ديروز اميرالمؤ منين بودم امروز ماءمور

اميرالمؤ منين (ع ) با مشاهده آن حال فاجعه آميز (فريب خوردن لشكر با قرآن هاى روى نيزه ) برخاست و لشكريان خود را مخاطب ساخته فرمود:
(اى مردم پيوسته وضع من با شما طبق دلخواهم بود تا آنكه جنگ شما را ناتوان و درمانده كرد و سوگند به خدا كه جنگ شما را گرفت و رها كرد و دشمنتان را گرفت و رها نكرد و اين ضايعات (جنگى ) آنهارا بيشتر ناتوان و درمانده كرده جز آنكه من ديروز اميرالمؤ منين (ع ) (و دستور دهنده ) بودم و امروز ماءمور (و فرمانبردار) و نهى كننده بودم ، و اكنون نهى شده هستم ، و شما ماندن و بقا (در دنيا) را دوست داريد و من نمى توانم شما را به چيزى كه اكراه داريد مجبور سازم .)
و در نقل شيخ مفيد (ره ) اين گونه است كه چون قرآن ها بر سر نيزه كردند، امام (ع ) فرمود:
(واى بر شما! اين يك نيرنگ است ، اين مردم قرآن را نمى خواهند چون اهل قرآن نيستند، پس از خدا بترسيد و با همان بينشى كه داشته ايد جنگ با اينها را ادامه دهيد و اگر اين را نكنيد دچار پراكندگى خواهيد شد و پشيمان خواهيد گشت در وقتى كه پشيمانى براى شما سود ندهد).
و در حديث ديگرى است كه اميرالمؤ منين (ع ) هنگامى كه آن وضع را مشاهده كرد فرمود:
اى بندگان خدا من از هر كس به پذيرفتن كتاب خدا شايسته ترم ، ولى معاويه ، عمر و بن عاص ابن ابى معيط، حبيب بن مسلمه و ابن اءبى سرح اهل دين و قرآن نيستند، من اينها را بهتر از شما مى شناسم ، من با ايشان در كودكى مصاحبت كرده ام و در بزرگى هم مصاحب بوده ام ، در كودكى بدترين كودكان بودند و در بزرگى نيز بدترين مردان و به راستى اين سخن حقى است كه هدف باطل از آن دارند، به خدا سوگند اينها قرآن را بلند نكرده اند! اينها قرآن را مى شناسند ولى بدان عمل نمى كنند و آنها جز به منظور نيرنگ و فريب آن را بلند نكرده اند.!(97)

 

97- زندگانى اميرالمؤ منين (ع )، ص 575 و 576.
 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: