ارزش هدف الهى
طلحه
سرچشمه حيات
پايدارى در راه خدا
اتحاد كردار با گفتار
قبلا اشاره شد كه پيش از اقدام در هر كارى و قدم برداشتن به سوى هرهدفى، بايد انديشيد و مطالعه كرد و ارزش حقيقى آن هدف را به طور تحقيق به دست آورد تا براى رسيدن به آن، همان اندازه كوشش و پايدارى به كار برد نه بيشتر. مثلا اگر ارزش مقصود، ده استبايد در راه رسيدن به آن، حداكثر همان اندازه نيرو مصرف كرد نه زيادتر، تا اقلا از اين اقدام زيانى پيدا نشود; زيرا اگر بيشتر از مقدار ارزش آن، نيرو مصرف شود، زيان خواهد بود. آنچه كه از دست داده مىشود بيشتر از آنچه كه به دست مىآيد خواهد شد و اين جز سفاهت، چيز ديگرى نيست.
ارزش هدف الهى
پس از تذكر اين نكته بديهى، بايد گفت: نزد عقل، هيچ هدفى نيست كه ارزش آن را داشته باشد كه انسان در راه رسيدن به آن، تمام هستى خود را ازدستبدهد، بلكه از جان خود نيز بگذرد; چون هر چه را كه انسان خواستار آناست، براى خود مىخواهد و اگر براى رسيدن به آن از خود بگذرد و از جانخويش صرف نظر كند، خواستن آن لغو و بيهوده خواهد بود و رفتار احمقانهاى بيش نيست; زيرا هدف هر چه بزرگ باشد از جان گذشتن در راه آن، در دم مرگ پشيمانى مىآورد، مگر آن كه در مغز، به جاى عقل، احساسات حكومت كند.
تنها مقصودى كه مىارزد كه در راه رسيدن به آن از تمام هستى چشم پوشيد، از مال صرف نظر شود، از جان خود و عزيزان ستبرداشته شود، همانا راه خدا و قدم به سوى حق برداشتن است، در اين راه است كه انسان چيزى از دست نمىدهد، بلكه هر چه از دستبدهد، ده چندان نصيب او مىشود، اگر از حيات خود صرف نظر كند، حيات ابدى و زندگى هميشگى به دستخواهد آورد; كسى كه در راه خدا دست از جان مىشويد، هنگام مرگ، بسيار خوشحال و خندان است و هيچگونه پشيمانى ندارد. يكى از ياران امام حسين(ع) در شب عاشورا مىخنديد و بذله مىگفت.
مسلم بن عوسجه يكى از ياران آن حضرت به نام مسلم بن عوسجه است، موقعى كه پس از جنگ نمايانى بر زمين افتاده و جان مىداد، حبيب بن مظاهر كه از دوستان ديرين او بود بر سر بدن مجروح او حاضر شد. به مسلم مژده بهشت مىداد، مسلم با آهنگ ضعيفى گفت: خدا به تو مژده خير دهد.
حبيب گفت: اگر از پى تو نمىآمدم و زنده مىماندم دوست مىداشتم كه اگر وصيتى دارى به وصيت تو عمل كنم. مسلم اشاره به امام حسين(ع) نمود و با آهنگى نارسا و ضعيف گفت: به تو وصيت مىكنم كه جان خود را در راه اين مرد فدا كن. حبيب به خدا سوگند خورد كه چنين خواهم كرد. سپس مسلم جانبهجان آفرين تسليم كرد.
طلحه
ولى طلحه براى رياست و پول با اميرمؤمنان على(ع) به نبرد مىپردازد وجنگ جمل را بر پا مىكند، هنگامى كه بر اثر تير مروان از اسب برزمين مىافتد و جان مىدهد مىگويد: بزرگى از بزرگان قريش را به بدبختى خود نديدم كه بهاين خوارى جان بدهد. آرى مرگ در راه خدا شرافتمندانه است و تا دم آخر سرور و خوشنودى رو به افزايش است، هر چه به لقاى خداوند نزديكتر مىشود، فرح و انبساط، بيشتر مىشود، ولى مرگ در راه غير خدا هر چه باشد در لحظه آخر جز پشيمانى، سودى نخواهد داشت، خداى تعالى مىفرمايد:
وَ أَن لَّوِ اسْتَقَامُواْ عَلىَ الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا(2)
و اگر بر طريقه راست پايدارى كنند، از آبى فراوان سيرابشان كنيم
قرآن مجيد، در اين مقام است كه به مسلمانان نشان دهد كه: كجا بايد استقامت نمود و گرنه هر مقصودى شايستگى آن را ندارد كه به خاطر آن، دست از همه چيز شسته شود.
قرآن پس از آن كه ستمكاران را هيزم جهنم مىخواند مىفرمايد: در صورتى كه آنها به همان راه (راه خدا) استقامت مىورزيدند و از آن منحرف نمىشدند، هر آينه ما آب گوارا و فراوان به آنها مىنوشانيديم.
سرچشمه حيات
آب، سرچشمه حيات است و هنگامى كه فراوان شود، هر نعمتى فراوان مىشود، نباتات بسيار خواهدشد، ميوههاى گوناگون يافت مىشود، گندم و جو و برنج كه غذاى اولى بشر است، افزون و رايگان خواهد شد، ديگر كسى از گرسنگى نخواهد مرد، بيابانهاى خشك و سوزان، پر از گلهاى رنگارنگ وگياهان گوناگون مىشود، اغنام و احشام، فربه، شيرده و افزوده مىگردند. هركس خود را به راحتى و آسايش، سير مىكند و براى سد جوع، احتياج به كوشش زحمت طاقت فرسا ندارد، منافع، بى شمار و سود، بسيار خواهد شد، درنتيجه، تزاحم در منافع، در ميان افراد، كم مىشود و دشمنىهاى سخت، از ميان آنها رختبرمىبندد، همه بايكديگر دوست مىشوند، صلح و صفا و يگانگى در ميان آنها بر قرار مىشود، دزدى و خيانت مىرود، دستگيرى و هم راهى مىآيد، آسايش خاطر در هر قلبى راه مىيابد آن گاه است كه هر كس، مزه زندگانى را مىچشد; پس قرآن مجيد كه اشاره به آب مىكند، مراد آن است كه در صورت استقامت و پايدارى در راه خدا، همه گونه نعمتبر مسلمانان ارزانى خواهد شد.
احتمال دارد كه آب در آيه شريفه، كنايه از علم و دانش باشد كه هر كس راهخدا را بپيمايد، خداوند در علم را بر او مىگشايد و از ريگزار جهل و نادانىاش مىرهاند و درهايى از حقايق بر او باز مىكند.
«العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء; (3)
دانش نورى است كه خداوند تعالى در دل هر كس كه بخواهد مىاندازد.
آيه ديگر
در آيه ديگر، قرآن خطاب به رسول خدا مىفرمايد:
فَلِذَالِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ(4)
مردم را به راه خدا بخوان و پايدارى كن، همان گونه كه مامور شدى و پيروى از هواها و خواستههاى ايشان (مشركان) مكن و بگو: ايمان دارم به آنچه خدا فرستاده است.»
آيه سوم
در آيه ديگر مىفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون (5)
هر آينه آنان كه گفتند كه پروردگار ما اللَّه است و سپس پايدارى ورزيدند، بيمى بر آنها نيست و اندوهگين نمىشوند
قرآن در اين آيه شريفه، راه خدا را بيان مىفرمايد و پايدارى در آن راه را مىستايد، راه خدا اقرار به ربوبيت اوست.
پايدارى در راه خدا
پايدارى و استقامتبر اين عقيده كه خداى تعالى، پروردگار عالم است، عبارت است از: پذيرفتن احكام خدا و اطاعت از فرمان حضرت بارى تعالى; پس اگر بعضى از فرمانهاى حق را گردن نهد و بعضى را نپذيرد، پايدارى نكرده و عمل بر طبق اقرار خود ننموده است; مثلا اگر نبوت را انكار بنمايد، پايدارى براقرار خويش ننموده و نيز چنين است اگر پيامبر را بپذيرد و وصى آن حضرت را نپذيرد، و همچنين، بايد تمام ائمه طاهرين را قبول كند، هر كدام را نپذيرفت، استقامتبر گفته خود نكرده است.
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه فرمود:
«استقاموا على الائمة واحدا بعد واحد;
به امامت هر يك از ائمه(ع) يكى بعد از ديگرى معتقد باشد و فرمان ايشان را گردننهد.»
پس كسانى كه اميرمؤمنان(ع) را پذيرفتند و ديگران را كنار گذاردند، استقامت نكردند. كسانى كه فقط تا امام سجاد(ع) را پذيرفتند، آنگاه از راه راست منحرف شدند، پايدارى نكردند، كسانى كه تا امام صادق(ع) را قبول كردند، استقامت نكردند; پس كسى استقامت كرد كه راه خدا را تا آخر بپيمايد تك تك اوامر حق را گردن نهد، كسى كه حضرت حجة بن الحسن - عجل الله تعالى فرجه و عليهالسلام - را امام دوازدهم خود بداند و همچنين اوامر حق را در فروع گردن بنهد، نماز بخواند، روزه بگيرد، خمس و زكات بدهد، حجبرود، از ساير اوامر حق سرپيچى نكند، از محرمات و آن چه كه خدا از آن نهى فرموده است اجتنابورزد، بر گفته خود كه اقرار به ربوبيتحضرت بارى تعالى است، استقامت كرده و آن گاه است كه بيمى بر او نيست و اندوهگين نخواهد بود، هركس از راهى كه به سوى مقصود مىرود منحرف شود، قطعا به مقصود نخواهد رسيد، اميرمؤمنان(ع) فرمود:
«السلامة مع الاستقامة; (6) نجات و سلامتى، هميشه با استقامت همراه است.»
زيرا منحرف شدن از راه راستخطر دارد، شايد گرگان درنده و يا دزدان خطرناك، او را نابود سازند.
اتحاد كردار با گفتار
از اين آيه چنين برمىآيد كه حقيقت استقامت را كسى داراست كه كردارش با گفتارش يكى باشد و به زبان هر چه گفت، رفتارش نيز مطابق گفتهاش باشد و بهعبارت ديگر، يكدل و يكزبان باشد، در اين وقت است كه نه از گذشته بيمناك است و نه از آينده اندوهناك; چون حزن بر گذشته و خوف از آينده است; يعنى از گذشته پشيمان نيست و خود را خطا كار نمىداند و نيز بيمى از آينده ندارد و چنين كسى از دوستان خدا خواهد بود:
أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون(7)
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا بيمى نيست و غمگين نمىشوند.
در آينده، بهشت جاودان و خوشبختى هميشگى، در انتظار اوست.
----------------------------------------------------
پىنوشتها:
2.جن (72) آيه 16. (ترجمه آيه قبلا گذشت)
3.بحارالانوار، ج1، ص225.
4.شورى (42) آيه 15.
5.احقاف (46) آيه 13.
6.بحارالانوار، ج78، ص172، ح11، ط بيروت.
7.يونس (10) آيه 62.
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر