بدان كه از احاديث معتبره ظاهر مىشود كه آسمانها متصل به يكديگر نيست و ثِخَن (1447) و گُندگى (1448) هر آسمانى پانصد سال راه است، و از هر آسمانى تا آسمانى پانصد سال راه است، و مابين آسمانها پر است از ملائكه. و قول حكما كه: بر يكديگر چسبيدهاند، بعد از قول رسول و ائمه هُدى (1449) صلواتالله عليهم اعتبار ندارد.
و بايد دانست كه ملائكه اجسام لطيفه (1450)اند و مكان دارند و نزول (1451) و عروج (1452) مىنمايند.
و احاديث در اين باب متواتر است و نص (1453) قرآن بر اين دلالت دارد. و تأويل (1454) ملائكه به عقول مجرده (1455)و نفوس فلكى (1456) و طبايع (1457) و قوا (1458)، چنانچه بعضى از حكما كردهاند، انكار ضرورت دين است و كفر است.
و هيچ خلقى زياده از ملائكه نمىباشند و هيچ مخلوقى به حسب جسم از ايشان عظيمتر نيست مگر روح (1459).
چنانچه ابنبابويه به سند معتبر روايت نموده است كه: از حضرت اميرالمؤمنين صلواتالله عليه پرسيدند از قدرت خداوند عالميان. بعد از حمد و ثناى الهى فرمود كه: خداوند عالميان را ملكى (1460) چند هست، كه اگر يكى از ايشان به زمين بيايد زمين گنجايش او نداشته باشد از عظمت جثه و بسيارى بالهاى او. و بعضى از ملائكه هستند كه اگر جن و انس خواهند كه او را وصف نمايند عاجز مىشوند به سبب دورى مابين مفاصلش و حُسن تركيب صورتش. و چگونه وصف توان نمود ملكى را كه از مابين دوشش تا نرمه گوشش هفتصد ساله راه باشد. و بعضى از ايشان هست كه افق آسمان را پر مىكند و سد مىنمايد به يك بال از بالهاى خود، قطع نظر از بزرگى بدنش. و بعضى از ايشان آسمانها تا كمر اوست. و بعضى هست كه بر روى هوا ايستاده و زمينها تا زانوى اوست. و بعضى هست كه اگر جميع آبهاى عالم را به گَوِ (1461) انگشت ابهامش (1462) بريزند گنجايش دارد. و بعضى ديگر هستند كه اگر كشتيهاى عالم را در آب ديدهاش جارى كنند سالهاى بسيار جارى خواهد گرديد.فتباركالله أحسن الخالقين (1463).
بعد از آن سؤال نمودند از آن حضرت از كيفيت حُجُب (1464) كه بر بالاى آسمانهاست.
فرمود كه: حجاب (1465) اول هفت طبقه است؛ غلظت (1466) هر حجابى پانصد سال، و از هر حجابى تا حجابى پانصد سال. و حجاب دويم هفتاد حجاب است كه غلظت هر حجاب و مابين هر دو حجاب مسافت پانصد سال است. و حاجبان (1467) و دربانان هر حجابى هفتادهزار ملكاند كه قوت هر ملكى با قوت جن و انس برابر است. ديگر، حجابهاى ديگر هست كه گندگى (1468) هر حجابى هفتادهزار ساله راه است.
بعد از آن، ديگر سرادقات جلال (1469) است. و آن هفتاد سراپرده (1470) است كه در هر سراپردهاى هفتادهزار ملك است. و مابين هر دو سراپرده پانصد سال مسافت است. بعد از آن، سُرادق (1471) عز (1472) است. ديگر سرادق كبرياست (1473). ديگر سرادق عظمت است. ديگر سرادق قدس (1474) است. ديگر سرادق جبروت (1475) است. و ديگر سرادق نور ابيَض (1476) است. ديگر سرادق وحدانيت است، و آن هفتادهزار سال در هفتادهزار سال است. بعد از آن حجاب اعلاست (1477).
و على بن ابراهيم از حضرت صادق عليهالسلام روايت كرده است كه: خداوند عالميان ملايك را مختلف خلق كرده است، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله جبرئيل را ديد كه ششصد بال داشت و بر ساقش مرواريد بسيار بود، مانند قطرههايى كه بر سبزه نشيند؛ و پر كرده بود مابين آسمان و زمين را.
و فرمود كه: هرگاه خدا امر فرمايد ميكائيل را كه به زمين آيد، پاى راست را در آسمان هفتم گذارد و پاى ديگر در زمين هفتم.
و فرمود كه: خداوند عالميان را ملكى چند هست كه نصف بدن ايشان از برف است و نصف ديگر از آتش. و ذكر ايشان اين است كه: اى خداوندى كه الفت دادهاى ميان برف و آتش! دلهاى ما را بر طاعت خود ثابت بدار.
و فرمود كه: ملكى هست كه مابين نرمه گوشش تا چشمش پانصد سال مسافت است به پرواز مرغ.
و فرمود كه: ملائكه نمىخورند و نمىآشامند و جماع نمىكنند و به نسيم عرش زندگانى مىكنند. و خدا را ملكى چند هست كه تا قيامت در ركوعاند؛ و خدا را ملكى چند هست كه تا قيامت در سجودند.
بعد از آن فرمود كه: حضر رسول صلىالله عليه و آله فرمود كه: هيچ خلقى از خلق خدا بيش از ملك نيست؛ در هر روزى و در هر شبى هفتادهزار ملك فرود مىآيند و طواف خانه كعبه مىكنند. ديگر (1478) بر سر تربت حضرت رسول صلىالله عليه و آله مىروند و بر او سلام مىكنند. ديگر به روضه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام مىآيند و بر او سلام مىكنند. ديگر به روضه حضرت امام حسين عليهالسلام مىآيند و در آنجا مىمانند. چون سحر مىشود به آسمان مىروند و ديگر هرگز فرود نمىآيند. و روز ديگر هفتادهزار ديگر مىآيند.
و ايضا به سند معتبر روايت كرده است كه: از حضرت جعفر بن محمد عليهالسلام پرسيدند كه ملائكه بيشترند يا بنى آدم؟ فرمود كه: به حق خدايى كه جان من در دست قدرت اوست كه ملائكه خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرههاى خاك در زمين؛ و در آسمان قدر جاى پايى نيست مگر اينكه در آن محل ملكى هست كه خدا را تسبيح (1479) و تقديس (1480) مىنمايد؛ و در زمين درختى و كلوخى نيست مگر اينكه نزد آن ملكى هست كه موكل است بر آن، كه احوال آن را هر روز بر خدا عرض مىنمايد، با آن كه خدا از آن ملك اعلم (1481) است به احوال آن چيز. و هيچ يك از ملائكه نيستند مگر اينكه به خدا تقرب مىجويند به ولايت و محبت ما اهل بيت، و استغفار مىنمايند براى دوستان ما، و لعنت مىكنند بر دشمنان ما، و از خدا مىطلبند كه عذاب خود را بر ايشان بفرستد.
و ابن بابويه عليهالرحمه به سند معتبر از حضرت صادق عليهالسلام روايت كرده است كه: زينب عطاره (يعنى: عطر فروش) به خدمت حضرت رسالتپناه صلىالله عليه و آله آمد و از عظمت خلق الهى پرسيد. حضرت فرمود كه: من بعضى از آن را بيان كنم.
پس فرمود كه: اين زمين با آنچه در اوست و آنچه بر روى اوست نزد زمينى كه در زير اوست مانند حلقهاى (1482) است در بيابانى. و اين هر دو با آنچه در اينهاست و در ميان اينهاست نزد زمين سيم مانند حلقهاى است در بيابانى. و همچنين تا زمين هفتم. بعد از آن اين آيه را خواندند كه: خلق سبع سموات و من الأرض مثلهن (1483). يعنى: آفريد خدا هفت آسمان را، و از زمين نيز مثل آنها. و هفت زمين با آنچه در ميان آنها و بر رويشان هست، در پشت خروس (1484) مانند حلقهاى است در بيابانى. و آن خروس يك بال او در مشرق است و يك بال او در مغرب، و مجموع اينها نزد سنگى كه خروس بر روى اوست مانند حلقهاى است در بيابانى. و تمامى اينها نزد ماهى كه اينها بر روى اوست، مانند حلقهاى است در بيابان. و مجموع اينها نزد درياى تاريك مانند حلقهاى است در بيابان. و جميع اينها نزد هوا مثل حلقهاى است در بيابان. و تمام اينها نزد ثرى (1485) مانند حلقه است در بيابان. اين است كه خدا مىفرمايد كه: له ما فى السموات و ما فى الأرض و ما بينهما و ما تحت الثرى. (1486) يعنى مخلوق و مملوك خداست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است، و آنچه در ميان آسمان و زمين است، و آنچه در زير ثرى است. ديگر آنچه در زير ثرى است خدا مىداند. و جميع اينها نزد آسمان اول مانند حلقهاى است در بيابان.
و همچنين فرمود تا آسمان هفتم. و تمام آسمانها و آنچه در اوست نزد درياى مكفوف (1487) كه از اهل زمين بازداشتهاند آن را، مانند حلقهاى است در بيابان. و جميع آنها نزد كوههاى تگرگ، مانند حلقهاى است در بيابان. پس اين آيه را خواندند: و ينزل من السماء من جبال فيها من برد (1488). يعنى: فرو مىفرستد تگرگ را از آسمان از كوههايى كه در آسمان هست از تگرگ. و جميع اينها نزد حُجُب نور مثل حلقهاى است در بيابان. و اين حجب هفتادهزار حجاب است كه نورش ديدهها را كور مىكند. و مجموع اينها نزد هوايى (1489) كه دلها را حيران مىكند مانند حلقهاى است در بيابان. و مجموع اينها نزد كرسى (1490)، مانند حلقهاى است در بيابان. پس اين آيه را خواندند كه: وسع كرسيه السموات و الأرض (1491). يعنى: كرسى او آسمان و زمين را فراگرفته. و مجموع اينها نزد عرش (1492) مانند حلقهاى است در بيابان. پس خواندند كه: الرحمن على العرش استوى (1493). و فرمودند كه: ملائكه، عرش با اين عظمت را به اين قول (1494) بر مىدارند كه: لا اله الا الله، و لا قوه الا بالله العلى العظيم (1495).1447) ثخن: قطر - ضخامت.
1448) گندگى: درشتى حجم - بزرگى.
1449) ائمه هدى: پيشروان {راه} هدايت - مقصود على (ع) و يازده فرزند معصوم اوست كه اماماند.
1450) اجسام لطيفه: جمع جسم لطيف - جسمهايى كه بتوان پشت آنها را ديد يا نور از آنها رد شود.
1451) نزول: فرود آمدن.
1452) عروج: بالا رفتن.
1453) نص: صريح - عبارتى كه احتمال معنى ديگرى نداشته باشد.
1454) تأويل: برگرداندن معنى.
1455) عقول مجرده: جمع عقل مجرد - چيزهايى كه روحانى محض باشند و مخلوط با ماده نباشند.
1456) نفوس فلكى: جمع نفس فلكى - چيزهايى كه روحانى باشند اما كار و فعاليت آنها متعلق به ماده باشد و از اجسام فلكى و آسمانى باشند.
1457) طبايع: جمع طبيعت - نيروهايى كه تدبير همه اشيا را در عالم طبيعت بر عهده دارند.
1458) قوا: جمع قوه - چيزهايى كه مايه تغيير و حركت در اشيا و در طبيعت مىشوند.
1459) روح: موجودى بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل و ديگر فرشتگان و غير آنهاست. با پيامبر اكرم (ص) و ائمه (ع) است و در مرتبهاى بالاتر از فرشتگان قرار دارد. بدون واسطه و تنها به امر خداوند خلق شده است. حقيقت وجودى انسانهاى كامل است.
1460) ملك: فرشته - فرشتگان موجوداتى پاك و فرمانبرند كه خداوند در امور و كارها و فعاليتهاى عالم هستى مأموريتهايى را به آنها داده است كه انجام مىدهند. از كليه نيروهايى كه در هستى وجود دارند تعبير به ملك شده است و همه موجوداتى با شعور و ادراكاند.
1461) گو: گودى.
1462) انگشت ابهام: انگشت شست.
1463) بخشى از آيه 14 سوره مؤمنون (23): ++پس بزرگ و بزرگوار است خداون يكتا كه نيكوترين آفرينندگان است.+++ 1464) حجب: جمع حجاب - پردهها - مرحلهها - فاصلهها، موانع و مراحلى كه ميان انسان و خدا موجود است.
1465) حجاب: پرده - مرحله - فاصله و مانعى كه ميان انسان و خداوند است.
1466) غلظت: ضخامت - فاصله اين سو تا آن سو.
1467) حاجب: پردهدار - دربان - آنكه مانع ورود است تا اجازه ورود مىدهد.
1468) گندگى: ضخامت - فاصله اين سو تا آن سو.
1469) سردقات جلال: سراپردههاى شكوه و عظمت - بارگاههاى بزرگى، عظمت، بزرگوارى و شكوه.
1470) سراپرده: اندرون خانه - حرم - شبستان.
1471) سرادق: خيمه - بارگاه - سراپرده.
1472) عز: عزت - ارجمندى.
1473) كبريا: بزرگى - بزرگمنشى.
1474) قدس: نهايت پاكى و پيراستگى از هر عيب و كاستى.
1475) جبروت: قدرت - عظمت.
1476) ابيض: سفيد.
1477) اعلى: برتر - بالاتر - برترين - بالاترين.
1478) ديگر: سپس - پس از آن.
1479) تسبيح: گفتن ++سبحانالله+++ - ياد كردن خدا به پاكى و پيراستگى از هر عيب و كاستى.
1480) تقديس: ستودن خداوند به پاكى.
1481) اعلم: داناتر.
1482) حلقه: حلقه انگشترى.
1483) بخشىاز آيه 12 سوره طلاق (65).
1484) اينكه معانى و مصداقهاى اين زمينهاى زيرين و جانورانى مانند خروس و ماهى، و اشيايى مانند آب و سنگ و هوا و ثرى و دريا چيست، نيازمند بررسيهاى عميق در آيات و روايات و مسلمات علمى است ضمن اينكه شامل فرشتگان نگهدارنده زمين نيز مىتوانند باشند.
1485) ثرى: خاك - خاكتر - خاك مرطوب.
1486) آيه 6 سوره طه (20).
1487) مكفوف: بازداشته شده - منع شده.
1488) بخشى از آيه 43 سوره نور (24).
1489) هوا: فضا - جو - فضاى خالى.
1490) كرسى: تخت - محل فرمانروايى - مركزى كه از آنجا حكومت، تدبير و سلطه خداوند بر هستى اعمال مىشود - موجودى خارجى كه از عالم غيب است و وابسته به عرش است و آنچه در هستى جارى مىشد از عرش به كرسى و از كرسى به جهان مىرسد.
1491) بخشى از آيه 255 سوره بقره (2).
1492) عرش: عرش موجودى است خارجى، از عالم غيب و مركز دستورات عالم. رشته تدبير امور جهان به آن منتهى مىشود و استيلا و تسلط بر آن، علم به تفصيل جزئيات امور جهان و در دست داشتن تدبير كليه جهان هستى است.
1493) آيه 5 سوره طه (20): ++{خداوند} بزرگ بخشاينده مهرگستر بر عرش برآمده است {و استيلا دارد}.+++ 1494) قول: گفتار - سخن.
1495) ترجمه: خدايى جز خداوندگار نيست و هيچ نيرويى جز به دست و به يارى خداوند بلندمربته بزرگ نمىباشد.