ترديد نيست در اينكه صفويان شيعى بودند، در گسترش تشيع كوشيدند و پس از قرنها حكومتى شيعى را در ايران به روى كار آوردند كه توانست قدرت خود را در برابر حكومتهاى غيرشيعى تثبيت كند و استمرار بخشد. شيعه پس از قرنها فشار و سكوت، اينك فضايى آزاد و بىبيموهراس براى تظاهرات مذهبى و اظهارنظرهاى عقيدتى خويش مىديد.
براى يك عالِم شيعى، اين چيزى نيست كه بتوان آن را دست كم گرفت. حداقل اينكه در چنين حكومتى، شيعيان از عالم و جاهل آزادند و بىدغدغه به انديشهها و رفتارهاى مذهبى خود مىپردازند. ذهنيت عالم شيعى از حكومتهاى غير شيعى، اغلب با واژهها و نمونههايى از تكفير، قتل و تقيه آميخته بوده است.
در اين ميان حكومت نوپاى شيعى در پى تأسيس نهادهاى دينى براى گسترش فرهنگ تشيع و استحكام عقيدتى مبانى حكومت خويش بود و در اين راه مايه و سرمايه مىگذاشت. به همين خاطر حكومت صفويه را - به ويژه در آغاز كار - مىبينيم كه عالمان را از همه جا دعوت مىكند، آنها را بر روى دست مىبرد و فرمان آنها را بر روى چشم مىگذارد. صفويان به عالمان منصب مىداند و آنها را از وابستگى به دربار معارف مىداشتند. عالمان طراز اول حكومتى كه منصبهاى دينى رسمى از سوى حكومت داشتند مجبور نبودند فرمانبردار حكومتيان و زيردست دولتيان باشند، در مراسم رسمى حضور يابند و به استقبال و سلام روند. آنان در امور قضايى و شرعى مستقل بودند و مستقل عمل مىكردند. حكم رسمى آنان مستقيما از سوى شاه صادر مىشد و او حكم را به گونهاى نمىنوشت كه انگار عالم را تا آن مقام بالا برده و او را به اين منصب مفتخر كرده است بلكه در ظاهر و در حكم، اينگونه اظهار مىكرد كه آن عالم در مرتبه چنين اختياراتى است و شاه اينك با فروتنى تمام از روى تقاضا - يى گاه عاجزانه - كرده است كه او اين اختيارات را بپذيرد و بر او و دولتيان منت نهد و براساس اين اختيارات با دست باز به ترويج مراسم جمعه و جماعات و نشر علوم دينى و تعليم شريعت بپردازد.
طبيعى است اينگونه احترام به عالم به خاطر علمش و علميتش، به معنى احترام به علم است و احترام به علم يعنى احترام به عالم، حتى اگر از عالمان طراز اول نباشد. اين نيز معلوم است كه عالمان رده چندم همگى شاگردان و ياران و حاميان و مورد حمايت عالمان رده اولاند.
در كمترين حد اينكه رفتار صفويان با عالم، به گونهاى نبوده است كه وى احساس خفت كند.