در جلسه گذشته، مباحثي را پيرامون پاسخگويي به شبهات آقاي قرضاوي داشتيم. با اينکه ايشان مشهور به مرد تقريب است و آثار و سخنراني هاي زيادي در موضوع تقريب دارد و مسافرت هاي زيادي هم به ايران داشته و با شخصيت هاي متعدد، ديدارهاي مختلفي داشته است، ولي در اين چند ماه اخير، بحث هايي از طرف ايشان مطرح شد که انتظار نمي رفت. ما، اين را نه به موقعيت ايشان که به عنوان رئيس اتحاديه علماي اهل سنت جهان است و نه با توجه به سياست امروز دشمنان اسلام که در راه ايجاد تفرقه در ميان امت اسلامي دارند، تلاش مي کنند، صلاح مي بينيم.
ايشان يک مصاحبه اي را در هشتم ماه رمضان امسال با يکي از روزنامه هاي مصر داشت و ما هم حدود 7 جلسه پيرامون شبهات ايشان بحث کرديم. جديدا هم يک دسته گل ديگري به آب داده است و خوراک بعضي از رسانه ها و سايت هاي وهابي شده است. شبهه جديد ايشان در رابطه با مهدويت است. من همين امروز بعد از نماز صبح، از سايت هاي مختلف جستجو کردم و در بيش از 200 سايت، صحبت هاي ايشان نوشته شده است.
ايشان در 18 اکتبر 2008 ميلادي (مطابق با 27 مهر 1387 شمسي و 18 شوال 1429 قمري) مصاحبهاي را با يکي از روزنامه هاي عربستان سعودي به نام المدينة داشت و همچنين در روزنامه الوطن قطر هم نوشته شد. اگر سايت الشرقيه و العرب و الوطن را ملاحظه بفرماييد، صحبت هاي ايشان را در آنجا قرار داده اند و عنواني را که به آن داده اند، اين است:
قضية المهدي کلها لا أصل لها في القرآن و لم يتحدث عنها بالعبارة و لا بالإشارة.
قضيه مهدويت، در قرآن - نه به صراحت و نه به اشاره - نيامده است.
البته خلاصه شبهات ايشان در محور مهدويت، سه مسئله است:
شبهه اول:
موضوع مهدويت - با آنکه موضوع اساسي است و در قرون متأخر و در عصر حاضر، اهتمام زيادي به آن داده مي شود و وقت زيادي از مسلمانان و بزرگان را گرفته است، - در قرآن، نه با اشاره و نه با کنايه نيامده است. قرآن تکميل شده است و بعد از آيه اکمال دين (آيه 3 سوره مائده) معنا ندارد که مهدويت باشد. صحابۀ بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، از نشانه هاي کمال دين است و در سنت و روايات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حتي يک روايت صحيح هم در موضوع مهدويت نداريم.
شبهه دوم:
در صحيح بخاري و صحيح مسلم، در رابطه با مهدويت، روايتي نيامده است. اگر مهدويت صحيح بود، بايد در صحيح بخاري و صحيح مسلم مي آمد.
شبهه سوم:
اگر در بعضي از کتب غير از صحيحين، روايتي در موضوع مهدويت آمده است، از نظر سند مخدوش است.
بنده ابتداء يک نکته اي را عرض کنم، سپس به صحبت هاي آقاي قرضاوي که خلاف قرآن و سنت و خلاف اجماع علماي اهل سنت است، پاسخ بدهم.
گاهي بحث ما در مهدويت، مهدويت نوعي است که مي گوييم آيا اصل مهدويت در قرآن و روايات آمده است يا خير؟ گاهي هم بحث بر مهدويت شخصي است که آيا آن مهدويتي که در قرآن و روايات آمده، همان مهدي است که شيعه به آن معتقد است که در سال 255 هجري قمري به دنيا آمده و در سال 260، آغاز غيبت صغري بوده و در سال 328 هم آغاز غيبت کبراي او بوده است؟
شيعه معتقد است: با اينکه او در حال غيبت است، ولي اداره جهان هستي، به اذن الله تبارک و تعالي به دست اوست، همانطور که حضرت خضر (عليه السلام) با تصرفات ولائي خود، در اداره جهان هستي، انجام وظيفه مي کرد و اينکه شخصيتي همانند حضرت موسي (عليه السلام) هم او را نمي شناخت، ضرري به موقعيت و مقام و جايگاه تصرف ولائي حضرت خضر (عليه السلام) نداشت.
بحث مهدويت نوعي، بحثي است که شيعه و اهل سنت، به آن اتفاق نظر دارند. ولي در بحث مهدويت شخصي، اختلاف ما با اهل سنت زياد است. چون آنها معتقدند که در آخر الزمان، ايشان از پدر و مادري که ما نميشناسيم، به دنيا خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. گرچه حدود 130 نفر از بزرگان اهل سنت، صراحت بر ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) در سال 255 هجري دارند و در اين زمينه، با شيعه هم عقيده هستند. إن شاء الله اگر فرصت شد، بخشي از اين شخصيتهاي بزرگ اهل سنت را که صراحت دارند بر ولادت حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء)، اشاره خواهيم کرد.
شبهه اول:
موضوع مهدويت - با آنکه موضوع اساسي است و در قرون متأخر و در عصر حاضر، اهتمام زيادي به آن داده مي شود و وقت زيادي از مسلمانان و بزرگان را گرفته است، - در قرآن، نه با اشاره و نه با کنايه نيامده است. قرآن تکميل شده است و بعد از آيه اکمال دين (آيه 3 سوره مائده) معنا ندارد که مهدويت باشد. صحابۀ بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، از نشانه هاي کمال دين است و در سنت و روايات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حتي يک روايت صحيح هم در موضوع مهدويت نداريم
آقاي قرضاوي اصل مهدويت نوعي را زير سوال برده است، نه آن مهدويت شخصي را - که ما معتقديم حضرت مهدي (عليه السلام) دوازدهمين خليفه و امام است که در سال 255 هجري به دنيا آمده است - و مي گويد:
قضية المهدي کلها لا أصل لها في القرآن و لم يتحدث عنها بالعبارة و لا بالإشارة.
قضيه مهدويت، در قرآن، نه به صراحت و نه به اشاره، نيامده است.
جواب شبهه اول:
ما در موسسه خودمان (مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عج)، آياتي را که به حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء) تفسير شده است را جمع آوري کرديم و در نرم افزار «شميم گل نرگس» قرار داده ايم- که مخصوص شبهات حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است- و حدود 250 آيه مي باشد که شيعه و سني به حضرت مهدي (عليه السلام) تفسير کرده اند. يعني يک مورد يا ده مورد نيست، بلکه 250 آيه است که در روايات، تفسير به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) شده است.
آن دسته از رواياتي که در کتب روائي شيعه آمده است را - چون آقاي قرضاوي و همفکران او، معتقد به حجيت روايات ما نيستند - نمي خواهيم بحث کنيم. امروز که برخي از سايت ها را جستجو مي کردم، برخي از سايت ها را ديدم که به آقاي قرضاوي پاسخ داده اند، مانند سايت مرکز الدراسات التخصصية للمهدي (البته اين مرکز، غير از مرکز تخصصي مهدويت در قم است و هيچ ارتباطي با اين مرکز ندارد). وقتي پاسخ هاي اين سايت را خواندم، خيلي ناراحت شدم؛ چون پاسخ ها را از کتاب غيبت نعماني و کتاب هاي درجه سوم شيعه آورده بود. بنده به اين عزيزان که اينگونه برخورد مي کنند و هيچگونه تخصصي ندارند، توصيه مي کنم که وارد نشوند، چون اينها ضررشان بيشتر از نفعشان است.
