کتاب استقامت – قسمت هفتم - استقامت‏ براى خدا

فهرست مطالب
ارزش هدف الهى
طلحه
سرچشمه حيات
پايدارى در راه خدا
اتحاد كردار با گفتار

قبلا اشاره شد كه پيش از اقدام در هر كارى و قدم برداشتن به سوى هرهدفى، بايد انديشيد و مطالعه كرد و ارزش حقيقى آن هدف را به طور تحقيق به دست آورد تا براى رسيدن به آن، همان اندازه كوشش و پايدارى به كار برد نه بيش‏تر. مثلا اگر ارزش مقصود، ده است‏بايد در راه رسيدن به آن، حداكثر همان اندازه نيرو مصرف كرد نه زيادتر، تا اقلا از اين اقدام زيانى پيدا نشود; زيرا اگر بيش‏تر از مقدار ارزش آن، نيرو مصرف شود، زيان خواهد بود. آن‏چه كه از دست داده مى‏شود بيش‏تر از آن‏چه كه به دست مى‏آيد خواهد شد و اين جز سفاهت، چيز ديگرى نيست.

ارزش هدف الهى
پس از تذكر اين نكته بديهى، بايد گفت: نزد عقل، هيچ هدفى نيست كه ارزش آن را داشته باشد كه انسان در راه رسيدن به آن، تمام هستى خود را ازدست‏بدهد، بلكه از جان خود نيز بگذرد; چون هر چه را كه انسان خواستار آن‏است، براى خود مى‏خواهد و اگر براى رسيدن به آن از خود بگذرد و از جان‏خويش صرف نظر كند، خواستن آن لغو و بيهوده خواهد بود و رفتار احمقانه‏اى بيش نيست; زيرا هدف هر چه بزرگ باشد از جان گذشتن در راه آن، در دم مرگ پشيمانى مى‏آورد، مگر آن كه در مغز، به جاى عقل، احساسات حكومت كند.
تنها مقصودى كه مى‏ارزد كه در راه رسيدن به آن از تمام هستى چشم پوشيد، از مال صرف نظر شود، از جان خود و عزيزان ست‏برداشته شود، همانا راه خدا و قدم به سوى حق برداشتن است، در اين راه است كه انسان چيزى از دست نمى‏دهد، بلكه هر چه از دست‏بدهد، ده چندان نصيب او مى‏شود، اگر از حيات خود صرف نظر كند، حيات ابدى و زندگى هميشگى به دست‏خواهد آورد; كسى كه در راه خدا دست از جان مى‏شويد، هنگام مرگ، بسيار خوشحال و خندان است و هيچ‏گونه پشيمانى ندارد. يكى از ياران امام حسين(ع) در شب عاشورا مى‏خنديد و بذله مى‏گفت.
مسلم بن عوسجه يكى از ياران آن حضرت به نام مسلم بن عوسجه است، موقعى كه پس از جنگ نمايانى بر زمين افتاده و جان مى‏داد، حبيب بن مظاهر كه از دوستان ديرين او بود بر سر بدن مجروح او حاضر شد. به مسلم مژده بهشت مى‏داد، مسلم با آهنگ ضعيفى گفت: خدا به تو مژده خير دهد.
حبيب گفت: اگر از پى تو نمى‏آمدم و زنده مى‏ماندم دوست مى‏داشتم كه اگر وصيتى دارى به وصيت تو عمل كنم. مسلم اشاره به امام حسين(ع) نمود و با آهنگى نارسا و ضعيف گفت: به تو وصيت مى‏كنم كه جان خود را در راه اين مرد فدا كن. حبيب به خدا سوگند خورد كه چنين خواهم كرد. سپس مسلم جان‏به‏جان آفرين تسليم كرد.

طلحه
ولى طلحه براى رياست و پول با اميرمؤمنان على(ع) به نبرد مى‏پردازد وجنگ جمل را بر پا مى‏كند، هنگامى كه بر اثر تير مروان از اسب برزمين مى‏افتد و جان مى‏دهد مى‏گويد: بزرگى از بزرگان قريش را به بدبختى خود نديدم كه به‏اين خوارى جان بدهد. آرى مرگ در راه خدا شرافتمندانه است و تا دم آخر سرور و خوشنودى رو به افزايش است، هر چه به لقاى خداوند نزديك‏تر مى‏شود، فرح و انبساط، بيش‏تر مى‏شود، ولى مرگ در راه غير خدا هر چه باشد در لحظه آخر جز پشيمانى، سودى نخواهد داشت، خداى تعالى مى‏فرمايد:
وَ أَن لَّوِ اسْتَقَامُواْ عَلىَ الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا(2)
و اگر بر طريقه راست پايدارى كنند، از آبى فراوان سيرابشان كنيم‏
قرآن مجيد، در اين مقام است كه به مسلمانان نشان دهد كه: كجا بايد استقامت نمود و گرنه هر مقصودى شايستگى آن را ندارد كه به خاطر آن، دست از همه چيز شسته شود.
قرآن پس از آن كه ستمكاران را هيزم جهنم مى‏خواند مى‏فرمايد: در صورتى كه آن‏ها به همان راه (راه خدا) استقامت مى‏ورزيدند و از آن منحرف نمى‏شدند، هر آينه ما آب گوارا و فراوان به آن‏ها مى‏نوشانيديم.

سرچشمه حيات
آب، سرچشمه حيات است و هنگامى كه فراوان شود، هر نعمتى فراوان مى‏شود، نباتات بسيار خواهدشد، ميوه‏هاى گوناگون يافت مى‏شود، گندم و جو و برنج كه غذاى اولى بشر است، افزون و رايگان خواهد شد، ديگر كسى از گرسنگى نخواهد مرد، بيابان‏هاى خشك و سوزان، پر از گل‏هاى رنگارنگ وگياهان گوناگون مى‏شود، اغنام و احشام، فربه، شيرده و افزوده مى‏گردند. هركس خود را به راحتى و آسايش، سير مى‏كند و براى سد جوع، احتياج به كوشش زحمت طاقت فرسا ندارد، منافع، بى شمار و سود، بسيار خواهد شد، درنتيجه، تزاحم در منافع، در ميان افراد، كم مى‏شود و دشمنى‏هاى سخت، از ميان آن‏ها رخت‏برمى‏بندد، همه بايكديگر دوست مى‏شوند، صلح و صفا و يگانگى در ميان آن‏ها بر قرار مى‏شود، دزدى و خيانت مى‏رود، دستگيرى و هم راهى مى‏آيد، آسايش خاطر در هر قلبى راه مى‏يابد آن گاه است كه هر كس، مزه زندگانى را مى‏چشد; پس قرآن مجيد كه اشاره به آب مى‏كند، مراد آن است كه در صورت استقامت و پايدارى در راه خدا، همه گونه نعمت‏بر مسلمانان ارزانى خواهد شد.
احتمال دارد كه آب در آيه شريفه، كنايه از علم و دانش باشد كه هر كس راه‏خدا را بپيمايد، خداوند در علم را بر او مى‏گشايد و از ريگزار جهل و نادانى‏اش مى‏رهاند و درهايى از حقايق بر او باز مى‏كند.
«العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء; (3)
دانش نورى است كه خداوند تعالى در دل هر كس كه بخواهد مى‏اندازد.

آيه ديگر
در آيه ديگر، قرآن خطاب به رسول خدا مى‏فرمايد:
فَلِذَالِكَ فَادْعُ  وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ  وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ(4)  
مردم را به راه خدا بخوان و پايدارى كن، همان گونه كه مامور شدى و پيروى از هواها و خواسته‏هاى ايشان (مشركان) مكن و بگو: ايمان دارم به آن‏چه خدا فرستاده است.»

آيه سوم
در آيه ديگر مى‏فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون‏ (5)
هر آينه آنان كه گفتند كه پروردگار ما اللَّه است و سپس پايدارى ورزيدند، بيمى بر آنها نيست و اندوهگين نمى‏شوند
قرآن در اين آيه شريفه، راه خدا را بيان مى‏فرمايد و پايدارى در آن راه را مى‏ستايد، راه خدا اقرار به ربوبيت اوست.

پايدارى در راه خدا
پايدارى و استقامت‏بر اين عقيده كه خداى تعالى، پروردگار عالم است، عبارت است از: پذيرفتن احكام خدا و اطاعت از فرمان حضرت بارى تعالى; پس اگر بعضى از فرمان‏هاى حق را گردن نهد و بعضى را نپذيرد، پايدارى نكرده و عمل بر طبق اقرار خود ننموده است; مثلا اگر نبوت را انكار بنمايد، پايدارى براقرار خويش ننموده و نيز چنين است اگر پيامبر را بپذيرد و وصى آن حضرت را نپذيرد، و هم‏چنين، بايد تمام ائمه طاهرين را قبول كند، هر كدام را نپذيرفت، استقامت‏بر گفته خود نكرده است.
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه فرمود:
«استقاموا على الائمة واحدا بعد واحد;
به امامت هر يك از ائمه(ع) يكى بعد از ديگرى معتقد باشد و فرمان ايشان را گردن‏نهد.»
پس كسانى كه اميرمؤمنان(ع) را پذيرفتند و ديگران را كنار گذاردند، استقامت نكردند. كسانى كه فقط تا امام سجاد(ع) را پذيرفتند، آن‏گاه از راه راست منحرف شدند، پايدارى نكردند، كسانى كه تا امام صادق(ع) را قبول كردند، استقامت نكردند; پس كسى استقامت كرد كه راه خدا را تا آخر بپيمايد تك تك اوامر حق را گردن نهد، كسى كه حضرت حجة بن الحسن - عجل الله تعالى فرجه و عليه‏السلام - را امام دوازدهم خود بداند و هم‏چنين اوامر حق را در فروع گردن بنهد، نماز بخواند، روزه بگيرد، خمس و زكات بدهد، حج‏برود، از ساير اوامر حق سرپيچى نكند، از محرمات و آن چه كه خدا از آن نهى فرموده است اجتناب‏ورزد، بر گفته خود كه اقرار به ربوبيت‏حضرت بارى تعالى است، استقامت كرده و آن گاه است كه بيمى بر او نيست و اندوهگين نخواهد بود، هركس از راهى كه به سوى مقصود مى‏رود منحرف شود، قطعا به مقصود نخواهد رسيد، اميرمؤمنان(ع) فرمود:
«السلامة مع الاستقامة; (6) نجات و سلامتى، هميشه با استقامت همراه است.»
زيرا منحرف شدن از راه راست‏خطر دارد، شايد گرگان درنده و يا دزدان خطرناك، او را نابود سازند.

اتحاد كردار با گفتار
از اين آيه چنين برمى‏آيد كه حقيقت استقامت را كسى داراست كه كردارش با گفتارش يكى باشد و به زبان هر چه گفت، رفتارش نيز مطابق گفته‏اش باشد و به‏عبارت ديگر، يك‏دل و يك‏زبان باشد، در اين وقت است كه نه از گذشته بيمناك است و نه از آينده اندوهناك; چون حزن بر گذشته و خوف از آينده است; يعنى از گذشته پشيمان نيست و خود را خطا كار نمى‏داند و نيز بيمى از آينده ندارد و چنين كسى از دوستان خدا خواهد بود:
أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون‏(7)
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا بيمى نيست و غمگين نمى‏شوند.
در آينده، بهشت جاودان و خوش‏بختى هميشگى، در انتظار اوست.
----------------------------------------------------
پى‏نوشتها:
2.جن (72) آيه 16. (ترجمه آيه قبلا گذشت)
3.بحارالانوار، ج‏1، ص‏225.
4.شورى (42) آيه 15.
5.احقاف (46) آيه 13.
6.بحارالانوار، ج‏78، ص‏172، ح‏11، ط بيروت.
7.يونس (10) آيه 62.


منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن