هـرگـاه دوست خود بلكه هر انسانى را مشاهده كردى كه به كار خوبى اقدام كرده يا كمكى به تو ارزانـى داشـته و يا به نيكى با تو رفتار كرده از شكر گزارى و قدردانى و ستايش اودريغ مكن چه اين امر پاكيزه ترين احساسات او را نسبت به تو بر مى انگيزد و اين قدردانى تو جبرانى در برابر حسن رفتار او به شمار مى آيد, و احسانى است كه نسبت به او روا داشته اى و اين جبران و احسان در خور شكرگزارى و به ياد ماندنى است .
اگـر هـمـه دوسـتـان توافق كنند كه از همديگر تشكر و كارهاى يكديگر را تقدير و تحسين كنند محبت ميان آنان چند برابر مى شود و در ميدان عمل و فعاليت پيشى مى گيرند چه تقدير و تشويق بزرگترين انگيزه براى پيشرفت و بزرگترين عامل براى حصول تكامل وترقى است .
ديـل كـاريـنـگـى مـى گـويـد: پـس مـا بـايـد بـكـوشـيـم صفات پاكيزه هر انسانى را كه ديدار مـى كـنـيـم بـشناسيم .
تملق و چاپلوسى را بايد فراموش كنى , خالصانه و بى شايبه تحسين خود را بـه كـارگـيـرى , در سـتـايـش و قـدرشـناسى دريغ مكن چه مردم سخنان تو را در حافظه خود نـگـه مـى دارنـد و در طـول سـالـيـان دراز آنـها را تكرار مى كنند حتى در زمانى كه تو آنها را به كلى فراموش كرده اى .
نـيـز مـى گـويـد: همانا هر كسى را كه ديدار مى كنى احساس مى كند دست كم از يك جنبه برتو برترى دارد, و در اين كه بتوانى به قلب او راه يابى تنها يك راه وجود دارد و آن اين كه او را به طور مـسـتـقـيـم مـتـوجه كنى كه تو به اهميت او اعتراف دارى و خالصانه به آن اقرارمى كنى , و قول ايـمـرسون را به ياد آور كه گفته است : هر شخصى را كه ديدار مى كنم دست كم از يك جنبه بر من برترى دارد و ممكن است از همين جنبه من از او چيزفراگيرم و درس بياموزم .
سپس ديل كارنگى بحث خود را با اين جملات پايان مى دهد: هرگاه مى خواهى مردم تو را دوست بدارند از قاعده شماره 6 پيروى كن : قـدرشـنـاسى مخلصانه خود را نسبت به ديگرى به طور كامل انجام , و او را در وضعى قرار ده كه اهميت آن را درك كند.
نـيز مى گويد: براى اين كه مردم را رام و با خود همراه كنى بى آن كه نسبت به آنها بدى ورزى و دشمنى آنها را برانگيزى از قاعده شماره 1 پيروى كن : با ستايش پاكيزه و قدرشناسى خالصانه سخن را آغاز كن اينها سخنانى است كه ديل كارنگى درباره قدردانى انسان نسبت به ديگران و ستايش اواز كردار و گـفـتار كسانى كه سزاوار ستايش و تقديرند گفته است و اينك به آنچه از پيامبرگرامى (ص ) و ائمـه اهـل بـيت (ع ) درباره اين موضوع مهم وارد شده است توجه كن تا بدانى آنها در هيچ مورد از راهنمايى و ارشاد كوتاهى نكرده و در هر امر مهم كه در خوشبختى و سعادت جامعه بشرى داراى تاثير است دستورهاى جامع و كافى داده اند.
پـيـامـبـر خدا(ص ) فرموده است : كسى كه كار نيكى براى شما انجام داد به او تلافى كنيد واگر توانايى تلافى نداريد براى او دعا كنيد تا حدى كه يقين كنيد تلافى كرده ايد. ((539)) نيز: كسى كه كار نيكى براى شما انجام داد به او تلافى كنيد و اگر توانايى نداريد او رابستاييد چه ستايش پاداشى است ((540)) .
نيز: بر كسى كه به او احسانى كرده اى حق است كه آن را تلافى كند و اگر نكند عمل تو رابستايد و اگر اين كار را نيز نكند ناسپاسى كرده است ((541)) .
پـيـامـبـر خـدا(ص ) در دعـاى خـود مى فرمود: بار الها من از دوست بد انديش به تو پناه مى برم , چـشمانش مرا مى نگرد و دلش مراقب من است اگر عمل خوبى از من ببيند آن راپنهان مى كند و اگر كار بدى از من مشاهده كند آن را پخش مى كند. ((542)) على (ع ) به هنگامى كه مالك اشتر او را به حكومت مصر منصوب كرد وصيت مى كند: جـنـگاوران و دليران را در بر آوردن آرزويشان به حدى كه منتهاى آرزوى توست اختصاص ده و ايـن امـر را از طريق بذل نصيحت و ستايش نيكو و سرپرستى ملاطفت آميزنسبت به يكايك آنها به انجام برسان و در هر جا آزمايش خوبى داده اند از آن ياد كن چه يادآورى مكرر كارهاى خوب آنها از سوى تو دلير را به جنبش در مى آورد و از كار بازمانده را به كار وا مى دارد. ((543)) امـام حسن مجتبى (ع ) دوست شايسته را بدين گونه توصيف مى كند: اگر از تو كار نيكى مشاهده كرد آن را بر مى شمارد و پخش مى كند. ((544)) از امـام بـاقر(ع ) روايت شده كه فرموده است : محمدبن شهاب زهرى برعلى بن الحسين (ع ) وارد شد در حالى كه افسرده و اندوهگين بود, امام زين العابدين به اوفرمود: چه شده است كه دلتنگ و غمگينى ؟
پاسخ داد: اى فرزند پيامبر هم و غم پياپى برمن وارد مى شود و اين به سبب آن است كه مـن كـسانى را كه به نعمتهاى من حسدمى ورزند, و در من طمع دارند, و آنانى را كه اميد به آنها بـسـتـه ام و كسانى را كه به آنهااحسان كرده ام آزموده ام و در مورد همه آنها گمانم بر خطا رفته است .
امام على بن الحسين (ع ) فرمود: زبانت را نگهدار تا بر دوستانت قدرت يابى .
زهـرى گفت : اى فرزند پيامبر خدا من در برابر شتاب در گفتار به آنها احسان مى كنم , امام على بن الحسين (ع ) فرمود: هيهات كه از اين عمل خود خشنود باشى , و زينهار از اين كه سخنى بگويى كـه دلـها بر انكار آن پيشى مى گيرد, و اگر براى آن عذرى دارى بايد بدانى كه براى همه كسانى كه آن را به گوششان مى رسانى نمى توانى عذرى داشته باشى .
اى زهـرى ! كـسـى كـه خـودش از كـاملترين چيزهايى نباشد كه در اوست هلاك او ازساده ترين چيزهايى است كه در اوست .
اى زهـرى ! بر توست كه مسلمانان را به منزله افراد خانواده خود قرار دهى , بزرگسالان آنها را در حـكـم پدر و خردسالان آنها را به منزله فرزند و همسالان آنها را همچون برادرخود بدانى , در اين صـورت مـى خـواهى به كدام يك از آنها نفرين كنى ؟
و مى خواهى پرده كدام يك از اينها را بدرى ؟
اگر شيطان به تو وانمود كرده كه بر يكى از اهل قبله برترى دارى بنگر اگر آن كس از نظر سن از تـو بزرگتر است بگو: وى در ايمان و عمل صالح برمن سبقت دارد پس از من بهتر است , و اگر به سال از تو كوچكتر است بگو: من در گناه ومعصيت بر او پيشى گرفته ام پس او از من بهتر است , و اگـر هـمـسن و سال توست بگو: من به گناهان خود يقين و در امر او شك دارم پس نبايد با شك يـقـين خود را رها كنم , و اگرمى بينى مسلمانان تو را بزرگ مى دارند و احترام و تجليل مى كنند بـگـو: اين فضيلتى است كه آنها را به كار بسته اند, و اگر تو از آنها بدرفتارى مشاهده كنى و از آن دلـتـنگ باشى بگو:اين به سبب گناهى است كه مرتكب شده ام .
هرگاه چنين كنى زندگى بر تو آسان ودوستانت زياد و دشمنانت كم خواهد شد و به نيكيهاى آنها خوشحال خواهى گرديد واز بد رفـتـارى آنها دلتنگ نخواهى شد .
و بدان گراميترين مردم نزد مردم كسى است كه خير او بر آنها بسيار و خود از آنان بى نياز و پرهيزگار باشد. ((545)) امام صادق (ع ) در توصيف انسان مؤمن فرموده است : كسى را ديدار نمى كند جز اين كه مى گويد: بهتر و پرهيزگارتر از من است .
چه مردم دو گونه اند: كسى است كه بهتر وپرهيزگارتر از اوست , و كسى است كه بدتر و پست تر از اوست .
هنگامى كه بهتر از خودرا ديدار مى كند در برابر او فروتنى مـى كند تا به او بپيوندد و چون بدتر و پست تر از خود رامى بيند بگويد: شايد بدى او ظاهرى و خير او بـاطـنـى و پـنـهان باشد .
انسان اگر چنين رفتاركند بى شك بر اهل زمان خود برترى و آقايى مى يابد. ((546)) امـام كـاظـم (ع ) فرموده است : كسى كه به او احسانى شده است بايد آن را تلافى كند وتلافى آن نـيست كه معامله به مثل كنى مگر آنگاه كه برترى خود را نشان دهى چه اگرمعامله به مثل كنى برترى از آن اوست كه احسان را آغاز كرده است ((547)) .
امـام عـسـكـرى (ع ) فـرمـوده اسـت : بـهترين دوستانت كسى است كه گناهت را فراموش كند واحسانت را به او به ياد آورد. ((548)) بـلـكـه حتى اگر بدانى دوست تو قصد خير خود را در دل پنهان مى كند و در اين راه عملى انجام نمى دهد بر توست كه در برابر نيت خير او وى را مورد تحسين و ستايش قرار دهى چه كسى كه در شكر نيت سستى مى كند در شكر گزارى از عمل نيز سستى خواهد كرد,از اين رو اميرمؤمنان (ع ) فـرمـوده اسـت : كـسـى كـه دوسـتـش را در برابر حسن نيت او نستايدكار نيك او را نيز نخواهد ستود. ((549)) ديـدگـاه اهـل بـيت (ع ) درباره احسان به كسى كه شكر آن را به جا نمى آورد اين است كه تضييع احسان است همچنان كه دوستى با كسى كه وفا ندارد نيز تضييع آن است چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : چهار چيز است كه ضايع و باطل مى شود: دوسـتـى نسبت به كسى كه وفا ندارد, كار نيك درباره كسى كه شكر آن را به جا نمى آورد,دانش كـسى كه براى او شنونده اى نيست و و رازى به كسى سپرده شود كه از استحكام عقل و راز دارى بى بهره است ((550)) .
بـلـى هرگاه انسان در ستايش خود زياده روى كند و ممدوح را بيش از آنچه سزاوار اوست بستايد ايـن عـمـل از ديدگاه اهل بيت (ع ) چاپلوسى و زشت است و چنانچه در ستايش اوكوتاهى ورزد و كـمتر از آنچه در خور اوست وى را توصيف كند از نظر آنها به حق او ستم كرده است , و اين سخن امـيـرمـؤمـنـان (ع ) گـويـاى همين مطلب مى باشد كه فرموده است :ستايش بيش از استحقاق چاپلوسى و كمتر از آن ناتوانى يا حسد است ((551)) .
منبع : کتاب دوست يابى
بنياد پژوهشهاى اسلامى
540- بحارالانوار,72/43.
541- بحارالانوار, 77/160.
542- وسائل الشيعه , 20/39.
543- بحارالانوار, 74/248 و 77/249.
544- بحارالانوار, 41/139 و 44/139.
545- بحارالانوار, 71/155.
546- بحارالانوار, 1/108.
547- بحارالانوار, 72/43 و 72/44.
548- بحارالانوار, 78/379.
549- الحكم , 2/453, بهج البلاغه ابن ابى الحديد, 20/311.
550- المواعظ, /126.
551- بحارالانوار,73/295.