بنده چند آيه از آيات قرآن که در مورد مهدويت است را از چند کتاب معتبر و از چند شخصيت برجسته اهل سنت - به عنوان مشت نمونه خروار - بيان مي کنم و بعد هم از آقاي قرضاوي سوال مي کنيم که اين بزرگان اهل سنت را قبول دارد يا ندارد؟
آقاي طبري - که از مفسران بنام اهل سنت است و خود آقاي ابن تيميه که آقاي قرضاوي به او ارادت ويژه دارد، صراحت دارد بر اينکه تفسير طبري، تفسير معتبر و خالي از روايات جعلي و دروغين است.
منهاج السنة لإبن تيمية، ج7، ص178
- در تفسير خود در تفسير اين آيه نقل مي کند:
کفار در دنيا ذليل خواهند شد:
فإنهم إذا قام المهدي و فتحت القسطنطينية قتلهم، فذلك الخزي.
زماني که مهدي قيام مي کند و قسطنطنية را فتح مي کند، کفاري را که در برابر حکومت ايشان مقاومت مي کنند را به زلت و خواري مي کشاند.
جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج1، ص699
آقاي ابن أبي حاتم - که از مفسران بنام اهل سنت است و آقاي ابن تيميه تفسير ايشان را يکي از تفاسير معتبر و مستند و متقن و خالي از جعليات مي داند.
منهاج السنة لإبن تيمية، ج7، ص179
- نقل مي کند:
عن أبو زرعة ثنا عمرو بن حماد بن طلحة ثنا أسباط عن السدى:
اما خزيهم في الدنيا فإنه إذا قام المهدي.
مراد از خزي در دنيا، اشاره به قيام مهدي و تأسيس حکومت جهاني اسلامي و نابودي همه کفار دارد.
تفسير ابن أبي حاتم، ج1، ص211
همين تعبير را آقاي سيوطي - که از استوانه هاي علمي اهل سنت است و وقتي ايشان از دنيا رفت، مردم گفتند: علوم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در زير خاک دفن شد و مادرها عاجزند همانند سيوطي را به دنيا بياورند - در کتاب الدر المنثور، ج1، ص108 آورده است.
آقاي قرطبي مي گويد:
السابعة: الخزي لهم في الدنيا، قيام المهدي.
موضوع هفتم در تفسير اين آيه: خزي کفار در دنيا، اشاره به قيام امام زمان (عليه السلام) است.
الجامع لأحکام القرآن (تفسير القرطبي)، ج2، ص79
آقاي شوکاني - که عزيز دردانۀ وهابيت است و أخيرا هم کتاب هاي او را در تيراژ وسيعي چاپ کرده اند - در کتاب فتح القدير، ج1، ص132 همين تعبير را دارد:
أما خزيهم في الدنيا، اذا قام المهدي و فتحت القسطنطينية قتلهم و ذلک الخزي.
اينها از استوانه هاي علمي و تفسيري اهل سنت هستند و صراحت دارند که آيه 114 سوره بقره، اشاره به قيام حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء) دارد.
معالم التنزيل (تفسير بغوي)، ج4، ص444 - تفسير الکشاف الزمخشري، ج4، ص26 - تفسير کبير فخر رازي، ج27، ص222 - تفسير قرطبي، ج16، ص105 - تفسير ابن کثير، ج4، ص142
ما اينها را به عنوان نمونه آورديم تا ثابت کنيم که جمله آقاي قرضاوي، دروغ و افتراء و بي اساس است. بزرگان اهل سنت، آياتي از قرآن را آورده اند و تفسير کرده اند به وجود و قيام مقدس حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء) و تأسيس حکومت جهاني اسلامي.
مجموع آياتي که در رابطه با حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء) جمع آوري شده، حدود 250 آيه مي باشد.
شبهه دوم:
در صحيح بخاري و صحيح مسلم، در رابطه با مهدويت، روايتي نيامده است. اگر مهدويت صحيح بود، بايد در صحيح بخاري و صحيح مسلم مي آمد
جواب شبهه دوم:.
آقاي احمد امين مصري، ابو زهره، محمد فريد وجدي، کامل مصطفي شيبي، احمد محمود صبحي، عبد المنعم، از شخصيت هاي برجسته اهل سنت يا ليدرهاي وهابيت هستند که در بحث مهدويت اين شبهه را دارند که چرا روايات حضرت مهدي (عليه السلام)، با اين اهميتي که دارد، در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيامده است؟
البته شما اگر کتاب منهاج السنة إبن تيميه را - که آقاي حسن سقاف از علماي اردن مي گويد بهتر است بگوييم منهاج البدعة - مطالعه کنيد، غالبا ايشان وقتي در فضائل و امامت و خلافت امير المومنين (عليه السلام) اين همه روايات را مي بيند و نمي تواند منکر آن شود، مي گويد:
اگر اين روايات صحيح مي بود، چرا در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيامده است؟
لذا تقاضا داريم اين جواب هاي نقضي که ما مي دهيم، مانند حمد و سوره در آستين داشته باشيد و حفظ کنيد؛ چون اين پاسخ، فقط براي شبهه آقاي قرضاوي نيست، بلکه پاسخ شبهات شخصيت هاي ديگر و شبهات مهدويت است.
جواب اول:
صحيح بخاري و صحيح مسلم، شامل تمام روايات صحاح اهل سنت نيست. اين طور نيست که آقاي بخاري و مسلم، تمام روايات صحيح را در اين کتاب آورده باشند. آقاي ابن حجر عسقلاني مي نويسد:
بخاري گفته است:
ما أدخلت في كتاب الجامع إلا ما صح و تركت من الصحاح كي لا يطول الكتاب.
من، رواياتي را که در نزد من صحيح بود، در کتابم نياورده ام تا کتابم طولاني و زياد نشود.
خود آقاي بخاري مي گويد که من همۀ روايات صحيح را نياورده ام. پس اين طور نيست که اگر رواياتي صحيح مي بود، بايد آقاي بخاري آن را مي آورد. شايد يکي از آنها، همين حديث مربوط به مهدويت است.
تغليق التعليق لإبن حجر، ج5، ص420
خود حديث غدير هم که با 250 سند از 120 راوي نقل شده است، در اين دو کتاب نيست و عمده اهل سنت معتقد به تواتر اين حديث هستند.
آقاي ابن حجر عسقلاني در کتاب مقدمه فتح الباري، ص488 از بخاري نقل مي کند:
أحفظ مائة ألف حديث صحيح و أحفظ مائتي ألف حديث غير صحيح.
من صد هزار روايتِ صحيح و دويست هزار روايتِ غير صحيح حفظ کرده ام.
اينکه مي گويد دويست هزار روايتِ غير صحيح حفظ کرده ام، بماند و فعلا کاري با آن نداريم، ولي مي گويد من صد هزار روايتِ صحيح حفظ کرده ام، اما مجموع روايات صحيح بخاري با حذف مکررات، 2700 روايت است و با حفظ مکررات، حدود 6 هزار روايت است و حدود 93 هزار روايت صحيح را نياورده است. پس با وجود اين 93 هزار روايت باقيمانده که آقاي بخاري مي گويد صحيح بود و حفظ کرده ام، ولي در کتابم نياورده ام (و در کتاب هاي ديگر است)، آقاي قرضاوي با چه جرأتي مي گويد:
اگر حديث مهدويت صحيح بود، بايد آقاي بخاري مي آورد.
اين مطلبي است که خود آقاي بخاري هم آن را ادعا نکرده است، ولي آقاي قرضاوي در قرن 15 هجري، چيزي را ادعا مي کند که خود بخاري و مسلم، اين چنين ادعايي را نکرده اند.
عمدة القاري للعيني، ج1، ص6 - تذکرة الحفاظ للذهبي، ج2، ص556 - تاريخ الاسلام للذهبي، ج19، ص245
جواب دوم:
آقاي حاکم نيشابوري - از شخصيت هاي برجسته اهل سنت - کتابي دارد به نام مستدرک الصحيحين که اخيرا در 3 جلد يا 4 جلد چاپ شده است و هزاران روايت را آورده است و گفته است:
صحيح علي شرط الشيخين، صحيح علي شرط بخاري، صحيح علي شرط مسلم، و لم يخرجاه.
و اين روايات را ثابت کرده است که صحيح است و با مبناي رجالي بخاري و مسلم مطابقت مي کرده است، ولي اينها نياورده اند.
جواب سوم:
آيا از شرائط صحت روايت، ورود در صحيح بخاري و صحيح مسلم است؟ يعني آقايان اهل سنت براي صحيح بودن روايت، شروطي دارند که حتما بايد در صحيح بخاري و صحيح مسلم باشد؟
بنده اخيرا سفري به مکه داشتم. حدود شب 24 يا 25 ماه شعبان بود. پشت حجر اسماعيل (عليه السلام)، نماز خوانديم و سه چهار نفر از اين آمرين بالمعروف و يکي از شرطه ها آمدند جلوي ما را گرفتند که چرا چنين و چنان مي کنيد و بعد از نماز، فلان جمله را مي گوييد؟ گفتم: ما بعد از نماز، سه مرتبه مي گوييم:
الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر.
من فهميدم که غرض آنها چيست؟ چون آنها مي گويند که شما شيعيان، بعد از نماز، سه مرتبه مي گوييد:
خان الأمين، خان الأمين، خان الأمين.
گفتند: شما اين تکبير گفتن بعد از نماز را از کجا آورده ايد؟ گفتم: امام صادق (عليه السلام) فرمود:
بعد از نماز، سه مرتبه دست خود را بلند کنيد و بگوييد:
الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر.
يکي از آنها گفت: تا به حال، من اين را نشنيده بودم. گفتم: آيا از شرائط صحت روايت، شنيدن شماست؟ ايشان هم سرش را پايين انداخت و چيزي نگفت. نفر بعدي گفت: روايت امام صادق (عليه السلام) مرسل و مرفوع است. گفتم: امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
تمام رواياتي که من مي گويم، از پدرم است و او از پدرش و او از پدرش و او هم از امير المومنين (عليه السلام) و او هم از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده است.
اين سند روايت امام صادق (عليه السلام) است. چطور شد که اگر روايتي را ابو حنيفه متوفاي 150 و مالک متوفاي 159 و شافعي متوفاي 204 و احمد بن حنبل متوفاي 241 نقل کند، شما در آنها شبهه اي نداريد، ولي اگر امام صادق (عليه السلام) نقل کند، اشکال پيدا مي کند. يکي از آنها گفت: اينچنين روايتي که شما مي گوييد در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيست. گفتم: مگر شما در کتاب هاي رجالي خود نوشته ايد که مثلا شرط صحت روايت اين است راوي آن عادل باشد و ثقه باشد و ... و بايد در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده باشد؟ آيا اين را آورده ايد که از شرائط معتبر بودن روايت، ورود در صحيح بخاري و صحيح مسلم است؟ اينها شروع کردند به استفاده از الفاظ رکيک و تند. گفتم: اين مبنا و منهج شماست که وقتي از جواب دادن عاجز هستيد، شروع به فحاشي و اهانت کردن مي کنيد. گفتند: اگر زياد حرف بزني، تو را به زندان مي بريم. گفتم: اين هم حربه ديگر شماست. شما آمديد از من سوال کرديد و من هم جواب دادم. وقتي شما بلد نيستيد، سوال نکنيد. بگذاريد کساني از شما که خود را عالم مي دانند، آنها بيايند سوال کنند. وقتي شما سوال مي کنيد، جواب دادن هم بلد نيستيد و در گِل گير مي کنيد و متوسل به فحش و اهانت مي شويد و ... .
خلاصه، يکي از جواب هاي ما به آنهايي که مي گويند اين روايت در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيامده است، اين است که مگر يکي از شرائط صحت روايت، ورود آن در صحيح بخاري و صحيح مسلم است؟
جواب چهارم:
آيا مگر دين مسلمانان با صحيح بخاري و صحيح مسلم گره خورده است؟
يکي از بزرگان معاصر اهل سنت به نام دکتر عبد الباقي، در کتاب بين يدي الساعة، ص123 مي گويد:
لا أري لزاما علينا نحن المسلمين أن نربط ديننا بصحيح البخاري و مسلم. فلنفرض أنهما لم يكونا. فهل تشل حركتنا و تتوقف دورتنا؟ لا. فالأمة بخير و الحمد لله.
لزومي نمي بينيم که ما مسلمانان، دينمان را به صحيح بخاري و صحيح مسلم گره بزنيم. اگر صحيح بخاري و صحيح مسلم نبودند، آيا اين حرکت اسلامي بايد از بين مي رفت و نقش ما در مسائل ديني متوقف مي شد؟ خير، اينگونه نيست.
جواب پنجم:
آيا مي توانيد ادعا کنيد همين کتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم که اکنون در دست مسلمانان و کتابخانه هاي مسلمانان است، همان کتابي است که آقاي بخاري و مسلم نوشته اند؟ يا در گذر زمان، آنهايي که هواي أموي در سر داشتند، روايات را حذف کرده اند؟
بنده چند ماه قبل، جلسه اي را در رابطه با تحريف اهل سنت در احاديث مهدويت، در دفتر تبليغات اسلامي داشتم و در آنجا، در اين موضوع، مفصل بحث کردم. ولي فقط نمونه اي را در رابطه با بحث مهدويت مي آورم و اميدوارم که به نوعي، به گوش آقاي قرضاوي و طرفدارانش برسد.
بيش از 70 کتاب از کتاب هاي اهل سنت اين روايت را آورده اند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
المهدي حق و هو من ولد فاطمه.
مهدي، حق است و از اولاد فاطمه است.
فعلا با سند اين حديث، کاري نداريم، وليبزرگان اهل سنت گفته اند که اين روايت در صحيح بخاري و صحيح مسلم بوده است.
آقاي ابن حجر هيثمي، کتابي در رد شيعه نوشته به نام الصوائق المحرقة، در باب 11، فصل اول، ص163 مي گويد:
قد أخرجه مسلم حديث "المهدي حق و هو من ولد فاطمه".
آقاي مسلم اين روايت را در صحيح خود آورده است.
خُب، آقاي قرضاوي! زحمت بکشيد اين صحيح مسلمي را که الآن در کشورهاي اسلامي است، ورق بزنيد و اين روايت را براي ما پيدا کنيد. چه کسي اين روايت را حذف کرده و از صحيح مسلم برداشته است؟
آقاي متقي هندي - که از علماي بزرگ اهل سنت است - در کتاب کنز العمال، ج14، ص264 مي گويد:
آقاي مسلم اين روايت را در صحيح خود آورده است.
خُب، کتاب صحيح مسلم در تمام کتابخانه ها و نرم افزارها موجود است. از جلد اول و کلمه اول، بررسي کنيد و ببنيد که آيا اين روايت در آنجا هست يا خير؟
آقاي شيخ محمد علي صبان، در کتاب إسعاف الراغبين، ص145 مي گويد:
اين روايت در صحيح مسلم آمده است.
آقاي حمزاوي مالکي، در کتاب مشارق الأنوار، ص112 مي گويد:
آقاي مسلم اين روايت را در صحيح خود آورده است.
آقاي قرضاوي! اين را به ما جواب بدهيد، پس اين روايت در کجاي صحيح مسلم است؟
آيا آقايان متقي هندي و حمزاوي و محمد علي صبان و ابن حجر هيثمي دروغگو هستند؟ يا اگر راست مي گويند که مسلم آن را در صحيح خود آورده است، پس کجاست؟ چرا اين را از صحيح مسلم حذف کرده ايد؟ چه کساني آن را حذف کرده اند؟ پس اين گونه شعار بي اساس ندهيد که:
اگر اين روايت صحيح مي بود، بايد در صحيح مسلم مي آمد.
ما هم ثابت کرديم که اين روايت در صحيح مسلم بوده و دست هاي خيانت کار أموي، آن را از اين کتاب حذف کرده اند. البته اين بيان ما، فقط اختصاص به اين يک روايت ندارد، بلکه موارد متعددي داريم که بزرگان اهل سنت مي گويند فلان روايت در صحيح بخاري و صحيح مسلم بوده و حال آنکه اکنون وجود ندارد. مثلا اين حديث را:
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية.
بسياري از بزرگان و علماي اهل سنت گفته اند که اين روايت در صحيح مسلم آمده است. حال آنکه در صحيح مسلم کنوني، اين روايت وجود ندارد.
بنده در اين زمينه، تحقيق ميداني مفصلي انجام داده ام. اولين کاري که در بحث ولايت آغاز کرديم، خداوند بيامرزد آقاي فقيهي بروجردي را - مؤسس درمانگاه قرآن و عترت -، ايشان در سال 1351 از ما خواست که يک گروه علمي تشکيل بدهيم و صحيح بخاري و صحيح مسلم را که چاپ شده است را مقايسه کنيم و ببينيم که چه رواياتي را حذف کرده اند. خداوند بيامرزد آيت الله العظمي مرعشي نجفي را، ايشان هم در همين کتابخانه اش، يک اتاق ويژه اي در طبقه بالاي آنجا به ما داده بود و به مسئول مخزن کتابخانه دستور داد هر کتابي را که آقاي فلاني خواست - خطي يا غير خطي -، در اختيارش بگذاريد. حدود هفت هشت نفر بوديم و در حدود دو سال، ده، دوازده دوره و چاپ از صحيح بخاري و صحيح مسلم را با هم مقابله کرديم. حتي اگر يک واو جابجا شده بود را ثبت مي کرديم. إن شاء الله به حول و قوۀ الهي، تا قبل از عيد، فايلي را روي سايتمان خواهيم گذاشت با عنوان تحريفاتي که در کتب اهل سنت صورت گرفته است. فقط 50 مورد از ابن تيميه که ادعا مي کند اين روايات در صحيح بخاري و صحيح مسلم بوده، پيدا کرديم که اکنون در اين دو کتاب وجود ندارد. يا بايد بگويند که ابن تيميه کذاب است، يا بايد بگويند که در صحيح بخاري و صحيح مسلم تا قبل از قرن هشتم بوده است و بعد از آن، اينها را برداشته اند.
حدود دو سال قبل، در ايام ماه مبارک رمضان در مکه بودم. با هماهنگي هايي که انجام شد، به کتابخانه بزرگي که در مکه است به نام مکتبة الحرمين، رفتيم. حدود هشت ساعت با رئيس کتابخانه که خوش برخورد و مؤدب و با نهايت احترام بود، صحبت کرديم و تمام بخش مخطوطات و تمام ميکروفيلم هايي که گرفته بودند را در اختيار ما قرار داد. ايشان از کتاب هاي صحيح بخاري و صحيح مسلم که تا قبل از قرن هشتم نوشته شده بود را در اختيار ما قرار ندادند. به مدير کتابخانه گفتم: من با کتاب هاي بعد از قرن هشتم نوشته شده، کاري ندارم و دنبال يک نسخه خطي از صحيح بخاري و صحيح مسلم مي گردم که قبل از قرن هشتم نوشته شده باشد.
عزيزاني که به کتابخانه هاي داخل و يا خارج از کشور مراجعه مي کنند و صداي ما را مي شنوند، حتي اگر ده صفحه هم از صحيح بخاري مخطوط قبل از قرن هشتم بود، تصوير يا ميکروفيلم آن را براي ما ارسال کنند و ما هم دست آنان را مي بوسيم. ما نياز ضروري داريم تا ثابت کنيم دست هاي جنايتکاري در کار بوده تا در راستاي حذف احاديث مربوط به اهل بيت (عليه السلام) و حتي امير المومنين (عليه السلام)، - حتي در صحيح بخاري و صحيح مسلم - دست کاري کرده اند.
جواب ششم:
آقاي قرضاوي! چه کسي مي گويد که در صحيحين نيست؟
روايات متعددي داريم بر اينکه در صحيح بخاري و صحيح مسلم، روايات مربوط به مهدويت وجود دارد.
بخاري از ابوهريره نقل مي کند:
قال رسول اکرم صلي الله عليه و سلم: کيف أنتم إذا نزل إبن مريم فيکم و إمامکم منکم؟
چه خواهيد کرد وقتي که عيسي بن مريم از آسمان نازل شود و نماز جماعت بخواند و امام جماعتش از شما باشد؟
صحيح بخاري، ج4، ص143 - صحيح مسلم، ج1، ص94
همچنين جابر بن عبدالله مي گويد:
سمعت النبي صلي الله عليه و سلم يقول: ... فينزل عيسى بن مريم صلى الله عليه و سلم، فيقول أميرهم: تعال، صل لنا، فيقول: لا.
امام به حضرت عيسي عليه السلام مي گويد: بيا نماز بخوان، حضرت عيسي عليه السلام مي گويد: خير، شما بايد نماز بخواني.
صحيح مسلم، ج1، ص95
تمام شارحين صحيح بخاري و صحيح مسلم به اتفاق گفته اند:
مراد از:
إمامکم منکم.
حضرت مهدي (عليه السلام) است.
در فيض الباري في شرح صحيح البخاري، ج4، ص44 مي گويد:
و هذا صريح أن مصداق الإمام في الأحاديث هو المهدي.
آقاي ابن حجر عسقلاني در فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج6، ص358 مي گويد:
تواترت الأخبار بأن المهدي من هذه الأمة و أن عيسى يصلي خلفه.
روايات متواتري وجود دارد که مهدي از اين أمت اسلامي است و عيسي بن مريم هم پشت سر او نماز مي خواند.
اشاره به حضرت مهدي (عليه السلام) است که حضرت عيسي (عليه السلام) پشت سر او نماز مي خواند.
آقاي نووي هم در شرح صحيح مسلم، ج18، ص58 همين تعبير را دارد.
آقاي عبد المحسن العباد - از اساتيد توانمند دانشگاه اسلامي مدينه منوره و از وهابيت است - کتابي دارد به نام عقيدة اهل السنة و الأثر و در ص178 مي گويد:
مراد از
إمامکم منکم.
حضرت مهدي (عليه السلام) است که حضرت عيسي (عليه السلام) پشت سر او نماز مي خواند.
در اين زمينه، روايات متعدد ديگري داريم. حتي خود الباني - که از او به بخاري دوران ياد مي شود و بنباز، مفتي اعظم عربستان سعودي مي گفت: شايسته است که الباني را امام الحديث بناميم - در کتاب سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج5، ص267 رواياتي که حضرت عيسي (عليه السلام) پشت سر حضرت مهدي (عليه السلام) نماز مي خواند را مي آورد و مي گويد:
روايت صحيح و از نظر سند، اشکالي ندارد.
خُب، آقاي قرضاوي! شما که براي خوشايند وهابيت - گرچه خودشان هم منکر نيستند و حتي خود بن باز مي گويد روايات مربوط به مهدويت، جزء روايات متواتر است -، اين جملات را مي گويي، در مورد اين احاديث که بزرگان خودتان نقل کرده اند، چه مي گويي؟
اما شبهه سوم:
إن البحث في الأحاديث المروية في هذا الشأن في ضوء موازين الجرح و التعديل و التوثيق و التضعيف يبيّن لنا أن هذه الأحاديث كلها لا تبلغ درجة الصحة التي ... .
وقتي روايات مربوط به مهدويت را بررسي ميكنيم، مجموع اين روايات، در حدي نيست كه صحت اين روايات را اثبات كند.
يعني احاديث مربوط به مهدويت، شرائط صحت و اعتبار را ندارد.
در اين زمينه، چند جواب داريم:
جواب اول:
احاديث، فقط منحصر به كتب شما نيست. اگر شيعه معتقد به مهدويت است، ضرورت ندارد براي شيعه كه براي اثبات عقيدۀ خودش، فقط به كتابهاي شما مراجعه كند. بلكه رواياتي كه در كتب شيعه آمده از نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و عترت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چندين برابر رواياتي است كه شما آوردهايد. آقاي ابن أثير، مجموع احاديث صحابه ستۀ شما را - صحيح بخاري و صحيح مسلم و صحيح ترمذي و سنن نسائي و سنن أبي داود و موطأ مالك و سنن أبن ماجه -، در جامع الأصول جمع كرده است و كمتر از ده هزار حديث است. حال آنكه كتاب كافي - يكي از كتب اربعۀ شيعه -، فقط 16199 روايت دارد. يعني يكي از كتب اربعۀ ما، يك و نيم برابر تمام صحاح ستۀ شما، روايت دارد. مرحوم شيخ حر عاملي آمده است و روايات كتب اربعه و كتابهاي معتبر را جمع كرده و حدود 36 هزار روايت را در وسائل الشيعه جمع كرده است. ما براي عقيدۀ خودمان، به كتابهاي خودمان مراجعه ميكنيم. اگر هم در مباحث ولايت و غيره، سراغ كتابهاي شما ميآييم، از باب:
است و از باب احتجاج بر صحت عقيدۀ خودمان، با روايات شما است.
آمار روايات شيعه در موضوع مهدويت
ما در كتابهاي شيعه، آماري كه داريم و فقط درباره مهدويت، 3666 روايت، فقط در كتاب منتخب الأثر آقاي حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني آمده است، نه يكي و دو تا و نه صد تا و دويست تا. اگر ما در يك موضوعي، سه روايت يا بيشتر داشته باشيم، ميگوييم كه روايت، مستفيض است و احتياجي به سند ندارد. همچنين خود شما، دربارۀ سه روايت، ميگوييد:
يقوي بعضها بعضا.
و مطلب را تمام ميكنيد.
جالب اين است كه از ميان اين روايات، 657 روايت نقل شده، مبني بر بشارت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به آمدن حضرت مهدي (عليه السلام).
389 روايت آمده است مبني بر اينكه حضرت مهدي (عليه السلام) از اهل بيت (عليهم السلام) است.
در 48 روايت، اسم آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء) و اسم پدر و مادر و كنيه و لقب ايشان آمده است.
در 123 روايت آمده است كه حضرت مهدي (عليه السلام):
يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا.
در 91 روايت آمده است كه ائمه (عليهم السلام)، 12 نفر هستند كه اولشان، حضرت علي (عليه السلام) و آخرشان، حضرت مهدي (عليه السلام) است.
بخشي از اين روايات، از مصادر اهلسنت نقل شده است.
در 94 روايت، آمده است كه خلفاء و ائمه بعد از من، 12 نفر هستند و آخرين آنها، به نام مهدي است.
در 107 روايت آمده است كه ائمه (عليهم السلام) 12 نفر هستند كه 9 نفر آنها از نسل امام حسين (عليه السلام) هستند.
در 50 روايت، اسامي تك تك ائمه (عليهم السلام) از امير المومنين (عليه السلام) تا آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء) از منابع شيعه و سني آمده است.
در 148 روايت آمده است كه نهمين فرزند امام حسين (عليه السلام)، حضرت مهدي (عليه السلام) است.
در 99 روايت آمده است كه ششمين فرزند امام صادق (عليه السلام) است.
در 98 روايت آمده است كه از نسل امام كاظم (عليه السلام) است.
در 95 روايت آمده است كه از نسل امام رضا (عليه السلام) است.
در 90 روايت آمده است كه از نسل امام جواد (عليه السلام) است.
در 90 روايت آمده است كه از نسل امام هادي (عليه السلام) است.
در 146 روايت آمده است كه فرزند امام عسکري (عليه السلام) است.
اينها يكي دو تا و سه تا نيست كه بخواهيم شبهه كنيم كه اينها در حدي نيستند تا بتوانيم ثابت نكنيم يا روايات را به درجه اعتبار و صحت، نتوانيم برسانيم.
صدها و هزاران سايت اينترنتي داريم كه بحث مهدويت را مفصل مطرح كردهاند. همين امروز بعد از نماز صبح، سايت السادة المباركة جُند المرجعية الأوصياء (www.alsada.net) را ديدم و فقط در اين سايت، 5212 مقاله علمي، پيرامون مهدويت گذاشته شده است. نرمافزارهاي متعددي در رابطه با مهدويت آمده است و يكي از آنها را موسسۀ خودمان افتخار آن را داشته است كه به نام شميم گل نرگس توليد كند و روي اينترنت هم قرار داده شده است و استفاده براي عموم در سراسر جهان آزاد است. در اين نرمافزار، 255 آيه در رابطه با حضرت مهدي (عليه السلام)، 2 هزار پرسش و پاسخ در رابطه با مهدويت، متن 400 جلد كتاب پيرامون مهدويت، 2500 مقاله علمي درباره مهدويت و 1100 حديث با ترجمه سليس و روان آمده است. در اين CD ، كليۀ سايتها و وبلاگهايي كه تقريبا مورد تائيد ما بوده و در رابطه با مهدويت فعاليت ميكنند را معرفي كردهايم. يعني وارد شدن به داخل اين CD، شما را با دنيايي از تحقيقات و پژوهش مهدويت آشنا ميكند.
پس پاسخ اول ما اين شد كه ما براي اثبات عقيدۀ خودمان، نيازي به كتب شما نداريم. ما در كتابهاي خودمان با سندهاي صحيح و معتبر و متواتر، رواياتي دربارۀ عقائدمان داريم و بحث مهدويت هم يكي از آنهاست كه 3666 روايت در اين موضوع داريم. ما در هيچ موضوعي اين انبوه روايات را نداريم كه در باب مهدويت داريم.
جواب دوم:
صرفنظر از كتب اهلسنت، وهابيتي كه از روز اول، بناي تأسيسش، مخالفت و مبارزه با فرهنگ شيعه و قتل عام شيعيان بود، بحث مهدويت را مطرح كردهاند و همگي اعتراف و اذعان كردهاند كه بحث مهدويت مبتني بر روايات متواتر است و انكار مهدويت، جز جهل و عناد چيز ديگري ندارد. اينكه آقاي ابن حجر مكي، منكر مهدي را كافر ميداند، بحث ديگري است.
البرهان، في علامات صاحب الزمان للمتقي هندي، ج1، ص40
چون بحث مهدويت، از مباحث قطعي و از ضروريات عقائد مسلمانان است و جزء ما جاء به النبي است.
نظر بزرگان وهابيت در مورد مهدويت نوعي
از شخصيتهاي برجسته وهابي، چند نمونه را ذكر ميكنم تا براي آقاي قرضاوي و همفكرانش كه همينطوري، بيپايه و اساس و بدون حساب و كتاب حرف ميزنند، توجه داشته باشند كه اين حرفها، گذشته از اينكه فرداي قيامت، حساب و كتابي دارد، بايد در همين دنيا هم عوارضش را پس بدهند و آن هم مفتضح شدن است.
1- ابنتيميه - تئورسين و بزرگ نظريهپرداز وهابيت و مؤسس فكري وهابيت كه خود وهابيت، سخنان او را نه تنها از سخنان صحابه، بلكه از سخنان نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم معتبرتر ميدانند و چندي قبل در يكي از سايتهاي وهابيت اعلام كردند ما معتقديم: توسل، شرك است و اگر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم از قبر زنده شود و بگويد توسل، جايز است، ما باز ميگوييم كه توسل، شرك است، چون ابنتيميه گفته است كه توسل شرك است - در كتاب منهاجالسنة، ج4، ص211 وقتي به بحث مهدويت ميرسد، صراحت دارد بر اينكه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بحث مهدويت را مطرح كرده و ميگويد:
إن الأحاديث التي يحتج بها علي خروج المهدي، أحاديث صحيحة.
تمامي رواياتي كه احتجاج ميشود بر خروج مهدي، احاديث صحيحي است.
پس آقاي قرضاوي! ابنتيميهاي كه جنابعالي به او ارادت ويژهاي داري و مروّج افكار او هستي و صحبتهاي شما كه بر ضد شيعه است، نشأت گرفته از تفكر وهابيت است، بزرگ نظريهپرداز وهابيت ميگويد: احاديث مهدويت، احاديث صحيحي است.
2- ابن قيّم جوزيه - شاگرد ابنتيميه و ناشر افكار او - صراحت دارد كه روايات مربوط به مهدويت، روايات صحيحي است و غير قابل انكار.
3- آقاي بنباز - مفتي أعظم سابق عربستان سعودي كه بالاترين مقام علمي و سياسي وهابيت معاصر را داشت - وقتي به بحث مهدويت ميرسد، ميگويد:
أمر المهدي معلوم و الأحاديث فيه مستفيضة بل متواترة.
مجلۀ اسلامي دانشگاه مدينۀ منوره، شماره3، سال اول، 1388 هجري قمري
آقاي قرضاوي! شما راست ميفرماييد يا مفتي أعظم عربستان سعودي و امام بزرگ شما؟ آقايان اهلسنت هم معتقدند كه روايات متواتر، به منزلۀ آيه قرآن است و انكار حديث متواتر، يعني انكار آيۀ قرآن.
عجيب است كه وقتي بنباز از دنيا رفت، همين آقاي قرضاوي بيانيهاي را صادر كرد و گفت:
ودّعت الأمة الإسلامية اليوم علما من أعلامه الأفضال و نجما من نجومه الساطعة في سماء العلم، علامة الجزيرة، الشيخ عبد العزيز بن عبد الله الذي كان جبل من جبال العلم و بحر من بحور الفقه و اماما من ائمة الهدي، أركانا من ألسنة التوحيد و عمادا من أعمدة الدين و ركنا من أركان الأمة.
با از دنيا رفتن بنباز، امت اسلامي، در حقيقت يك پايهاي از پايههاي محكمش را از دست داد و يكي از ستارگان درخشان را از دست داد. او، علامۀ جزيرة العرب بود، كوهي از كوههاي علم و دريايي از درياهاي فقه، امامي از ائمۀ هدايت، زبانِ گوياي توحيد إلهي و پايهاي از پايههاي دين و ... .
بنباز صراحت دارد كه روايات مهدويت، نه تنها مستفيض، بلكه متواتر است؛ ولي آقاي قرضاوي ميگويد روايات مهدويت، در حدّي نيست كه بگوييم صحيح است.
3- آقاي الباني - كه يكي از شخصيتهاي بينظير وهابيت معاصر است و آقاي بنباز لقب امام الحديث را بر او گذاشته بود و از او به بخاري دوران تعبير ميكنند - جملۀ زيبايي دارد و اگر فقط همين مطلب بود، در جواب آقاي قرضاوي كافي بود:
إن عقيدة خروج المهدي عقيدة ثابتة متواترة عنه (صلي الله عليه و آله و سلم) يجب الايمان بها، لأنها من أمور الغيب و الايمان بها من صفات المتقين، كما قال تعالى «آلم * ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين * الذين يؤمنون بالغيب» و أن إنكارها لا يصدر إلا عن جاهل أو مكابر.
عقيدۀ آمدن مهدي، ثابت و متواتر از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. بحث مهدويت از امور غيبي است و ايمان به مهدويت، از صفات متقين است چنانچه خداوند فرموده است: «آلم * ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين * الذين يؤمنون بالغيب»، و انكار مهدويت، جز از آدم جاهل و نادان و معاند صادر نميشود.
مجلة التمدن الإسلامي، السنة 22، ج27 و 28، ص646
4- آقاي محسن العباد - يكي از اساتيد توانمند دانشگاه بينالمللي مدينۀ منوره كه گفته ميشود يك ميليون و پانصد هزار دانشجو دارد و يكي از مكانهاي ديدني در مدينه، همين دانشگاه است - مقالهاي در مسئله مهدويت دارد و در آنجا ميگويد:
فإن الإعتقاد بظهور المهدي يعتبر واجبا علي كل مسلم و هو جزء من عقائد السنة و الجماعة و لا ينكر ذلك إلا كل جاهل أو مبتدع.
اعتقاد به مهدويت، از اموري است كه بر هر مسلماني واجب است و عقيده به مهدويت، جزء عقائد اهلسنت و جماعت است. مهدويت را انكار نميكند، مگر كسي كه جاهل و نادان و بدعتگذار باشد.
مجلۀ اسلامي دانشگاه مدينۀ منوره، شماره3، سال اول، 1388 هجري قمري
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم فرمود:
كل بدعة ضلالة و كل ضلالة في النار.
سنن النسائي، ج3، ص189 - تفسير ابن كثير، ج1، ص570 - الدر المنثور للسيوطي، ج3، ص147
اين هم جواب ديگري از حضرات و شخصيتهاي برجسته وهابيون، خدمت آقاي قرضاوي.
همين مجله، نام 25 نفر از صحابهاي را كه احاديث مهدويت را نقل كردهاند، آورده است و 38 كتاب معتبر اهلسنت، بحث مهدويت را مطرح كردهاند و راهي براي انكار مهدويت نيست.
شايد سوالي به ذهن عزيزان بيايد كه اگر وهابيت هم اينچنين به مهدويت عقيده دارند، پس چه فرقي بين شيعه و وهابيت است؟
من در يكي از جلسات، اشاره كردم كه مهدويت، با دو نگاه، قابل بررسي است:
1. اصل مهدويت است كه به مهدويت نوعي تعبير ميشود و غير قابل انكار است. تمام بزرگان اهلسنت، غير از ابن خلدون و مانند او، جرأت نكردند در اين وادي، تعرضي داشته باشند.
2. مهدويت شخصي است. يعني آن مهدياي كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بشارت او را داده و به قول آقاي بنباز و ديگران، از احاديث قطعي و متواتر است و انكارش مساوي با جهل است:
هل ولد المهدي أم سيولد؟
آيا آن مهدي به دنيا آمده است يا به دنيا خواهد آمد؟
در اينجا، آقايان اهلسنت و وهابيت، بر اين عقيده هستند كه آن مهدي، قطعا به دنيا نيامده است و روزي به دنيا خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد و از شرائط قيام قيامت است و ايمان به او هم واجب است. يك عده، بر اين عقيده هستند. ولي عدۀ انبوهي از اهلسنت، همان عقيدۀ شيعه را دارند. يعني همان مهدياي كه بشارت آن را نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داده است، فرزند امام عسکري (عليه السلام) است و امام عسکري (عليه السلام) هم فرزند امام هادي (عليه السلام) است و او هم از نسل حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و ولادت او هم در سال 255 هجري قمري بوده است و 5 يا 6 ساله بود كه پدر خود را از دست داد.
ما تا اينجا، موافقين زيادي داريم.
در كتاب أصالة المهدوية في الإسلام براي آقاي فقيه ايماني در ص81، 112 نفر از علماي بزرگ اهلسنت را نام ميبرد كه اينچنين عقيدهاي دارند. آقاي سيد ثامر عميدي در كتاب دفاع عن الكافي، ج1، ص568، 128 نفر از بزرگان اهلسنت را نام ميبرد كه معتقد هستند مهدي به دنيا آمده و سال ولادت او و وفات پدر او هم ثبت شده است. در اين قضيه، شيعه، تنها نيست. در كداميك از موضوعات است كه 128 نفر از علماي اهلسنت با شيعه، همعقيده و همرأي باشد؟ حتي بعضي از وهابيها هستند كه اينچنين عقيدهاي دارند.
آقاي خير الدين زركلي - كه از أعلام وهابيت است و كمتر كسي به اندازه او، به وهابيت كمك كرده است - صاحب كتاب الأعلام، وقتي به شرح حال حضرت مهدي (عليه السلام) ميرسد، اين تعبير را دارد:
محمد بن الحسن العسكري الخالص بن علي الهادي، أبو القاسم، آخر الأئمة الاثني عشر عند الإمامية و هو المعروف عندهم بالمهدي و صاحب الزمان و المنتظر و الحجة و صاحب السرداب. ولد في سامراء و مات أبوه و له من العمر نحو خمس سنين، ... ، و قيل في تاريخ مولده: ليلة نصف شعبان سنة 255 و في تاريخ غيبته: سنة 265.
آخرين امام از 12 امام شيعه است و در سامراء به دنيا آمده است و در حاليكه 5 ساله بود، پدرش را از دست داد، ... ، ولادت او در نيمه شعبان سال 255 هجري و تاريخ غيبت او در سال 265 است.
الأعلام لخير الدين الزركلي، ج6، ص80
البته غيبت حضرت مهدي (عليه السلام)، در سال 260 است و ايشان در اين مورد، اشتباه كرده است.
اين وهابيِ نيمه معتدل - كه تعصّب وهابيت او كمتر از بقيه است - وقتي به اينجا ميرسد، به اين صراحت بيان ميكند.
شاگرد:
او از زبان اماميه حرف ميزند و نظر خودش را نگفته است.
جواب استاد:
نه خير، نظر خودش را ميگويد. ميگويد آن شخصي كه از نظر اماميه، مهدي نام دارد و امام دوازدهم است، در سامراء به دنيا آمده است و نظر خودش را بيان ميكند.
ما ميخواهيم بگوييم كه 128 نفر از علماي اهلسنت، حتي وهابيت، با ما همعقيده هستند كه حضرت مهدي (عليه السلام) در سال 255 هجري به دنيا آمده است. ما تا اين اندازه با يكديگر همعقيده هستيم. بحثهاي ديگر را جدا مطرح ميكنيم و اينكه آيا امام دوازدهم در نزد شيعه، خليفۀ دوازدهم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم هست يا خير؟ بحث ديگري است. سيوطي با آنهمه دبدبه و كبكبهاش، وقتي بحث خلفائي اثنا عشر را مطرح ميكند كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
خلفاء بعد از من، 12 نفر هستند.
- اين از احاديثي است كه براي اهلسنت، معزل و مانند استخوان در گلو شده است. اگر بگويند اين حديث درست است، عقيده شيعه ثابت ميشود. اگر بگويند درست نيست، انكار حدود 27 روايت در اين زمينه در صحيح بخاري و صحيح مسلم است. آمدند زيرآبي رفتند و گفتند: -
ما هر چه فكر كرديم، معناي اين روايت را نفهميديم. با هر كس هم بحث كرديم، هيچكس ندانست كه مراد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيست؟
آيا فرداي قيامت هم اين حضرات ميتوانند جواب بدهند؟
در كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري كه براي ابن حجر عسقلاني است، از ابن جوزي نقل ميکند:
من با هر كسي كه توانائي علمي داشت، مباحثه كردم و موضوع را مطرح كردم كه مراد از حديث پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيست؟
4 نفر از خلفاء راشدين و امام حسن (عليه السلام) و معاويه را نام ميبرند و در يزيد گير ميكنند كه قاتل امام حسين (عليه السلام) نميتواند خليفه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد. مقداري از بنيأميه ميگيرند و مقداري هم از بنيعباس قرض ميگيرند و كم و زياد ميكنند و ميبينند كه جور در نميآيد و هر كاري ميكنند و به در و ديوار ميزنند تا اين 12 نفر را درست كنند، نميتوانند و هيچ راهي ندارند مگر اينكه بگويند اين 12 نفر، همان حقانيت مذهب شيعه است و در ميان مذاهب اسلامي - چه شيعه و چه سني، از اسماعيليه و زيديه و علوي و دروزي و شافعي و مالكي و حنفي و حنبلي -، هيچ مذهبي نميتواند ادعا كند بر تطبيق مذهبش بر اين حديث، غير از شيعه 12 امامي.
بعد، آقاي ابن حجر ميگويد:
لم ألق أحدا يقطع في هذا الحديث.
هيچكس را نيافتم كه قاطعانه بگويد مراد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه بوده است؟
فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر، ج13، ص182
جالب اينكه همين آقاي سيوطي وقتي به اين حديث ميرسد، صراحت دارد بر اينكه:
فقد وجد من الاثني عشر الخلفاء الأربعة و الحسن و معاوية و ابن الزبير و عمر بن عبد العزيز و هؤلاء ثمانية و يحتمل أن يضم إليهم المهدي من العباسيين لأنه فيهم كعمر بن عبد العزيز في بني أمية و كذلك الظاهر لما أوتيه من العدل و بقي الاثنان المنتظران أحدهما: المهدي لأنه من أهل بيت محمد و لم يبين المنتظر الثاني.
از اين 12 خليفه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، خلفاء اربعه و حسن و معاويه و ابن زبير و عمر بن عبد العزيز و - چون كسي ديگر از بنيأميه لياقت ندارد كه جزء اين 12 نفر باشد - احتمال دارد كه مهدي عباسي به اينها ضميمه شود چون جايگاه او مانند جايگاه عمر بن عبد العزيز در بنيأميه است و ظاهر عباسي و دو نفر باقي ميمانند كه يكي از آن دو، مهدي از اهل بيت محمد است.
تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص10
پس ديگر ما مشكلي با اين حضرات نداريم، مشكل اصلي ما، امثال آقاي قرضاوي است كه اينچنين عقائد شيعه را مورد هجمه قرار ميدهد و اعلام ميكند كه بحث مهدويت، بحثي است كه با عقائد اسلامي، سازگاري ندارد.
اينكه دليل ما چيست كه حضرت مهدي (عليه السلام) خليفۀ دوازدهم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام دوازدهم شيعيان است، ادلۀ زيادي داريم إلي ما شاء الله.
نكته بالاتر، اين است كه آقاي ذهبي - كه از استوانههاي شاخص و علمي اهلسنت و اگر او را بردارند، چيزي براي اهلسنت نميماند و او عليه اهل بيت (عليهم السلام)، شمشير را از رو بسته است و در تمام كتابهايش، تمام روايات مربوط به حقانيت امير المومنين (عليه السلام) را قيچي ميكند و اشكال سندي ميگيرد و اگر از نظر سندي نتوانست، اشكال دلالي ميگيرد و ميگويد:
و القلب يشهد أنه باطل.
قلب من شهادت ميدهد كه اين روايت باطل است.
- وقتي به امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) ميرسد، ميگويد:
لو الستخلفا لكانا اهلا لذلك.
اگر اين دو، خليفه بودند، بهترين كس براي خلافت بودند.
وقتي به امام سجاد (عليه السلام) ميرسد، ميگويد:
يصلح للإمامة.
صلاحيت رهبري و امامت جامعه را داشت.
وقتي به امام باقر (عليه السلام) ميرسد، ميگويد:
سيد إمام فقيه يصلح للخلافة.
شايستۀ خليفه شدن بود.
وقتي به امام صادق (عليه السلام) ميرسد، ميگويد:
من أئمة العلم، كان أولى بالأمر من أبي جعفر المنصور.
شايستهتر از منصور دوانيقي براي امر خلافت بود.
وقتي به امام كاظم (عليه السلام) ميرسد، ميگويد:
أولى بالخلافة من هارون.
شايستهتر از هارون براي أمر خلافت بود.
و ساير ائمه (عليهم السلام) را با عبارات زيبا بيان ميكند.
سير اعلام النبلاء للذهبي، ج13، ص120
اينكه امثال آقاي قرضاوي ميگويد روايات بحث مهدويت، در حد اعتبار نيست، نه با موازين روايات اهلسنت ميسازد و نه با نظر علماي اهلسنت و نه با نظر علماي بزرگ وهابيت.
عقيده علماي اهلسنت در زنده بوده حضرت مهدي (عليه السلام)
باز هم بعضي از بزرگان اهلسنت با شيعه همعقيده هستند در اينكه حضرت مهدي (عليه السلام) كه در سال 255 به دنيا آمده، اكنون هم به ارادۀ خداوند، زنده و حيّ است و هيچ استبعادي در عمر طولاني نيست.
آقاي أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد كنجي شافعي - از علماي بزرگ اهلسنت - ميگويد:
و هو حي موجود باق منذ غيبته إلي الآن و لا إمتناع في بقائه بدليل بقاء عيسى و الخضر و إلياس عليه السلام و بقاء الأعور الدجال و إبليس اللعين من اعداء الله تعالى و هؤلاء قد ثبت بقاؤهم بالكتاب و السنة.
آن مهدياي كه در سال 255 به دنيا آمده است، زنده است و از دوران غيبتش تا الآن، باقي مانده است و هيچ دليلي بر امتناع زنده بودن طولاني ايشان نيست؛ زيرا حضرت عيسي و خضر و إلياس (عليهم السلام) هم زنده هستند و همچنين دجال و ابليس كه دشمنان خدا هستند هم زنده هستند و كتاب و سنت دلالت ميكند كه اينها زنده و باقي هستند.
ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج3، ص347 - البيان في أخبار صاحب الزمان، ص521 - كفايه الطالب، ص529
اينها را به عنوان نمونه عرض كردم بر اينكه در قضيه مهدويت نوعي، همه مسلمانان و وهابيت، با شيعه، متّفق هستند و در قضيۀ مهدويت شخصي، 128 نفر از بزرگان اهلسنت، اعتراف بر ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) در سال 255 و شهادت پدر بزرگوارش در 5 سالگي آن حضرت دارند. در اينكه حضرت مهدي (عليه السلام) هم اكنون زنده و حي است و ميآيد و روزي زمين را پر از عدل و داد ميكند، تعدادي از بزرگان اهلسنت، مطالبي را در اين زمينه آوردهاند.
أخيرا كتابي را يكي از دوستان به ما دادند مبني بر تشرف علماء اهلسنت به خدمت حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء) در زمان غيبت كبري. يعني، همانطوري كه عزيز حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، بعضا چهره آشكار ميكند و توفيق پا بوسي براي مشتاقان شيعه ميدهد، در بعضي از موارد هم، پرده غيبتش را كنار ميزند و بعضي از بزرگان اهلسنت هم اين توفيق را پيدا ميكنند.
««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر سيد محمد حسيني قزويني
توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: