(( 584- از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود، در بنى اسرائيل مرد عابدى بود كه بهيچوجه به دنياآلوده نشده و گرد آن نگشته بود، شيطان (كه از وضع او رنج مى برد) از بينى خود فرياد كشيد لشكريانش به دور او جمع شدند، بدانها كفت : كداميك از شما است كه بتواند اين شخص را از راه بد كند، يكى گفت : من .
گفت : از چه راه به سراغش مى روى ؟ پاسخ داد: از راه زنها.
شيطان گفت : تو حريف او نيستى ، چون او زنان را نيازموده (و لذتى از آنها نبرده كه گول بخورد) ديگرى گفت : من پرسيد: تو از چه راه گولش ميزنى ؟ گفت : از راه باده گسارى و خوشيها، بدو گفت : تو هم مرد اينكار نيستى چون او اهل اينها نيست ، سومى گفت : من او را گمراه مى كنم ، پرسيد از چه راه ؟ گفت : از راه كار خير.
شيطان گفت : برو كه تو حريف او هستى .
شيطانك بيامد و در برابر او جائى را انتخاب كرد و شروع كرد به نماز خواندن .
و آن عابد چنان بود كه (شبانه روز قدرى ) مى خوابيد و استراحت مى كرد ولى شيطانك هيچ نمى خوابيد و استراحت نداشت (يكسره نماز مى خواند)
آن مرد عابد كه خود را در برابر او كم ارزش ديد و عبادتش را كوچك دانست به نزد آن شيطانك رفت و بدو گفت :اى بنده خدا چه چيز تو را باين همه نماز خواندن نيرو داده (و وادار كرده )؟
پاسخش را نداد.
بار دوم پرسيد باز هم پاسخش را نداد. تا بار سوم كه پرسيد گفت :اى بنده خدا من گناهى كرده ام و از آن توبه نموده ام و هر گاه آن گناه را به خاطر مى آورم به نماز خواندنم نيرو مى گيرم .
مرد عابد گفت آن گناه را به من هم بگو تا انجام دهم و دنبالش توبه كنم و در نتيجه (مانند تو) برخواندن نماز نيرو بگيرم شيطانك بدو گفت :
به شهر برو و سراغ فلان فاحشه را بگير و دو درهم به او بده و با او در آويز و كام خود بر گير (و سپس توبه كن تا مانند من بر عبادت نيرو بگيرى )
عابد گفت : دو درهم را از كجا بياورم ؟ من كه نمى دانم درهم چيست ؟ شيطان از زير پاى خود دو درهم بيرون آورده به او داد، عابد برخاست و با همان جامه و لباس خود را كه در آن عبادت مى كرد به شهر در آمد و سراغ منزل آن زن را گرفت ، و مردم او را به خانه آن زن راهنمايى كردند و گمان كردند براى موعظه او آمده عابد به نزد آن زن رفت و دو درهم را پيش او انداخت و بدو گفت : برخيز زن ، زن برخاست و به درون اطاق خود رفت و به مرد عابد گفت : داخل شود.
عابد به درون اطاق رفت . آن زن بدو گفت :اى مرد تو در وضع و لباسى به خانه من آمده اى كه معمولا كسى با اين وضع لباس به نزد من نمى آيد، شرح حال خود را براى من بگو، عابد سر گذشت خود (و شيطان ) را براى آن زن تعريف كرد.
زن گفت :اى بنده خدا ترك گناه آسانتر از توبه كردن است ، و چنان نيست كه هر كس توبه كند بدان برسد (و توبه اش پذيرفته گردد)، به نظر مى رسد كه آن كس (كه اين راه را پيش پاى تو گذارده ) شيطانى بوده در نظرت مجسم شده (تا تو را از راه بدر كند) اكنون باز گرد كسى را (در آنجا) نخواهى ديد، عابد برگشت و آن زن همان شب از اين جهان رفت و چون صبح شد ديدند بر در خانه اش نوشته شده :
بر سر جنازه فلان زن (براى دفن و كفن او) حاضر شويد كه او از اهل بهشت است ، مردم همه در ترديد و شك فرو رفتند، و به خاطر همان ترديدى كه در كار او پيدا كرده بودند تا سه روز جنازه اش را به خاك نسپردند، خداى عزوجل به پيغمبر آن زمان - كه جز موسى بن عمران كسى ديگر را سراغ ندارم - وحى فرمود: بالاى جنازه فلان زن برو و بر آن نماز بخوان و بمردم بگو: بر او نماز بخوانند كه من او را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم چون فلان بنده مرا از گناه و نافرمانى من باز داشت .))
حَدِيثُ الْعَابِدِ
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ عَابِدٌ فِى بَنِى إِسْرَائِيلَ لَمْ يُقَارِفْ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا شَيْئاً فَنَخَرَ إِبْلِيسُ نَخْرَةً فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ جُنُودُهُ فَقَالَ مَنْ لِى بِفُلَانٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَنَا لَهُ فَقَالَ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ فَقَالَ مِنْ نَاحِيَةِ النِّسَاءِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَمْ يُجَرِّبِ النِّسَاءَ فَقَالَ لَهُ آخَرُ فَأَنَا لَهُ فَقَالَ لَهُ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ قَالَ مِنْ نَاحِيَةِ الشَّرَابِ وَ اللَّذَّاتِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَيْسَ هَذَا بِهَذَا قَالَ آخَرُ فَأَنَا لَهُ قَالَ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ قَالَ مِنْ نَاحِيَةِ الْبِرِّ قَالَ انْطَلِقْ فَأَنْتَ صَاحِبُهُ فَانْطَلَقَ إِلَى مَوْضِعِ الرَّجُلِ فَأَقَامَ حِذَاهُ يُصَلِّى قَالَ وَ كَانَ الرَّجُلُ يَنَامُ وَ الشَّيْطَانُ لَا يَنَامُ وَ يَسْتَرِيحُ وَ الشَّيْطَانُ لَا يَسْتَرِيحُ فَتَحَوَّلَ إِلَيْهِ الرَّجُلُ وَ قَدْ تَقَاصَرَتْ إِلَيْهِ نَفْسُهُ وَ اسْتَصْغَرَ عَمَلَهُ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ بِأَيِّ شَيْءٍ قَوِيتَ عَلَى هَذِهِ الصَّلَاةِ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنِّى أَذْنَبْتُ ذَنْباً وَ أَنَا تَائِبٌ مِنْهُ فَإِذَا ذَكَرْتُ الذَّنْبَ قَوِيتُ عَلَى الصَّلَاةِ قَالَ فَأَخْبِرْنِى بِذَنْبِكَ حَتَّى أَعْمَلَهُ وَ أَتُوبَ فَإِذَا فَعَلْتُهُ قَوِيتُ عَلَى الصَّلَاةِ قَالَ ادْخُلِ الْمَدِينَةَ فَسَلْ عَنْ فُلَانَةَ الْبَغِيَّةِ فَأَعْطِهَا دِرْهَمَيْنِ وَ نَلْ مِنْهَا قَالَ وَ مِنْ أَيْنَ لِى دِرْهَمَيْنِ مَا أَدْرِى مَا الدِّرْهَمَيْنِ فَتَنَاوَلَ الشَّيْطَانُ مِنْ تَحْتِ قَدَمِهِ دِرْهَمَيْنِ فَنَاوَلَهُ إِيَّاهُمَا فَقَامَ فَدَخَلَ الْمَدِينَةَ بِجَلَابِيبِهِ يَسْأَلُ عَنْ مَنْزِلِ فُلَانَةَ الْبَغِيَّةِ فَأَرْشَدَهُ النَّاسُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ جَاءَ يَعِظُهَا فَأَرْشَدُوهُ فَجَاءَ إِلَيْهَا فَرَمَى إِلَيْهَا بِالدِّرْهَمَيْنِ وَ قَالَ قُومِى فَقَامَتْ فَدَخَلَتْ مَنْزِلَهَا وَ قَالَتِ ادْخُلْ وَ قَالَتْ إِنَّكَ جِئْتَنِى فِى هَيْئَةٍ لَيْسَ يُؤْتَى مِثْلِى فِى مِثْلِهَا فَأَخْبِرْنِى بِخَبَرِكَ فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ تَرْكَ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ وَ لَيْسَ كُلُّ مَنْ طَلَبَ التَّوْبَةَ وَجَدَهَا وَ إِنَّمَا يَنْبَغِى أَنْ يَكُونَ هَذَا شَيْطَاناً مُثِّلَ لَكَ فَانْصَرِفْ فَإِنَّكَ لَا تَرَى شَيْئاً فَانْصَرَفَ وَ مَاتَتْ مِنْ لَيْلَتِهَا فَأَصْبَحَتْ فَإِذَا عَلَى بَابِهَا مَكْتُوبٌ احْضُرُوا فُلَانَةَ فَإِنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَارْتَابَ النَّاسُ فَمَكَثُوا ثَلَاثاً لَمْ يَدْفِنُوهَا ارْتِيَاباً فِى أَمْرِهَا فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع أَنِ ائْتِ فُلَانَةَ فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ مُرِ النَّاسَ أَنْ يُصَلُّوا عَلَيْهَا فَإِنِّى قَدْ غَفَرْتُ لَهَا وَ أَوْجَبْتُ لَهَا الْجَنَّةَ بِتَثْبِيطِهَا عَبْدِى فُلَاناً عَنْ مَعْصِيَتِى