تربت قبر حضرت سیدالشهداء علیه السلام بواسطه شهیدی و عزیزی که در آن مدفون است قابل احترام است و سزاوار است که انسان آن را احترام کند کمااینکه در بعض ابواب اشاره شد که ائمه علیهم السلام وقتی تربت را میدیدند ابتدا میبوئیدند و بعد میبوسیدند و بر دیدگان مبارک مینهادند و در روایات هم توصیه به این شده است. مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح نقل میکنند که روایت شده هرگاه تربت را برمی دارید پس ببوسید آن را و بر هر دو دیده بگذارید و بر سایر بدن بمالید. لذا تربت احترام خاصی دارد، بودند افرادی که از روی کینه و عداوتی که با ائمه معصومین علهیم صلوات الله اجمعین داشتند و عداوت خودشان را به هر طریقی اظهار میکردند عدهای هم بودند وقتی به قبر امام علیه السلام و یا تربت امام علیه السلام میرسیدند بیاحترامی میکردند و به خاطر عظمتی که خداوند در تربت حضرت امام حسین علیه السلام قرار داده است آنها گرفتار درد و الم میشدند. و این در روایات متعددی وارد شده است ابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق خود دو روایت در این باره نقل میکند.
۱- قال الأعمش: أحدث رجل من اهل الشام علی قبر الحسین بن علی علیه السلام فأبرص من ساعة. (۳۸)
میگوید شخص بر قبر حضرت سیدالشهداء العیاذ بالله بول کرد بلافاصله در همان لحظه مرض برص گرفت.
۲- عن جریر عن الأعمش: قال خری رجلّ من بنی اسد علی قبر الحسین بن علی قال فأصاب اهل ذلک البیت خبل و جنون و جُذام و مرض و فقر. (۳۹)
مردی از بنی اسد روی قبر امام حسین علیه السلام غائط میکند آن مرد و اهل منزل او دچار مرض دیوانگی جُذام و فقر میشوند.
این است سزای کسی که به قبر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام بیاحترامی کند.
مکان مقدّسی که محل عروج ملائکه است و زیارتگاه انبیاء الهی بوده است. مکانی که بر کعبه شرافت دارد.
مرحوم آیت اللّه دستغیب میفرمایند هتک و بیاحترامی به تربت حضرت سیدالشهداء جزء گناهان کبیره است بنابراین انداختن تربت از روی اهانت به آن یا لگدمال کردن یا نجس کردن آن و مانند اینها از گناهان کبیره است.
در صورتی که هنگام تخلیه همراه شخص تربت باشد و در مستراح بیفتد واجب است آن را بیرون بیاورد و پاک کند و تا بیرون نیاورد تخلیه در آنجا حرام است و چنانچه بیرون آوردن ممکن نشد باید در آن را بست تا در آنجا تخلیه نشود چنانچه در حرمت هتک قرآن گفته شده است. (۴۰)
موسی بن عبدالعزیز نقل میکند که در بغداد یوحنای نصرانی مرا دید و گفت تو را به حق دین و پیامبرت قسم که این شخص که در کربلا هست و مردم او را زیارت میکنند کیست گفتم حضرت امام حسین علیه السلام پسر علی بن ابیطالب و دخترزاده رسول اکرم صلی الله علیه و آله چرا این سؤال را از من پرسیدی گفت: خادم هارون الرشید نیمه شبی آمد. به در خانه ما و مرا با عجله برد تا به خانه موسی بن عیسی هاشمی، گفت امر خلیفه است که این مرد را که قوم و خویش من است علاج کنی وقتی نشستم و معاینه کردم دیدم فایده ندارد. پرسیدم چه شده دیدم طشتی آوردند و هر چه در درون او بود در طشت خالی گردیده، گفتم چه شده گفتند لحظهای پیش نشسته بود و با خانواده صحبت میکرد و سالم بود شخصی آمد اینجا که از بنی هاشم بود و صحبت از حسین بن علی علیه السلام شد موسی بن عیسی گفت شیعهها در باب حسین بن علی علیه السلام تا حدی غلو میکنند که خاک قبر او را برای مداوا استفاده میکنند آن شخص بنی هاشمی گفت این بر من واقع شده و برای من اتفاق افتاده مرا فلان مرض بود با تربت امام حسین علیه السلام آن درد به کلی از من زائل شد.
و خدا مرا به واسطه آن شفا داد. موسی بن عیسی گفت از آن نزد تو چیزی هست گفت بلی گفت. بیاور مقداری آورد مقدار کمی را به موسی بن عیسی داد او هم آن تربت را (العیاذ باللّه) در دُبُر خویش کرد و لحظهای نگذشت که فریادش بلند شد و صدا میزد النار، النار، الطشت، الطشت. طشت آوردند و به این حال افتاد. از خانه بیرون آمدم و آن بدبخت را در آن حال رها کردم وقت سحر صدای ناله و شیون از خانه او بلند شد و مُرد یوحنا به این سبب مسلمان شد و مکرر به زیارت حسین بن علی علیه السلام میرفت. (۴۱)
مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان باب فواید تربت مقدسه امام حسین علیه السلام نقل میکند از محدث بزرگوار ثقه الاسلام نوری (ره) در دارالسلام که فرموده است در روزی یکی از برادران من به خدمت ولدهام رسید مادرم دید که در جیب پائین قبای خود تربت امام حسین علیه السلام را گذاشته است. مادرم به او تندی کرد که این کار بیادبی است به تربت مقدس حضرت سیدالشهداء چه بسا که به زیر ران تو بیاید و شکسته شود و برادرم گفت که چنین است که فرمودی و تا به حال دو تا مهر را اینگونه شکستهام و متوجه نبودم ولکن برادرم عهد کرد که بعد از این تربت را در جیب پائین نگذارد. پس از چند روزی پدرم در خواب دید بدون آنکه از این قضیه اطلاعی داشته باشد که حضرت امام حسین علیه السلام به زیارت او تشریف آوردند و در اتاق کتابخانه نشستند و ملاطفت و مهربانی بسیار کردند پدرم را و فرمودند پسرانت را بخوان تا بیایند و من آنان را اکرام کنم و پدر پسرها را طلبید و با من پنج نفر بودند پس ایستادند در نزد آن حضرت، در محضر حضرت جامههایی و چیزهایی دیگر بود سپس یک یک را میخواند و چیزی از آنها به او میدادند و وقتی نوبت به برادر مزبور رسید حضرت نظری بر او میافکند مانند کسی که در غضب باشد. سپس حضرت رو به پدرم میکنند و میفرمایند این پسر تو دو تا از تربتهای مرا زیر رانش شکسته است. پس مثل برادران دیگر او را صله ندادند شی ء را پرتاب کردند مقابل او سپس پدرم بیدار شد و خواب را برای والده نقل کرد و والده حکایت را برای ایشان بیان کرد و پدرم تعجب کردند از راستی این خوب. (۴۲)
در روایت است از محمد ازدی که گفت نماز کردم در مسجد مدینه و در پهلوی من دو کس نشسته بودند و یکی از آنها جامههای سفید پوشیده بود پس یکی از آنها به دیگری گفت که خاک قبر حسین شفاست از همه دردها، و من دردی در اندرونم بود و هر دوا که کردم نفعی ندیدم تا آنکه از خود ناامید شدم پس پیرزنی از مردم کوفه که نزد ما بود روزی نزد من آمد و مرا به آن حالت مشاهده کرد و گفت مرض تو هر روز زیاد میشود؟ گفتم بلی گفت میخواهی تو را معالجه کنم که به زودی به قدرت حق تعالی شفا یابی؟ گفتم آری از خدا خواهم پس آبی در قدحی کرد و برای من آورد چون خوردم در ساعت شفا یافتم و خود را چنان دیدم که گویا هرگز آزاری نداشتهام پس بعد از چند روز به دیدن آن زن رفتم و او را سلمه میگفتند. گفتم سلمه به چه چیز مرا دوا کردی؟ تسبیحی در دست داشت گفت به یک دانه از این تسبیح، گفتم: این تسبیح از چه چیز است؟ گفت از خاک قبر امام حسین علیه السلام گفتمای رافضیه مرا به خاک قبر حسین دوا کردی (این مرد شیعه نبوده است) و غضبناک از پیش او بیرون آمدم و همان ساعت آن علتی که داشتم برگشت بدتر از اول و تا حال آزار میکشم و از خود ناامید گردیدهام، پس مؤذن اذان گفت برخاستند آن دو نفر به نماز و دیگر ایشان را ندیدم. (۴۳)
پی نوشت:
______________________
(۳۸)- تاریخ دمشق: ۱۴، ص ۲۴۴.
(۳۹)- تاریخ دمشق: ۱۴، ص ۲۴۴؛ سیر الأعلام: ۳، ص ۳۱۷.
(۴۰)- گناهان کبیره: ج ۲، ص ۳۹۰.
(۴۱)- امالی طوسی ۳۲۰.
(۴۲)- مفاتیح الجنان: باب آداب تربت امام حسین علیه السلام، ص ۴۷۵.
(۴۳)- مجلسی: تاریخ چهارده معصوم ص: ۵۲۸ نقلاً از امالی شیخ طوسی ص ۳۱۰.