باب يازدهم: در توبه و شرايط آن

قـال الله تـعـالى : يـا ايها الذين امنوا توبوا الى الله توبة نصوحا(165) يعنى بالنصوح لا رجوع فيها الى الذنب .
خداوند مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد به سوى خدا برگرديد برگشتنى كه نصوح باشد.
مراد از نصوح اين است كه بعد از توبه در آن بازگشت به گناه نباشد.
قـال الله تعالى : انما التوبة على الله للذين يعملون السـوء بـجـهـالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم .(166)
خـداى مـتـعـال فـرمـوده اسـت : ايـن اسـت و جـز ايـن نـيـسـت قـبـول بـازگـشـت بـر خدا از براى كسانى است كه از روى جـهـالت و نـادانـى كـار بـد و گـنـاه مى كنند پس به زودى بـازگـشت به سوى خدا مى كنند پس اينها را خدا توبه مى دهد يعنى بازگشت آنها مورد قبول خداست .
مراد از جهالت كه در آيه كريمه است جهالت به عذاب الهى اسـت ، و گـفـتـه شـده كـه : مـراد جـهـالت بـه عـظـمـت خـداى متعال و مؤ اخذه او بندگان را به گناهانشان در حالى كه در گناه واقع مى شوند مى باشد.

ثـم قـال تـعـالى : و ليـسـت التـوبـة للذيـن يـعـمـلون السـيـئات حـتـى اذا حـضـر احـدهـم المـوت قال انى تبت الان و لا الذين يموتون و هم كفار(167) نفى سـبـحـانـه قبول التوبة عند مشاهدة اشراط الموت و انما هى مقبولة ما لم يتيقن الموت .
پس خداى سبحان فرمود: و نيست بازگشت براى كسانى كه اعـمال و كارهاى بد به جا مى آورند تا وقتى كه مرگ يكى از آنها حاضر مى شود و مى گويد. من الآن بازگشت مى كنم . و نـيـز بازگشت نيست براى آنان كه بميرند و آنها كافر باشند.
خداوند نفى فرموده قبول توبه گناهكار را در هنگام مشاهده آثـار مـرگ و آن كـس كـه با كفر بميرد. و اين است و جز اين نـيـسـت كـه تـوبـه قـبـول اسـت تـا وقتى كه يقين به مرگ نداشته باشد.
فـان الله تـعـالى وعـد قـبـوله بـقـوله : و هـوالذى يقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات (168)، و بقوله عـن نـفـسـه . عـافـر الذنـب و قـابـل التـوب شـديـد العـقاب (169) فـالتـوبـة واجـبـة فـى نـفـسـهـا عـن القـبـيـح و عن الاخلال بالواجب .
پـس بـه درسـتـى كـه خـداى مـتـعـال وعـده فـرمـوده قـبـول تـوبـه را بـه قـول خـود كه در آيه مباركه چنين مى فـرمـايـد: اوسـت خـدايـى كـه قـبـول فـرمـايـد تـوبه را از بـنـدگـانـش و از گـنـاهـان او عـفو فرمود: و باز مطابق آيه ديگر از طرف خود مى فرمايد كه : او آمرزنده گناهان است و قبول كننده توبه است و داراى عذاب سخت است . پس خلاصه اين كه توبه ذاتا از دو چيز واجب است ، يكى گناه و ديگرى ترك واجب .
صم ان كانت التوبه عن حق الله تعالى من ترك الصلوه و الصـيام و الحج و الزكوه و سائر الحقوق اللازمه للنفس و البـدن اولاحـد هـمـا فـيـجـب عـلى التائب الشروع فيها مع القـدره او العزم عليها مع عدم القدره عليها فى وقت القدره و النـدم عـلى الاخـلال بـهـا فى الماضى و العزم على ترك العود.
پـس اگـر تـوبـه از حق خدا، بوده باشد مانند: ترك نماز، روزه ، حـج ، زكات و ديگر حقوق كه بر نفس و بدن يا بر يكى از آنها لازم است ، پس بر كسى كه مى خواهد بازگشت كـنـد واجـب است كه شروع كند در انجام آنچه ترك كرده است در صـورت قـدرت . و اگـر در حـال حـاضـر قـدرت نـدارد تـصـمـيـم بـگـيـرد كـه در حـال قـدرت آنـهـا را انـجـام دهـد. و نـيـز بـايـد از اخـلال بـه واجـبـات كـه در گذشته ترك كرده است پيشمان بـاشـد و تـصـميم بگيرد كه در آينده ديگر عود و بازگشت به گناه نكند.
و ان كـانت التوبه عن حق الناس يجب رده عليهم ان كانوا احـيـاء و الى ورئتـهـم بـعـد مـوتـهـم ان كـانـت ذلك المـال بـعـينه و الا فمثله و ان لم يكن لهم وارث تصدق بهم عنهم ان علم مقداره و الا فيما يغلب على ظنه مساواته و الندم عـلى عـصبه و العزم على ترك العود الى مثله و يستغفر الله تـعـالى على تعدى امره و امر رسوله و تعدى امر امام زمانه فلكل منهم حق فى ذلك يسقط بالاستغفار.
و اگـر تـوبـه از حـق مـردم بـاشـد آن حق را به آنها رد كند اگر زنده باشند. و به ورثه آنها رد كند بعد از مردن آنها اگـر عـيـن آن مـال موجود باشد. و اگر عين آن تلف شده است مـثـلش را بـدهـد. و اگر براى آنها وارثى نباشد به نيابت آنـهـا صـدقـه بـدهـد در صورتى كه مقدار آنها را بداند. و اگر مقدار آن را فراموش كرده به قدرى بدهد كه ظن غالب پيدا كند كه مساوى با آن است ، يعنى اين قدر بدهد كه يقين كـنـد بـيـش از آن نيست . و در هر صورت ندامت و پشيمانى از غـصـب مـال مـسـلمان داشته باشد و تصميم بگيرد كه هرگز بـه آن عـود نـنـمـايـد و مـثـل آن را انـجـام نـدهـد. و از خـداى مـتـعـال طـلب مغفرت و آمرزش كند از اين كه از امر او و از امر پـيـغـمـبـر و امـام تـعـدى نموده چون هر كدام در اين مورد حقى دارند كه با استغفار ساقط مى شود.
و ان كـان تـوبـته عن اخذ عرض او نميمه او بهتان عليهم بـكـذب فـيـجـب انـقـيـاده اليـهم و اقراره على نفسه بالكذب عـليـهـم و البـهـتـان و ليـسـتـبـرء لهـم عـن حقهم ان نزلوا او يراضيهم بما يرضون به عنه .
و اگـر توبه او از متعرض شدن به آبروى كسى يا سخن چـيـنـى بـيـن آنها و بهتان به دروغ بوده باشد، پس در اين صورت واجب است خود را در اختيار آنها قرار دهد و اقرار به خـطـاى خـود بـنـمايد و دروغ خود را اظهار كند و از آنها طلب رضـايـت كـنـد كـه ذمـه او را بـرى كـنـنـد و حق خود را به او بـبـخـشند. اگر از ناراحتى خود پايين آمدند. والا آنها را به هر نوعى كه راضى مى شوند از خود راضى كند.
و ان كـان عـن قـتـل نـفـس عمدا او جراح او شى فى ابدانهم فينقاد اليهم بالخروج من حقوقهم على الوجه الماءمور به من قـصـاص او جـراح اوديـه عـن قـتـل نفس عمدا ان شاؤ او رضوا بالديه و الا فالقتل بالقتل .
و اگـر تـوبـه او از قـتل نفس عمدى است يا جراحتى كه بر بـدن كـسـى وارد آورده پـس بايد خود را در اختيار آنها قرار دهد تا از حقوق آنها بيرون آيد، به آن قسمى كه در دين به آن امـر شـده از قـصـاص يـا پـرداخـت ديـه از قـتـل نـفـس عـمدى اگر خواستند و راضى به ديه شدند والا كشتن در مقابل كشتن .
و ان كانت التوبه عن معصيته من زنا او شرب خمر و امثاله فـالتـوبـه عـنـه النـدم عـلى ذلك الفـعـل و العـزم عـلى تـرك العـود اليه . و ليست التوبه قـول الرجـل اسـتـغفر الله ربى و اتوب اليه و هو لا يودى حـقـه و لا حـق رسـوله و لا حـق امـامـه و لا حـق النـاس فـيـقـول الرجـل هـذا من دون ذلك استهزاء بنفسه و يجر عليها ذنـبـا بـكـذبـه كـمـا روى ان بـعـض النـاس اجـتـاز عـلى رجـل و هـو يـقـول اسـتـغـفـر الله و هـو يـشـتم الناس و يكرر الاسـتغفار و يشتم فقال السامع استغفر الله من هذا الاستغفار و ترجع بل انت تهزء بنفسك .
و اگر گناهى كه از آن توبه مى كند زنا يا شراب خوردن و مـانند آن باشد پس ‍ توبه از آن پشيمانى از آن كار است و تـصـمـيـم گـرفتن بر ترك عود به آن . و نيست توبه ، گـفـتـن شـخـص اسـتـغـفـرالله ربـى و اتـوب اليـه و حـال آنـكه حق خدا و رسول و امام و همچنين حق مردم را رد نكرده بـاشـد. و در حـقـيـقت اين استغفار استعزاء به نفس خودش مى بـاشـد و بـه وسـيـله ايـن دروغ گـنـاه ديگرى انجام مى دهد. چـنـانـچـه نقل شده . شخصى عبورش به مردى افتاد كه به مـردم دشـنـام مـى داد و مـكـرر اسـتغفار مى كرد. پس آن شخص شـنـونـده گـفـت : اى مـرد از ايـن استغفار استغفار كن و از اين عـمـل برگرد، كه تو با اين نوع استغفار استهزاء به خود مى كنى .
و قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : ايها الناس تـوبـوا الى الله تـوبـة نـصـوحـا قـبـل ان تـمـوتـوا و بـادروا بـالاعـمـال الصـالحـة قبل ان تشغلوا واصلحوا بينكم و بين ربكم تسعدوا و اكثروا مـن الصدقه ترزقوا و اءمروا با المعروف تحصنوا و انهوا عـن المنكر تنصروا يا ايها الناس ان اكيسكم اكثركم للموت ذكـرا و ان اخـوفـكـم احـسـنـكـم اسـتـعـدادا له و ان مـن عـلامـات العـقـل التـجـا فـى عن دارالغرور و الانابة الى دارالخلود و التزود لسكنى القبور و التاهب ليوم النشور.

پـيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم پيش از مردن تـوبـه كـنـيـد و بـه سـوى خـدا بـازگـشـت نـمـايـيـد، چنان بـازگشتى كه ديگر عود به گناه نكنيد. و پيشى بگيريد بـه اعـمـال صـالحـه پـيـش از آنـكـه مشغول شويد. و اصلاح كنيد بين خود و خدا را تا سعادتمند شويد. و در راه خدا صدقه بسيار دهيد تا روزى داده شويد. امـر بـه معروف كنيد تا محفوظ بمانيد. نهى از منكر كنيد تا يارى شويد. اى مردم به درستى كه زيرك ترين شما كسى اسـت كـه مـهـيـا بـودنـش بـراى مـرگ نـيكوتر باشد، و به درسـتـى كه از علامات عقل چند چيز است : يكى اينكه : خود را از خـانـه دروغـيـن دنـيـا دور نـگـهداشته و توجهش ‍ به خانه آخـرت باشد. ديگر اينكه : مشغول تهيه و برداشتن توشه بـاشـد بـراى وقـتـى كه در قبر ساكن مى شود. يكى ديگر آنكه : خود را آماده و مهيا كرده باشد براى روز نشور و قيامت .
و كـانـت رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله يـقـول : فـى دعـائه اللهـم اغـفـر لى كل ذنب على انك انت التواب الرحيم .
و قـيـل ان ابـليـس قـال و عـزتـك لا ازال و ادعـوا ابـن آدم عـلى المـعصية مادامت الروح فى بدنه . فـقـال الله تعالى : بعزتى و جلالى لاامنعه التوبة حتى يـعـزب بـروحه . و ما يقبض الله عبدا الا بعد ان يعلم انه لا يـتـوب لو ابـقـاه كـمـا اخـبـر سـبـحـانـه عـن جـواب اهـل النـار مـن قـولهـم : ربـنـا اخـرجـنـا نـعـمل صالحا غير الذى كنا نعمل اولم نعمركم ما يتذكر فيه مـن تذكر و جاء كم النذير(170) و لو ترى اذ وقفوا على النـار فـقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بايات ربنا و نكون مـن المـؤ مـنـيـن بـل بـد الهـم مـا كـانـوا يـخـفـون مـن قـبـل و لو ردوا لعـادوا لمـا نـهـوا عـنـه و انـهـم لكـاذبـون .(171)

حـضـرت رسول الله صلى الله عليه و آله در دعاى خود مى فـرمـود و بـه درگـاه خـداى مـتـعـال عرضه مى داشت : خدايا بـيـامـرز بـراى من هر گناهى كه بر من هست به درستى كه تـو بـسـيـار قـبـول كـنـنده توبه هستى و به بندگان خود مهربانى .
و گفته شده كه : ابليس ملعون گفت قسم به عزت تو دست از گـمـراه كـردن بـرنـدارم و فرزند آدم را به سوى گناه بـخـوانـم تـا روح در بـدن اوسـت . پـس ‍ خـداى مـتـعـال جـلت عـظـمـتـه فـرمـود: بـه عـزت و جلال خودم بنده ام را از توبه منع نمى كنم تا روح از بدن او خـارج شـود. و خدا هيچ بنده اى را قبض روح نمى فرمايد مـگـر بـعـد از آن كـه بداند اگر او را باقى بدارد. توبه نمى كند، همچنان كه خداى متعال جلت عظمته در دو آيه مذكور از جـواب بـه اهـل عـذاب خـبـر داده اسـت در حـالى كـه آرزوى بـازگشت به دنيا مى كنند كه ترجمه آن اين است : اى خداى مـا خـارج كـن ما را عمل صالح به جا مى آوريم غير آنچه به جـا آورديـم . خـداونـد در جـواب مى فرمايد آيا به شما عمر نـداديـم بـه قـدرى كـه بـه يـاد بـيـفـتـد در او كـسـى كـه اهـل پـنـد شـنـيـدن اسـت و پـيـغـمبران آمدند و شما را از عذاب تـرساندند. و در آيه دوم مى فرمايد: و اگر ببينى آنها را آن هـنـگـام كـه بر آتش ايستاده اند پس گويند اى كاش ما را بر مى گرداندند و ديگر منكر آيات خداى خود نمى شديم و از مؤ منين مى بوديم ، بلكه ظاهر شد بر آنها آنچه كه قبلا پـنـهـان مـى كـردنـد. و اگـر بـر گـردانـده شـوند هر آينه بازگشت مى كنند به آن چيزى كه از آن نهى شده بودند. و به تحقيق آنها در اين آرزوى خود دروغ گويانند.
و كان رسول الله صلى الله عليه و آله يستغفرالله فى كـل يـوم سـبعين مرة يقول استغفر الله ربى و اتوب اليه و كـذلك اهـل بـيـتـه عـليـهم السلام و صلحاء اصحابه لقوله تعالى و ان استغفروا ربكم ثم توبوا اليه .(172)
پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله در هـر روز هـفـتـاد مرتبه استغفار مى كرد و مى گفت : استغفرالله ربى و اتوب اليه : طـلب آمـرزش مـى كنم از خداى خود و به سوى او بازگشت مـى نمايم . و همچنين بودند خاندان آن بزرگوار و صالحين و نـيـكـان اصحابش ، كه اجابت مى كردند اين فرمايش خداى مـتـعـال جـلت عـظـمـته را كه مى فرمايد: طلب آمرزش كنيد از خداى خود پس به سوى او باز گرديد.
و قـال رجـل : يـا رسـول الله انـى اذنـبـت فـقـال اسـتـغـفـرالله . فـقـال انـى اتـوب له ثـم اعـود فـقـال كـلمـا اذنـبـت اسـتـغـفـرالله فـقـال اذا تـكـثـر ذنـوبـى فـقال له عفوالله اكثر فلا يزال يتوب حتى يكون الشيطان هـوالمد حور. و قال : ان الله تعالى افرح بتوبة العبد منه لنـفـسه و قد قال : ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين .(173)
مـردى عـرض كـرد: يـا رسول الله من گناه كرده ام . فرمود: اسـتـغـفـار كـن ، يـعـنـى از خدا طلب آمرزش كن ! گفت : من به سـوى خـدا بـازگشت نمودم و دوباره برگشتم . فرمود: هر گـاه گـناه كردى از خدا طلب آمرزش كن ! گفت : در اين هنگام گـنـاهـان مـن زيـاد مـى شـود.حـضـرت فـرمـود: عـفـو خـداى مـتـعـال زيـادتـر اسـت . آن قـدر تـوبـه بـنـده را قـبـول مـى فـرمـايد تا اينكه شيطان را از او ماءيوس و دور فـرمـايـد. و فرمود:: خداى متعال از توبه بنده خوشنودتر مـى شـود از خـود بـنـده از تـوبـه اش . و بـه تـحـقيق خداى مـتـعـال فـرمـوده است . به درستى كه خدا دوست دارد توبه كـنـنـدگـان را دوسـت دارد كـه كـسـانـى را كـه تحصيل طهارت و پاكى مى كنند.
و قـال رسـول الله صـلى الله عليه و آله : ما من عبد اذنب ذنـبـا فـقـام فتطهر و صلى ركعتين و استغفرالله الا غفرله و كـان حـقـيـقـا عـلى الله ان يـقـبـله لانـه سـبـحـانـه قال : و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفرالله يجد الله غفورا رحميا.(174)
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: بنده اى نيست كه گـنـاهـى از او سـر زنـد پـس بـرخـيـزد و بـا غـسـل يا وضو و يا تيمم تحصيل طهارت كند و دو ركعت نماز بـه جـا آورد از خـدا طـلب آمـرزش كـنـد مـگـر ايـنكه خدا او را بـيـامـرزد. و بـر خـدا سـزاوار اسـت كـه او را قـبـول فـرمـايـد؛ چـون وعـده فـرمـوده كـه : هـر كـس عـمـل بـدى كـنـيـد يـا ظلم به نفس خود نمايد پس از خدا طلب آمرزش كند مى يابد خدا را بسيار آمرزنده و مهربان .
و قـال : ان العـبـد ليـذنـب الذنـب فـيـدخـل بـه الجـنـة قـيـل و كـيـف ذلك يـا رسـول الله قـال يـكـون نـصـب عـيـنـيـه لايـزال يـستغفر منه و يندم عليه فيدخله الله به الجنة و لم اراحـسـن مـن حـسـنـة حـدثـت بـعـد ذنـب قـديم ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين .
حضرت فرمود: به درستى كه بنده هر آينه گناهى مى كند پـس بـه سبب آن داخل بهشت مى شود! عرض شد: اين چگونه مـى شـود يـا رسـول الله ؟ حـضـرت فرمود: آنگاه هميشه در مـقـابـل چـشـم اوسـت و فراموش نمى كند آن را و هميشه از خدا طـلب مـغـفـرت مـى كـنـد و پـشـيـمـان اسـت از آن پـس ‍ خـداى متعال به واسطه آن او را داخل بهشت مى كند. و بهتر از حسنه اى كـه بعد از گناه كهنه و قديم انجام نديدم ، به درستى كـه خـوبـى هـا بـديـهـا را مـى برد. اين تذكرى است براى اهل ذكر و كسانى كه قابليت تذكر را دارند.
و قـال : اذا اذنـب العـبـد كـان نـقطة سوداء على قلبه فان هوتاب و اقلع و استغفر صفا قلبه منها و ان هو لم يتب و لم يـسـتـغـفـر كـان الذنـب على الذنب و السواد على السواد حتى يـغمرالقلب فيموت بكثرة غطاء الذنوب عليه و ذلك قوله تـعـالى : كـلا بـل ران عـلى قـلوبـهـم مـا كـانـوا يـكـسـبـون (175) يعنى الغطاء.
و فرمود: هنگامى كه بنده گناه كند نقطه سياهى بر قلب او پيدا مى شود، پس اگر توبه كرد و از گناه باز ايستاد و از خـدا طـلب آمرزش نمود قلب او از آن نقطه سياه صفا پيدا مى كند. و اگر توبه نكرد و استغفار ننمود گناه بر گناه واقع مى گردد و سياهى بر سياهى مى نشيند تا اينكه قلب او را مى پوشاند. پس قلب او در اثر زيادى گناه مى ميرد و پرده گناه آن را فرو مى گيرد. و اين است معناى گفته خداى مـتـعـال كـه مـى فـرمـايـد: نـه چـنين است بلكه انجام گناهان قلبهاى آنان را پوشانيده و چركين و زنگ آلود كرده است .
و العاقل يحسب نفسه قدمات و يسئل الله الرجعه ليتوب و يقلع و يـصـلح فـاجـابـه الله فـيـجـد و يـجـتهد و جاء فى قوله تـعـالى : و لنـذ يـقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاكبر لعلهم يرجعون .(176)
و انـسـان عـاقل چنين فرض و حساب مى كند كه مرده است و از خـدا سـؤ ال بـازگشت به دنيا را مى نمايد تا توبه كند و از گـنـاه بـاز ايـسـتـد و خـود را اصـلاح كـنـد، و خـداى متعال او را اجابت فرموده ، پس در زندگى تازه خود جديت و كوشش نمايد.
خداوند در آيه مزبور مى فرمايد: هر آينه از عذاب نزديك و كـوچـكـتـر كـه عـذاب دنـيا باشد پيش از عذاب بزرگتر كه عذاب جهنم باشد به آنها مى چشانيم شايد برگردند، مراد ايـن اسـت كـه آنـان را بـه مـصـيبت هاى دنيا نه عذاب اكبر در مـال و اهـل و فـرزنـد و خـودشـان مـبـتلا مى كنيم كه شايد از گـنـاهـان دسـت بـردارنـد و رجـوع بـه عـبادت و بندگى حق تـعـالى نـمايند. و مراد از عذاب اكبر عذاب جهنم است . و مراد از(لعـلهـم يـرجعون ) اين است كه شايد برگردند و ترك معصيت كنند و اين ممكن نيست مگر در دنيا.
و اوحـى الله الى داود: احـذر ان آخـذك عـلى غـرة فتلقانى بغير حجة ، يريد التوبة .
و خـدا بـه داوود عـليه السلام وحى فرمود: بترس از اينكه تـو را در حـال غـرور بـگيرم و مرا بدون حجت ملاقات كنى ، كه مراد از حجت توبه است .
و روى ان الكـلمـات التـى تلقاها آدم من ربه فتاب عليه قوله تعالى : ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين .(177)
روايـت شـده : آن كـلمـاتى كه آدم از پروردگار خود دريافت كـرد پـس بـه سـبـب گـفـتـن آن خـداى متعال توبه او را قبول كرد همين است كه در اين آيه كريمه از قول آدم و حوا نقل مى فرمايد: كه اى خدا ما ظلم كرديم به خـودمان و اگر تو نيامرزى ما را و به ما رحم نكنى هر آينه ما از زيان كاران خواهيم بود.
و روى انه و زوجته حوارئيا على باب الجنة محمد و على و فـاطـمـه و الحـسـن و الحـسـيـن صـلوات الله عـليـهـم اجـمـعين صفوتى من الخلق فساءلا الله بهم فتاب عليهم .
روايـت شـده كـه آدم و زوجـه اش حـوا ديـدنـد بـر در بـهـشـت نـوشـتـه : محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بـرگـزيـدگان من از ميان خلايق مى باشند، پس از خدا سؤ ال كـردنـد بـه حـق آنـهـا و خـداى مـتـعـال تـوبـه آنـهـا را قبول فرمود:
و التـوبـه عـلى اربع خصال قوائم ندم بالقلب و عزم على ترك العود و خروج من الحقوق و ترك بالجوارح .
تـوبـه بـر چـهـار خـصـلت اسـتـوار اسـت : اول نـدامـت و پـشـيـمـانـى قـلبـى دوم عـزم بـر تـرك عـود و بازگشت به گناه . سوم خود را از حقوق مردم خارج كردن . چهارم اعضاء و جوارح خود را از گناه پاك كردن .
و التـوبه النصوح ان يتوب فلا يرجع فيما تاب عنه و التـائب مـن الذنـب كـمـن لا ذنـب له و المـصـر عـلى الذنـب مع الاسـتـغـفـار يـسـتـهـز بـنـفـسـه و يـسـخـر معه الشيطان و ان الرجـل اذا قـال اسـتـغـفـرك يـا رب و اتـوب اليك ثم عاد ثم قال كتب فى الرابعه من الكذابين .
تـوبـه نـصـوح تـوبـه اى اسـت كـه در آن رجوع به گناه نـبـاشـد. و تـوبـه كـنـنـده از گناه مانند كسى است كه گناه نـكـرده بـاشد. و آن كس كه اصرار بر گناه دارد و استغفار مـى كـنـد خـود را اسـتـهـزاء و مـسخره مى كند. و با اين حالت شـيـطـان او را مـسـخـره مـى كـنـد. و بـه تـحقيق شخص وقتى بگويد: اى خدا من از تو طلب آمرزش مى كنم و بازگشت به سوى تو مى نمايم پس به گناه عود كند و برگردد و باز چنين بگويد تا چهار مرتبه ، در مرتبه چهارم از دروغگويان نوشته شود.
و قـال بـعـضـهـم : كـن وصـى نـفـسـك و لا تـجعل الرجال اوصيائك و كيف تلومهم على تضييع وصيتك و قد ضيعتها انت فى حيوتك .
بـعـضـى از زهـاد فـرمـوده انـد: تو خود وصى خود باش در اصلاح كارهاى خود و ديگران را وصى خود قرار مده كه آنها به وصيت تو عمل نخواهند كرد. و حق ندارى آنها را ملامت كنى در ايـن كـار و چـگـونـه مـلامـت مـى كـنـى آنـهـا را و حـال آنـكـه تـو خـود كـار خـود را در حال حيات و زندگى اصلاح نكردى .
وسـمـع امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام رجـلا يـقـول : اسـتـغـفـر الله فـقـال : ثـكـلتـك امـك او تدرى ما حد الاسـتـغـفـار الاسـتغفار درجة العليين و هو اسم واقع على سنة مـعـان : اولهـا الندم على ما مضى و الثانى العزم على ترك العود اليه ابدا و الثالث ان يؤ دى الى المخلوقين حقوقهم حـتـى تـلقـا الله امـلس و الرابـع آن تـعـمـد الى كـل فـريـضـة ضـيـعـتـها فتؤ دى حقها و الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت و المعاصى فتذيبه و السادس ان نـذيـق الجـسـم الم الطـاعـة كما اذقته حلاوة المعصية فعند ذلك تقول استغفرالله .
امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام شـنـيدند كه مردى مى گويد اسـتغفرالله حضرت فرمود: مادرت به عزايت بنشيند آيا مى دانى حد استغفار چيست ؟ استغفار درجه بلند مرتبه هاست . و آن اسـمـى اسـت كـه مـجـمـوع بـر شـش ‍ معنى اطلاق مى شود: اول اينكه : نادم و پشيمان باشى از آنچه در گذشته از تو سـرزده . دوم ايـنـكـه : عـزم كـنـى كه هرگز به آن كار عود نـكـنـى . سـوم ايـنـكـه : حـقوق همه خلق را رد كنى تا خدا را مـلاقـات كـنـى در حـالى كه از حقوق مردم پاك باشى چهارم اينكه : هر واجبى از واجبات الهى را كه ترك و ضايع نموده اى انـجـام دهى و حق آن را ادا نمايى . پنجم اينكه : گوشتى كـه از حـرام بر بدن تو روييده با رياضت و عبادت ، مانند روزه و بيدارى شب ، آن را آب كنى تا مجددا گوشت برويد. شـشم اينكه : به جسم و بدن خود سختى عبادت را بچشانى چنانچه به او شيرنى گناه و معصيت را چشانيده اى .
و لقد احسن بعضهم شعرا:

مـضـى امـسك الماضى شهيدا معدلا  
  و اصبحت فى يوم عليك شهيدا
و ان كـنت بالامس اقترفت اساءه  
  فثن بالاحسان و انت حميد
و لا تـذع فـعـل الصـالحـات غـد  
  لعل غدا ياتى و انت فقيد

ديـروز تـو گذشت در حالى كه شاهد عادلى بود بر تو و صـبـح كـردى و وادى روزى شـدى كـه بر تو شاهد است . و اگر در روز گذشته در حال بدى جدا شدى پس امروز نيكى و خـوبـى را دو بـرابـر انـجـام بده تا جبران گذشته شده بـاشـد، و وامـگـذار كـارهـاى خـوب را تـا فـردا شايد فردا بيايد و تو نباشى .
و قال آخر:

تمتع انما الدنيا متاع  
  و ان دوامها لا يستطاع
و قـدم مـا ملكت و انت حى  
  امير فيه متبع مطاع
و لا يـغـررك مـن تـوصـى اليـه  
  فقصر وصيه المرء الضياع
و مـا لى ان امـلك ذاك غـيـرى  
  و اوصيه به لولا الخداع

و قال آخر:

اذا ما كنت متخذا وصيا  
  فكن فيما ملكت وصى نفسك
سـتحصد ما زرعت غدا و تجنى  
  اذا وضع الحساب ثمار غرسك

بـهـره بـبر هر چه مى خواهى كه اين دنيا متاعى بيش نيست و بـراى تـو اسـتـطـاعت نيست كه آن را براى خود دوام دهى . و آنچه كه مالك آن هستى تا زنده اى پيش بفرست ، چون در آن امـارت و فرمانروايى دارى و اختيار آن به دست تو است . و مـغرور كسى نباش كه به او وصيت نمايى ، كوتاهى كردن در وصيت براى شخص خدعه و مكر است . و چيست مرا كه ولى و مـالك كنم در مال خود غير خودم را و به او وصيت كنم اگر خدعه و مكرى نباشد.
و ديگرى گفته : هنگامى كه وصى براى خود گرفتى پس خود در آنچه مالك او هستى وصى خود باش . زود باشد كه در روز حـسـاب آنچه از خوب و بد در اين عالم كشتى ميوه آن را بچينى و درو كنى .

 

__________________________________

پی نوشت:

165- سوره تحريم ، آيه 8.
166- سوره نساء، آيه 17.
167- سوره نساء، آيه 18.
168- سوره شورى ، آيه 25.
169- سوره مؤ من ، آيه 3.
170- سـوره فاطر، آيه 37. 
171- سوره انعام ، آيه 27 28.
172- سوره هود، آيه 3.
173- سوره بقره ، آيه 222.
174- سوره نساء، آيه 110.
175- سوره مطففين ، آيه 14.
176- سوره سجده ، آيه 21.
177- سوره اعراف ، آيه 23.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: