ياس و اميد
اندوه
خشنودى
كوچكى موانع
ناز پروردگان
نكته شايان ذكر
پرحرفى
بزرگ پنداشتن موانع
مسجد مهمانكش
تبليغات زهرآگين
مسلمانان واقعى
ابن ابى عمير
ياس و اميد
ياس و اميد دو صفتى هستند كه با يكديگر ضديت دارند، جايى كه اميد باشد، ياس و نوميدى را راه نيست و جايى كه ياس پيدا شود، اميد در آنجا يافت نمىشود و همچنان كه اين دو صفتبا يكديگر جمع نمىشوند و پيوسته در جنگند، آثارى كه از اميد و نوميدى برمىخيزند نيز باهم ضديت و دشمنى دارند، مانند دو پدرى كه با يكديگر دشمنى داشته باشند و دشمنى آنها به فرزندانشان بهارث برسد.
اندوه
كسى كه روح ياس و نوميدى بر او چيره شود، پيوسته محزون و اندوهناك خواهد بود و به هيچ يك از مقاصد خود نخواهد رسيد; زيرا هنگامى كه به سوى مقصد خود روان است، اگر به كوچكترين مانع برخورد كند، ياس، او را از استمرار در حركتبه سوى مقصود، باز خواهد داشت، در نتيجه از پايدارى دربرابر موانع منصرف گشته، به هيچ هدف و مقصودى نخواهد رسيد، بلكه هرروز دنبال مقصدى خواهد رفت و صفت تلون در او رشد خواهد نمود و در اثر تلون و هر روز راهى را اختيار كردن و به رنگى در آمدن، هيچ وقت كوششهاى او بارور و مثمر نخواهد شد، تنها ثمرى كه از كوشش خويش مىبرد همانا رنجبيهوده كشيدن و به هيچ آرزويى نرسيدن است.
خشنودى
ولكن هرگاه روح اميد بر كسى مستولى شود، هميشه خشنود و كامران خواهدبود و به سوى مقصدى كه قدم برمىدارد بىگمان موفق شده و به آن مقصدخواهد رسيد; زيرا به هر مانعى كه برخورد كند نوميد نمىشود و بااميدوارى كاملى، آن مانع را برداشته و به سوى مقصد رهسپار خواهد شد. رسيدن به مقصد، او را تقويت كرده و نيروى تازهاى به او مىدمد بار ديگر، هدفو مقصد بزرگترى را تعقيب خواهد كرد و همچنين بار سوم و چهارم; پسوصول به هر هدف كوچكترى، مقدمه براى قدم برداشتن به سوى هدف بزرگتر خواهد شد و در اثر روح اميدى كه بر او حكومت مىكند هيچ وقت ازطول مدت يا از بزرگى و سختى مانع، نوميد نخواهد شد و تا مقصود خويش را در آغوش نگيرد، منصرف نمىشود و روح استقامت و پايدارى را كه ليعه سعادت هر كس است، دارا خواهد شد و بر حل هر مشكلى، هر چند بسيار دشوار باشد، توانا خواهد بود، بلكه هر دورى، نزد او نزديك و هر دشوارى، پيش او آسان مىشود; پس نتيجه نوميدى، تلون و مرگ است و نتيجه اميد، استقامت است و حيات.
كوچكى موانع
در نظر مردمان با استقامت، هميشه موانع، كوچك و خرد مىآيد; زيرا كه روح آنان به مراتب از موانع، قوىتر و بزرگتر خواهد بود، ولى كسى كه متلون است، خود را در برابر موانع، حقير و ناتوان مىبيند و مانع را سخت و صعبالعبور مىشمارد; زيرا در برابر هر مانعى، عقب نشينى اختيار كرده و ناتوانى خود را به چشم مىبيند، از اين جهت، كسانى كه در زندگانىهاى سخت و پرحادثهتربيت مىشوند، پايدارى آنها در برابر فشارها و حوادث بيشتر است و چون آزموده مبارزه با مشكلات هستند بر آنها غالب شده و بيشتر به نتيجه و مقصود مىرسند، چنانچه مردان بزرگ تاريخ از ميان اين دسته برخاستهاند، ولى كسانىكه در يك زندگى راحت و آسوده پرورش يافتهاند، در برابر فشارها و موانع، فوقالعاده ضعيف و ناتوان خواهند بود. اميرمؤمنان على(ع) مىفرمايد:
«الا و ان الشجرة البرية اصلب عودا و الرواتع الخضرة ارق جلودا والنباتات العذية اقوى وقودا و ابطا خمودا; (2)
درختى كه در بيابان خشك و سوزان پرورش يافته باشد، چوبش محكمتر است ولى در برابر گلهايى كه زير دستباغبان در گلزارها و بوستانها پرورش يافته وبراى آنها همهگونه وسايل حيات آماده بوده است، بسيار رقيق و ناتوان خواهندبود....»
هر كس كه اتكا به نيروى خود نداشته و خواسته باشد با كمك ديگرى ادامه حيات بدهد، در نبرد زندگى پيروز نخواهد شد و بر فرض به مقامى بزرگ نايلشود، توانايى حفظ آن را نخواهد داشت و به زودى از دستش خواهد رفت.
ناز پروردگان
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد
ناز پروردگانى كه در بستر نرم و راحت آرميدهاند، سرد و گرم جهان را نچشيده و گرفتارىهاى آن را نديدهاند و آزموده مقاومت و پايدارى در برابر موانع و مشكلات نشدهاند و آنچه را كه خواستهاند، بدون سختى و ناراحتى بهر ايشان آماده بوده است، هنگامى كه دست تنها شدند و اوضاع و احوالى كه مساعد آنها بود از ميان رفت، توانايى آن را نخواهند داشت كه پر كاهى را بردارند اگر پشهاى به آنها لگدى زد، از خود دفاع كنند و اگر جوياى مقصودى باشند، بدان برسند; زيرا عرضه ندارند و در بىعرضگى پرورش يافتهاند.
بچهاى كه بسيار بسيار محبوب پدر و مادرى بى نياز و توانا باشد، به طورى كه هر چه بخواهد براى او فراهم كنند، مبادا كودك عزيز، دل آزرده شود يا بگريد، اگر پدر و مادر از دستش رفتند، در ناتوانى و بىچارگى خواهد مرد; چون نهتوانايى بر جذب دارد و نه قدرت بر دفع.
از آن سو، اگر فردى يار و ياورى نداشته باشد و جوياى چيزى بشود كه براى او حاصل نشود، مگر پس از كوشش وجد وجهد بسيار و زحمت طاقت فرسا و تلاشهاى بىشمار، و پس از آن كه مقصود را به دست آورد، مورد هجوم و حملات فوقالعاده از هر طرف باشد، رقبا و دزدان نيرومند هم منتظر فرصتباشند كه گوهر گرانبهايش را از كفش بربايند و او با تمام نيروى فكرى و جسمى خود هميشه در دفاع باشد و نقشههاى مخالفان را خنثى كند، چنين كسى بسيار توانا و نيرومند خواهد شد، به طورى كه هيچ كس را با او توانايى برابرى و ياراى مقاومت نيست.
كشاورز يزدى كه هيچ ندارد و همه چيز را بايد باكوشش ايجاد كند، بسيار نيرومندتر و در كشاورزى، داناتر از كشاورز مازندرانى است كه همه چيز را طبيعتبهر او آماده كرده است.
زندگانى على(ع) على(ع) با آن دو جمله فوق، زندگانى خود را تشريح مىكند كه همه آن، نبردو كوشش و مبارزه بود، از كودكى سر و كارش با رنج و تعب و فشار و سختى و كار و كوشش و پرورش يافته سختىهاى حوادث و فشارهاى مشكلات بودهاست; اوضاع طبيعى حجاز به طورى نامساعد بود كه هيچ چيز در مكه يافتنمىشد، اهل مكه هميشه در خطر گرسنگى بودند، قوت خود را بايستى از تجارتهاى شام و ايران و يمن تهيه كنند، آب را مىبايد از اعماق چاهها - كه بدون وسايل صنعتى حفر شده بود - بيرون آورند، غارتگرى و تاراج كه در اثر فقر در شبه جزيره عربستان رواج داشت، كسى را نمىگذاشت كه بر مال يا جانش ايمن باشد، گرماى طاقت فرسا و شدت حرارت، برسختى زندگى مىافزود، سرماى خشك و سوزنده زمستان، بدنهاى لخت و عريان آنان را كه در اثر حرارت آفتاب سوزان تابستان حجاز برشته شده و چندين بار پوست انداخته بود، آزار مىداد، حسادت و غرور كه معلول اينگونه محيطهاست، ميان آنها دشمنى و زد و خورد به وجود آورده و جنگهاى خانوادگى را فراهم آورده بود، فقر ابوطالب - پدر على(ع) - زندگى را بيشتر دشوار و مشكلتر ساخته بود، ازطرف ديگر، اسلام كه دنياى عرب بر كوبيدن آن همت گماشته بود، نبرد و مبارزه را شديدتر و آتشينتر مىكرد. على(ع) در چنين زندگانى و محيطى پرورش يافت و بزرگ شد; لذا پس از رسول خدا كه مربى او بود، بااستقامتترين فرد بشر گرديد و از همه ياران آن حضرت، در همه فضايل، برترى يافت و از ملك پران شد و آن چه اندر وهم نمىگنجد آن شد.
نكته شايان ذكر
نكته شايان ذكر آن است كه گمان نرود استقامتبايد با خشونت همراه باشد; چون كوه را براى استقامت مثل مىآورند بلكه استقامتبايد بيشتر با نرمى و ملايمت همراه باشد و مثال قرار دادن كوه، از نظر پايدارى و استقامتش در برابر طوفانهاى شديد و بادهاى خطرناك است و خشونت كوه كه چندان پسنديده نيستبه جز استقامت آن است كه صفت پسنديدهاش مىباشد.
رسول خدا نمونه كامل و مثل اعلاى استقامتى بود كه يك فرد از افراد بشر مىتواند دارا باشد، در صورتى كه ملايمترين اخلاق (خوشرويى، رافت، مهربانى و رقت قلب براى مصيبت زدگان) را به طور اكمل دارا بود و با همين خلقخوش بود كه عربهاى سرسخت و خشن را به اسلام و حق و حقيقت راهنمايى فرمود و وحشىترين مردم را به درجات عالى از انسانيت رسانيد. شاعر، مثل خوبى در اين باب (همراه بودن استقامتبا نرمى) مىزند:
جدا شد يكى چشمه از كوهسار به ره گشت ناگه به سنگى دچار به نرمى چنين گفتبا سنگ سخت كرم كرده راهى دهاى نيكبخت گران سنگ تيره دل سختسر زدش سيلى و گفت دور اى پسر! نجنبيدم از سيل زورآزماى كهاى تو كه پيش تو جنبم ز جاى؟ نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد به كندن در استاد و ابرام كرد بسى كند و كاويد و كوشش نمود كز آن سنگ خارا رهى بر گشود ز كوشش به هر چيز خواهى رسيد به هر چيز خواهى كماهى رسيد برو كارگر باش و اميدوار كه از ياس جز مرگ نايد بهبار گرت پايدارى است در كارها شود سهل پيش تو دشوارها
ميوه اميد و نوميدى آرى، نتيجه اميد، حيات است و ياس جز مرگ ميوهاى ندارد. اميد، هردشوارى را آسان مىكند و نوميدى، هر آسانى را دشوار مىنماياند. اميد، نيروى استقامت و پايدارى را تقويت مىكند و تلون و دودلى را از ميان برمىدارد، ولى نوميدى، ضعف و دودلى را بر انسان چيره مىكند و رهسپارديار نابودى و نيستى مىگرداند. به وسيله استقامت، مىتوان اميدوار بود و به وسيله اميد، مىتوان پايدارى كرد و استقامت نمود.
كسى كه از رسيدن به مقصود نوميد شود و داراى استقامت نباشد، همه مشكلات در نظرش لاينحل مىآيد و موانع را غير قابل تسخير و شكست ناپذير مىشمارد، ولى كسى كه داراى استقامتباشد، عدد مشكلات در نظرش بسيار كم و هريك را به آسانى قابل حل مىداند و موانع را بسيار كوچك و نابود شدنى مىانگارد، چنين كسى مرد كار است و بيشتر كار مىكند و كمتر مىگويد، برخلاف آن ديگرى كه مرد خيال و پندار است كه بيشتر خيال مىكند و كمتر عمل دارد يا بيشتر مىگويد و كمتر كار مىكند.
پرحرفى
پر حرفها كه تنها همتشان سخن گفتن و به عقيده خودشان مجلسآرايىكردن است كمتر داراى استقامت و پشتكار مىباشند، براى آن كه سخن خود را زيبا و عقلايى جلوه دهند، چيزهاى خيالى و پندارى را واقعى و عملى مىشمارند; اينان كمتر گوش مىدهند، بلكه توانايى گوش دادن ندارند و اين خود دليل بر نابخردى ايشان است تمام هوس آنها اين است كه حرف بزنند و پرچانگى كنند، در هر موضوعى هر چند مربوط به خود يا شغلشان يا رشته تخصصشان نباشد، اظهار نظر مىكنند و متخصصان آن رشته را خطا كار مىخوانند، در هر جمع و مجلسى حضور مىيابند، دوست دارند كه يگانه سخنگو و متكلم وحده باشند.
بزرگ پنداشتن موانع
موانع و مشكلاتى كه در راه رسيدن به هر هدفى پيش مىآيد، آن قدر كه توهم بزرگ بودن براى آنها مىشود، در واقع عظيم و صعب العبور نيستند، همان كه اندك كوششى براى از ميان برداشتن آنها به كار رود، ارزش واقعى آنها آشكارمىشود كه بسيار كوچكتر و حقيرتر از آنچه پنداشته شده بود، بودهاند واغلب، عظمت آنها; مانند: توپهاى توخالى و شيرهاى برفى، واقعيت نداشته و خيالى محض بودهاند. مردمان معتاد از اين قبيلند كه سوراخى را چاهى و جويى را دريايى مىپندارند.
بسيارى از مردم هستند كه خود را خردمند مىدانند، ولى به ارزش واقعى اشيا نمىتوانند پى برند; چون پندارشان مانع از تشخيص حقيقى آنهاست; مانند تاريكى شب كه چيزها را دگرگونه و يا چندين برابر آنچه كه هست، به نظر مىآورد; استقامت، نابود كننده اين گونه توهمات و پندارهايى است كه مانع از ادراك حقيقت اشيا مىشوند و هر چيزى را دگرگونه و ياعظيمتر از آن چه كه هست، جلوه مىدهند.
مسجد مهمانكش
پدرم نقل مىكرد كه: سيد جمالالدين اسدآبادى در يك از نوشتههايش مثلىمىآورد و مىگويد:
«مسجدى بود كه هر كس شب را در آن مسجد به روز مىآورد، مىمرد و صبحگاهان جنازهاش را بيرون مىآوردند، مردى كه در اثر فشار زندگى تصميم به خود كشى گرفته بود، به سوى مسجد روان شد تا شب را در آنجا به سر برد وتصميم خود را جامه عمل بپوشاند، هنگامى كه در آنجا دراز كشيده بود وباكنجكاوى فراوان، مترصد بود كه ببيند چه مىشود و چگونه اسباب مرگ فراهم مىگردد، ناگهان صداى عظيمى را شنيد كه از ستون مسجد برخاست و پساز اندى، صداى عظيمترى برخاست و پى درپى صداها عظيمتر و رعب آورتر مىشد، او پنداشت كه اين صداهاى رعد آسا، مقدمه براى آمدن قاتل و يا افتادن چيزى است كه مرگ به وسيله آن محقق مىشود، بانگ زد كه من آمدم در اينجا بميرم، به اين صداها احتياج نيست، كار خود را انجام دهيد كه صدايى عظيمتر ورعب آورتر برخاست، او خندهاى كرد و سخن خود را تكرار نمود و گفت: اينچيزها در من تاثيرى ندارد، كار خود را انجام دهيد، باز هم صداى عظيم و رعدآسايى بر خاست كه در و ديوار را به لرزه در آورد، او همچنان نشسته و منتظربود كه سر انجام چه مىشود كه ناگهان ستون مسجد شكافى خورد و مقدارى خاك از آن برزمين ريخت و ديگر تا صبح صدايى شنيده نشد و آن مرد، زنده از مسجد بيرون آمد و معلوم شد كه در آن ستون، طلسمى بوده كه شكننده آن، كسى بوده كه مرعوب آن صداها نشود و در برابر آن توپهاى توخالى، پايدارى كند ديگران باشنيدن آن صداها مرعوب شده و از ميدان به در مىرفتند و جان مىدادند، ولى اين مرد، چون از جان گذشته بود، مرعوب نشد و پوچ بودن آنها را به چشم ديد.»
سپس سيد جمالالدين، دول كفر را به آن ستون طلسم، تشبيه مىكند كه اگر مسلمانان در برابر آن، مقدارى پايدارى و ستقامتبه خرج دهند و شخصيتخودرا فراموش نكنند، بطلان عظمتخيالى آنها آشكار مىشود.
تبليغات زهرآگين
يكى از تبليغات زهرآگينى كه دشمنان اسلام در ميان مسلمانان كردهاند و مغزهاى آنها مخصوصا سالخوردگانشان را مسموم نمودهاند و خيالبافان و مردمان پندارى را بدان، مشغول ساختهاند، آن است كه هيچ پيش آمدى در كشورهاى اسلامى، بدون اراده و ميل آنها انجام نمىشود، حتى لقمه نانى كه چوپانى در قلعهاى دور افتاده، در دهان خود مىگذارد، در اثر خواسته آنهاست، در نتيجه اين تصور، ضعف روحى عجيب و نوميدى فوقالعاده و تنبلى نابود كنندهاى بر آنها چيره شده است كه كفار آرزومندند كه مسلمانان، داراى اين گونه افكار و صفات بشوند، با آن كه پيشتر حوادثى كه رخ مىدهد، طبق دلخواه آنها نيست، چيزى كه هست آنها از حوادث موجود به نفع خودشان استفاده مىكنند و يا زمينه قابلى را تحريك كرده و آتشى را دامن زده تاسير آن را به نفع خود تغيير دهند.
مسلمانان واقعى
هر چه مسلمانان امروز، خيالى هستند، مسلمانان پيشين واقعى و عملى بودهاند، مربى آنها رسول خدا مرد عمل بود و آنها را مردان عمل تربيتكرد و از استقامتخود در آنها دميد كه اگر ذرهاى از استقامت رسول خدا در ميان مسلمانان امروز يافت مىشد، جهان اسلام، جهان ديگرى بود و مسلمانان، عزيزتر و ارجمندتر از اين بودند. اى كاش همانطور كه مسلمانان پيشين، در راه دين و حقيقت، كوشا و پايدار بودند و برادرى خويش را تا آخرين نفس با يكديگر حفظ مىكردند، حتى جان خود را براى حفظ جان برادران خود به خطر مىانداختند; مسلمانان امروز نيز كمى به غيرت مىآمدند و رفتار پرورش يافتگان مكتب محمد و آل محمد را سرمشق خود قرار مىدادند تا بدين روزگار مسكنت و بدبختى و فلاكت نمىرسيدند.
ابن ابى عمير
محمد بن ابى عمير (3) يكى از برجستگان عصر خويش و از فقهاى نامى و ثروتمندان شيعه به شمار مىرفت; هارون الرشيد خليفه مقتدر عباسى، او را احضار كرد و نامهاى شيعيان را از او خواست، ولى محمد، در برابر قدرت فوقالعاده هارون، ايستادگى كرد و نامهاى برادران خود را بروز نداد; هارون ثروتش را ضبط كرد، محمد استقامت نمود و راز را فاش نكرد، هارون به زندانش افكند، نتيجه نداد، آن قدر در زندان بماند كه آثار قلمى و تاليفات گرانبهايش كه به نود اثر مىرسيد در خانه پوسيد و باز رازش را فاش نكرد، اين پيرمرد را طبق فرمان هارون، از زندان بيرون آوردند و عريان كردند و هر چه توانستند تازيانهاش زدند و چون كوه استقامت كرد، ثروتش را داد، پانزده سال زندان كشيد، هزاران تازيانه بر تن عريان و رنجورش فرود آمد، ولى استقامت كرد و جان برادران خود را از خطر نگاه داشت. (4)
مسلمانان امروز، بدون تهديد يا تطميع، بر ضد هم مىكوشند و جان يكديگر را به خطر مىاندازند، برادرى و برابرى از ميان آنها رختبر بسته و بىايمانى به جاى ايمان و نفاق به جاى برادرى نشسته و سالهاست كه مرگ اجتماعى دامنگير ما شده و رمقى از حيات براى ما نمانده است ابدا در فكر نيستيم، چنان خفتهايم كه گويى مردهايم; در اين جهان، هر ملتى به فكر خويش است جز ما مسلمانان كه به فكر خويش نيستيم، بلكه از روى جهل و نادانى، براى ديگران سينه چاك مىكنيم.
----------------------------------------------------
پىنوشتها:
2.نهج البلاغه، نامه 45.
3.محمدبن ابى عمير از اصحاب حضرت كاظم و حضرت رضا(ع) مىباشد كه وفاتش در 217ق. بوده است.
4.سيد ابوالقاسم موسوى خوئى، معجم رجال الحديث، ج14، ص279.
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر