سكوت براى حفظ اسلام

على (ع ) فرمودند: شگفتا! ابوبكر كه در حيات خود، از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند و (با وجود من ) وى را از خلافت معذور دارند، خود هنگام مرگ عروس خلافت را براى ديگرى كابين بست ! و چه عجيب هر دو از خلافت به نوبت بهره گيرى كردند.
(مركب ) خلافت را در اختيار كسى (عمر) قرار داد، كه كلامش خشن ، ديدارش رنج آور، اشتباهش بسيار و عذر خواهى اش بى شمار بود. به سوارى شبيه بود كه بر پشت شترى سركش نشسته ، چنانچه مهار را محكم كشد، پره هاى بينى شتر پاره شود، و اگر آزاد گذارد، در پرتگاه هلاكت سقوط كند.
به خدا! مردم در ناراحتى و رنج عجيبى گرفتار آمده بودند و من در اين مدت طولانى با محنت و عذاب ، چاره اى جز شكيبايى نداشتم . سرانجام روزگار او (عمر) هم سپرى شد.
عمر (خلافت ) را در گروهى به شورا گذاشت و به پندارش مرا نيز از آنها محسوب داشت !
پناه به خدا از اين شورا! راستى من از نخستين آنها، چه كم داشتم كه درباره من به ترديد افتادند و اكنون كارم به جايى رسيده كه مرا همسنگ اينان (اعضا شورا) قرار دهند؟ لكن باز هم كوتاه آمدم و با آنان هم آهنگى ورزيدم (و براى مصالح مسلمين ) در شوراى آنها حضور يافتم . يكى از آنان به خاطر كينه اش از من روى برتافت و ديگرى خويشاوندى را (بر حقيقت ) مقدم داشت ، اعراض آن يكى هم جهاتى داشت ، كه ذكر آن خوشايند نيست .(77)

 

77- نهج البلاغه ، خطبه 3.
 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: