حديث نوزدهم

الدرّالمنثور عن محمدبن كعب القر طبى قال قرأت فى التورية او قال فى صحف ابراهيم فوجدت فيها يقول الله تعالى:

يا بن ادم ما أنطفتنى، خلقتك و لم تك شيئاً و جعلتك بشراً سويّاً خلقتك من سلالة من طين ثمّ جعلتك نطفة فى قرار مكين ثم خلقت النطفة علقة، فخلقت العلقة مضغة فخلقت المضغة عظاماً فكسوت العظام لحما ثم انشأتك خلقاً اخر.

يابن ادم هل يقدر على ذلك غيرى ثم خففت ثقلك على امك حتى لا تتبرم بك و لا تتأذى، ثم اوحيت الى الامعاء ان اتسعى و الى الجوارح ان تفرقى فاتسعت الامعاء من بعد ضيقها و تفرقت الجوارح من بعيد تشبيكها ثم اوحيت الى الملك الموكل بالا رحام ان يخرجك من بطن امك فاستخلصك على ريشة من جناحه فاطلعت عليك فاذا انت خلق ضعيف ليس لك سن يقطع و لا ضرس يطحن فاستخلصت لك فى صدر امك ثدياً يدر لك لبناً بارداً فى الصيف، حاراً فى الشتاء استخلصته من بين جلد و لحم و دم عروق و قدفت لك فى قلب والدتك الرحمة و فى قلب ابيك التحنن فيها، يكدان و يجهدان و يربيانك و يغذيانك و لم يناما، حتى ينو مانك

يابن ادم انا فعلت ذلك بك لا بشى‏ء استاهلته به منى او لحاجة استعنت على قضايهأ.

يابن ادم فلما قطع سنك و طلع ضرسك اطعمتك فاكهة الصيف و فاكهة الشتاء فى اوانها فلما عرفت انى ربك عصيتنى فالان اذ عصيتنى فادعنى و انى قريب مجيب و ادعنى فانى غفور رحيم. (20)

اى فرزند آدم با من انصاف نداشتى، زيرا تو را بوجود آوردم در حاليكه قبل از آن چيزى نبودى، و تو را بشرى با خلقت معتدل قرار دادم (و نقصى در آفرينش تو نيست) تو را از عصاره‏اى از گل آفريدم، سپس تو را نطفه‏اى در جايگاه استوارى (رحم) قرار دادم، سپس نطفه را خون بسته، و خون بسته را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشاندم، پس از آن خلقتى ديگر(21) انشاء نمودم.

اى فرزند آدم آيا كسى جز من توانائى اينكار را دارد؟ سپس سنگينى تو را در (شكم) مادرت سبك و آسان نمودم تا بواسطه تو بستوه نيايد و آزار نبيند، سپس به معده و روده‏ها الهام كردم كه وسعت يابيد، و به اعضا كه از هم جدا گرديد پس معده و روده‏ها پس از تنگى، وسعت يافت و اعضا پس از آميختگى از هم جدا گرديد سپس به فرشته موكل به رحمها وحى كردم كه تو را از شكم مادرت خارج سازد و او بوسيله پرى از بال خويش تو را از شكم مادر رها كرد؛ بعد از آن توجه‏اى به تو نمودم و ديدم كه مخلوق ضعيف و ناتوانى هستى، در سينه مادرت پستانى مخصوص (تغذيه) تو قرار دادم تا در تابستان شير خنكى و در زمستان شير گرمى بياورد و آن شير گوارا را از ميان پوست و گوشت و خون و رگها خارج نمودم (تا غذاى تو باشد)

(سپس) در قلب مادر تو رحمت و در قلب پدرت مهربانى نسبت بتو تربيت نموده و غذاى تو را فراهم مى‏كنند و تا تو را نخوابانند خود به خواب نمى‏روند.

اى فرزند آدم اينكارها را كه نسبت به تو انجام دادم نه به خاطر آن بود كه شايسته آن بودى يا با انجام اينكار نيازى از من بر طرف مى‏شد (بلكه من بى‏نياز و حكمت من اقتضاى انجام اين كارها را داشت)

اى فرزند آدم زمانيكه دندان تو بر آمد و قدرت قطع و بريدن پيدا نمود، به تو ميوه تابستان و ميوه زمستان را در وقت مخصوصش، روزى كردم (اما همانطورى كه گفتم با وجود اين همه نعمتها، انصاف را نسبت به من رعايت نكردى) وقتى شناختى كه من پروردگار تو هستم نافرمانى مرا كردى (با اين وجود اكنون كه نافرمانى مرا نمودى، مرا بخوان زيرا من (بتو) نزديكم و تو را اجابت مى‏كنم، مرا بخوان كه من آمرزنده مهربانم.

 

 

20 - بحار، ج 60 ص 362 روايت 55 باب 41 غير معصوم

21 - اين همان مرحله‏اى است كه جنين وارد مرحله حيات انسانى مى‏شود، حس و حركت پيدا مى‏كند، و به جنبش در مى‏آيد كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله نفخ روح (دميدن رون در كالبد) شده است. تفسير ج 14 ص 212

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: