وصاياى پيامبر (ص ) به على (ع )

اميرمؤ منان (ع ) على فرمود: چون رسول خدا (ص ) در حال احتضار قرار گرفت مرا طلبيد. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من فرمود: اى على تو وصى و جانشين من بر اهل و امت من هستى ، چه زنده باشم يا از دنيا بروم . دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست .
اى على ! هر كس پس از من امامت تو را منكر شود مانند كسى است كه رسالت مرا در حال حياتم منكر شود، چرا كه تو از منى و من از توام . آن گاه اسرارى را با من در ميان گذاشت كه هزار باب علم بود كه از هر باب هزار باب ديگر باز نمى شد.(31)
پيامبر اكرم (ص ) در آخرين لحظات زندگانى خود، اميرمؤ منان (ع ) را طلبيد و خطاب به آن حضرت فرمود:
بدان اى برادر! چون من از دنيا رحلت كردم مردم مرا رها مى كنند و پيش ‍ از غسل و كفن و دفن من مشغول امور دنياى خود مى شوند (غصب خلافت ). تو به دنبال آنها مرو و طلب حق خود را مكن ، تا ايشان به طلب تو آيند. زيرا كه مثل تو مثل كعبه است كه خدا آن را نصب كرد و بر مردم لازم است كه از هر طرف به سوى آن روند. تويى علم هدايت و نور دينى و روشنى آسمان و زمين .
اى برادر! به حق آن خدايى كه مرا به راستى به سوى خلق برگزيد، سوگند ياد مى كنم كه امامت و وجوب متابعت تو را به همه رسانده ام و اقرار و بيعت گرفته ام . همگى به ظاهر پذيرفته اند، اما مى دانم كه وفا نمى كنند.
چون من از دنيا رحلت كردم و از غسل و نماز و دفن من فارغ شدى در خانه بنشين و قرآن را به ترتيبى كه خدا فرستاده است ، جمع آورى كن . آنچه تو را به آن امر كرده ام انجام بده و از ملامت خلق پروا مكن و بر تو باد به صبر در برابر آنچه به تو مى رسد تا به سوى من آيى .
اميرمؤ منان مى فرمايد: ما آن شب نزديك آن حضرت بوديم و جامه نازكى روى آن حضرت افكنده شده بود و اهل بيت صدا به شيون و ناله بلند كرده بودند.
ناگهان حضرت به سخن آمد و فرمود: جماعتى سعادتمند و گروهى بدبخت شدند.
اصحاب عبا پنج نفرند و من سرور ايشانم و ايشان اهل بيت من و مقربان درگاه خدايند. هر كس از آنها متابعت كند سعادتمند خواهد شد.

 

31- بحارالانوار، ج 22، ص 412، ح 13.
 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: