منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه) – 13
شناخت انسان دريچه ورود به تربيت و راهگشاى آن ، و تعيين كننده ترين مبحث نظرى در تربيت است . نوع شناخت انسان ، نوع نظام تربيتى را معين مى كند و هر گونه كه انسان شناخته شود، بر اساس همان شناخت ، رفتارها و اقدامات و برنامه هاى تربيتى شكل مى گيرد. گرايشها، ارزشها و روشهاى تربيتى همه بر مبناى نوع نگرش به انسان و چگونگى دريافت او سامان مى يابد. در منظر اميرمؤ منان على (عليه السلام) شناخت انسان و استعدادها و جايگاه او چنان مهم تلقى شده است كه آن حضرت فرموده است :
العالم من عرف قدره ، و كفى بالمرء جهلا اءلا يعرف قدره . (39)
دانا كسى است كه قدر خود را بشناسد؛ و در نادانى انسان همين بس كه شناخت خود و ارزشها و استعدادهاى خود برترين شناختهاست و هيچ چيز مانند آن كفايت كننده آدمى نيست . اميرمؤ منان على (عليه السلام) در وصيتنامه تربيتى خود به امام مجتبى (عليه السلام) چنين آورده است :
و من اقتصر على قدره كان اءبقى له . (40)
هر كه قدر خود بداند حرمتش باقى ماند.
تا انسان به خود نيايد و قدر خود را در نيابد و از بيگانگى با خود دست بر ندارد، نمى تواند وجود خود را كه گرانبهاترين موجود و والاترين گوهر هستى است ، در جهت تربيت حقيقى به كار اندازد و استعدادهاى شگفت خود را شكوفا نمايد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) دستيابى به شناخت خود را بالاترين توفيق آدمى معرفى كرده و فرموده است :
نال الفوز الاءكبر من ظفر بمعرفة النفس . (41)
آن كه به شناخت خود دست يافت ، به بزرگترين نيكبختى و كاميابى رسيد.
هيچ شناختى به سودمندى شناخت نفس نيست ، چنانكه امير بيان ، على (عليه السلام) در توصيف آن فرموده است :
"معرفة النفس اءنفع المعارف ." (42)
شناختن نفس ، سودمندترين شناختهاست .
برترين شناختها شناخت خود است و بى گمان ضرورى ترين معرفتها همين است و هيچ چيز چون آن ياور آدمى در سير تربيتى و حركت كمالى نيست . به بيان امير مؤ منان (عليه السلام) :
كفى بالمرء معرفة اءن يعرف نفسه . (43)
در معرفت انسان همين بس كه او خود را بشناسد.
شناخت انسان به ارزشهاى وجودى خود و استعدادهاى درونى خويش و تواناييها و امكانات نفس و مراتب وجود و نيز شناخت آفات نفس و عيوب خويش ، بهترين بستر براى اصلاح و تربيت است و تا اين معرفت حاصل نشود، سير درست تربيت فراهم نمى گردد؛ و اين معرفتى نيكو است ، چنانكه امير مؤ منان (عليه السلام) فرموده است :
معرفة المرء بعيوبه اءنفع المعارف . (44)
سودمندترين شناخت آن است كه آدمى عيوب خود را بشناسد.
چنين مجموعه شناختى برترين شناخت را براى آدمى حاصل مى نمايد، تا راه تربيت را كه از خود او مى گذرد، به درستى تشخيص دهد و اين راه را به نيكويى طى نمايد و استعدادهاى خود را در جهت كمال مطلق شكوفا سازد. از اين روست كه معرفت نفس و شناخت خود برترين معرفت و والاترين حكمت است ، چنانكه در بيان نورانى امير مؤ منان على (عليه السلام) وارد شده است :
اءفضل المعرفة ، معرفة الانسان نفسه . (45)
برترين معرفت ، شناخت آدمى است خويشتن را.
اءفضل الحكمة ، معرفة الانسان نفسه . (46)
برترين حكمت ، شناخت آدمى است خويشتن را.
اين شناخت والا و گرانقدر، خود بهترين راه به سوى شناخت حق است . به بيان پيشواى موحدان ، على (عليه السلام) :
"من عرف نفسه فقد عرف ربه ." (47)
هر كه خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است .
پس به حق بايد اين شناخت را غايت معرفت و نهايت حكمت دانست ، زيرا همه شناختها در گرو آن است و راه والاترين معرفتها از آن مى گذرد. سخنان امير بيان ، على (عليه السلام) در اين باره صريح و گويا است :
"غايه المعرفة اءن يعرف المرء نفسه ." (48)
هدف نهايى معرفت ، آن است كه آدمى خود را بشناسد.
من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه كل معرفة و علم . (49)
هر كه خود را بشناسد، به نتيجه و غايت هر شناخت و دانشى دست يافته است .
بنابراين جايگاه شناخت انسان در تربيت جايگاهى كليدى و ارزش آن در ساختن فرد و جامعه و سير ربوبى آدمى از هر شناخت ديگر بالاتر است .
شرط اول براى ساختن نفس و تهذيب و تكميل آن ، شناختن آن است ، چون تا انسان ارزشهاى وجودى نفس خويش و موهبتهاى عالى و استعدادهاى درونى آن را نشناسد، سعى در تربيت و تقويت و فعليت بخشيدن به آنها نمى كند، و براى بهره بردارى از آنها كوششى به خرج نمى دهد، زيرا كه كوشش شخص درباره هر چيز بسته به اندازه شناختى است كه از آن چيز و ارزشهاى آن دارد. چه بسيار مواهب و قدرتها و استعدادها است كه در دسترس قرار نمى گيرد و از آنها سودى حاصل نمى شود، بدان جهت كه شناخته نشده ، كشف نگشته است ، و در گوشه ها مجهول مانده ، خرد خرد از ميان رفته است .
و معرفت نفس يا خودشناسى را مراحل و مراتبى است : پس از آنكه آدمى نفس خود را به صورت علمى و نظرى شناخت ، لازم است كه از طريق تجربى و عملى نيز به شناختن آن بپردازد، سپس از تواناييهاى نفس بر هر كار و توانمنديهاى آن براى روبه رو شدن با واقعيات آگاه شود. و اين شناخت شناختى بسيار پرفايده و بزرگ است ، زيرا به آدمى مدد مى رساند تا كمبودهاى مربوط به نفس خود را به اندازه اى كه ممكن است جبران كند. و اهميت اين كار بر هيچ هوشمند بصيرى پوشيده نيست . و اگر كننده كار نسبت به استعدادها و نيروهاى خود براى پرداختن به آن كار آگاه نباشد، آن كار به صورتى كه شايسته است انجام نخواهد شد. به همين جهت است كه امام على (عليه السلام) گفته است :
"هلك امرء لم يعرف قدره ." (50) كسى كه ارزش خود را نشناخت ، تباه گشت .
و خودشناسى را - علاوه بر آنچه ياد شد - فوايدى است ارزشمند و حياتى و تكاملى ، هم فردى و هم اجتماعى ، كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- شناخت عيوب نفس . يكى از پيامدهاى شناخت نفس ، شناخت عيوب آن است ؛ و اين نخستين گام براى اصلاح و تهذيب نفس است .
2- شناخت تواناييها و امكانات نفس . چنانكه اشاره كرديم ، اهميت اين شناخت در قضاياى شخصى و اجتماعى پوشيده نيست ، و نادانى نسبت به نفس و نيروها و قابليتهاى آن مايه زيان و زيانكارى بسيارى از مردمان است ، بدان جهت كه چون از مايه و پايه خويش ، و حدود كارايى خود ناآگاهند، پا از گليم خويش درازتر مى كنند و دردسر خود و ديگران را فراهم مى آورند، يا براى رسيدن به كمال و مرتبه اى كه مى توانند رسيد نمى كوشند.
چون مردم از مايه نفسى و ارزش روحى و قدرتهاى باطنى خود آگاه نباشند، در پى بسيارى از چيزها و مرتبه ها نمى روند و از رسيدن به آنها باز مى مانند. در صورتى كه اگر از راه خودشناسى ، از آن مايه و قدرت و قابليت آگاه گردند، چه بسا به تلاش برخيزند و بدان مراتب و كمالات - يا مقدارى از آن كه باز هم مهم است - برسند.
3- معرفت فضايل نفس . اگر اين شناخت - يعنى شناخت فضايل انسانى و حقايق حياتى و معراجهاى اخلاقى - حاصل آيد، آدمى را به آن وامى دارد تا براى كسب فضايل تلاش كند، و نفس خود را از پايگاه جانورى و ويژگيهاى آن به پايگاه انسانى و ويژگيهاى آن برساند.
4- شناخت ديگر مردمان و مراتب ايشان . هر كس حقيقت نفس انسانى را بشناسد، افراد انسان و ارزشها و خصوصيات و كمالات و نقصهاى ايشان را نيز خواهد شناخت و چنين شناختى و معرفتى موجب آن مى شود كه شخص به انسان و ارزشهاى انسانى احترام گزارد، و در راه همنوعان خود بكوشد، و از كمال افراد كامل بهره گيرد، و در زدودن نقص كسانى كه ناقصند تلاش كند، و نسبت به ديگران ايثار و از خود گذشتگى داشته باشد. و برعكس ، در صورتى كه شخص ارزش نفس خود را - از آن جهت كه انسان است نداند - ارزش ديگران و بنا بر آن ارزش انسان و انسانيت را نخواهد دانست . هر چيز در چشم او بى ارزش و بى اهميت جلوه گر مى شود، و زندگى را بدون هدف تصور مى كند، و ارزش هستى و موهبتهاى هستى در نظر او ناچيز مى نمايد. و چنان خواهد بود كه امام على (عليه السلام) گفته است :
"من جهل قدره ، جهل كل قدر." (51)
هر كه قدر خود نداند، هيچ قدرى را نخواهد دانست .
و همچنين جاهل بودن نسبت به قدرها و ارزشها مبداء پيدايش فلسفه هاى ملحدانه و بدبينانه است . بنابراين ، شناخت نفس انسانى با مواهب آن و شئونى كه وابسته به آن است ، وسيله اى است براى بزرگداشت انسان و ارزش نهادن به انسانها و به اجتماعات انسانى ، و توده هاى مردمى ، و موجب نيرومندى است براى نفى بدبينى و پوچگرايى .
5- شناخت خداى متعال . از بزرگترين و مهمترين سودمنديهاى خودشناسى آن است كه نيكوترين وسيله و كاملترين سبب براى شناخت خداى متعال است ؛ و اين شناخت از دو راه حاصل مى شود :
الف - از آنجا كه نفس پديده اى عينى و كامل است ، آگاهى پيدا كردن نسبت به آن ، به اين اعتبار كه موجودى دارنده عجايب و مواهب است ، شناختن آفريننده و به وجود آورنده اين موجود عجيب و بديع را ايجاب مى كند، به ويژه اگر اين آگاهى نسبت به بزرگترين صفات و مواهب موجود در نفس انسانى - انسان جانشين خدا در زمين - و آيات و نشانه هاى غريب و بزرگى باشد كه در سر باطنى او نهفته است .
ب - چون نفس انسانى ، جوهرى الهى ، و نفحه اى ربانى است و از عالم امر و ابداع است ، و همچون آينه اى است كه صفات رحمانى در آن متجلى مى شود، معلوم است كه اگر آدمى نفس خود را بدين صورت بشناسد، راههاى سير باطنى و دانش واقعى در برابر او آشكار مى شود، و از خيالات و پندارهايى كه مردمان - و حتى بسيارى از دانشمندان و متفكران - آنها را علم و دانش مى پندارند، رهايى پيدا مى كند، و به مرتبه راستين علم و شناخت مى رسد، و خداى متعال را مى شناسد، و حقايق جهانى و عينهاى هستى را مى بيند، و پرده از پيش چشمان او كنار مى رود. (52)
در اين ميان ، مهمترين و اساسى ترين شناخت ، شناخت حقيقت انسان است كه انسانيت انسان و همه شرافت و كرامت او بدان است .
39- نهج البلاغه ، خطبه 103.
40- نهج البلاغه ، نامه 31.
41- شرح غرر الحكم ، ج 6، ص 172.
42- شرح غرر الحكم ، ج 6، ص 148.
43- شرح غرر الحكم ، ج 4، ص 575.
44- شرح غرر الحكم ، ج 6، ص 143.
45- شرح غرر الحكم ، ج 2، ص 386.
46- شرح غرر الحكم ، ج 2، ص 419.
47- عبدالواحد التميمى الآمدى ، غرر الحكم و درر الكلم ، مؤ سسة الاعلمى للمطبوعاتو بيروت ، 1407 ق . ج 2، ص 164.
48- شرح غرر الحكم ، ج 4، ص 372.
49- شرح غرر الحكم ، ج 5، ص 405.
50- نهج البلاغه ، حكمت 149.
51- شرح غرر الحكم ، ج 5، ص 387.
52- محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى ، الحياه ، ترجمه احمد آرام ، چاپ اول ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1371 - 1377 ش . ج 1، صص 362 - 365.
منبع : منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نویسنده : مصطفى دلشاد تهرانى