چشمان پر از اشك على (ع )

عباس (ع ) به على (ع ) گفت : چه چيزى باعث شد كه عمر از قنفذ هم مانند ساير كارگزارانش غرامت دريافت نكند؟ اميرالمؤ منين (ع ) نگاهى به اطرافيانش كرد و چشمانش پر از اشك شد و فرمود: عمر خواست بدين وسيله از قنفذ به خاطر ضربتى كه با تازيانه به فاطمه (س ) زده بود تشكر كرده باشد. همان ضربتى كه فاطمه (س ) از دنيا رفت در حالى كه اثر آن بر بازويش مانند دستبند باقى مانده بود.
سپس فرمود: تعجب از محبت اين مرد (عمر) و رفيقش قبل از او (ابوبكر) كه در قلوب اين امت جاى گرفته و تسليم آنان در برابر او در هر چيزى كه بدعت گذاشته است .
اگر كارگزاران عمر خاين بودند و اين اموال در دست آنان به خيانت جمع شده بود، او حق نداشت آنان را رها كند و بايد همه را مى گرفت چرا كه غنيمت مسلمانان است . پس چرا نصف آن را گرفته و نيم ديگر را در دست آنان باقى گذاشت ؟!
و اگر خاين نبودند عمر حق نداشت چيزى از اموال آنان را نه كم و نه زياد بگيرد. پس چرا نيمى از آن را گرفت ؟ حتى اگر به خيانت در دست آنها بود ولى خودشان اقرار نكردند و شاهدى هم عليه آنان وجود نداشت براى او حلال نبود نه كم و نه زياد چيزى از آنان بگيرد.
عجيب تر اين است كه آنان را بر سر كارهايشان باز گردانيد! اگر خاين بودند جايز نبود آنان را دوباره به كار گيرد، و اگر خاين نبودند اموال آنها برايش حلال نبود.
سپس على (ع ) رو به جمعيت كرد، و فرمود: تعجب مى كنم از قومى كه مى بينيد سنت پيامبرانشان كم كم و دسته دسته تبديل و تغيير مى يابد و با اين همه راضى مى شوند و انكار نمى كنند بلكه در دفاع از بدعت ها غضب مى كنند و كسانى را كه ايراد بگيرند و آن را انكار كنند سرزنش مى نمايند. سپس قومى بعد از ما مى آيند و بدعت و ظلم و از پيش خود ساخته هاى او را تابع مى شوند و بدعت هاى او را سنت و دين مى شمارند و به وسيله آن به پيشگاه پروردگار تقرب مى جويند.(186)

 

186- اسرار آل محمد، ص 332 و 333.
 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: