اصالت مهدویت از دیدگاه اهل سنت -قسمت دوم

انكاركنندگان يا شكاكان در موضوع امام مهدي (عج)

در این بخش انكاركنندگان يا شكاكان در موضوع امام مهدي (عج ) را به دو دسته متقدمین و معاصرین  تقسیم کرده و جداگانه مورد  بررسی قرار میدهیم

 

اقوال و عقايد متقدمین از اهل سنت در انکارحضرت صاحب الزمان (عج)

1- ابومحمدبن الوليد البغدادي
از جمله كساني كه مي توان گفت احاديث مربوط به امام مهدي (عج ) را انكار و يا در آن ترديد كرده است , اولين شخص « ابومحمدبن الوليد البغدادي » است كه « ابن تيميه » در « منهاج السنه » از او نام مي برد. او بر حديث « لامهدي الاعيسي بن مريم (ع ) » تكيه كرده است و ابن تيميه در پاسخ او مي گويد كه به علت ضعيف بودنش نمي توان بر آن استناد كرد. البته شرح زندگي از ابومحمد بغدادي وجود ندارد كه آگاهي پيدا كنيم كه او كيست .

2- عبدالرحمن بن خلدون مغربي
دومين شخصي كه مي توان از او نام برد « عبدالرحمن بن خلدون مغربي » , مورخ معروف است كه در ميان اهل سنت به تضعيف احاديث مهدي (ع ) مشهور گشته است . اگر به مقدمه تاريخ او رجوع شود آگاهي پيدا مي كنيم كه به طور قطع , احاديث را انكار نكرده بلكه در صحت و درستي آن شك داشته است . به هرحال انكار او يا ترديد در اعتقاد به دلايل آن , به راه انحراف از حق و به بيراهه رفتن است . شيخ صديق در كتابش « الاذاعه » به بررسي سخنان وي پرداخته است و مي گويد : « بي ترديد مهدي (ع ) در آخرالزمان (بدون تعيين ماه يا سال ) ظهور خواهد نمود , چه اخبار در اين باره متواتر باشد , مورد اتفاق جمهور علما و امت از خلف تا سلف مي باشد. »
وي سپس مي افزايد : « ترديد درباره اين فاطمي موعود كه دلايل بر صحت آن دارند و يا انكار آن , گستاخي بزرگي است در برابر نصوص مشهور و فراواني كه تا حد تواتر رسيده است . »
ابن خلدون در مقدمه اش به تدقيق و تحقيق درباره احادث مهدي (ع ) پرداخته و حكم به ضعف آن داده است . او در ابتداي فصل المهدي در مقدمه تاريخ خود مي نويسد : « آنچه ميان همه مسلمانان در گذر دورانها مشهور بوده , اين است كه ناگزير در آخرالزمان مردي از اهل بيت ظهور مي كند كه دين را تاييد و عدل را آشكار مي سازد , مسلمانان از او پيروي مي نمايند و او بر كشورهاي اسلامي حكومت خواهد نمود و او مهدي (ع ) ناميده مي شود و خروج دجال و ديگر نشانه هاي روز رستاخيز و اينكه عيسي پس از او فرود مي آيد و دجال را از بين مي برد و در نماز به مهدي اقتدا مي نمايد , همه اين موضوعات در روايات آمده است و آنها در اين مساله به احاديثي كه ائمه ما آنها را استخراج نموده اند استدلال مي كنند. بايد گفت كه اگر ترديد در باره صاحب الزمان (عج ) از فردي آشنا به حديث ابراز مي شد يك لغزش بود تا چه رسد به فردي كه خود از كساني است كه اهل حديث و تخصص و كارشناس فن نيست . در صحت اين كلام قول شيخ احمد شاكر كه به بررسي احاديث مسند پرداخته است ما را كافي است . او مي گويد كه ابن خلدون درباره مساله اي اظهار نظر كرده كه آگاهي كافي بدان نداشته است و در اصل , بدون شناخت وارد اين مبحث شده است . او در قسمتي از كتاب خود به نام المهدي (ع ) در مقدمه تاريخ خود دچار اشتباه و سرگشتگي آشكاري شده است . او گفته محدثان را كه جرح مقدم بر تعديل است در نيافته است و آنچنان كه اگر در عمق اين مطالب دقيق مي شد , هرگز چنين اظهاراتي نمي كرد. و ضمنا آيا شهادت ابن خلدون كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عج ) درگذشت قرون و اعصار در ميان همه اهل اسلام مشهور بوده است , نمي بايست شامل خودابن خلدون مي شد و آيا فكر ابن خلدون پس از دانستن اينكه برخلاف اين مقوله مي انديشند نوعي انحراف نيست و آيا همه اهل اسلام و مسلمانان بر اشتباه توافق كرده اند
اصولا اين موضوع پذيرفتني نيست بلكه اين مساله را كسي نمي تواند اثبات كند مگر با دليلي كه از كتاب خدا و يا سنت پيامبر(ص ) باشد.
اما ابن خلدون در ديگر جاهاي فصل كتاب بعد از نقل احاديث مي نويسد كه ما اينك حديث وارده دراين باره را بيان مي كنيم و سپس مي افزايد اين تمامي احاديثي است كه ائمه ما درباره مهدي (ع ) و خروجش در آخرالزمان آورده اند و سپس در جاي ديگر مي گويد آنچه كه ما از اهل حديث در موضوع اخبار مهدي (ع ) گفته اند , در حد توان جمع آوري نموده ايم .
با توجه به اين مطالب به خوبي درمي يابيم كه ابن خلدون تمام آنچه جلال الدين سيوطي در كتاب خود « العرف الوردي في اخبارالمهدي » از ائمه اهل سنت نقل كرده و به اثبات رسانده است و يا اينكه حديثي و سخني كه ابن القيم در « المنار المنيف » از حادث ابن ساعه و يا حارث بن اسامه بيان مي كند ناديده گرفته است احاديثي كه هم سند آنان و هم رجال آن مورد تاييد كليه اهل حديث عامه قرار گرفته است .
اما ابن خلدون در قسمتي ديگر مي نويسد : « گروهي از ائمه احاديث مهدي (ع ) را از قول اصحابي كه احاديث به آنها منتهي مي گردد نقل كرده اند كه بر بعضي از اسناد اين احاديث اشكالاتي وارد است كه ما آنها را خواهيم آورد و در نزد اهل حديث معروف اند به جرح مقدم بر تعديل , پس اگر ما ضعفي از راويان احاديث يافتيم در خود احاديث هم شك خواهيم كرد والبته اين بدين معني نيست كه اين بحث در مورد راويان صحيحين هم صدق مي كند زيرا كه اجماع امت , پشتوانه صحت آنهاست . ولي در بقيه كتابها كه احاديث را ذكر كرده اند چنين نيست و جاي سخن درمورد آنها و اسناد آنها باقي هست . » بدين نحو ابن خلدون جزئي از احاديث را نقل مي كند و رجال آن را مورد نقد و قدح قرار مي دهد. اين در حالي است كه آنها از رجال و راويان صحيحين هم هستند. و خود وي است كه مي گويد « اين قدح هرگز در مورد رجال صحيحين نبايد صدق بكند! » و اينجا اين نظريه به اثبات مي رسد كه ابن خلدون وارد ميداني شده است كه هرگز اهل آن نبوده است و اصولا شناختي و آشنايي در اين زمينه نداشته است .
از طرح اين مسائل از ديدگاه ابن خلدون و نقد آن نتيجه مي گيريم , در سخنان او مطلبي هست كه از آن شك و ترديد وي در صحت ادعاي خود استفاده مي شود , و نشان مي دهد كه او در ديدگاه خود , جزم و ثبات ندارد و درباره موضوعي بحث كرده كه شناخت كافي درباره آن نداشته است .

گفته احمد امین مصری در مورد ابن خلدون

از مطالب بسیار شگفت انگیز در این زمینه ،چیزی است که احمد امین مصری (یکی دیگر از منکران مهدویت ) در کتاب خود المهدی والمهدویه نقل می کند که روش ابن خلدون این است که خبر واحد را اگر عقل تایید کند ،می پذیرد ولی احادیث بسیار زیاد را اگر عقل تایید نکند ،کنار می گزارد و او وجود مهدی (عج) و اعتقاد به مهدویت را تنها به این دلیل انکار می کند که مخالف عقل اوست.

(مجله التربیه الاسلامیه سال 14 شماره 7 صفحه 32 -30 )

در زیر به ذکر نام چند کتاب که در رد نظرات ابن خلدون در مورد مهدویت نوشته شده است اکتفا می کنیم :

1-ابوالفیض سید احمد بن محمد بن صدیق غماری شافعی ازهری مغربی.( متوفای1380ق) صاحب کتاب ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، چاپ دمشق.

2-محمد بن عبدالعزیز بن مانع،(متوفای1385ق) صاحب کتاب تحدیدالنظر فی اخبار الامام المنتظر، در اثبات امام مهدی (ع) و ظهورش و رد ابن خلدون.

3-ابوالعباس بن عبدالمومن مغربی، صاحب کتاب الوهم المکنون فی الرد علی ابن خلدون.

3- ابوالاعلي مودودي
سومين نفر در اين موضوع كه مي توان به آن پرداخت « ابوالاعلي مودودي » است . او در كتا بش به نام « البيانات عن المهدي » مي نويسد كه « احاديث مساله مهدي بردو گونه است , احاديثي كه نام مهدي به روشني و وضوح در آنها وارد شده است و احاديثي كه فقط از ظهور خليفه اي در آخرالزمان خبر مي دهد ولي سند اين روايات در آن مرحله از ثبات خالي است و بگونه اي نيست كه بخاري آنها را در كتاب خود بياورد و يا اينكه مسلم هم روايتي را نقل كرده است كه در آن نام مهدي نيامده است . » و در جاي ديگر او مي گويد « نمي توان گفت در اسلام يك مقام ديني به نام مهدويت وجود دارد كه واجب باشد تمام مسلمانان به آن اعتقاد داشته باشند. »
در جواب مودودي بايد ذكر كرد كه اگرچه احاديث امام مهدي (عج ) به طور مفصل در صحيحين نيامده است ولي اين امر اشكالي به وجود نمي آورد زيرا كه در غير اين دو كتاب در بسياري ديگر از كتب علماي حديث آمده است كه مي توان به آنها استدلال نمود و به محتواي آنها اعتقاد يافت . در مورد بحث دوم بايد جواب داد كه جناب آقاي مودودي بر طبق گفته , كتابهايي كه به عنوان مرجع مي دانيد مولفان آنان بيان كرده اند كه احايثي كه در صحيحين از پيامبراكرم (ص ) وارد شده است بايد بدون شك و ترديدي پذيرفت و آنچه كه در اين دو كتاب حديث در موضوع امام مهدي (ع ) آمده است همگي منقول از پيامبراكرم (ص ) مي باشد. در اين موضوع به نكته اي كه « شيخ محمد سفاريني » در كتابش « لوامع الانوار البهيه » ذكر نموده است مي پردازيم , او مي نويسد كه سخن درباره مهدي (ع ) بسيار گشته تا آنجا كه گفته شده است هيچ مهدي نيست مگر عيسي بن مريم (ع ). ولي اهل حق اين را درست نمي دانند و معتقدند كه مهدي (ع ) غير از عيسي (ع ) است و او پيش از نزول عيسي (ع ) ظهور مي كند و درباره قيام او روايات بسيار زياد است و به حدي رسيده است كه در ميان اهل سنت رواج يافته است تا اينكه از معتقدات آنها به شمار مي آيد... و روي همين اصل اعتقاد به ظهور مهدي (عج ) است كه در كتابهاي اعتقادي اهل سنت و جماعت آمده است و آن يكي از واجبات است .

4- ابن القيم جوزی
چهارمين شخص انكار كننده روايات و احاديث حضرت مهدي (عج ) , « ابن القيم » است . او در كتابش « المنار المنيف » مي گويد كه : « ادعاهاي ظهور مهدي مجهول در عالم غيب , حقيقت ندارد. » اما ابن القيم مانند عده اي ديگر به طور كلي احاديث مهدي را ضعيف نمي داند بلكه در كتاب حديث صحيح و ضعيف بيان نموده است .ناگفته نماند که ابن قیم جوزی شاگرد
ابن تیمیه (از بنیان گزاران عقیده وهابیت ) است و خود ابن تیمیه در کتاب فتاوایش تصریح کرده است که احادیث در زمینه مهدی در سرحدتواتر است


اقوال و عقايد معاصرين در انكار حضرت صاحب الزمان (عج )

از جمله كساني كه مي توان در عصر حاضر در انكار موضوع حضرت مهدي (عج ) مورد بررسي قرار داد , عبارتند از :
1 ـ « شيخ محمد رشيد رضا » , بنيان گذار مجله « المنار » .
2 ـ « احمدامين » .
3-
شیخ عبد الله بن زید آل محمود قطری

4-یوسف القرضاوی

1-شیخ محمد رشید رضا

شيخ محمدرشيد رضا در كتاب تفسيرالمنار مي گويد كه « همه احاديث واصله در مورد حضرت مهدي (عج ) به طور قطع صحت ندارد و قوت سند آنها مورد تائيد قرار نگرفته است . ولي ابن خلدون به اعلال و تضعيف همه آنها اهتمام ورزيده است . هركس در اخبار و آثار واصله پيرامون مهدي (عج ) , تتبع نمايد و سرچشمه ها و منابع آنها را بشناسد درمي يابد كه همه اين اخبار از شيعه است و از شيعه نقل گرديده است . »
درجواب محمدرشيد رضا بايد گفت : اعتقاد او به بطلان احاديث مهدي (عج ) برپايه تضعيف اين احاديث از سوي ابن خلدون استوار است . پيش از اين توضيح داديم كه ابن خلدون جزو كساني است كه در زمينه داوري و نقد صحت و ضعف احاديث بشود به وي اعتماد كرد , زيرا وي از آگاهان و كارشناسان اهل حديث و علم و حديث نيست , ضمنا در رد ادعاهاي وي پيرامون اينكه همه احاديث نقل شده از شيعه است و به همين دليل مردود است بايد ذكر نمود كه احاديث مهدي (عج ) در بسياري از كتب معتبر سنن و مسندها نقل شده است كه سند در آنها از طريق اصحاب پيامبراسلام (ص ) به شخص خود پيامبر(ص ) ختم شده است . ولي احاديث شيعه طبق ادعاي شيعيان , به امامان معصوم (ع ) ختم مي گردد و چه بسا به پيامبراكرم (ص ) برسد ولي احاديث صحيحين درباره امام زمان (عج ) از پيامبراكرم (ص ) است . كه ربطي به شيعه ندارد و ضمنا از شيعه هم نقل قول نشده است .
در خاتمه بايد ذكر كنم كه او به انكار مساله اي و بسياري از غيبيات وارده در نصوص صريح و متواتر در كتاب خداوند متعال و سنت پيامبر عظيم الشان (ص ) مبادرت ورزيده است و اين امر موجب آن شده كه اثبات قطعي و روشن بودن اين غيبيات ضرورت يابد. عدم پذيرش و انكار , جز تندروي فكري و غرور عقلي نمي باشد. افكاري كه در جريانهاي فلسفه اعتزالي بر داوري عقل درباره اخبار كتب و سنت استوار است بيشترين تاثیرگذاري را ايفا نموده است , به طوري كه برخي از سبك مغزان و زودباوران كه به اين سخنان پرزرق و برق دل مي بندند و از اسامي و عناوين سرمست مي شوند از اين جريانات و گفتارها تاثير پذيرفته اند.

2-احمد امین مصری
اما نفر دوم « احمدامين » است . او در كتاب « ضحي الاسلام » جلد سوم صفحه 242 و 243 خود مي نويسد : « انديشه و تفكر مهدي (ع ) علل سياسي , اجتماعي و ديني دارد كه به نظر من از شيعه نشات گرفته است و آنان پس از خروج خلافت از دست اهل بيت آن را ابداع كرده اند » . در صفحه ديگر كتاب مي گويد : « حديث مهدي يك حديث خرافي است و نتايج خطرناكي به خاطر آن در زندگي مسلمانان به وجود آمده است . » وي در صفحه 344 مي گويد : « افكار مردم با احاديثي كه نقل مي شد با نام ملاحم و داستانها و قصه ها لبريز گرديد و يك فصل بزرگ در كتابهاي مسلمانان باز شد كه در آن تمام اخبار وقايع ذكر شده است . بدين سان توطئه اي زشت شكل گرفت كه با دگرگون نمودن افكار مردم و با احاديث جعلي و داستانهاي منسوب به پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام ) پر ساختند. »
در جوابيه احمدامين بايد ذكر نمود كه اين سخنان به منظور زير سئوال بردن پيشينيان , دانشمندان و راويان اين امت است تا گفته شود كه آنان ساده انديش بودند و از روي سادگي موضوعات را مي پذيرفتند. چنين سخني بي ترديد بسيار خطرناك است , چون زير سوال بردن نقل كننده حديث به معناي زير سوال بردن نقل شده است كه همان سنت پيامبراكرم (ص ) مي باشد. در مقابل اين سخنان كه زشت ترين گفتار مي باشد سخنان ابوبكر خطيب بغدادي در كتاب « شرف اصحاب الحديث » خود كه از بهترين سخن هاست پيرامون اهل حديث چنين مي گويد : « خداوند تبارك و تعالي اهل حديث را ستونهاي شريعت قرار داده است و به وسيله آنان هر بدعت نكوهيده اي را از ريشه كنده است . آنان در بين مردم امناي خداوند هستند و واسطه ميان پيامبر خدا(ص ) و امت بشمار مي آيند , در حفظ ملت تلاش و كوشش مي كنند. فضايلشان پويا و حجت ها و بيانشان استوار است . اصحاب حديث سلاحشان كتاب الله و حجتشان سنت و اسوه شان پيامبراكرم (ص ) است . از هواي نفس گريزانند و به ديدگاه ها توجه ندارند , هر آنچه از پيامبر(ص ) روايت كنند مورد قبول واقع مي گردد. زيرا آنان امانتدار هستند , آنان دادگر و نگاهدار دين هستند.
اگر در حديثي اختلاف نظر پديد آيد , بايد به آنان رجوع شود و چون اظهار نظر نمايند نظرشان هر چه باشد مورد قبول واقع مي شود. هركس به بدعت گذاري تظاهر كند كه به آنان اعتقاد دارد ولي در ابراز نظر , مخالفت و جسارت نمايد و هركس بر ضدايشان توطئه كند خداي متعال سركوبش كند و هركس به آنان دشمني بورزد خدا از وي روي برگرداند و هركس از آنان دوري كند رستگار نخواهد شد. و هر فرد ديندار به ارشاداتشان نيازمند است . و هر كه نسبت به آنها نظر سو دارد سرانجام نابودشدني است كه خداوند برياريشان تواناست . »
و در جايي ديگر مي گويد : « خداوند آنان را پاسدار دين قرار داده است و مكر دشمنان را از آنان دور ساخته است . در شان و منزلت آنان است كه حافظ آثار باشند , و در قول و عمل پذيراي شريعت محمدي و با ضبط و نقل احاديث , از سنت ختمي مرتبت (ص ) پاسداري كنند , تا بنيان آن را استوار نگاه دارند. » اين مختصر سخني از ابوبكر خطيب بغدادي مي باشد كه در طرفداري از اهل حديث بيان شده است .
اما درباره اين سخن احمدامين در موضوع ملاحم بايد متذكر شد كه اين سخن بيشتر آدمي را به هلاكت مي اندازد زيرا , باب ملاحم در مكاتيب سنت نبوي بيشترين احاديث و اخبار غيبيات را در زير مجموعه خود قرار مي دهد. حتي بيشترين احاديث مندرج در اين باب از صحيحين و ديگر كتابهاي اهل سنت مي باشد. ضمنا بر اين گونه امور نمي توان نام نظريه اطلاق نمود زيرا از امور غيبي است كه در آن جايي براي اظهارنظر نيست . قبول اين گونه امور به صحت و درستي احاديث پيامبراكرم (ص ) بستگي دارد كه صحت احاديث ظهور مهدي در آخرالزمان مسجل و محرز گرديده است . عقل سليم با نقل صحيح اختلافي ندارد بلكه با آن هماهنگي دارد. زيرا عقل تابع نقل است . تبعيت عقل از نقل به تعبير بعضي از علما همانند تبعيت « عامي مقلد » از « عالم مجتهد » است . ظهور امام زمان (عج ) با سنت آفرينش الهي هماهنگي دارد , زيرا سنت الهي اين است كه حق همواره با باطل در ستيز است و خداوند در هر زمانه اي فردي را جهت اعتلا بخشيدن به دين مامور مي سازد كه زمين هيچ زماني از حجت قائم خالي نباشد.
در پايان اين مجموعه به توضيح اين مطالب بسنده خواهيم نمود كه انديشه امام زمان (عج ) را عده اي معتقدند از قديم مورد بحث نبوده است به عنوان مثال عده اي اعتقاد دارند كه اصولا انديشه مهدي (عج ) از اعتقادات قدماي اهل تسنن نيست و در قرن اول هجري اصحاب پيامبر(ص ) و پيروانشان از اين انديشه ياد نكرده اند. بايد در جواب گفت كه احاديث و روايات فراواني درباره ظهور مهدي در آخرالزمان به نقل از پيامبر(ص ) به ثبت رسيده است و از اصحاب به دست پيروان بعدي رسيده است . و با دقت به اين تواتر آنها , چگونه مي توان گفت كه در قرن اول هجري از اصحاب پيامبر اكرم (ص ) و پيروانشان از اين انديشه ياد نشده است و يا احاديث نگفته اند.
شيخ صديق حسن خان در كتابش الاذاعه به اين امر اشاره دارد و مي گويد : « احاديث وارده درمورد مهدي (عج ) كه امكان وقوف و تحمل بر آنها حتمي گشته است پانصد حديث مي باشد كه در بين آنها نقطه صحت و حسن و ضعيف بودن وجود دارد و اين روايات بدون هيچ شك و ترديدي متواتر هستند و اطلاق ويژگي تواتر بر موارد كمتري از آنها در كليه اصطلاحات مندون در اصول , صدق مي كند. از جهتي ديگر آثار رسيده از اصحاب پيامبر(ص ) كه بر ظهور مهدي صراحت دارد بسيار زياد است و حكم رفع دارد چه در اين گونه موارد مجال اجتهاد نيست . »
اما مطلب ديگر در مورد انديشه ظهور حضرت مهدي (عج ) از ديدگاه اهل نستن و اهل تشيع اين است كه عده اي معتقدند از انديشه ظهور حضرت امام زمان (عج ) اولين كساني كه حمايت كرده اند شيعيان بوده اند و ا ز جمله عقايد آنان ايمان به امام عصر(ع ) است كه زمين را از داد و عدل پر مي گرداند , و او امام دوازدهم محمدبن الحسن العسكري است اين انديشه و فكر از راه همنشيني و همدمي و اختلاط به اهل تسنن سرايت نموده و در اعتقادات آنان رخنه نموده است اما جزو اصول اعتقادات آنان قرار نگرفته است . در پاسخ اين افراد بايد ذكر نمود كه ميان اعتقاد اهل تشيع و اهل تسنن در اين موضوع تفاوت فاحشي وجود دارد. به دليل اينكه حضرت مهدي (عج ) در نزد اهل سنت فقط يك امام از جمله امامان مسلمين است و عدالت گستر است و در آخرالزمان خواهد آمد و رهبري مسلمانان را به دست خواهد گرفت و خروج دجال و آمدن عيسي بن مريم (ع ) در زمان او انجام مي پذيرد. اما وي معصوم نيست . اهل تسنن در اين مورد به احاديث ثابت و با سند از پيامبراكرم (ص ) استناد مي كنند كه در كتابهاي آنان تدوين شده است و صحت و درستي و ثبوت آن از سوي ائمه حديث , مفسرين و سنت شناسان و فرهيختگان و دانشمندان بزرگ آنان از « محمدبن ادريس شافعي » و « احمد حنبل » و « بخاري » و « مسلم » و « بيهقي » و « ذهبي » و « زمخشري » تا « ابن تيميه » و « ابن كثير » و « ابن قتيبه » مورد تاييد قرار گرفته است اما شيعه , امام مهدي (عج ) را فرزند امام حسن العسكري (ع ) مي داند. شخصيتي كه دازدهمين امام و معصوم مي باشد زيرا همه امامان معصومند و داراي صفات بي حدو حصراند و او روزي خواهد آمد كه تمام دنيا را پر از عدل و داد كند.
در پايان گفتار ذكر مي كنيم كه نخستين كتابي كه از علماي اهل تسنن در مورد حضرت مهدي (ع ) نوشته شده است
کتاب صاحب الزمان تالیف ابو العنبس محمد بن اسحاق بن ابراهیم کوفی قاضی صمره (متوفی 275 ق ) است که شاید تاریخ نگارش آن  قبل از تولد حضرت مهدی (ع)(255 ق ) باشد در این کتاب از اهل بیت رسول خدا(ص) و از فرزندان حضرت فاطمه (س) دانسته شده و نام او محمد و کنیه اش را ابو القاسم و لقبش را المهدی روایت کرده اند

3- شیخ عبد الله بن زید آل محمود قطری

نفر سوم ، شیخ عبد الله بن زید آل محمود قطری رئیس پیشین محاکم شرعیه قطر می باشد که چندی پیش فوت کرد .او در ( کتاب لا مهدی یُنتظر بعد الرسول سید البشر ) به رد عقائد مسلمانان در مورد حضرت مهدی (عج) پرداخته است . او این کتاب را از کتاب ( الکواکب الدّریّة ) نوشته ( شیخ مانع القصیمی ) یکی از علمای وهابی اهل قصیم عربستان  کپی برداری کرده است .مانع القصیمی در آن کتاب ،حرف های ابن خلدون را تکرار کرده است .شیخ محمود قطری نیز در کتاب خود می‌گوید (( در قرآن هیچ نامی از مهدی نه به تلویح  ونه به اشاره نیامده و صحیحین خالی از احادیث مهدی است، ابن‌خلدون هم احادیث مهدی را تضعیف کرده است پس بنابراین مهدی منتَظَری وجود ندارد . )) مانع القمیصی نیز در کتاب فوق الذکر خود دقیقا همین موارد را تکرار کرده است . ولی ای کاش شیخ محمود قطری زنده بود و می دید که مانع القصیمی از نظریّه‌اش برگشته و  یک کتاب جدید تحت عنوان «تحدیقُ النظر باخبار الامام المنتظر» «دقّت نظر در احادیث امام منتظَر» نوشته و  در کتاب جدیدش می‌نویسد (( من اشتباه کرده بودم و  تحت تأثیر ابن‌خلدون ، کتاب «الکواکب الدّریّة» را نوشته بوده و  مهدی منتَظَر را نفی کردم، بعد از تحقیقات فراوان فهمیدم نظرم اشتباه بوده و  اخبار در مورد امام مهدی  متواتر است و در آیات قرآن اشاره به مهدی منتَظَر شده است، اعتقاد به مهدی منتَظَر از این به بعد  عقیده‌ی مسلّم من است )) لازم به ذکر است که قرضاوی که جدیدا انتقادات  شديد و تندی بر ضد فرهنگ شيعه داشته است از مریدان شیخ عبد الله بن زید آل محمود قطری بوده و تحت تاثیر او دست به نوشتن یا گفتن مطالبی زده است .یوسف القرضاوی  ارادت خود به شیخ محمود قطری را  با نوشتن کتاب (فی وداع الاعلام) که در مورد او نوشته ،نشان داده است . قرضاوی در این  کتاب چنین می‌نویسد:  ((و اخیراً بعد مرضٍ طال علی الشیخ ارجوا أن یکون طهوراً و کفّارةً لجمیع سیّئاته و زیادةً في حسناته و رفعةً لدرجاته رحل عن دنیانا علّامةُ قطر و قاضی قضاتها و فقیهها الاکبر و خطیب مسجدها الاعظم و اوّلُ رئیسٍ لمحاکمه الشرعیّة و شئونها الدینیّة ))

بعد می‌گوید من بیش از 36 سال است با این علّامه‌ی قطر آشنا بوده  و رفت و آمد داشتم .قرضاوی  از جمله خصائصی که برای او ذکر می کند این است که : (النزعةُ التجدیدیّة ) یعنی او انسان روشن فکری بود  و در مورد علامت روشن فکری او می نویسد : (فقد اَعلَن أنَّ عقیدة المهدی لیست من عقائد اهل السنّة و لم یکن المؤلفون الاقدمون یذکرونها في کتب التوحید و إنّما فعل ذلک المتأخّرون و أنّ الاحادیث التی جائت فیها لیست من الصحّة بحیث تکون عقیدةً بل هی احادیث ضعیفة واهمة و هو ما ذهب الیه العلّامة ابنُ خلدون قدیماً ) یعنی شیخ عبدالله بن زید آل محمود منکر حضرت مهدی بود و اعتقاد به صحت گفته های ابن خلدون در پیرامون مهدی داشت .در اینجا به ذکر دو عنوان کتاب که در رد عقائد شیخ محمود قطری پیرامون مهدویت نوشته شده است بسنده می کنیم :

1- شیخ محمود بن عبدالله تویجری از استادان دانشگاه اسلامی در مدینه منوره، صاحب کتاب الاحتجاج بالاثر علی من انکر المهدی المنتظر، در رد شیخ ابن محمود، قاضی قطر.

2- عبدالمحسن بن حمدالعباد، استاد دانشگاه مدینه منوره و عضو هیأت علمی آن دانشگاه، صاحب کتاب الرد علی من کذّب بالاحادیث الصحیحه الواردة فی المهدی، در رد کتاب لا مهدی ینتظر بعد الرسول سید البشر،از شیخ آل محمود قطری

4-یوسف القرضاوی

در سایت حضرت ولی عصر (عج)شبهات اقای قرضاوی توسط استاد حسینی قزوینی مطرح و به طور کامل جواب داده شده است .برای استفاده هر چه بیشتر عزیزان ،مناسب دیده شد که متن کامل این پاسخ بدون تغییر و به همان نحوی که در سایت وجود دارد در قسمت سوم آورده شود .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن