چون على (ع ) در ذى قار فرود آمد عايشه نامه اى به حفضة ، دختر عمر، نوشت كه بدان على به ذى قار آمده و چون خبر سپاهيان بسيار و جماعت انبوهى كه با ما هستند بدو رسيده از ترس در همانجا توقف كرده و همانند اسب قرمز رنگى است كه راه پيش و پس ندارد، اگر قدم به پيش نهد پى شود و اگر به عقب برگردد او را نحر كنند!
حفضه كه اين نامه را خواند، دستور داد زنان خواننده اى را نزد وى بياورند و برايش آواز خوانى كرده و بنوازند و در وقت خوانندگى و دف زدن اين شعر را بخوانند:
ما الخبر ما الخبر؟ |
على فى السفر! |
كالفرس الاسقر! |
ان تقدم عقر |
اين خبر به گوش زنان بنى اميه و (بنات الطلقاء) رسيد و براى شنيدن آن به خانه حفصه آمده و در آنجا اجتماع مى كردند و خوانندگان و نوازندگان نيز با همان اشعار به خوانندگى و دف زدن مى پرداختند.
ام كلثوم دختر على (ع ) از جريان مطلع شد و جامه برتن كرده و به طور ناشناس و روبسته به خانه حفضه رفت و چون وارد شد روى خود را باز كرد و چون حفضه او را شناخت شرمنده شد و عذر خواهى كرد.
ام كلثوم بدو گفت : اگر شما دو نفر امروز با على به مخالفت و دشمنى برخاسته ايد پيش از اين نيز به دشمنى با برادرش (رسول خدا) برخاستيد تا آنكه خداوند درباره شما آن آيات را نازل فرمود!
حفضه شرمنده شد و از وى خواست تا از ادامه آن گفتار خوددارى كند و نامه عايشه را طلبيد و آن را پاره كرده و از خدا طلب آمرزش كرد.(66)
66- زندگانى اميرالمؤ منين (ع )، ص 386 و 387.