باب سيزدهم: در مبادرت به عمل

يـقـول مـصـنـف هذا الكتاب رحمه الله انتبه ايها الانسان من رقـدتـك و افـق مـن سـكـرتـك و اعـمـل و انـت فـى مهل قبل حلول الاجل .
وجـد مـمـا فـى يـديك لما بعد موتك فان امامك عقبه امامك عقبه كئودا لا يقطعها الا المخفون فاحسن الاستعداد لها من دارتد خلها عـريـانـا و تـخـرج مـنـهـا عـريـانـا كـمـا قـال تـعـالى : و لقـد جـئتـمـونـا فـرادى كـمـا خـلقـنـا كـم اول مـره و تـركتم ما خولنا كم وراء ظهور كم و ما نرى معكم شفعائكم الذين زعمتم .(180)

مصنف اين كتاب خدا رحمتش كند گويد: اى انسان بيدار شو و از مـسـتـى خـودت بـه هـوش بـيـا و عـمـل كـن در حـالى كـه در مـهـلت هـسـتـى پـيـش از رسـيـدن اجـل و از آنـچه در دست تو است انفاق كن براى آن منزلى كه در پـيـش ‍ دارى ؛ چون در پيش عقبات سخت دارى كه طى نمى كنند آن را مگر سبك باران . پس خوب مهيا شو براى پيمودن آن عقبات و گردنه ها از اين خانه كه برهنه وارد آن شدى و بـرهـنـه بـيـرون خـواهـى شـد، چـنـانـچـه خـداى متعال مى فرمايد: هر آينه به سوى ما مى آييد تنها چنانچه در اول شما را تنها خلق كرديم . و آنچه كه در دنيا در اختيار شـمـا قـرار داديم و شما را از آخرت بازداشت ، ترك خواهيد كرد و دست از آن خواهيد برداشت و آن را پشت سر خود در دنيا خـواهيد گذاشت . و ما نخواهيم ديد با شما آنچه را گمان مى كرديد شفيعان شما خواهند بود.

و قـال النـبـى صـلى الله عليه و آله و سلم : اعملوا فى الصـحـة قـبـل السـقـم و فـى الشـبـاب قـبـل الهـرم و فـى الفـراغ قـبـل الشـغـل و فـى الحـيـوة قـبـل المـوت و قـد نـزل جـبـرئيـل الى و قال لى يا محمد ربك يقرءك السلام و يـقـول لك كـل سـاعـة تذكرنى فيها فهى لك عندى مدخرة و كل ساعة لا تذكرنى فيها فهى منك ضايعة .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: بـه اعمال و عبادات و كارهاى نيكو بپردازيد در حالتى كه چهار نعمت از نعم الهى در اختيار شماست پيش از آنكه در چهار چيز كـه ضـد آنـهـاسـت واقـع گـرديـد: اول صـحـت بـدن قـبـل از مـريـض شـدن . دوم جـوانـى قـبـل از پـيـر شـدن . سـوم فـارغ بـودن از كـارهـا پـيـش از گرفته شدن به شغلهاى دنيوى . چهارم زندگى پيش مرگ . و بـه تـحـقـيـق جـبـرئيـل امـيـن بـر مـن نازل شد و براى من گفت : يا محمد صلى الله عليه و آله هر سـاعـتـى از زنـدگـى خـود كـه بـه يـاد و ذكر من باشى آن براى تو در نزد من ذخيره و محفوظ است . و در هر ساعتى كه بـه ياد من نباشى و ذكر مرا نگويى آن ساعت از تو ضايع و باطل شده است .
و اوحـى الله الى داود يـا داود كل ساعة لا تذكرنى فيها عدمتها من ساعة .
و خـداونـد مـتـعـال جلت عظمته به حضرت داوود پيغمبر وحى فـرمـود كه : اى داوود هر ساعتى كه در آن به ياد من نيستى آن را از سـاعـت عـمـر خـود مشمار، يعنى بيهوده از دست رفته است و از آن بهره مند نشدى .
و قـال امـيـرالمـؤ منين عليه السلام : ان امرء ضيع من عمره سـاعـة فـى غـيـرمـا خـلق له الجـديـران يطول عليها حسرته يوم القيمة .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: كسى كه يك ساعت از عمر خـود را در غـيـر آنچه براى آن خلق شده صرف كند هر آينه سـزاوار اسـت كـه در روز قـيـامـت حـسـرت و افسوس طولانى داشته باشد.
و قـد روى ان شـابـا ورث مـن ابـيـه مـالا جـزيـلا فـجـعـل يـخـرجـه فـى سـبيل الله فشكت امه الى صديق كان لابـيـه و قالت انى اخاف عليه الفقر فامره ذلك الصديق ان يـسـتـبـقـى لنـفـسـه مـن الامـوال فـقـال له الشـاب مـا تـقـول فـى رجـل سـاكـن فـى ربـط البـلد و قـد عـزم ان يـتـحـول الى داخل المدينه فجعل يبعث بغلمانه رحله و متاعه الى داره بـاالمـديـنـه فـذلك خـيـر ام كـان يـرحـل بـنـفـسـه و يترك متاعه خلفه لا يدرى يبعث به اليه فـعـرف الصـديـق انه صادق فى مثاله ذلك فامر بانفاقه فى الصدقات .
و بـه تـحـقـيـق روايـت شـده كـه جـوانـى از پـدر مـال بـسـيار به ارث برد. پس ‍ شروع كرد در راه خدا انفاق كردن . مادرش در نزد يكى از دوستان پدرش ‍ شكايت كرد و گـفـت : مى ترسم اين پسر به فقر گرفتار شود. پس آن دوسـت در نـزد آن جـوان آمـد و او را امـر نـمـود كـه از آن مال مقدارى براى خود نگاه دارد. آن جوان براى دوست پدرش مـثـالى ذكـر كـرد كـه : چـه مـى گويى درباره مردى كه در گمرك شهر باشد و قصد آمدن در شهر را داشته باشد پس بـه وسـيـله غـلامـان و كـاركـنـان خـود آنـچـه هـمـراه دارد از مـال و مـتـاع بـفرستد در شهرى كه قصد وارد شدن در آن را دارد. آيـا ايـن بـهـتـر اسـت يـا ايـنـكـه خـود بيايد و آنچه در تـصـرف او بـود پـشـت سـر خـود واگـذارد و حال آنكه نمى داند آيا به سوى او فرستاده مى شود يا نه ؟ پـس آن دوسـت دانـسـت كـه آن پـسر در مثالى كه مى گويد راستگو است و حقيقت چنين است پس او را امر كرد كه در راه خدا انفاق كند و صدقه بدهد.
فـعـليـك يـا اخـى بـدوام الصـدقـات فـدوامـهـا مـن دليـل سـعادت الدنيا و الاخره و لا تحقرن قليلها فان قليلها ينتظم الى قليل مثله فيصير كثيرا و بادر باخراج الزكوه اذا و جـبـت مـن المال تطوعا فان الصدقه لا تخرج من يد المومن حـتـى يـفك بها سبعين شيطانا كلهم قد عنى على ابن آدم ينهاه عـن اخـراجـهـا و لا تـستكثر يا اخى ما تعطيه فى الصدقه و طـاعـه الله اذا استكبرها المومن صغرت عندالله و اذا صغرت عند المومن كبرت عندالله .
پـس اى بـرادر بـر تـو باد كه دائما در دادن صدقات رغبت داشـتـه بـاشـى چـون دوام آن از چـيـزهـايـى اسـت كـه دليـل سـعـادت دنـيـا و آخـرت اسـت و كـوچـك نـدان قـليـل آن را، كه آن قليل ها به يكديگر منضم مى گردد پس بـسـيـار مـى شـود، يـعـنـى قـطـره هـا جـمـع مـى شود و دريا تشكيل مى دهد. و پيشى بگير به خارج كردن زكات از روى طـوع و رغـبـت وقـتـى كه بر مال تو واجب شد به تحقيق كه صـدقـه از دست مؤ من خارج نمى شود تا اينكه او را از دست هفتاد شيطان برهاند كه همه مانع او مى شوند و دست فرزند آدم را مـى گـيـرنـد و او را بـاز مى دارند از دادن صدقه . و آنـچـه از صـدقـات در راه خـدا مـى دهى به نظر تو بزرگ نـيايد، چون آنچه از طاعات و عبادات و انفاقات وقتى كه در نظر مؤ من بزرگ بيايد در نزد خدا كوچك است . و وقتى به نظر مؤ من كوچك باشد در نزد خدا بزرگ است .
و فـى الخـبـر ان مـوسـى عـليـه السـلام قال لابليس : اخبرنى بالذنب الذى اذا عمله ابن آدم استحوذت عـليـه فـقـال اذا اعـجـبـته و نفسه و استكبر علمه و صدقته و نـسـى ذنـوبـه اسـتـحـوذت عـليـه و ايـاك ثم اياك ان تنهر سـائلا او تـرده خـائبـا ولو بـشـق تـمـرة و ان الح فـى السـئوال بـل تـرده ردا جـمـيلا اذا لم يكن شيئا تعطيه فانه ابـقـى لنـعـمـة الله عـليـك فـانـه ربـمـا كـان السـائل مـلكـا بعثه الله اليك فى صورة آدمى يختبرك به ليرى كيف تصنع بما رزقك و اعطاك .
و در خـبـر است كه موسى عليه السلام از شيطان ملعون سؤ ال كـرد كـه مـرا خبر ده به آن گناهى كه هر گاه از فرزند آدم سـر زند تو بر او غلبه و تسلط پيدا خواهى كرد؟ پس شيطان گفت : وقتى كه از خودش خوشش آيد و به نظر عجب و خـودبـيـنـى در خـود بنگرد، و عمل خود را بزرگ شمارد، و صـدقـه اى كـه داده در نـظـر او جـلوه كـند، و گناه خود را از نـظـر بـبـرد در اين هنگام بر او مسلط خواهم شد. و حذر كن و اجـتـنـاب نـمـا از ايـنـكـه بـه سـائلى پـرخاش كنى يا او را مـاءيـوسـانـه بـرگردانى . پس او را ماءيوس نكن گر چه بـه يـك نـصـف خـرمـا بـاشـد و گـرچـه در سواءل هم بسيار اصرار كند، بلكه او را به نيكويى رد كن وقـتى كه چيزى نباشد كه به او دهى ، پس به درستى كه عـطـاى بـه سـائل سـبب بيشتر باقى ماندن نعمتهاى خداوند اسـت بـر تـو. و چـه بـسـا مـمـكـن اسـت كـه سـائل مـلكى باشد كه خداى متعال او را در صورت آدمى به سوى تو فرستاده كه امتحان كند تو را تا ببيند چگونه در آنـچـه خـدا بـه تـو روزى فـرمـوده و عـطـا كـرده اسـت عمل مى كنى .
فـفـى الحـديـث ان الله تـعـالى لمـا نـاجـى مـوسـى قال يا موسى انل السائل و لو باليسير و الافرده ردا جميلا فـانـه يـاءتـيـك مـن ليـس بـانـس و لا جـان بـل مـلائكـة مـن مـلائكـة الرحمن سئلونك عما حق لك و يختبرون فيما رزقك .
در حديث است كه خداوند متعال جلت عظمته چون كه موسى بن عـمـران عـليـه السـلام مـنـاجـات كـرد فـرمود: اى موسى به سـائل عـطـا كـن گـر چـه كـم بـاشـد. و اگـر چـيـزى نـدادى لااقـل او را بـه نـيكويى رد كن ؛ چون كسى كه پيش ‍ تو مى آيـد نه از بشر است و نه از جن ، بلكه ملكى است از ملائكه خـداونـد رحـمن كه از تو سؤ ال مى كند از آنچه بر زمه تو است و امتحان مى كند تو را در آنچه به تو روزى فرموده .
و روى ان بـعـض العلماء كان جالسا فى المجلس و حوله اصـحـابـه فـدخـل مـسـكـيـن فـسـئل شـيـئا فـقـال لهـم العـالم اتـدرون مـا يـقـول لكـم هـذا المـسـكـيـن يـقـول اعـطـوانـى احـمـل لكم الى دار الاخره يكون لكم ذخيره تقدمون عليه غدا فى عرصه المحشر.
نـقـل شـده كـه بـعـضـى از عـلمـا در مجلسى نشسته بود و در اطـراف او اصـحـاب او بـودنـد. در ايـن حـال فـقـيـرى وارد شـد از اهـل مـجـلس سـؤ ال كـرد كـه بـه او چـيـزى بدهند. پس آن عالم به حاضرين فـرمـود: مى دانيد اين سائل چه مى گويد؟ مى گويد به من عـطـا كـنـيـد از آنـچـه در اخـتـيـار شـمـاسـت تـا بـراى شـمـا حل كنم و به شما كمك كنم و آن را به خانه آخرت برسانم تا اينكه براى شما ذخيره باشد و فرداى قيامت بر آن وارد شويد.
فـيا اخى يجب عليك ان تبعث معهم شيئا جزيلا من مالك الى دار البقاء ليكون ثوابك غدا الجنه فى دار النعيم الباقى الدائم .
پس اى برادر من بر تو واجب است كه با آنها چيزهاى زيادى از مـالى كـه امـروز در اخـتـيار تو است و بعد از مردن تو از اخـتـيـار تـو خـارج خـواهـد بود از اين خانه فانى به خانه بـاقـى بـفرستى تا فرداى قيامت و در عالم آخرت بهشت را به تو عوض بدهند كه داراى نعمتهاى باقى و دائمى است و فانى نخواهد گرديد.
و لله در القائل حيث يقول :

يـا صـاح انـك راحل فتزود  
  فعساك فى ذااليوم ترحل او غد
لا تـغـفـلن فـالمـوت ليـس بغافل  
  هيهات بل هو للايام بمرصد
فـليـاءتـين منه عليك بساعه  
  فتود انك قبلها لم تولد
و لتـخـرجن الى القبور مجردا  
  مما شقيت بجمعه صفر اليد

اى رفيق من تو از اين دنيا كوچ خواهى كرد پس براى مخارج راه خود چيزى بردار. و كوچ كردن تو از اين دنيا امروز است يـا فـردا زيـاد دور نـيـسـت . از مـرگ غـافـل مشو كه او از غافل نيست هرگز بلكه در كمين اولاد آدم اسـت بـه واسـطـه مرگ براى تو ساعتى خواهد آمد كه آرزو كـنـى قـبـل از آن از مـادر زايـيـده نـمـى شدى . و هر آينه تو بـرهـنـه و با دست خالى از اين دنيا به سوى قبر خارج مى شوى و دست تو تهى است از آن چيزهايى كه براى جمع آن خود را به مشقت و رحمت انداختى .
و قـال الخـليـل بن احمد: لصديق له من الاغنياء انما تجمع مـالك لا جـل ثلاثه انفس كلهم اعدائك اما زوج امرئتك بعدك او زوج ابـنـتـك او زوجـه ابـنـك و كـلهـم يـتـمـنـون موتك و مبغض تـسـتـطيل عمرك فان كنت عاقلا ناصحا لنفسك فخذ مالك معك زادا لاخرتك و لا توثر احدا من هواء على نفسك .
و لقد اجاد الشاعر حيث قال :

تـورع عـمـا حـرم الله وا مـتـثـل  
  اوامـره و انـظـر غـدا مـا انـت عامل
فـانـت بـهذا الدار لا شك تاجر  
  لدار غد فانظر غدا من تعامله

خـليـل بن احمد به دوستش كه از اغنياء بوده چنين گفته : اين است و جز اين نيست كه تو مال خود را به خاطر يكى از سه نفر جمع مى كنى در حالى كه همه آنها دشمن تو هستند. و آن سه يكى شوهر زن پسر تو. و اينها همه آرزوى مرگ تو را مـى كـنـنـد و از طـول عـمـر تـو ناراحتند. پس هرگاه تو مرد عـاقـلى هـسـتـى و خـيـرخـواه خـود هـسـتـى مال خود را براى توشه و خرجى آخرت خود بردار و هيچ يك از اين سه نفر را بر خود اختيار مكن ! و شاعر چه نيكو گفته اسـت : كـه از آنچه خدا حرام كرده دورى كن و آنچه را خدا امر فـرمـوده به جا آور و نتيجه عمل خود را در نظر داشته باش كـه فـردا عـايـد تـو خـواهـد شـد. تو در اين دنيا بدون شك تـاجـر هـسـتـى و نـتيجه تجارت تو در عالم آخرت عايد تو خواهد شد. پس ببين طرف معامله تو كيست و چه معامله مى كنى .
و قـال رجـل صـالح لبـعـض العـلمـاء: اوصـنـى قـال اوصـيـك بـشـى واحـد اعـلم ان الليـل و النـهـار يـعـمـلان فـيـك فـاعـمـل انـت فـيـهـمـا و هـذا القول اذا تدبره العاقل علم انه ابلغ العظات .
مـرد صـالحـى به بعضى از علماء گفت : مرا وصيتى فرما! آن عالم بزرگوار فرمود: تو را وصيت مى كنم به يك چيز و آن ايـن اسـت كـه : بـدانـى شـب و روز در تـو عمل مى كنند، يعنى به مرور آنها تو رو به فنا و نيستى مى روى پـس ‍ تـو هـم در آنـهـا عـمـل كـن بـه انـجـام اعـمـال صـالح و خـدمـت به خلق . اين گفته را هرگاه شخص عاقل در آن تدبر كند مى داند كه بليغ ‌ترين و نيكوترين موعظه است .
و قـيـل : لعـالم مـا احمد الاشياء وا حلاها فى قلب المومن ؟ قـال : شـى واحـد و هـو ثـمـره العـمـل الصـالح . قـيـل له : فـمـانـهـايـه السـرور؟ قـال : الا مـن مـن الوجل عند حلول الاجل . ثم تمثل بهذين البيتين .

و لدتـك اذولدتـك امـك بـاكـيـا  
  و الناس حولك يضحكون سرورا
فاجهد لنفسك ان تكون اذا بكوا  
  فى يوم موتك ضاحكا مسرورا

بـه عـالمـى گفتند پسنديده ترين چيزها كدام است و شيرين تـريـن چـيـزها در قلب مؤ من چيست ؟ فرمود: يك چيز است و آن ثـمـره و نـتـيجه عمل صالح است . گفته شد: نهايت سرور و خـوشـحـالى انـسـان چـيـست ؟ فرمود: ايمن بودن از ترس در وقتى كه اجل را مشاهده كنى و مرگ تو برسد. سپس آن عالم از بابت مثال دو شعر مزبور را گفت كه فارسى آن اين است :

روز كه تو آمدى به دنيا عريان  
  مردم همه خندان تو بودى گريان
كـارى بـكـن اى دوسـت كـه وقـت رفـتـن  
  مردم همه گريان تو باشى خندان

و قال رجـل للصـادق عـليـه السـلام اوصـنـى قـال : له اعـد جـهـازك و اكـثـر مـن زاك لطـول سفرك و كن وصى نفسك و لا تكن تاءمن غيرك ان يبعث اليك عليك بحسناتك الى قبرك فانها لن يبعثها احد من ولدك اليـك فـمـا ابـيـن الحـق لذى عـيـنـيـن ان الرحـيـل احـد اليـومـيـن تـزودوا مـن صـالح الاعـمـال و تـصـدقـوا مـن خـالص الامـوال فـقـددنـى الرحلة و الزوال .
شعر:

خـرجـت مـن الدنـيـا فـقـامـت قـيـامـتـى  
  غـداه اقل الحاملون جنازتى
و عـجـل اهـلى حفر قبرى فصيروا  
  خروجى عنهم من اجل كرامتى

مردى خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كرد: مـرا وصـيـتى فرما! حضرت فرمود: خود را آماده كن و خرجى راه را زياد بردار؛ چون سفر طولانى است . و خود وصى خود بـاش و اطـمـيـنـان بـه غير خود نداشته باش كه براى تو خـيـراتـى بـعـد از تـو به سوى قبر تو بفرستد چون كه كسى از فرزندان تو چيزى براى تو نخواهد فرستاد. پس چه ظاهر است حق براى آن كس كه داراى دو چشم است كه كوچ كـردن امـروز يـا فـردا اسـت . تـوشـه بـرداريـد از اعمال نيكو و صدقه و انفاق كنيد از مالهاى خالص ‍ خودتان ، كه كوچ كردن و بيرون رفتن از اين عالم دنيا نزديك است . بـيـرون شـدم از دنـيـا پـس قيامت من به پا شد. فرداست كه حـمـل كـنـنـدگـان جـنـازه مـرا بـا حـقـارت حـمـل كـنـنـد و اهـل مـن بـا عـجـله و شـتـاب قـبـر مـرا بـكـنند. و بزرگترين كرامت براى من بيرون بردن مرا از بين خودشان قرار دهند.
يـجـب عـلى العـاقـل ان يـحـافـظ عـلى اول اوقـات الصـلوه و يـسـارع الى فـعـل الخـيـرات فـيـكـثـر مـن الاعمال البر و الصدقات فان العـمـر لحـظـات و يـقـال فـلان قـدمـات فاذا عاين فى قبره الاهـوال و الحـيرات قال اعيدونى الى الدنيا تصدق بما لى فيقال له هيهات .
بر هر عاقل واجب است كه اوقات نماز را حفظ كند و به سوى انـجـام نـيـكـيـهـا سـرعت كند پس اعمال نيك بسيار انجام دهد و صـدقـه زياد بدهد، چون كه عمر لحظه هايى بيش نيست كه ناگهان گفته مى شود فلان كس مرد. پس وقتى كه در قبر خـود به وحشت و حسرت گرفتار گردد گويد: مرا به دنيا بـرگردانيد تا اموال خود را در راه خدا انفاق كنم . در جواب به او گفته مى شود هيهات .
فـاغـتـنـم ايـهـا اللبيب ما بقى لك من الا وقات فان بقيه عـمـرك لا بـقـاء لهـا فـاسـتـدرك بـهـا مـا فـات و اجـتـهـد ان تـجـعـل بصرك لا خريك فهو اعود عليك من نظرك الى دنياك فـان الدنـيـا فـانـيه و الا باقيه و السعيد من استعد لما بين يـديـه و اسـلف عـمـلا صـالحـا يـقـدم عـليـه قبل نزول المنون يوم لا ينفع مال و لا بنون .

پـس اى عـاقل غنيمت شمار آنچه از اوقات زندگى تو باقى مانده ؛ به تحقيق كه بقيه عمر نيز باقى نخواهد ماند. پس بـا آن جبران كن آنچه را كه از دست رفته . و كوشش كن كه بـيـنـايى خود را براى آخرتت قرار بدهى كه آن براى تو بـهـتـر اسـت از تـوجـه و نـظـر داشتن به دنيايت ؛ چون دنيا فـانـى اسـت و آخرت باقى و با سعادت آن كس است كه مهيا شـده باشد براى عالمى كه در پيش ‍ دارد و پيش از رسيدن مـرگ و روزى كـه مـال و اولاد نـفـع نـمـى دهـد عمل صالحى پيش بفرستد كه بر آن وارد شود.
شعر:

بـادر شـبـابـك ان يـهـرمـا  
  و صـحـه جسمك ان يسقما
و ايـام عـزك قـبـل المـمـات  
  فـمـا كل من عاش ان يسلما
و قـدم فـكـل امـرء قـادم  
  عـلى كل ما كان قد قدما

جـوانـى خـود را غنميت بشمار و به كارهاى نيك پيشى بگير قـبـل از پير شدن و صحت جسم خود را پيش از مريض شدن و روزهاى عزت خود را پيش از مردن . پس چنين نيست كه هر كس زنده باشد سالم باشد و پيش ‍ بفرست پس هر كس وارد مى شود بر هر چه پيش فرستاده .
اقـول فـى جـمـع المـال و البخل على نفسه و انفاقه فى سـبـيل الله تعالى كما قال تعالى فى كتابه : و لا يحسبن الذيـن يـبـخـلون بـمـا اتـيـهـم الله مـن فـضـله هـو خـيـرا لهم بـل هـو شـر لهـم سـيـطـوقـون مـا بـخـلوا بـه يـوم القـيـمه .(181)
مـى گـويـم : در جـمـع مـال و بـخل نمودن بر خودش و انفاق كـردن در راه هـمـچـنـان اسـت كـه خـداى مـتـعـال در كتاب كريم خود فرموده : و گمان مبر كسانى كه بـخـل مـى كـنـنـد از آنـچـه خـداونـد مـتـعـال از فـضـل خود به آنها مرحمت فرموده آن براى آنها خوب است ، بـلكـه آن شر است براى آنها. به زودى در روز قيامت آنچه كه از آن بخل مى كردند طوق گردن آنها شود.
و فـى الخـبـر عـن النـبـى صـلى الله عـليـه و آله قـال : يصورالله مال احدكم شجاعا اقرع فيطوق فى حلقه و يـقـول انـا مـالك الذى مـنـعـتنى ان تتصدق بى ثم ينهشها بانيابه فيصيح عند ذلك صياحا عظيما.
در خـبـر اسـت كـه پـيـغـمـبـر صـلى الله عليه و آله فرمود: مـال شـما به امر خدا به صورت اژدهايى زهردار مى شود و در گـردن صـاحـبـش مـى پـيـچـيـد و مـى گـويـد: مـنـم مـال تـو كـه مـرا از دادن در راه خـدا مـنـع كردى پس او را با دنـدانـهـايـش نـيش مى زند كه در اين هنگام صيحه و نعره مى زند.
ثم عليك يا طالب الجنة و نعيمها بترك حب الدنيا و زينتها لان الله قـد ذمـهـا فـى كـتـابـه العـزيـز فـقـال : مـن كـان يـريـد الحـيـوة الدنـيا و زينتها نوف اليهم اعـمـالهـم فـيـهـا و هـم فـيـهـا لا يـبـخسون ، اى لا ينقصون من المـال و الجـاه اولئك الذيـن ليس لهم فى الاخرة الا النار و حـبـط مـا صـنـعـوا فـيـهـا و بـاطـل ما كانوا يعملون .(182) والاحباط هو ابطال اعمالهم فى الدنيا.
پـس بـر تـو بـاد اى طـالب بـهـشت و نعمتهاى آن به ترك كـردن دوسـتى دنيا و زينتهاى آن ؛ براى آن كه خدا در كتاب عـزيـزش در مـذمـت آن كسى كه اراده كند زندگى دنيا و زينت هـاى آن را فـرمـوده : نـتـيـجه اعمال و عبادات آنها را به نحو وافى و كامل در دنيا به آنها مى دهيم و هيچ نقصانى در آن از بـابـت مال و رياست براى آنها نيست و براى اينها در آخرت غـيـر از عـذاب و آتـش چـيـز ديـگـر نـيـسـت و اعـمـال آنـهـا بـاطـل و حبط مى شود. مراد از (احباط) اين است كه : اعمالشان باطل گردد.
و قال الله تعالى : من كان يريد العاجلة عجلناله فيها ما نـشـاء لمـن نـريـد ثـم جـعـلنـا له جـهـنـم يـصـليـهـا مـذمـومـا مـدحـورا.(183) و قـال تـعـالى : من كان يريد حرث الاخرة نزدله فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نوته منها و ما له فـى الاخـرة مـن نـصـيـب .(184) و حـرث الاخـرة هـوالعـمـل للاخـرة الذى يـسـتـحـق بـه العـبـد دخول الجنة لان الحرث هو زرع الارض .
خـداى متعال فرموده : كسى كه اراده كند دنيا را ما نيز به او در دنـيـا آنـچـه خـواسـتـه بـاشـيم مى دهيم پس قرار مى دهيم براى او جهنم را كه در آن انداخته مى شود در حالى كه مورد مـذمـت و دور از رحـمت خدا مى باشد. و فرموده است : كسى كه اراده كـنـد كـشت و زرع آخرت را زياد مى كنيم براى او كشت و زرع او را و كـسـى كه اراده كند كشت و زرع دنيا را به او مى دهـيـم بـعـضـى از آن را و نيست براى او در آخرت بهره اى و كـشـت آخـرت آن عملى است كه براى آخرت انجام شود و بنده بـه واسـطـه آن مـسـتـحـق دخـول بـهـشـت گـردد؛ چـون مراد از (حرث ) كشت زمين است .
و قال بعض الصالحين شعرا:

ان النـاس الا هـالك و ابـن هـالك  
  و ذو نسب فى الهالكين غريق
اذا امتحن الدنيا لبيب تكشفت  
  له من عدو فى ثياب صديق

و قال الاخر:

كـاحـلام نـوم اوكـظـل زائل  
  ان اللبيب بمثلها لا يخدع

بـعضى از صلحا فرموده اند نيستند مردم مگر هلاك شونده و فرزند هلاك شونده و صاحب نسب كه در ميان هلاك شوندگان غـرق اسـت . وقـتـى عـاقل دنيا را امتحان كند براى او كشف مى شـود كـه دشـمـنـى اسـت بـه لباس دوست درآمده ، و ديگرى گـفـتـه : دنيا مانند رويا و خواب آرزوى كاذب است . يا مانند سـايـه اى اسـت كـه بـه انـدك وقـتـى زايل مى گردد. و شخص عاقل به چنين چيزها مغرور نمى شود و فريب نمى خورد.
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : ان اهـل الجـنـة لا يـنـدمون على شى ء من امور الدنيا الا على ساعة مرت بهم فى الدنيا لم يذكر الله تعالى .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فـرمود: به تحقيق اهـل بهشت ندامت و پشيمانى بر چيزى از دنيا ندارند مگر بر سـاعـتـى كـه بـر آنـهـا گـذشـتـه در دنـيـا و ذكـر خـداى متعال نكرده اند.
و قـال ايـضـا صـلى الله عليه و آله : ما من يوم يمر الا و البارى عزوجل ينادى عبدى ما انصفتنى اذكرك و تنسى ذكرى و ادعـوك الى عـبـادتـى و تذهب الى غير وارزقك من خزانتى و آمـرك لتـصـدق لوجـهـى فـلا تـطيعنى و افتح عليك ابواب الرزق و استقرضك من مالى فتجبهنى و اذهب عنك البلاء و انت مـعتكف على فعل الخطايا يا بن آدم ما يكون جوابك لى غدا اذا اجبتنى .
و نـيز پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ روزى بر اولاد آدم نـمـى گـذرد مـگـر ايـنـكـه خـداونـد عـزوجـل مـى فـرمـايـد: اى بـنـده مـن ، تـو بـا من به انصاف عـمـل نـمـى كـنـى من تو را ياد مى كنم و تو مرا فراموش مى نـمـايـى . و تو را به سوى عبادت خود مى خوانم و تو به سوى غير من مى روى و روزى مى دهم تو را از خزانه خودم و بـه تـو امـر مـى كـنـم كـه براى رضاى من صدقه دهى پس اطـاعـت مـرا نـمـى كـنـى . و درهـاى رزق را بـه روى تـو مـى گـشـايـم و از تـو قـرض مـى خواهم تو مرا منع مى كنى . و بـلاهـا را از تـو دفع مى كنم و تو بر كارهاى خطا و گناه ثـابـت مـانـده اى . اى پـسـر آدم چـه جـواب به من مى دهى در فـرداى قـيـامـت در وقـتـى كـه از تـو سـؤ ال كنم و تو بخواهى جواب دهى ؟.
و قـال بـعـض العـلمـاء: يـا اخـى ان المـوتـى لم يـبكوا من الموت لانه محتوم لا بدمنه و انما يبكون من حسره الفوت كيف لا يـتـزودون مـن الاعـمـال الصـالحـه التـى يـسـتـحـقون بها الدرجات العلى و لانهم ارتجلو من دار لم يتزود و امنها و حلوا بـدار لم يـعـمروها فيقولون حينئذ يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله .
بـعضى از علماء فرموده اند: اى برادر به درستى كه مرده هـا از مـرگ گـريـه نمى كنند؛ چون حتمى است و ناچار از آن اسـت و جـز ايـن نـيـسـت كه گريه مى كنند از حسرت آنچه از عـمر كه از آنها فوت شد و بيهوده از دست دادند كه چگونه بـهـره نـبـردنـد از اعـمـال صـالحه كه به واسطه آن مستحق درجـات بـالاى بـهشت گردند، و براى اينكه آنها كوچ كرده انـد از خـانـه اى كـه توشه بر نداشتند از آن و وارد شدند به خانه اى كه آن را معمور و آباد نكردند. پس در اين هنگام فـريـاد آنـهـا بـلنـد مـى شـود كـه چـه بسيار است حسرت و افسوس بر آنچه از دست داديم و كوتاهى كرديم در ذات حق تعالى شاءنه و آنچه به ما امر فرمود.
و قـال النـبى صلى الله عليه و آله : ما من ليلة الا و ملك المـوت يـنـادى يا اهل القبور لمن تغبطون اليوم و قد عاينتم هول المطلع فيقول الموتى انما نغبط المؤ منين فى مساجد هم لاءنـهـم يـصـلون و لانـصلى و يؤ تون الزكوة و لا نزكى و يـصـومـون شـهـر رمـضـان و لا نـصـوم و يـتـصـدقـون بـمـا فضل عن عيالهم و نحن لا نتصدق و يذكرون الله كثيرا و نحن لا تذكر فوا حسرتاه على ما فاتنا فى دار الدنيا.
پـيـغـمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ شبى نمى گـذرد مـگـر ايـنـكـه مـلك الموت ندا مى كند اى ساكنين قبرها بـراى چـه امـروز غـبـطـه و افـسـوس ‍ داريـد و حال آنكه بر شما ظاهر شد هول مطلع ، يعنى ورود در قبر و اطـلاع پـيـدا كـردن از آنـچـه در مراحل بعد بايد در آن واقع شويد؟ پس مرده ها مى گويند كه : ما افسوس مى بريم بر مـؤ مـنين كه در مساجد خود در دنيا هستند نماز مى گزارند و ما نـماز نمى گزاريم ، زكات مى دهند و ما نمى دهيم . روزه مى گيرند و ما نمى گيريم از آنچه از مخارج خود و عائله زياد مـى آورنـد صـدقـه مـى دهـنـد و مـا نـمـى دهيم . و ذكر خدا مى گـويـنـد و مـا نـمـى گـويـيـم پـس چـه بسيار است حسرت و افسوس ما بر آنچه در خانه دنيا از دست ما رفت .
و قـال لقـمـان لابـنـه : يـا بنى لو كنت تحب الجنه فان ربك يحب الطاعه فاحب ما يحب ليعطيك ما تحب و ان كنت تكره النـار فـان ربك يكره المعصيه فاكره ما يكرهه لينجيك مما تـكـرهـه . و اعـلم ان مـن وراء المـوت مـا هـو اعـظـم وادهـى قـال الله تـعـالى فـى مـحـكـم كـتابه : و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيه اخرى فاذاهم قيام ينظرون .(185)
لقـمـان بـه فـرزنـدش گـفـت : اى پسرم اگر تو بهشت را دوسـت دارى خـداى تو هم اطاعت و عبادت را دوست دارد پس تو دوسـت بـدار آنـچـه او دسـت دارد تا عطا كند به تو آنچه را دوست دارى و اگر تو آتش را مكروه و ناخوش دارى خداى تو هم گناه و معصيت را مكروه دارد پس مكروه دار آنچه را او مكروه دارد تـا نـجـات دهـد تو را از آنچه كراهت دارى . و بدان به درستى كه بعد از مردن چيزهاى عظيم تر و وحشتناكتر هست . خـداى تـعـالى در كـتاب محكمش مى فرمايد: دميده مى شود در صـور پـس مـى ميرد آن كس كه در آسمانها و زمين است و دميده مـى شـود در آن بـار ديـگـر پس ‍ ناگهان ايستاده و نگاه مى كنند.
و قـد روث الثـقـات عـن زيـن العـابـديـن عليه السلام ان الصـور قـرن عـظـيم له راءس واحد و طرفان و بين الطرف الاسـفـل الذى يـلى الارض الى الطـرف الاعـلى الذى يـلى السماء مثل ما بين تخوم الارض السابعة الى فوق السماء السـابـعـة فـيه اثقاب بعدد ارواح الخلائق . وسعة فمه ما بـين السماء و الارض ‍ و له فى الصور ثلاث نفخات نفخة الفـزع و نـفخة الموت و نفخة البعث . فاذا فنيت ايام الدنيا امـرالله عـزوجـل اسـرافـيـل ان ينفخ فيه نفخة الفزع . فاذا راءت الملائكة اسرافيل و قد هبط و معه الصور قالوا قد اذن الله فـى مـوت اهـل السـمـاء و الارض فـهـبـط اسرافيل عند بيت المقدس فيستقبل الكعبة فينفخ فى الصور نفخة الفزع .
به تحقيق كسانى كه مورد اطمينان مى باشند از حضرت امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده اند كه صور قرنى اسـت بـزرگ از بـراى او سـرى اسـت و دو طـرف . و مـا بـين طـرف پـايـيـن كـه بـه جانب زمين است تا طرف بالا كه به جـانـب آسـمـان اسـت مـانـند ما بين ته زمين هفتم است تا بالاى آسمان هفتم . در او سوراخهاست به تعداد ارواح همه مخلوقات . وسـعـت دهـنه آن به قدر ما بين آسمان و زمين است و حضرت اسـرافـيـل سـه مـرتـبه در صور مى دمد: يكى نفخه فزع ، ديـگـرى نـفـخـه مـرگ و سـوم نـفخه زنده شدن . پس ‍ وقتى روزهـاى دنـيـا تـمـام شـد خـدا بـه اسـرافيل مى فرمايد كه بدمد در صور دميدن فزع را، چون مـلائكـه اسـرافـيـل را بـبـيـنـنـد كـه بـا صور فرود مى آيد گـويـنـد: خـداوند اذن مرگ اهل آسمان و زمين را داده است . پس اسـرافـيـل در نـزد بـيـت المـقـدس پـايـيـن مـى آيـد و مقابل كعبه مى ايستد و در صور مى دمد دميدن فزع .
قـال الله تـعالى و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السـمـاوات و مـن فـى الارض الا مـن شـاء الله و كـل اتـوه داخـريـن ، الى قوله تعالى : من جاء بالحسنه فله خـيـر مـنـهـاو هـم مـن فـزع يـومئذ امنون .(186) و تزلزلت الارض و تـذهـل كـل مـرضـعـه عـمـا ارضـعـت و تـضـع كل ذات حمل حملها و يصير الناس ‍ يميدون و يقع بعضهم على بعض كانهم سكارى و ما هم بسكارى ولكن من عظيم ما هم فيه مـن الفـزع و تـبـيـض لحـى الشيبان من شده الفزع و تطير الشـيـاطـين هاربه الى اقطار الارض و لو لا ان الله تعالى يـمـسـك ارواح الخـلائق فـى اجـسـادهـم لخـرجـت مـن هـول تـلك النـفـخـه فـيـمـكـثـون على هذه الحاله ما شاء الله تعالى .
خداى متعال مى فرمايد: و در صور دميده شود پس هر كس كه در آسمان و زمين است به فزع و ترس مى آيد مگر آن كس را كه خدا بخواهد. و همه مى آيند او را در حالى كه مطيع و منقاد و ذليـلنـد. تـا آنـجـا كـه مـى فـرمـايـد: كـسـى كـه ايـن عمل خوب را آورد براى او بهتر از آن هست . و آنها از ترس و فـزع آن روز ايمنند. و زمين به لرزه آيد. و هر شير دهنده از آنـچـه شـيـر مى دهد غفلت مى كند. و هر صاحب حملى حملش را مـى گـذارد. و مردم وحشت زده مى روند و بعضى بر بعضى واقـع مـى شـونـد گويا مستند و حال اينكه مست نيستند، ليكن بزرگى فزع و ترسى است كه در او واقع شده اند و ريش جوانان از شدت ترس سفيد مى گردد. و شياطين مى پرند و به اطراف زمين فرار مى كنند و اگر نبود اينكه خدا خواسته اسـت كـه روحـهـا را در بـدنـهـا نـگـاه دارد هـر آينه روحها از هـول و وحـشـت ايـن نـفخه و دميدن از بدنها خارج مى شد. پس به همين حال هستند به اندازه اى كه خدا خواهد.
ثـم يـاءمـر الله ان يـنـفـخ اسـرافـيـل فى الصور نفخه الصـعـق فـيخرج الصوت من الطرف الذى بلى الارض فلا يـبـقى فى الارض انسى و لا جنى و لا شيطان و لا غير هم ممن له روح الا صعق و مات و يخرج الصوت من طرف الذى بلى السـمـاء فـلا يـبـقـى فـى السـمـوات ذو روح الا مـات . قـال الله تـعـالى : الا مـن شـاء الله ، و هـو جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل فاولئك الذين شاء الله .
پس خداى متعال به اسرافيل امر مى نمايد كه در صور نفخه مـوت را بـدمـد. پـس صـدا از طـرفـى كه به جانب زمين است خارج مى شود پس باقى نماند دز زمين آدمى و نه جنى و نه شـيـطـان و نه غير اينها از كسانى كه صاحب روح هستند مگر اينكه بميرند. صدا از طرفى كه به جانب آسمان است خارج مى شود پس باقى نماند در آسمان صاحب روحى مگر اينكه بميرد. و اين جا خدا استثناء مى فرمايد و مى گويد: مگر آن كـس كـه خـدا بـخـواهـد كـه عـبـارتـنـد از: جـبرئيل ميكائيل ، اسرافيل و عزرائيل . اينها كسانى هستند كه به خواست خدا زنده مانده اند.
فـيـقـول الله تـعـالى : يـا مـلك المـوت مـن بقى من خلقى فـقـال يـا رب انـت الحـى الذى لا يـمـوت بـقـى جـبـرائيـل و مـيكائيل و اسرافيل و بقيت انا فياءمر الله بقبض ارواحـهـم فـيـقـبـضـهـا ثـم يـقـول الله يا ملك الموت من بقى فـيـقـول مـلك المـوت بـقـى عبدك الضعيف المسكين ملك الموت فـيـقـول الله مـت يـا ملك الموت باذنى فيموت ملك الموت و يـصـيـح عـنـد خـروج روحه صيحه عظيمه لو سمعها بنى آدم قبل موتهم لهلكوا و يقول ملك الموت لو كنت اعلم ان فى نزع ارواح بنى آدم هذه المراره و الشده و الغصص لكنت على قبض ارواح المومنين شفيقا.
پـس خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد:اى مـلك المـوت چـه كسى از مـخـلوقاتم باقيمانده ؟ عرض مى كند: خدايا تويى آن زنده كه نمى ميرد چهار ملك كه من هم يكى از آنها هستم باقى مانده است . پس خدا او را امر مى فرمايد به قبض روح آن سه . و او قـبض مى كند. پس خدا مى فرمايد اى ملك الموت چه كسى بـاقـى مـانـده ؟ عـرض مـى كـند: بنده ضعيف و مسكين تو ملك المـوت . خـدا مـى فـرمايد: ملك الموت بمير به اذن من ! پس مـلك المـوت مى ميرد. و در هنگام خروج روحش چنان صيحه مى زند كه هرگاه آدميان زنده بودند و صيحه او را مى شنيدند هـمـه هـلاك مـى شدند. ملك الموت مى گويد: اگر مى دانستم كه در نزع روح بنى آدم اين قدر تلخى هست و شدت و غصه آن تـا ايـن حـد اسـت هـر آيـنـه در قـبـض روح مـؤ مـنـين شفقت و مهربانى به كار مى بردم .
فـاذا لم يـبـق احد من خلق الله فى السماء و الارض نادى الجـبـار جـل جـلاله يـا دنـيـا ايـن المـلوك و ابـنـاء المـلوك اين الجـبـابره و ابنائهم و اين من ملك الدنيا باقطارها اين الذين كـانـوا يـاكـلون رزقـى و لا يـخـرجـون مـن اموالهم حقى . ثم يـقـول لمـن المـلك اليـوم فـلا يـجـيبه احد فيجيب هو عن نفسه فـيـقول . لله الواحد القهار. ثم ياءمر الله السماء فتمور اى تـدور بـافـلاكـهـا و نـجـومـهـا كـالرحـى و يـاءمـر الجـبـال فـتـسـيـر كـمـا تـسـيـر السـحـاب ثـم تبدل الارض بارض اخرى لم يكتسب عليها الذنوب و لا سفك عـليـهـا دم بـارزه ليـس عـليـهـا جـبـال و لا نـبـات كـمـادهـاهـا اول مـره و كـذا تـبـدل السـمـوات كـمـا قال الله تعالى : يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و بـرز و الله الواحـد القـهـار.(187) و يـعيد عرشه على المـاء كـمـا كان قبل خلق السموات و الارض مستقلا بعظمته و قدرته .
پـس چـون كه باقى نماند از خلق خدا احدى در آسمان و زمين خـداى جـبـار جـل جـلاله نـدا فرمايد: اى دنيا كجايند شاهان و فـرزنـدان آنـهـا؟ كجايند جباران و ظالمان و اولاد آنها؟ و چه شدند آنها كه دنيا را به تمامه مالك شدند؟ كجا رفتند آنها كـه روزى مـرا مـى خـوردنـد و حـق مـرا از اموال خود خارج نمى كردند؟ پس مى فرمايد: امروز ملك از آن كـيـسـت ؟ احـدى نـيست كه جواب دهد. پس ذات مقدس حق تعالى خود جواب خود را مى فرمايد و مى گويد براى خداى يگانه قـهـار اسـت . پـس خـدا بـه آسـمـان امـر فرمايد پس به همه افـلاك و سـتـاره هـايش مانند آسيا دور مى زند و كوهها را امر مـى فـرمـايـد پـس مـانـنـد ابـرهـا سـيـر مـى كـنـنـد. پـس بدل مى فرمايد زمين را به زمين ديگرى كه در آن گناه نشده بـاشـد، و خون ناحق علنا و آشكارا در آن ريخته نشده باشد نـه كـوهـى در آن بـاشـد و نـه گـيـاهـى ، هـمـچـنـان كـه در اول امـر آن را خـلق فـرمـود: و هـمـچـنـيـن آسـمـان بـدل مـى شـود. چـنـانـچـه خداى متعال مى فرمايد: روزى كه بـدل شـود زمـين به غير اين زمين و آسمانها و مخلوقات ظاهر گردند براى خداى يگانه قهار. و عود مى كند عرش خدا بر آب چـنـان كـه قـبـل از خـلقـت آسـمـان و زمين بود در حالى كه اسـتـقـلال آن بـه قـدرت و عـظـمـت خـداى متعال جلت عظمته مى باشد.
ثـم ياءمرالله السماء ان تمطر على الارض اربعين يوما حـتـى يـكون الماء فوق كل شى اثنى عشر ذراعا فتنبت اجساد الخـلايـق كـمـا يـنـبـت البـقل فتتدانى اجزائهم التى صارت ترابا بعضهم الى بعض بقدره العزيز الحميد حتى انه لو دفـن فـى قـبـر واحـد الف ميت و صارت لحو مهم و اجسادهم و عـظـامـهـم النـخـره كلها ترابا مختلطه بعضها فى بعض لم يـخـتـلط تـراب مـيـت بـمـيت اخرى لان فى ذلك القبر شقيا و سـعـيدا جسد ينعم بالجنه و جسدا يعذب بالنار نعوذ بالله منها.
پـس خـداى مـتـعـال امـر مـى فـرمـايـد كـه آسـمـان چـهـل روز بـر زمين ببارد تا اينكه آب به اندازه دوازده ذراع بـالاى هـمـه چيز باشد. پس جسدهاى مخلوقات برويد، چنان كـه دانـه ها از زير خاك روييده شوند. پس به قدرت خداى عـزيـز و حـمـيد اجزاى خاك شده و ذرات متفرقه خلايق به هم نزديك گردد و بعضى به بعض ديگر بپيوندد، حتى اينكه اگر در يك قبر هزار ميت دفن شده باشد و گوشتها و جسدها و اسـتـخـوانـهـاى پـوسـيده آنها همه خاك شده و با هم مخلوط گـرديده باشد از هم جدا شوند، چنان كه خاك ميتى به خاك مـيـت ديـگـر مـخـلوط نـخواهد ماند؛ براى اينكه در اين قبر آدم شـقـى هـسـت و آدم سعيد نيز هست . يك جسد است كه بايد متنعم بـه نـعـمتهاى الهى در بهشت باشد و يك جسد است كه بايد معذب به عذاب جهنم باشد، كه از آن به خدا پناه مى بريم . پس بايد از يكديگر جدا شوند.
ثـم يـقـول الله تـعـالى ليـحـيـى جـبـرائيـل و مـيـكائيل و اسرافيل و حمله العرش فيحيون باذن الله فـيامر الله اسرافيل ان ياءخذ الصور بيده ثم ياءمر الله ارواح الخـلائق فـتـاءنـى فـتـد خـل فـى الصـور ثـم يـاءمـر الله اسرافيل ان ينفخ فى الصور للحيوه و بين النفختين اربعين سـنـه قـال فـتـخـرج الارواح من اثقاب الصور كانها الجراد المـنـتـشـر فـتـمـلا مـا بـيـن السـمـاء و الارض فتدخل الارواح فى الارض الى الاجساد و هم نيام فى القبور كـالمـوتـى فـتـد خـل كـل روح فـى جـسـدهـا فـتـدخـل فـى خـيـاشـيـمهم فتحيون باذن الله تعالى فتنشق الارض ‍ عـنـهـم كـمـا قـال : يـوم يـخـرجون من الا جداث سراعا كـانـهـم الى نـصـب يـوفضون خاشعه ابصارهم ترهقهم ذله دلك اليوم الدى كانوا يوعدون .(188)
پـس خـداى مـتـعـال مـى گـويـد: بـايـد زنـده شـونـد جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و جمله عرش ! پس زنده مى شوند بـه اذن خـدا. پـس امـر مـى فـرمـايـد: اسـرافـيل را كه صور را به دست بگيرد و امر مى فرمايد: ارواح خـلايـق را كـه بيايند و داخل در صور شوند. و امر مى فـرمايد اسرافيل را كه بدمد در صور براى زنده شدن . و بـيـن ايـن دو نـفـخـه چـهـل سـال است . پس خارج مى شوند از سوراخهاى صور كه گويا ملخهاى پراكنده هستند. پس مابين زمـيـن و آسـمـان از ارواح پـر مـى شـود. پـس ارواح داخـل زمـين مى شوند و به سوى اجساد مى روند در حالى كه آنـهـا در قـبـرها مانند مرده ها مى باشند، پس هر روحى از راه خـيشوم داخل در جسد خودش مى شود. پس به اذن خدا زنده مى شوند. پس زمين از روى آن بدنها شكافته مى شود، چنانچه خـدا مـى فـرمـايـد: روزى كـه خـارج مـى شـونـد از قبرها در حـال سـرعت گويا آنها به سوى پرچم نصب شده سرازير مى شوند، چشم هاى آنها خاشع است و ذلت آنها را پوشيده و فرا گرفته اين است كه روزى كه وعده داده شده بودند.
و قـال تـعالى : ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون .(189) ثـم يـدعـون الى عـرصـه المـحـشـر فـياءمر الله الشـمـس ان تـنـزل مـن السـمـاء الرابعه الى السماء الدنيا قريب حرها من رووس الخلائق فيصيبهم من حرها امر عظيم حتى يـعـرقـون مـن شد حرها و كربها حتى يخوضون فى عرقهم ثـم يـبـعـثـون عـلى ذلك حـفـاه عـراه عـطـاشـا كـل واحـد دالع لسـانـه عـلى شـفـتـيـه قـال فـيـبـكـون عـنـد ذلك حـتـى ينقطع الدمع ثم يبكون بعد الدموع دما.
خـداونـد مـى فـرمايد: پس بار ديگر در صور دميده مى شود نـاگـهـان آنـهـا ايستاده نظر مى كنند سپس به سوى صحنه قـيـامـت خـوانـده مـى شـوند. و خدا امر فرمايد كه خورشيد از آسـمـان چـهـارم بـه آسـمـان دنـيـا آيد كه گرما و حرارت آن نـزديـك سـرهاى مردم باشد. پس از آن گرما امر عظيمى بر آنـهـا وارد مى گردد تا اينكه از شدت گرما عرق مى كنند و در زحـمـت واقـع مـى شـونـد تـا ايـنـكه در غرق خود فرو مى رونـد. در ايـن حـال بـا پاها و بدنهاى برهنه و تشنه ؛ كه بـر آنـهـا فـشـار آورده به نحوى كه هر كدام زبانشان بر لبـهـايـشـان افـتـاده بـاشـد؛ بـر انگيخته مى شوند. در آن حال به قدرى گريه كنند كه اشك چشم آنها تمام شود پس خون گريه كنند.
قـال الراوى : و هـو الحـسن بن محبوب يرفعه الى يونس بـن ابـى فاخته قال : رايت زين العابدين عليه السلام عند بـلوغـه الى هـذا يـنـتـحـب و يـبـكـى بـكـاء الثـكـلى و يـقـول آه ثـم آه عـلى عـمرى كيف ضيعته فى غير عباده الله و طاعته لا كون من الناجين الفائزين .
راوى ، كـه حـسـن بـن محبوب است ، از يونس بن ابى فاخته نـقـل مـى كـنـد كه مى گويد: حضرت زين العابدين على بن الحسين عليهماالسلام را ديدم كه چون به اينجا رسيد صداى مباركش به گريه بلند شد و مانند زن فرزند مرده گريه كـرد و فـرمـود: آه پـس آه بـر عـمرم كه چگونه آن را در غير عـبـادت خـدا ضـايـع كـردم و طـاعـت خـدا به جا نياوردم تا از اهل نجات و رستگارى باشم .
قـال الله تعالى فى سوره المومنون : حتى اذا جاء احدهم المـوت قـال رب ارجـعـون لعـلى اعـمـل صـالحـا فـيـما تركت ،(190) يـعـنـى فـيـمـا تـركـتـه لوراثـى و رائى فـاتـصـدق بـه و اكـون مـن الصـالحـيـن . فـيـقـول له مـلك المـوت : كـلا انـهـا كـلمـه هـو قـائلهـا، اى قـال هـذه الكـلمـه لمـا شـاهـده مـن شـده سـكـرات المـوت و اهـوال مـا عـايـنـه مـن عـذاب القـبـر و هول المطلع و من هول سؤ ال منكر و نكير.
خـداى مـتعال جلت عظمته در سوره مؤ منون ، چنين مى فرمايد: تـا وقـتـى كـه مـرگ بـه سـراغ يكى از آنها آيد مى گويد خـدايـا مرا به دنيا بازگردان شايد در آنچه از خود باقى گـذاشـتـم پـشـت سـر خـود بـراى وارثـان عـمـل صـالح انـجـام دهـم و صـدقـه دهـم و از اهل صلاح باشم . پس ملك الموت او را گويد: نه چنين است ، ايـن كـلمـه اى اسـت كـه او مـى گـويد براى آن سختى ها كه مـشـاهـده كـرده و وحـشـتـهـا كـه ديـده اسـت از عـذاب قـبـر و هول مطلع و سؤ ال از اعمال و عقايد او.
قـال الله تـعـالى : و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكـاذبـون ،(191) اى لوردوا لعادوا الى ما كانوا عليه من بـخـلهم باموالهم فلم يتصد قوا و لم يطعموا الجوعان و لم يـكـسـوا العـريـان و لم يـواسـوا الجـيـران بـل يـطـيـعـون الشـيـطـان فـى البـخل و ترك الطاعه . ثم قال : و من و رائهم برزخ الى يوم يبعثون . و البر زخ فى التقسير القبر. ثم قال : فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بـيـنـهم يومئذ و لا يتسائلون فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المـفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم فى جهنم خالدون تلفخ و جوههم النار(192)
خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد: اگـر رد شوند هر آينه باز مى گـردنـد بـه آن چـيز كه از آن نهى شده اند و آنها دروغ مى گـويـنـد، يـعـنـى اگـر رد شدند باز مى گردند به سوى آنچه كه بر آن بودند از بخيل بودنشان به مالهايشان پس صدقه نمى دهند و طعام به گرسنگان نمى دهند و برهنه را نـمـى پـوشـانـند با همسايگان مواسات نمى كنند، بلكه در بخل و ترك طاعت پيرو شيطانند پس خداوند فرمود: و از عقب آنـهـا بـرزخـى اسـت تا روزى كه مبعوث شوند. و برزخ از قـبـر است تا قيامت . پس خداوند فرمود: گاهى كه در صور دمـيـده شـود نـسـب بـيـن آنـهـا نـيـسـت و از يـكـديـگـر سـؤ ال نـمـى كـنـنـد و كـسـانـى كـه مـيـزان اعمال آنان سنگين باشد آنان رستگارند و كسانى كه ضرر كرده اند و در جهنم هميشگى مى باشند و صورتهاى آنها به آتش مى سوزد...
و مـعـنـى قوله : فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم فـفـى الخـبر الصحيح عن النبى صلى الله عليه و آله : ان الخلائق اذا عاينوا يوم القيمه و دقه الحساب و اليم العذاب ان الاب يـومئذ يتعلق بولده فيقول اى بنى كنت لك فى دار الدنـيـا الم اربـك و اغـذيـك و اطـعـمـك من كدى و اكسيك و اعلمك الحـكـم و الاداب و ادرسـك آيـات الكـتـاب و ازوجـك كريمه من قـومـى و انـفـقـت عليك و على زوجتك فى حياتى و آثرك على نفسى بمالى بعد وفاتى فيقول صدقت فيما قلت يا ابى فما حاجتك فيقول يا بنى ان ميزانى قد خفت و رجحت سيئاتى عـلى حـسـنـاتـى و قـالت المـلائكه تحتاج كفه حسناتك الى حـسـنـه واحـده حـتـى تـرجع بها و انى اريدان تهب لى حسنه واحـده بـهـا مـيـزانـى فـى هـذا اليـوم العـظـيـم خـطـره قال : فيقول الولد لا و الله يا ابت انى اخاف مما خفته انت و لا اطـيـق اعـطـيـك مـن حـسـنـاتـى شـيـئا. قال فيذهب الاب عنه باكيا نادما على ما كان اسدى اليه فى دار الدنيا.
مـعـنـى آيـه مزبور كه مى فرمايد: وقتى در صور دميده شد نـسـبى بين آنها نيست . در خبر صحيح است كه پيغمبر صلى الله عـليـه و آله فـرمـود: خلايق چون روز قيامت دقت حساب و دردنـاكـى عـذاب را بـبـيـنـنـد در آن روز پدر به فرزند مى آويـزد پـس مـى گـويـد: چـگـونه پدرى بودم براى تو در دنيا؟ آيا تو را تربيت نكردم ؟ و به تو غذا ندادم و از زحمت خـود طعام تو را فراهم نكردم ؟ و تو را لباس نپوشاندم ؟ و دو را بـه آداب و حـكـمـتها آشنا نكردم و قرآن كريم را به تـو نـياموختم ؟ و دختر نيكويى از قوم خود به تو تزويج نـكـردم ؟ و نـفقه تو و زوجه ات را در زندگى خود ندادم : و مـال خـود را بـعـد از وفاتم در اختيار تو قرار ندادم ؟ پسر مـى گـويـد: اى پـدر آنـچـه فـرمـودى هـمـه راسـت اسـت . الحـال بـگـو حـاجـت تـو چـيـسـت ؟ مـى گويد: اى پسر ميزان اعـمـال مـن سـبـك اسـت و سـيـئآت مـن سـنـگـين است . ملائكه مى گـويـند: كفه حسنات تو احتياج به يك حسنه دارد تا سنگين شـود. از تـو مى خواهم كه يك حسنه و ثواب به من ببخشى تـا بـا آن مـيزان خود را سنگين كنم در اين روزى كه خطر آن عـظـيـم اسـت ؟ سپس فرمود: فرزند به پدر مى گويد: به خدا قسم من هم مى ترسم از آنچه كه تو از آن مى ترسى و قـدرت نـدارم كـه از حـسنات خودم چيزى به تو بدهم ، پس فـرمـود: پـدر از نـزد فـرزند مى رود در حالى كه گريان است و از خوبيهايى كه در دنيا به فرزندش كرده پشيمان است .
و كـذلك قـيـل : ان الام تـلقـى ولدهـا فـى ذلك اليـوم فـتـقـول يـا بـنـى الم يـكـن بـطـنـى لك وعـاء فـيـقـول بـلى يـا امـاه فـتـقـول الم يـك ثـديـى لك سـقـاء فيقول بلى يا اماه فتقول ان ذنوبى قد اثقلتنى فاريد ان تـحـمـل عـنـى ذنـبـا واحـدا فـيـقـول اليـك عـنـى يـا اماه فانى مـشـغـول بـنـفـسـى فـتـرجـع عـنـه بـاكـيـه و ذلك تـاءويـل قـوله تـعـالى : فـلا انـسـاب بـيـنـهـم يـومـئذ و لا يتسائلون .
و همچنين گفته شده كه : در آن روز ما در فرزندش را ملاقات مـى كـند پس ‍ مى گويد: اى پسرم ! شكم من ظرف تو نبود؟ مـى گـويد: بلى اى مادر، مى گويد: آيا پستان من مشك شير بـراى تـو نـبـود؟ مى گويد: بلى اى مادر. سپس مى گويد گناهان من زياد است و بار من سنگين است مى خواهم گناهى از گناهان مرا تحمل كنى . مى گويد: دور شو از من اى مادر كه من گرفتار خودم هستم . سپس مادر گريه كنان برمى گردد. ايـن بـود تاءويل آيه كريمه كه ذكر شد و فارسى آن اين اسـت كـه : نـسـب از بـيـن بـرداشـتـه مـى شـود و در ايـن روز منسوبين از يكديگر سؤ الى ندارند.
قـال : و يـتـعـلق الزوج بـزوجـتـه فـيـقـول يـا فلانه اى زوج كنت لك فى الدنيا فتثنى عليه خـيـرا و تـقـول نـعـم الزوج كـنـت لى فتقول انى اطلب منك حسنه واحده لعلى انجو بها مماترين من دقـه الحـسـاب و خـفـه المـيـزان و الجـواز عـلى الصـراط فـتـقـول له لا و الله انـى لا اطـيـق ذلك و انـى لا خـاف مصل ما تخافه انت فيذهب عنها بقلب حزين حيران . و ذلك ورد فـى تـاءويـل قـوله تـعـالى : و ان تـدع مـثـقله الى حملها لا يـحـمـل مـنـه شى و لو كان ذاقربى ،(193) يعنى ان النـفـس مـثـقله بالذنوب تسال اهلها و قرابتها ان يحملوا عنها شـيـئا مـن حـمـلهـا و ذنـوبـهـا فـانـهـم لا يـحـمـلونـه بـل يـكـون حـالهـم يـوم القـيـمـه نـفـسـى نـفـسـى كـمـا قـال الله : يـوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بنيه لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه .(194)
فـرمـود: مـرد نـزد زوجـه خـود مى آيد و مى گويد: اى فلان چـگـونه شوهرى بودم من از براى تو در دنيا؟ پس زوجه او را ثـنـا مـى كند و خير او را مى گويد كه تو خوب شوهرى بودى از براى من . پس شوهر مى گويد: من از تو يك حسنه مـى خـواهـم كـه شـايـد وسـيـله نجات من فراهم شود و از دقت حساب ، و سبكى ميزان و عبور بر صراط كه مى بينى نجات پـيدا كنم . پس ‍ زوجه مى گويد: نه والله نمى توانم به تـو كـمـك كـنـم و مـن مـى تـرسـم از هـمـان چـيزى كه تو مى تـرسـى . پـس مرد با قلب حزين و حيران از نزد زوجه خود مـى رود. ايـن مـطلب در تاءويل اين آيه كريمه وارد شده كه تـرجمه اش اين است كه : اگر آن كس كه بارش سنگين است كـسـى را بـخـوانـد كـه از سـنگينى او قدرى بكاهد چيزى از سـنـگـيـنـى او حـمـل نخواهد كرد گرچه از خويشان نزديك هم بـاشـد، يـعـنـى نـفـسـى كـه بـه گـنـاه سـنـگـيـن اسـت از اهـل خـودش سـؤ ال مـى كـنـد و اقـربـاى خود را مى خواند كه چـيـزى از آن بـردارنـد و بـار گـنـاه او را سـبك كنند. و آنها حـمـل نـمـى كـنـنـد و چـيـزى را بـرنـمـى دارنـد بـلكـه حـال آنـهـا در روز قيامت نفسى نفسى مى باشد، يعنى هر كس بـه فـكـر نـجـات شـخـص ‍ خـود مـى بـاشد. چنانچه خدا مى فـرمايد: روزى كه شخص از برادرش و پدر و مادرش و زن و فرزندانش فرار مى كند و براى هر يك از آنها در اين روز گـرفـتـارى هـسـت كـه ديـگـر فرصت ندارد كه به ديگرى برسد.
قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : اخـبـرنـى جبرئيل قال بينما الخلايق وقوف فى عرصه القيامه اذ امر الله تـعـالى مـلائكـه النـار ان يقودوا جهنم فيقودها سبعون الف مـلك بـسـبـعـين الف زمام فيجد الخلايق حرها و و هجها من مسيره شهر للراكب المجد و قد تطاير شررها و علا زفيرها فـاذا دنـت من عرصه القيامه صارت ترمى بشرر كالقصر فـلا يبقى يومئذ من نبى و لا وصى نبى و لا شهيد الا وقع من قـيـامـه جـاثيا على ركبتيه و غيرهم من ساير الخلق يخر على وجهه و كل منهم ينادى يا رب نفسى نفسى الا انت يا نبى الله . فـانـك قـائم تـقـول يا رب نجنى و ذريتى و شيعتى و محب ذريـتـى . قـال فـيـطـلب النـبـى صـلى الله عـليـه و آله ان تتاءخر عنهم جهنم فيامر الله تعالى خزنه جهنم ان يرجعوها الى حـيث اتت منه و ذلك فى تفسير قوله تعالى فى سوره الفجر: و جى ء يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان و انى له الذكـرى .(195) و مـعـنى يتذكر يعنى ابن آدم يتذكر ذنـو بـه و مـعـاصيه و يندم كيف ما قدم ما له ليقدم عليه يوم القيمه . و قوله تعالى : و انى له الذكرى يوم القيمه حيث تـرك الذكرى فى دار الاعمال و ما تذكر الا فى دار الجزاء فـمـا تـنـفـعـه الذكـرى . و قـوله تـعـالى يـحكى عن ابن آدم يـقـول : يـا ليـتـنـى قـدمـت لحـيوتى (196) اى قدمت امامى قـتـصـدقـت بـه لوجـه ربـى و تـزيـدت مـن عـمل الخير و الصلوه و العبادات و التسبيح و ذكر الله حتى نـلت بـه فـى هذا اليوم درجات العلى و النعيم الدائم فى اعلى الجنان مع الشهداء و الصالحين .
پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: جـبـرئيـل بـه مـن خبر داد گفت در بين اينكه خلائق در عرصه قـيـامـت تـوقـف دارنـد نـاگـهـان امـر خـداى مـتـعـال صـادر مـى شـود كـه مـلائكـه مـوكـل به آتش جهنم را بكشند بياورند به محشر. پس ‍ هفتاد هزار ملك آن را با هفتاد هزار مهار مى كشند. پس خلائق گرما و حـرارت او را از مـسـافـت يـك مـاه كـه سـواره تـندرو طى كند احـسـاس ‍ مـى نـمـايـنـد. و شـعـله هـاى او در هوا پر مى زند و صـداى زفـيـر آن بـلنـد شـود پـس ‍ وقـتـى كـه نـزديك به عرصه قيامت شود جرقه اى مى زند مانند قصر و كوشك پس بـاقـى نـمـاند در اين روز پيغمبرى و نه وصى پيغمبرى و نـه شهيدى مگر اينكه به زانو مى آيند و ديگر مردم به رو مـى افـتـنـد و هـمـه فـريـاد مى كنند خدايا مرا نجات بده مرا نـجـات بـده و نـجـات خـود را از خـدا خـواهـانـنـد مـگر تو يا رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله كـه ايـسـتـاده اى و مـى گـويـى خـدايـا نـجـات بـده مـرا و ذريه مرا و شيعيان مرا و دوسـتـان ذريـه مـرا! فرمود: سپس پيغمبر مى خواهد كه آتش بـه عـقـب بـرگـردد و از مـردم دور شـود. پـس خـداى مـتـعـال امـر فـرمـايـد كـه خـزنـه جـهـنـم او را بـه جـاى خود برگردانند. اين معنى در تفسير آيه كريمه در سوره فجر است . كه مى گويد در اين روز جهنم آورده شود و در اين روز انـسـان بـه يـاد مـى آورد و چـگـونه براى او ياد آوردن نفع دارد، يـعنى روز قيامت اولاد آدم گناهانش را به ياد مى آورد و پشيمان مى شود و مى بيند چگونه آنچه پيش فرستاده بر آن وارد شـده و چـگـونـه در دنـيـا يـادآور نـشـد كـه خـانـه اعـمال بود و مى توانست خود را اصلاح كند و امروز كه روز جزاست به ياد آورده ؛ بنابراين ياد نمودن براى او فايده اى نـدارد. و فـرمـايـش حـق تـعـالى كـه از زبـان اولاد آدم نـقل مى فرمايد كه مى گويد: اى كاش پيش فرستاده بودم بـراى زندگانيم ، يعنى اى كاش براى رضاى خدا صدقه داده بودم ، و كارهاى خير، و عبادات ، نماز ذكر، دعا و تسبيح زياد انجام داده بودم تا اينكه امروز از آن فايده و بهره مى بـردم و درجـات عـالى و نـعمتهاى باقى در مجاورت انبياء و شهدا و صالحين نصيب من مى گرديد:
و انـما سمى الله تعالى حيوه الاخره آخره لان نعيم الجنه خالده دائمه لا نفاد له باق ببقاء الله تعالى بخلاف الدنيا فـان الحـيـوه فـيـهـا مـنـقـطـعه مع انه مشوب بالهم و الغم و المرض و الخوف و الضعف و الشيب و الدين و غير ذلك .
علت اينكه خداى متعال زندگانى آخرت را آخرت ناميد از اين جـهـت اسـت كـه نعمت هاى بهشت هميشه و دائم است و تمام نمى شـود تـا خدا باقى است بهشت و نعمتهاى آن هم باقى است . بـه خـلاف دنـيـا كه زندگى در آن موقت و منقطع است و همان زنـدگى كوتاه نيز آلوده به هم و غم ، مرض ، و ترس ، و ضعف و پيرى ، و مقروض شدن و غير اينها مى باشد.
فـاسـتـيقظ يا اخى من نومك و اخرج من غفلتك و حاسب نفسك قـبـل يـوم الحـسـاب و اخـرج مـن تبعات العباد و صالح الذين اخـذت مـنـهـم الربـا و اعـتـذر الى من قذفته بالزنا و اغتبته ونـلت مـن عـرضـه فـان العـبـد مـادام فـى الدنـيـا تقبل توبته اذا تاب من ذنوبه و اذا اعتذر من غرمائه رحموه و عـفـوا عـنه و اسقطوا عنه حقوقهم الذى عليه فاما فى الآخرة فـلا حـق يـوهب و لا معذرة تقبل و لاذنب يغفر و لابكاء ينفع . و قال عليه السلام : ما فزع امرء فزعة الا كانت فزعته عليه حـسـرة يـوم القـيـمـة فـمـا خلق امرء ليلهو. انظر الى قوله تـعـالى : ايـحـسـب الانـسـان ان يـتـرك سـدى .(197) و قال تعالى : افحسبتم انما خلقنا كم عبثا.(198)

پس اى برادر از خواب غفلت بيدار شو و حساب خود را پيش از روز حساب بكن . و خود را از حقوق بندگان خارج كن ! از كسانى كه ربا گرفته اى به آنها رد كن يا آنها را راضى كـن و مـصـالحـه كـنـيـد. و كـسـى را كه قذف كرده اى و نسبت عـمـل مـنافى عفت به او داده اى از او عذر بخواه و او را از خود راضـى كـن ! و هـر كـس را غيبت كرده اى يا متعرض آبروى او شده اى از او طلب عفو كن ! براى اينكه بنده تا در دنيا است اگـر از گـنـاهـانـش ‍ تـوبـه كـنـد تـوبـه او قـبـول مـى گـردد. و اگـر از طلبكارانش عذر بخواهد به او رحم مى كنند و عفوش مى نمايند و حقوقى كه بر او دارند از او سـاقـط مـى كـنند. اما در آخرت نه حقى بخشيده مى شود و نـه عذرى قبول مى شود و نه گناهى آمرزيده مى شود و نه گـريـه نـفـع مـى بـخشد. فرمود: هيچ لهوى را كسى مرتكب نـمـى شـود مگر اينكه در قيامت سبب حسرت او مى گردد چون كـه كـسى براى كار لهو خلق نشده است . به كلام خدا نظر كـنـيـد كـه مـى فـرمـايـد: آيـا انـسـان گـمـان مـى بـرد مـهـمـل واگـذاشـتـه مـى شـود. و نـيـز خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد: آيـا گـمـان كـرديـد كـه شـما را عبث و بازيچه خلق كرديم .
و اعـلمـوا ايـهـا الاخـوان ان العـمـر مـتـجـر عـظـيـم مـوبـح و كـل نـفـس مـنـه جـوهـره و كـيـف لا يـكـون كـذلك و قـد قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : مـن قـال اشـهـد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له الها واحدا احدا فردا صمدا لم يتخذ صاحبته و لا ولدا كتب الله له بكلماته خـمـسا و اربعين الف الف حسنه و محى عنه اربعين الف الف سـيـئه و رفـع له خـمسا و اربعين الف الف درجه فى عليين .
بدانيد اى برادران كه عمر تجارتى است كه ربح و نفع آن عـظـيـم اسـت و هـر نفسى از آن گوهر گران مايه اى است . و چـگـونـه چـنـيـن نـبـاشـد و حـال آن كـه رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـرموده است : كسى كه بگويد گواهى مى دهم اينكه : خدايى نيست مگر خداى يگانه ، شـريـكـى بـراى او نـيـسـت ، الهـى اسـت يـگـانـه و بـى مـثـل ، صـمـد اسـت جـوفـى نـدارد و همسر و اولادى براى خود نگرفته خدا براى او چهل و پنج هزار هزار حسنه مى نويسد و از نامه عمل او چهل هزار هزار گناه و سيئه محو مى نمايد و بـراى او چـهـل و پـنج هزار هزار درجه در اعلا عليين بالا مى برد.
فـقـال : له جـبـرائيـل يـا رسـول الله كـل شـى ء يـحـصـى حـسـابـه الا قـول الرجـل لا اله الا الله وحـده لا شـريـك له فـانـه لا يـحـصـى ثـوابـه الا الله فـان الله تـعـالى ادخـر لك و لا مـتـك فـاذكـرونـى اذكـر كـم و ان الله سـبـحـانـه يـقـول اهـل ذكـرى فـى ضـيـافـتـى و اهـل طـاعـتـى فـى نـعـمـتـى و اهـل شـكـرى فـى زيـادتـى و اهـل مـعصيتى لا يئاسهم من رحمتى ان تابوا فانا احبيبهم و ان مـرضـوا فـانا طبيبهم اداويهم بالمحن و المصائب لا طهرهم من الذنوب و المعيب .
پـس جـبرئيل خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: يـا رسول الله هر چيز حساب آن به شمار مى آيد مگر گفتن مـؤ مـن : خـدايى جز خداى يگانه نيست و شريكى از براى او نـمـى بـاشـد، پس به تحقيق كه اين ذكر ثوابش را نتواند شـمـاره كـنـد مـگـر خـداى مـتـعـال ، پـس به درستى كه خداى مـتـعـال بـراى تو و امت تو اين آيه كريمه را ذخيره فرموده است : پس ياد كنيد مرا ياد مى كنم شما را. و به درستى كه خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد: اهـل ذكر من در مهمانى من هستند. و اهـل طـاعـت و بـنـدگـى مـن در نـعـمـت مـن هـسـتـنـد. و اهـل شـكـر مـن در زيـادتـى و افـزايـش نـعـمـتـم هـسـتـنـد. و اهـل معصيتم را از رحمتم ماءيوس نمى كنم . اگر توبه كنند من دوست آنها هستم . اگر مريض شوند من طبيب آنها هستم ، آنها را بـه محنتها و مصيبت ها مداوا مى كنم تا آنها را از گناهان و عيب ها پاك كنم .
و قـال عـلى بـن الحـسـيـن عـليـهـمـا السـلام : العـقـل دليـل الخـيـر و الهـوى مـركـب لمعاصى و الفقه وعاء العـمـل و الدنـيـا سـوق الاخـره و النـفـس تـاجـره و الليل و النهار راءس المال و المكسب الجنه و الخسران النار هـذا و الله التـجـاره التـى لا تـبـود و البـضـاعه التى لا تخسر. و قال مثله صلى الله عليه و آله . و سوق الفائزين من شيعته و شيعه آبائه و ابنائه عليهم السلام و لقد جمع الله هـذا كـله بـقـوله تـعـالى : يـا ايـها الذين آمنوا لا تلهكم امـوالكـم و لا اولاد كـم عـن ذكـر الله و مـن يفعل ذلك فاءولئك هم الخاسرون .(199)
حـضـرت عـلى بـن الحـسـين زين العابدين عليهما السلام مى فـرمـايـد: عـقـل راهـنماى خيرات است و هوا و هوسهاى نفسانى مـركـب گـنـاهـان اسـت . فـهـم ظـرف عمل ، دنيا بازار آخرت است . و نفس تاجر اين بازار است . و شـب و روز سـرمـايه است . و سود اين تجارت بهشت است . و ضـرر آن آتـش اسـت . اين است به خدا تجارت آن چنانى كه فـانـى نـخـواهد شد و بضاعت و جنسى كه در معامله آن ضرر نيست . و مثل اين فرسايش از رسول خدا - صلى الله عليه و آله رسيده است . و در آن ذكر شده كه : دنيا بازار رستگاران از شيعيان است كه پيرو ائمه خود عليهم السلام مى باشند. و بـه تـحـقـيـق كه جامع همه اين فرمايشات اين آيه كريمه است : اى كسانى كه ايمان آورده ايد مالها و اولادتان شما را از ذكـر خـدا بـاز نـدارد و كـسانى كه چنين كنند پس اينان از زيان كارانند.
و قـال سـبـحانه : رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله .(200)
مردانى هستند كه تجارت و معامله آنها را از ياد خدا باز نمى دارد.
و قـال تعالى : فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم .(201)
رو برگردان از كسى كه از ياد ما روگردانده و اراده نكرده است مگر زندگانى دنيا اين است نهايت علم آنان .
و قال تعالى : و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هويه و كان امره فرطا.(202)
اطاعت نكن كسى كه غافل كرديم قلب او را از ذكر ما و پيرو هواى خود مى باشد و در كار او زياده روى است .
و قـال عـلى عـليـه السـلام : ان الله سـبـحـانـه و تعالى جـعـل الذكـر جـلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد اغشوه و تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله عزت آلائه فـى البـرهـه بعد البرهه بعد البرهه و فى ازمان الفـتـرات عباد ناجا هم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم فـاسـتصبحوا بنور يقظه فى الابصار و الاسماع و الافئده يـذكـرون بـايـام الله و يـخـوفون مقامه بمنزله الادله فى الفـلوات مـن اخـذ القـصـد حـمـدوا اليـه طـريـقـه و بـشـروه بالنجاه و من اخذ يمينا و شمالا ذموا اليه الطريق و حذروه من الهـلكـه و كـانـوا كذلك مصابيح تلك الضلمات و ادله تلك الشبهات و ان للذكر لا هلا اخذوه من الدنيا بدلا فلم تشغلهم تـجـاره و لا بـيـع عـنـه يـقـطـعـون بـه ايام الحياه و يهتفون بـالزواجـر عـن مـحـارم الله فى اسماع الغافلين و ياءمرون بالقسط و ياءتمرون به و ينهون عن المنكر و يتناهون عنه فـكـانـمـا قـطعوا الدنياالى الاخره و هم فيها فشاهدوا ماوراء ذلك فـكـانـمـا اطـلعـوا غـيـوب اهـل ابـرزخ فـى طول الا قامه فيه و حققت القيامه عليهم عداتها فكشفوا غطاء ذلك لا هـل الدنـيـا حـتـى كـانـهـم يـرون مـا لا يـرى النـاس و يـسـمـعـون مـا لا يـسـمـعـون فـلو مـثـلتـهم لعقلك فى مقاومهم المـحـموده و مجالسهم المشهوده و قد نشروا دواوين اعمالهم و فـرغـوا لمـحـاسـبه انفسهم على كل صغيره و كبيره امروا بها فـقـصـروا عـنـهـا او نـهـوا عـنـهـا فـفـر طـوافـيـهـا و حـمـلوا ثـقـل اوزارهـم ظـهـورهـم فـضـعـفـوا عـن الا سـتـقـلال بـهـا فنشجوا نشيجا و تجاوبوا نحيبا يعجون الى ربـهـم مـن مـقـام ندم و اعتراف ذنب لرايت اعلام هدى و مصابيح دجى قد حفت بهم الملائكه و تنزلت عليهم السكينه و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الكرامات فى مقام اطلع الله عـليـهـم فـيـه فـرضـى سـعـيـهم و حمد مقامهم يتنسمون بدعائه روح التجاوز رهائن فاقه الى فضله و اسارى ذله لعـظـمـتـه جـرح طـول الاسـى قـلوبـهـم و طـول البكاء عيونهم لكل باب رغبه الى الله منهم يدقارعه يـسـئلون مـن لا تـضيق لديه المنادح و لا يخيب عليه الراغبون فـحـاسـب نـفسك لنفسك فان غيرها من الا نفس لها حسيبه غيرك .(203)
على عليه السلام مى فرمايد: خداوند سبحان ذكر و ياد خود را صـيـقـل و روشنايى دلها قرار داد، كه به سبب آن بعد از كـرى مـى شـنـونـد و بـعـد از تـاريـكـى مـى بينند و بعد از دشـمـنـى و سـتـيـز فـرمان مى برند. و هميشه براى خدا كه نـعـمـتـهـا و بـخـششهايش ارجمند است در باره از زمان بعد از پاره ديگر و در روزگارهايى كه آثار شرايع در آنها گم گشته بندگانى است كه در انديشه هايشان با آنها راز مى گويد و در حقيقت عقلهايشان با آنها سخن مى فرمايد. پس با نـور بـيـدارى چـشـمـها و گوشها و دلها استصباح مى كنند و زنـدگـى خـود را روشن مى نمايند. و روزهاى خدا را به ياد مردم مى آورند و آنها را از عظمت حق تعالى مى ترساند. آنها بـه مـنـزله راهـنـمـايـان در بـيابانها هستند كه هر كس راه را درسـت و صحيح مى پيمايد راه را مى ستايند و او را بشارت بـه نـجـات مـى دهند؛ چون پايان راه راست نجات است . و هر كس ‍ طريق اعوجاج پيش گيرد و به چپ يا راست برود راه او را مـذمـت مى كنند و او را از هلاكت بر حذر مى دارند. و آنها با ايـن اوصـاف چـراغـهـاى اين تاريكيها هستند و راهنماى در اين شـبـهه ها. و به تحقيق براى ذكر خدا اهلى هست كه آن را به عـوض دنـيا اختيار كرده اند و تجارت و معاملات آنها را از آن باز نمى دارد و ايام زندگانى خود را با آن به پايان مى رسانند. و براى بازداشتن ديگران از كارهايى كه خدا حرام فـرمـوده و فـرياد مى زنند و گفتارى كه سبب جلوگيرى از آن كارهاست در گوشهاى بى خبران وارد مى كنند. و به امور عـادلانـه امـر مـى كـنـنـد و خـود نـيـز بـه آن عـمل مى كنند. و از منكرات و زشتيها ديگران را باز مى دارند و خـود نـيـز بـاز مـى ايـسـتند. و به واسطه يقين خود گويا دوران دنـيـا را طى كرده و به آخر رسيده اند و آنچه در پى دنـيـا اسـت بـا نـور ايـمـان ديـده اند. و گويا عالم برزخ و طـول مـدت آن را مـطـلع شـده انـد و آشـكـارا زنـدگـى پنهان اهـل بـرزخ را مـشاهده مى كنند كه قيامت وعده هاى خود را عليه ايشان ثابت نموده . پس با بيانات و مواعظ خود پرده را از اهل دنيا برداشته به طورى كه گويا آنها مى بينند آنچه را كه مردم نمى بينند و مى شنوند آنچه را آنها نمى شنوند. و اگـر آنـهـا را بـا عـقـل خـود در مـقـامهاى پسنديده و مجلسهاى شـايـسـتـه آنـهـا تصور كنى در حالى كه دفترهاى محاسبه اعـمـالشـان را بـاز كرده و خود را براى حساب خود فارغ و آمـاده كرده اند بر هر امر كوچك و بزرگ كه ماءمور انجام آن بـوده انـد و در آن تقصير نموده اند يا آنچه نهى از آن شده انـد و آن را مرتكب شده و افراط نموده اند؛ و گناهان سنگين خـود را بـر پـشـتـشـان بـار كـرده و از برداشتن آن ضعيف و نـاتـوان گـرديـده انـد، و گـريه را در گلوى خود نگاه مى دارند و ناله و فرياد آنها به درگاه خدا بلند است و اظهار نـدامت و اقرار به تقصير و گناهان خود مى نمايند. هر آينه نشانه هاى هدايت را در آنها مى بينى و آنها به منزله چراغها در تـاريـكـى هـسـتـنـد. مـلائكـه اطراف آنها را گرفته اند و مـوجبات اطمينان بر آنها نازل گشته و دردهاى آسمان براى آنـهـا بـاز شـده و جـاهـاى ارجـمـنـد برايشان مهيا گرديده در جايى كه خدا بر آنها مطلع است و از كوشش آنها راضى است و روش آنـهـا را مـى سـتـايـد در حالى كه به مناجات با خدا نسيم عفو و بخشش را استشمام مى كنند. ايشان گروگان به فـضـل و كـرم خـدا و اسـيـران تـواضـع و فـروتـنـى در مـقـابـل عـظـمـت و بزرگوارى او هستند. بسيارى اندوه دلها و بسيارى گريه چشمهايشان را مجروح ساخته است . و براى هـر درى كـه راه رغـبـت و تـوجـه بـه خـداسـت ايـشـان را دست كوبنده اى است . از كسى سؤ ال مى كنند كه در دادن نعمتهاى بـسـيـار به بندگان در مضيقه و تنگى قرار نمى گيرد و تقاضا كنندگان از درگاهش محروم برنمى گردند. پس تو بـه حـسـاب خويش برس ! زيرا به حساب ديگران محاسبى غير از تو مى رسد.
و روى عـن النـبـى صـلى الله عـليـه و آله قـال : ارتـعـوا فـى رياض الجنه فقالوا و ما رياض الجنه فـقـال الذكر غدوا و رواحا و من كان يحب ان يعلم منزلته عند الله فـليـنـظـر كـيـف مـنـزله الله عـنـده فـان الله تـعـالى ينزل العبد حيث انزل الله العبد من نفسه الا ان خير اعمالكم و اذكـاهـا اطـيبها عند مليككم و ارفعها عند ربكم فى درجاتكم و خير ما طلعت عليه الشمس ذكر الله و ان الله تعالى اخبر عن نـفـسـه فـقـال انا جليس من ذكرنى و اى منزله ارفع منزله من جليس الله تعالى .
روايـت شـده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: بهره مـنـد شـويـد در بـاغـهـاى بـهـشـت . عـرض كـردنـد يـا رسول الله باغهاى بهشت چيست ؟ فرمود: ذكر گفتن در صبح و شـام ! پـس ذكر بگوييد و به ياد خدا باشيد. و كسى كه مـى خـواهـد مـنـزلت و مـقـام خـود را در نـزد خـداى مـتـعال بداند پس ‍ ببيند منزلت حق تعالى در نزد او چگونه اسـت ؛ چون كه خداى متعال به بنده نظر مى فرمايد به هر نـظـر كـه بـنـده بـه او نـظر كند. آگاه باشيد كه بهترين اعمال شما و نيكوترين آنها مقبول ترين آنها در نزد مولايتان و رفـيـع تـريـن آنـها در نزد پروردگارتان در درجاتند و بهترين چيزى كه خورشيد بر آن طلوع كند ذكر و ياد خداست كـه مـنـزه از هـر عيب است . و خداوند تعالى از ذات مقدس خود خبر داده و فرموده : من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند و چه مقامى بالاتر است از مقام همنشينى با خدا.
و روى انـه مـا اجـتـمـع قـوم يـذكـرون الله تـعـالى الا اعـتـزل الشـيـطـان عـنـهـم و الدنـيـا فـيقول الشيطان للدنيا الاترين ما يصنعون فتقول الدنيا دعهم فلو قد تفرقوا اخذت باعناقهم .
روايت شده كه : مردمى در جائى جمع نمى شوند كه به ذكر خـدا مـشـغـول گـردنـد مـگـر ايـنـكه شيطان و دنيا از آنها جدا شوند. شيطان به دنيا گويد كه : آيا نمى بينى اينها چه مـى كنند. دنيا مى گويد: واگذار آنها را هرگاه متفرق شدند گريبان آنها را خواهم گرفت .
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : يـقـول الله تـعـالى مـن احـدث و لم يـتوضا فقد جفانى و من احدث و توضا و لم يصل ركعتين و لم يدعنى فقد جفانى و من احـدث و تـوضـا و صـلى ركـعـتـيـن و دعـانـى فلم اجبه فيما يسئل من امر دينه و دنياه فقد جفوته و لست برب جاف .
پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله سـلم فـرمـود: خـداى متعال جلت عظمته مى فرمايد: كسى كه حدثى از او سر زند و وضو نسازد به من جفا كرده . و كسى كه حدثى از او سر زنـد و وضـو بـسـازد و دو ركـعـت نـمـاز بـه جا نياورد و مرا نـخـوانـد و دعـا نكند پس به تحقيق به من جفا كرده . و كسى كه حدثى از او سر زند و وضو تجديد كند و دو ركعت نماز بـه جا آورده و دعا كند و مرا بخواند پس من او را در آنچه از امر دين و دنيا سؤ ال مى كند اجابت نكنم به تحقيق من به او جـفـا كـرده ام و مـن خداى جفا كار و ظالم نيستم . نتيجه اين كه دعاى او را اجابت خواهم كرد.
و روى انه اذا كان آخر الليل يـقـول الله هـل مـن داع فـاجـيـبـه هـل مـن سـائل فـاعـطـيـه سـواله هـل مـن مـسـتـغـفـر فـاغـفـر له هل من تائب فاتوب اليه .
روايـت شـد: چـون آخـر شـب مـى شـود خـداى مـتـعال مى فرمايد آيا كسى هست دعا كند تا او را اجابت كنم ؟ آيا كسى هست سؤ ال كند تا به او عطا كنم ؟ آيا كسى هست از مـن طـلب آمـرزش كـند تا او را بيامرزم ؟ آيا توبه كننده اى هست تا توبه او را قبول نمايم .
و روى ان الله تعالى اوحى الى داود عليه السلام يا داود مـن احـب حـبـيـبـا صـدق قـوله و مـن آنـس بـحـبـيـب قـبـل قـوله و رضـى فـعـله و مـن وثـق بـحبيب اعتمد عليه و من اشتاق الى حبيب جد فى المسير اليه .
يـا داود ذكـرى للذاكـريـن و جـنـتـى للمـطـيـعـيـن و زيارتى للمشتاقين و انا خاصه للمحبين .

روايت شد كه حق تعالى به داوود عليه السلام وحى فرمود كـه : اى داوود كـسـى كـه دوسـتـى را دوسـت داشـتـه بـاشـد گـفـتـارش را قبول خواهد كرد. و كسى كه به دوستى انس و عـلاقه داشته باشد از كار و گفتارش راضى است . و كسى كـه اطـمـيـنان به دوستى را دارد در رفتن به سوى او كاملا جذبيت مى كند.اى داوود ياد من براى يادكنندگان است و بهشت من براى فرمان برداران است و زيارت من براى مشتاقين به من است و من مخصوص ‍ دوستانم هستم .
و قـال عـلى عـليـه السـلام : عـلى كـل قـلب خـادم مـن الشـيـطان فاذا ذكر الله تعالى خنس و اذا ترك الذكر التقمه فجذبه و اغواه و استزله و اطغاه .
عـلى عليه السلام فرمود: بر هر قلبى از قلبهاى اولاد آدم شـيـطـانى موكل است و هميشه با اوست پس وقتى كه به ياد خـدا بـاشـد و خـدا را يـاد كند از او دور و پنهان مى گردد. و چون ذكر حق تعالى را ترك كند بر او مسلط مى شود و او را بـه خـود جـذب مـى كند و گمراه مى نمايد و به لغزش ‍ مى اندازد و به سركشى وا مى دارد.
و روى كعب الاحبار قال : اوحى الله الى نبى من انبيائه ان اردت ان تلقانى غدا حظيره القدس فكن ذاكرا غريبا محزونا مـسـتـوحشا كالطير الوحدانى الذى يطير فى الارض المقفره يـاءكـل مـن رووس الاشـجـار المـثـمـره فـاذا جـائه الليـل آوى الى و كـره و لم يـكـن مـع الطـير استيحاشا منه و استيناسا بربه .
كـعـب الاحـبـار گـفته : خدا به سوى نبيى از انبياى خود وحى فـرمـود كه : اگر مى خواهى رحمت مرا فرداى قيامت در بهشت ديدار كنى ذاكر من و غريب و داراى حزن و اندوه بوده باش . و از مـردم وحشت داشته باش ‍ مانند مرغى كه به تنهايى در بيابانهاى خشك و بى آب و گياه پرواز مى كند و خوراك او از بـالاى درخـتـهـاى مـيـوه دار است . پس هرگاه شب شود به لانـه خـود پـناه مى برد و با ساير مرغها نيست چون از آنها وحشت دارد و انس ‍ او با خدا است .
و قـال رسـول الله صـلى الله عليه و آله ان الملائكه يمرون على مـجـالس ‍ الذكـر فـيـقفون على رووسهم و يبكون لبكائهم و يـومـنـون عـلى دعـائهـم . و اذا صـعـدوا الى السـمـاء يقول الله تعالى ملائكتى اين كنتم و هو اعلم بهم فيقولون ربـنا انت اعلم كنا حضرنا مجلسا الذكر فراءيناهم يسبحونك و يقدسونك و يستغفرونك و يخافون نارك و يرجون ثوابك فـيقول سبحانه اشهد كم انى قد غفرت لهم و آمنتهم من نارى و اوجـبـت لهـم جـنـتـى . فـيـقـولون ربـنا تعلم ان فيهم من لم يـذكـرك . فـيـقـول سـبـحـانـه قـد غـفـرت له بـمـجـالسـه اهل ذكرى فان الذاكرين لا يشقى بهم جليسهم .
رسـول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به تحقيق ملائكه عـبـور مـى كـنـنـد بـر مـجلسهاى ذكر پس بالاى سر آنها مى ايستند. و چون آنها گريه مى كنند ملائكه مى گريند و چون دعـا مى كنند آمين مى گويند. و چون به آسمان بالا مى روند خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد:اى مـلائكـه كـجـا بـوديـد و حال آنكه از آنها آگاه است پس مى گويند: اى پروردگار ما تـو عـالم تـرى مـا در مـجلسى از مجالس ذكر حاضر شديم پس آنها را ديديم كه تسبيح تو مى گويند و تو را تقديس مـى كـنند و از تو طلب آمرزش مى كنند، از عذاب آتش تو مى ترسند و به ثواب تو اميدوار هستند. پس خداوند سبحان مى فـرمـايـد: گواه مى گيرم شما را كه من آنها را آمرزيدم و از آتش خود ايمن داشتم و واجب كردم براى آنها بهشت خود را پس مـلائكـه عـرض مـى كـنند. خدايا تو مى دانى كه در بين آنها كـسـى بـود كـه ذكـر تـو را نـگـفـت : پـس خـداى سـبحان مى فـرمـايـد: او را بـراى هـمـنـشـيـنـى بـا اهـل ذكـر آمـرزيـدم ؛ چـون كـه هـمـنـشـيـن اهل ذكر به سبب مجالست با آنها شقى نمى گردد.
و روى عـن بـعـض الصـالحـيـن انـه قـال : نـمـت ذات ليـله فـسـمـعـت هـاتـفـا يقول اتنام عن حضره الرحمن و هو يقسم الجوائز بالرضوان بـيـن الاحـبـه و الخـلان فـمـن اراد مـنـه المزيد فلا ينام ليله الطويل و لا يقنع من نفسه بالقليل .
از بـعـضـى اهل صلاح و نيكان روايت شده كه گفت : در شبى به خواب رفتم شنيدم كسى فرياد زد كه آيا به خواب مى روى و از حـضـور حـضـرت حـق غـافـل مـى شـوى و حـال آن كـه حـق تـعـالى بين دوستان و محبين جايزه قسمت مى فرمايد پس كسى كه زيادى نعمت خدا را مى خواهد نبايد شب دراز را به خواب رود به عبادت كمى قناعت كند.
و قـال كـعـب الحـبـار: مـكـتـوب فى التوريه يا موسى من احـبـنـى لم يـنـسـانـى و من رجا معروفى الح فى مسئلتى يا مـوسـى لسـت بـغـافـل عن خلقى ولكن احب ان تسمع ملائكتى ضـجـيـج الدعـا و تـرى حـفـظـتى تقرب بنى آدم الى مما انا مـقـويـهـم عـليـه و مـسـبـبـه لهـم يـا مـوسـى قـل لبنى اسرائيل لا تبطرنكم النعمه فيعا جلكم السلب و لا تـغـفـلوا عـن الذكـر و الشـكـر فـتـسـلبـوا النـعـم و يـحـل بكم الذل و الحوا بالدعاء تشملكم الا جابه و تهيئكم النعمه بالعافيه .
كعب الاحبار گفت : در تورات نوشته شده اى موسى كسى كه مـرا دوسـت دارد فـرامـوش نـمـى كـند مرا. و كسى كه اميد به خـوبـيـهـا و نـعـمـتـهـاى مـن از حـال اصـرار در سـؤ ال از مـن و التـمـاس مـى كـنـد.اى مـوسـى مـن از حـال بـنـدگـانـم غافل نيستم و حاجات آنها را بشنوند. و مى خـواهـم مـلائكـه اى كـه حـافـظ بر آنها هستند ببينند چگونه بندگان من از من چيز مى خواهند و به من تقرب مى جويند به سـبـب فوتى كه من به آنها داده ام و اسبابى كه براى آنها تـرتـيـب داده ام .اى مـوسـى بـه بـنـى اسـرائيل بگو: نعمت هاى من شما را مغرور نكند كه به زودى از شـمـا گـرفـتـه شود. و غافل از ذكر و شكر نگرديد كه سـبـب زوال نـعـمت از شما گردد، و گرفتار ذلت گرديد. و اصـرار بـه دعـا داشته باشيد تا اجابت به شما برسد. و به سبب عافيت و صحت بدن نعمت بر شما گوارا گردد.
و جاء فى قوله تعالى : اتقوا الله حق تقاته ،(204) قـال يـطـاع فـلا يـعـصـى و يـذكـر فلا ينسى و يشكر فلا يكفر.
در تـفـسـيـر اين آيه كريمه كه مى فرمايد: از خدا بترسيد چـنـانچه حق آن است ، فرموده اند مراد اين است كه : خدا اطاعت شـود و مـعـصـيـت او را نكنند. و ذكر او گفته شود و فراموش نگردد. و شكر او كنند و كفران نكنند.
و قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله لابـى ذر: اقـلل مـن الشـهـوات يـقـلل عـليـك الفـقـر و اقـلل مـن الذنـوب يـخـفـف عـليـك الحـساب و اقنع بما او تيته يـسـهـل عـليـك المـوت و قـدم مـالك امامك يسرك اللحاق به و انـظـر العـمـل الذى تـحـب ان يـاءتيك بعد الموت و انت عليه فـاعـمـله و لا تـتـشـاغل عما فرض عليك بما ضمن لك واسع مسكنك الذى لا زوال له فى منزل الانتقال عنه .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به جناب ابوذر فرمود: اى اباذر شهوات نفسانى خود را كم كن تا فقر و احتياج تو كم شود. و گناه مكن يا اينكه اقلا كم گناه كن تا حساب تو در قيامت كم و سبك باشد. و قناعت كن به همانى كه از طرف خـدا بـه تـو رسـيـده اسـت تـا مـردن بـراى تـو سـهـل و آسان گردد و مال خود را جلوتر از خودت به آخرت بـفـرسـت تـا چـون آنـجـا رفـتـى و رود و پـيـوسـتـت بـه آن مـال خـوشـحالت كند و نظر كن آن عملى كه آن را دوست دارى كـه بـعد از مردن با تو باشد و تو بر آن وارد شوى پس آن را عمل كن . و طلب رزقى كه خدا براى تو ضامن شده تو را باز ندارد از عمل و عبادتى كه خدا بر تو واجب فرموده . و آن مـسـكـن و مـنـزلى كـه دائمـى مـى خـواهـى در آن بـاشـى تـوسـعـه بـده در هـمـيـن مـنزلى كه از او كوچ خواهى كرد و انتقال پيدا مى كنى .

 

__________________________________

پی نوشت:

180- سوره انعام ، آيه 49.
181- سوره آل عمران آيه 180.
182- سوره هود، آيه 16.
183- سوره اسراء، آيه 18.
184- سوره شورى ، آيه 20.
185- سوره زمر، آيه 68.
186- سوره نمل ، آيه 87، 89.
187- سوره ابراهيم ، آيه 48.
188- سوره معارج ، آيه 43 و 44.
189- سوره زمر، آيه 68.
190- سوره انعام ، آيه 28.
191- سوره انعام ، آيه 28.
192- سوره مؤ منون ، آيه 101، 104.
193- سوره فاطر، آيه 18.
194- سوره عبس ، آيه 35، 37.
195- سوره الفجر، آيه 23.
196- سوره الفجر، آيه 24.
197- سوره قيامت . آيه 36.
198- سوره مومنون ، آيه 115.
199- سوره منافقون ، آيه 9.
200- سوره نور، آيه 37.
201- سوره نجم ، آيه 29.
202- سوره كهف ، آيه 28.
203- نهج البلاغه ، خطبه 213.
204- سوره آل عمران ، آيه 102.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: