1- كار در خور ذوق و استعداد
در هر سرى شورى است ، خوشبخت كسى است كه ذوقش را دريابد!
يكى از رموز كاميابى اين است كه جوان رشته اى را تعقيب كند كه مطابق ذوق و سليقه و توانائى روحى و فكرى او باشد.
دستگاه آفرينش همه را يكنواخت نيافريده و در همه افراد بشر توانائى همه كار به وديعت ننهاده است . بلكه براى گردش چرخهاى اجتماع ، افراد را با ذوق و استعدادهاى مخصوصى آفريده است تا هر يك رشته اى را دنبال كند كه ذوق آن را دارد و كارى را انجام دهد كه از عشق باطن و نيروى فطرى او سر چشمه مى گيرد.
پاره اى از شكستها و ناكاميهاى جوانان معلول انحراف از اين اصل مسلم است كه گاهى ؛ بر اثر تبليغات غلط و تربيتهاى نادرست دنبال كارى مى روند كه ذوق و استعداد آن را ندارند و از كارى كه شايستگى و برازندگى آن را دارند سرباز مى زنند.
آنها اين اصل مسلم را فراموش كرده اند كه : در هر سرى شورى است ، خوشبخت كسى است كه ذوقش را دريابد!
بخاطر دارم در سالهاى 30،31،32 كه مساءله نفت سرزبانها افتاده بود و هر زن و مرد ايرانى يك «تفكر نفتى » پيدا كرده بود و كارمندان و مهندسان صنعت نفت ارزش و قيمت قابل توجهى در ميان اجتماع پيدا كرده بودند، طرز تفكر بيشتر دانشجويان به حكم تبعيت از محيط فرق كرده بود و همه و يا بيشتر دانشجويان خواستار شركت در رشته مخصوص «نفت » شده بودند ولو اينكه بيشتر آنها ذوق آن را نداشتند.
سخت ترين ضربه بر پيشرفت و كاميابى يك فرد دانشجو اين است كه بدون اين كه استعداد خود را بسنجد، بدون مطالعه دقيق ، رشته اى را تعقيب كند كه ذوق آن را ندارد.
جوانى كه ذوق ادبى دارد از گفتار و قلم او ادب و شعر مى بارد و فكر رياضى او بسيار ناچيز است و كاميابى او به طور مسلم در غير رشته ادبى رضايت بخش نخواهد بود.
از دفتر خاطرات يك نقاش هنرمند سرگذشت كوتاهى را نقل مى كنم : وى در محيط دبيرستان دانش آموز تنبلى بود. نه درس مى خواند و نه مى گذاشت همكلاسانش درس بخوانند. خار راهى براى خود و ديگران بود ولى چشم و ابرو و پيشانى او از استعداد مخصوصى حكايت مى كرد. يك دبير روان شناس او را به حضور طلبيد، مقدارى او را پند داد، و از عواقب اين طرز زندگى ترسانيد و گفت : «همواره سايه پدر بالاى سر انسان نيست ، مشكلات زندگى فراوان است و اين وضع باعث عقب افتادگى توست .» در اين لحظه كه او سخن مى گفت ، ناگهان متوجه شد كه دانش آموز در حالى كه سخنان او را گوش مى دهد، با قطعه ذغالى كه از روى زمين برداشته ، عكس مرغى را كه روى شاخه هاى پر برگ نشسته است ، روى زمين مى كشد.
دبير هوشمند دريافت كه اين عنصر براى نقاشى آفريده شده ، نه براى حل معالات جبرى . او هر چه در اين راه رنج ببرد، كمتر سودى خواهد برد. وظيفه وجدانى خود دانست كه به ولى او جريان و تشخيص خود را گزارش دهد.
او هنگامى كه با پدر وى روبرو گرديد چنين گفت : «فرزند شما ذوق سرشارى در هنر نقاشى دارد. اگر او را وادار كنيد كه تغيير رشته دهد شايد در اين رشته سرآمد روزگار گردد». گذشت زمان صحت گفتار دبير آزموده را اثبات كرد و چيزى نگذشت كه وى نقاش چيره دست و هنرمندى گرديد.
از اديسون پرسيدند چرا اغلب جوانان موفق نمى شوند؟ گفت : «براى اينكه راه خود را نمى شناسد و در جاده ديگرى گام برميدارند».
يك چنين افراد دو نوع ضرر بر جامعه مى زنند : 1- كارى كه شايستگى آن را دارند و اگر آن را تعقيب كنند كامياب مى شوند، انجام نمى دهند. 2- كارى را كه عهددار آن شده اند بخوبى انجام نداده و از عهده آن بر نمى آيند.
عقربك استعداد هر فردى از هنگام تولد به سوى كارى كه براى آن آفريده شده متوجه است .
سعادتمند كسى است كه مربيان او سمت تمايل اين عقربه را بدست بياورند.
امروز در كشورهاى توسعه يافته با آزمايشهاى مخصوص استعداد افراد را به دست مى آورند و آنها را وادار مى نمايند كه در رشته اى كه استعداد آن را دارند وارد شوند.
ايكاش دانشمندان به موازات دستگاههاى حرارت سنج و زلزله سنج ، دستگاهى به نام «استعداد سنج » اختراع مى كردند تا در تمام آموزشگاهها نصب مى شد و ميليونها استعداد بشرى براثر بدى محيط و ناآشنائى مربيان و پدران و مادران به هدر نمى رفت .
گاليله در بچگى علاقه به ساختن ماشين آلات بچگانه داشت . پدر او بر خلاف ميل فرزند، او را وادار كرد كه طب بخواند. او در اين راه ترقى نكرد. سپس به آموختن رياضيات و فيزيك پرداخت بالنتيجه نبوغ خود را در نجوم و چيزهائى كه عقربك استعداد او نشان مى داد، ابزار نمود.
گاليله نخستين كسى بود كه اثبات كرد زمين به دور خورشيد مى گردد و نخستين كسى بود كه «پاندول » ساعت را ساخت .
تولستوى هنوز بچه بود كه علاقه زياد به مطالعه كتاب پيدا كرد و كتابهاى فلسفى را زياد مى خواند و در اين دوران سعى مى كرد مسائل مهم زندگى را مطرح سازد و تا پايان عمر اين مسائل در قلمرو و فكر او بود.
جرج مورلند نقاش حيوانات از شش سالگى هنر نقاشى خود را ابزار مى كرد. او با اين كه در سن 41 سالگى بدرود زندگى گفت ، آثار گرانبهائى در نقاشى از خود به يادگار گذارد.
زراه كولبرن از طفوليت استعداد رياضى اش نمودار بود. گاهى از او مى پرسيدند : «در يك سال يا بيشتر چند ثانيه وجود دارد؟» پس از تاءمل مختصرى پاسخ صحيح آن را مى داد.
جيمز وات ، مخترع چندين آلت مكانيكى و كاشف نيروى بخار، از آغاز كودكى به آزمايش علاقه زيادى داشت و از اين طريق كاميابى هائى در علوم طبيعى بدست آورد.
از پيشوايان مذهبى ما دستور اكيد رسيده است كه خود را بشناسيم و بسان غواضان در درياى وجود خود فرو رويم و با نورافكنهاى قوى خود، به شناسائى درون خود بپردازيم تا راز درون مت بر ما روشن گردد.
تمايلات باطنى ما بسان مغياطيسى است كه شبيه و هم سنخ خود را مى كشد و در مخزنى به نام «حافظه » انبار مى نمايد و در مواقع لزوم از آنها بهره بردارى مى كند. اگر آنچه را مى آموزيم مطابق ذوق و تمايلات باطنى ما باشد، به آسانى وارد مخزن شده تا مدتى ثبات و قرار خود را حفظ مى كند. ولى اگر كارى را تعقيب نمائيم كه شايستگى طبيعى آن را نداريم ، در اندك زمانى از مغز و مراكز حفظ ما فرار مى كند و در نتيجه موفقيت ما خيلى كم مى شود. يك چنين فرد منحرف از تمايلات استعداد خود بسان كسى است كه بر خلاف جريان آب شنا كند. يا دستخوش امواج كوه پيكر آب مى گردد و يا با كاميابى ناچيزى روبرو مى شود.
وقتى انسان خود و شايستگى خود را شناخت و كار مطابق استعداد خود را پذيرفت ، چون عشق و كشش باطنى آن را دارد، در هدف خود كامياب مى گردد.
يك سلسله استعدادهائى هست كه در شرائط مخصوصى بروز و نمو مى كند. روان شناس زبر دستى لازم دارد كه اين نوع استعدادها را تشخيص دهد.
چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصيل كودن و نفهم به نظر مى رسند ولى بعدا در سنين مخصوصى نابغه مى شوند. پيداست ، به حكم قوانين طبيعى ، شكفتن ايت ، گونه شايستگى شرائط ديگرى لازم داشت است . مى گويند اينشتين ، دانشمند بزرگ و رياضى دان عصر حاضر، در كلاسهاى ابتدائى رفوزه مى شد، ولى او در محيطهاى مخصوصى قدرت دورنى خود را ابزار نمود.
چه بسا افسرانى كه يك مدت به زبونى و ترس و بيعرضگى معروف بودند، ولى در موقع كار، دلاوريهائى از خود نشان دادند كه دهانها از تعجب باز ماند.
به ملكشاه سلجوقى خبر رسيد كه قيصر روم در صدد تسخير بغداد است . با ارتش منظم به سمت مرز ايران حركت كرد. خواجه نظام الملك روزى از ارتش سان ديد، ناگاه قيافه سرباز كوتاه قدى توجه او را جلب كرد. دستور داد كه او را از صف بيرون كنند. تصور كرد كه از اين سرباز كارى ساخته نيست . ملكشاه گفت : «چه مى دانى ؟ شايد همين سرباز قيصر را اسير كند» اتفاقا فتح و پيروزى با مسلمانان شد و قيصر روم به دست همين سرباز اسير گرديد!
منبع:کتاب رمز پیروزی مردان بزرگ- نوشته آیت الله سبحانی