سراى ثابت خويش فرود آيند و از نقل و انتقال سفرها آسوده گردند. اى شنونده اگر دل خود را به منظره‏هاى زيبايى كه در بهشت به آن مى‏رسى مشغول دارى، روح تو با اشتياق فراوان به آن سامان پرواز خواهد كرد، و از اين مجلس من با شتاب به همسايگى اهل قبور خواهى شتافت. خداوند با لطف خود من و شما را از كسانى قرار دهد كه با دل و جان براى رسيدن به جايگاه نيكان تلاش مى‏كنند.
مى ‏گويم: (كلام امام كه فرمود
«يؤرّ بملاقحه، الار»
كنايه از نكاح و آميزش است. هنگامى گفته مى‏ شود «ار الرجل المرأة يؤرها» كه با همسرش همبستر شود. و اين فرمايش امام
«كانه قلع دارىّ عنجه نؤتيه»
بايد توجّه داشت «قلع» بادبان كشتى است و «دارى» منسوب به «دارين» شهرى است كه در كنار دريا كه از آنجا عطريات مى ‏آورند (و بادبان‏هايش معروف است). و «عنجه» به معنى كشيدن به سوى خويش است هنگامى كه گفته مى ‏شود «عنجت الناقه اعنجها عنجا» يعنى آن را به سوى خود كشيدم. و «النؤتى» به معنى «كشتيبان» است. و اما تعبير
«صفتى جفونه»
منظور دو طرف پلك‏هاى چشم است. زيرا «ضفتان» به معنى دو طرف مى‏باشد و اينكه فرمود:
«و فلذا الزبرجد»
بايد دانست كه «فلذا» جمع «فلذه» به معنى قطعه است كه معنى آن قطعه‏ هايى از زبرجد است. امّا تعبير به
«كبائس اللؤلؤ الرطب»
به معنى خوشه‏ هاى لؤلؤ تر همچون خوشه‏ هاى خرما است زيرا «الكباسه» به معنى خوشه و «العساليج» جمع «عسلوج» به معناى شاخه است).

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن