دعا معراج مومنین و راه زندگی - 34
پيامبر بزرگ اسلام محمّدصلى الله عليه وآله از جبريل و جبريل از خدا روايت مىكند كهفرمود:
"يا عبادي، كلّكم ضالّ إلّا من هديته، فاسألوني الهداية أهدكم. وكلّكم فقير إلّامن أغنيته، فاسألوني الغنى أرزقكم، وكلّكم مذنب إلّا من عافيته، فاسألوني المغفرةاغفر لكم، ومن علمأنّي ذو قدرة على المغفرة فاستغفرني، بقدرتي غفرت له ولااُبالي،ولو أنّ أوّلكم وآخركم، وحيّكم وميّتكم، ورطبكم ويابسكم، اجتمعوا على اتقاء قلبعبد من عبادي لم يزيدوا في ملكي جناح بعوضة، ولو أنّ أوّلكم وآخركم، وحيّكموميّتكم، ورطبكم ويابسكم، اجتمعوا على إشقاء قلب عبد من عبادي لم ينقصوا منملكي جناح بعوضة، ولو أنّ أوّلكم وآخركم، وحيّكم وميّتكم، ورطبكم ويابسكم،اجتمعوا فيتمنّى كلّ واحد ما بلغت اُمنيته، فأعطيته لم يتبيّن ذلك في ملكي، كما لو أنّأحدكم مرّ على شفير البحر فغمس فيه ابرة ثمّ انتزعها، ذلك بأنّي جواد ماجد واجد،عطائي كلام، وعداتي كلام، فإذا أردت شيئاً فإنّما أقول له كن فيكون".
بحار الانوار، ج93، ص293
"اى بندگان من همگى گمراه هستيد مگر آن كسى كه راهنماييش كرده باشمپس از من هدايت بخواهيد تا هدايتتان كنم و همگى نيازمنديد مگر آن كه بى نيازشكرده باشم پس از من بى نيازى بخواهيد تا آن را روزى شما كنم و همگى گناهكاريدمگر آنكه عافيتش داده باشم پس از من آمرزش بخواهيد تا بيامرزمتان و كسى كهدانست من بر آمرزش توانايم و از من آمرزش طلبيد او را آمرزيدم و باكى ندارم. و اگرنخستين و آخرين شما، مرده. و زنده، خشك و تر شما گرد هم آيند تا دل بندهاى رابه شقاوت كشند از ملك من به اندازه پر پشهاى نيز نكاستهاند و اگر گرد هم آيند تادل بندهاى از بندگان مرا اهل تقوى كنند در ملك من به اندازه پر پشهاى نيزنيفزودهاند، و اگر گردهم آيند و هر كدام نهايت آرزوى خود را تمنّا و آن را جملگىبرآورد در ملكم هيچ به چشم نمىآيد، زيرا همانگونه است كه يكى از شما بر دريابگذرد و در آن سوزنى فرو كند و بر آورد آبى كه بر مىگيرد از دريا هيچ نمىكاهد؛ ازآن رو كه من بخشنده و شكوهمند و دارا هستم، دِهِش و ابزارم كلامى است پسهرگاه چيزى را اراده كنم فقط مىگويم: باش! پس خواهد بود.
اين حديث قدسى دعوتنامهاى الهى به شمار مىآيد تا بشر به استقبال نعمتهاو رحمت خداوند برود. حديث با بيان اينكه انسان از نياز و ناتوانى سرشته شدهاست آغاز مىشود.
...وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً
سوره نساء، آيه 28
"و انسان، ناتوان آفريده شده."
ضعف و ناتوانى از طبيعت انسان سرچشمه مىگيرد و انسان نمىتواندكمترين مقدار ممكن از نيازهايش را نيز تأمين كند، همه نعمتى هم كه در دستاوست همانا از فضل و عنايت خداست. امّا آيا انسان به اين حقيقت، صادقانه و ازدل اعتراف مىكند؟ مردم اكثراً اين حقيقت را عميق درك نمىكنند و نمىفهمند كهنعمت وجود، دانش، امنيّت، سلامت و دارايى، همه فضل خداست زيرا انسانپيش از آنكه در اين زندگى پديدار شود چيزى نبوده است كه قابل ذكر باشد.
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً * إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَمِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيرا سوره انسان، آيات 2 - 1
"آيا بر انسان روزگارانى نگذشت كه چيزى سزاوار ذكر و هيچ نبود، ما او را ازنطفه مختلط آفريديم و او را بينا و شنوا كرديم."
هيچيك از ما نمىتوانيم اين حقيقت را انكار كند: كه روزى نطفهاى بسياركوچك و بى توان بوده و هيچ بهرهاى از امورى كه او را در حيات فعليش بر پاىمىدارد خارج از محدوده صلب و رحم نمىبرده است، پس چه كسى اين وجود رابه او عطا كرده و همه اين نعمتهاى بيشمار را به او داده است تا نطفهاى ناچيز بهانسانى تبديل شده كه به فضل و رحمت خدا از زندگى، توان، دانش، امنيّت،سلامت و دارايى، بهره وراست. امّا اين انسان كه موجود ناچيز و يادنشدنى بودپس از به دنيا آمدن، يكپارچه خود بينى و غرور و گاه سركش و مستكبر مىشود و ازياد مىبرد كه به زودى باز به خاكى پوسيده و چيزى غير قابل ذكر و ناچيز بَدَلخواهد شد.. كه فرزندان و نيز تاريخ، او را در جريده فراموشى و نابودى ثبتمىكنند.
اين است كه خداوند بر اين حقيقت كه از ياد دل ما رفته و از ما پنهان ماندهتأكيد مىورزد و در آغاز حديث قدسى مىفرمايد:
"اى بندگان من همگى گمراه هستيد مگر آن كسى كه راهنماييش كرده باشمپس از من هدايت بخواهيد تا هدايتتان كنم. و همگى نيازمنديد مگر آن كه بىنيازشكرده باشم پس از من بى نيازى بخواهيد تا آن را روزيتان كنم و همگى گناهكاريدمگر آنكه عافيتش داده باشم پس از من آمرزش بخواهيد تا بيامرزمتان..."
بنابر اين وقتى بنده، سراپا گمراهى، نياز و گناه باشد راهى جز آن ندارد كهخدا را بخواند و از او هدايت، بىنيازى، آمرزش و سلامت بخواهد. آدمىنمىتواند ادّعا كند كه هر آنچه از قبيل مال، فرزند، سلامت، امنيّت و دانش دراختيار اوست، براستى از آن او مىباشد، از آنرو كه خداى سبحان اين نعمتها را به اوتفضّل فرموده و بنابر اين هم اوست كه اگر بخواهد اين نعمتها را از او بازى مىگيرد؛انسان نبايد از آنچه خدا به او داده شاد باشد و بر آنچه از دستش رفته غمگين شود،همچنانكه بر اوست كه از رحمت خدا -وقتى صاحب نعمتى نمىشود- مأيوسنگردد، زيرا او مىتواند با دعا آن را از خدا بخواهد و خدا قادر است ما را به آنچهنداريم و به بيش از آنچه تصوّر مىكنيم برساند. از اينرو بايد آنچنان باشيم كه امامعلىعليه السلام مىفرمايد:
"كن لما لا ترجو أرجى منك لما ترجو." بحار الانوار، ج71، ص34
"به آنچه اميد به آن ندارى، اميدوارتر باش تا آنچه اميد به آن دارى."
اگر حقيقت امر اين باشد پس دستهاى ما بايد هميشه به سوى خدا باشد،همچنانكه بايد به آنچه داريم و در واقع مال ما نيست مغرور نشويم، زيرا هر لحظهممكن است خدا آن را از ما بگيرد و آنچه نداريم از آن نااميد نباشيم چرا كه هر لحظهممكن است خدا آن را به ما عنايت كند. بايد وقتى چيزى را از دست مىدهيم، بىآنكه نااميد شويم شكيبايى ورزيم و وقتى چيزى را بدست مىآوريم، بى آنكهمغرور و فريفته شويم شكرگزار باشيم.
لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍفَخُورٍسوره حديد، آيه 23
"تا بر آنچه از دستتان بدر رفت دلتنگ نشويد و از آنچه به شما رسيد شادماننگرديد و خداوند متكبّران خودستا را دوست ندارد."
بلكه حقيقت امر بسيار عميقتر از اين است، زيرا انسان حتّى صاحباعضاى بدن خود نيز نيست، پس چشم، گوش، دست، پا و همه اعضاى ديگر ازآنِ ما نيست بلكه همانا امانتى است از خداوند كه به ما سپرده شده تا در برابر آنهاچگونه صبر مىكنيم و چگونه شكر مىگزاريم.
وقتى اين حقيقت را دانستيم و به آن ايمان آورديم دلهاى ما پيوسته به سمتخدا روىخواهدداشت تا فضل و نعمت بيشترىاز او طلب كند. و در پايان، حديثقدسى ما را متذكّر اين حقيقت مىكند، آنجا كه خداوند خطاب به انسان مىگويد:
اگر نخستين و آخرين )زنده، مرده، و خشك وتر( شما گردهم آيند و هركدام نهايت آرزوى خود را بخواهند و آن را جملگى بر آورم در ملكم هيچ به چشمنمىآيد... و همانگونه است كه يكى از شما بر دريا بگذرد و در آن سوزنى فروكندوبرآورد...
پس آيا آن مقدار آبى كه اين سوزن بر مىگيرد در دريا تأثيرى دارد؟ و آيا از آنچيزى كاسته مىشود؟ همچنين است بخشش بى پايان خداوند، زيرا او- همچنانكه در دعا آمده است - "كثرت بخشش، بر وجود وكرمش مىافزايد". پساگر حقيقت امر اين گونه باشد، بر انسان است كه خود را شايسته استقبال رحمتخدا وسيراب شدن از چشم جوشان جود او بگرداند وبر اوست كه دعاى خود رابهخواستن حاجتهاى كوچك و بىارزش، منحصر و محدود نكند.
بعضى از مردم با ايمان، خدا را مىخوانند ولى دعايشان مستجاب نمىشوداز آنرو كه از خدا چيزى بى ارزش خواستهاند و اينكه دست را به سوى درياىرحمت وبخشش خدا دراز مىكنند، امّا از آن فقط بهرهاى اندك مىجويند، ايناست كه خدا دعايشان را در دنيا اجابت نمىكند تا آنها را در آخرت چندين برابرپاداش دهد.
خداوند در پايان حديث مىفرمايد:
"از آنرو كه من بخشنده و شكوهمند و دارا هستم، دِهِش و ابزارم به كلامىاست پس هرگاه چيزى را اراده كنم فقط مىگويم: باش !پس خواهد بود."
امّا نه به اين معنى كه ما از خداوند در كارهاى كوچك چيزى نخواهيم، امامصادقعليه السلام مىفرمايد:
"عليكمبالدعاء فإنّكملاتتقرّبون بمثله، ولاتتركوا صغيرةلصغرهاأنتسألوها،فإنّ صاحب الصغائر هو صاحب الكبائر." بحار الانوار، ج90، ص293
"دعا كنيد كه چيزى مانند دعا نيست تا با آن تقّرب جوييد. حاجتى كوچكرا به دليل كوچكيش رها نكنيد و آن را نيز در خواست كنيد، زيرا آنكه حاجاتكوچك دارد حاجات بزرگ نيز دارد."
پس نگو كه چگونه رو به خدا آورم و از او نمك غذايم را بخواهم؟
زيرا براى خدا تفاوتى نمىكند كه به تو اندكى نمك ببخشد يا كوهى از طلا،لذا عطاى خداوند به يك كلام است و آن اينكه به چيزى بگويد: باش! پس خواهدبود.
خداوند كه چيزهاى بزرگ را عطا مىكند چيزهاى كوچك را نيز عطامىفرمايد. از پيامبر روايت شده است:
"مسلمانى نيست كه دعايى كند كه در آن قطع رحم و جلب گناه نباشد مگراينكه خدا به سبب اين دعا يكى از اين سه حالت را به او عطا فرمايد: يا در بر آوردننيازش مىشتابد، يا آن را ذخير آخرتش قرار مىدهد، يا بديى را از او رفع مىكند."
پس در دعا شرطهايى است:
اوّل- اينكه منجر به تأثير منفى بر روابط اجتماعى و خانوادگى نشود، پس اگرانسان مثلاً دعا كند كه خدا از كسى از خويشان او انتقام بگيرد دعايش مستجابنمىشود، زيرا منجر به گسستن روابط خانوادگى و قطع رحم مىگردد.
دوم- اينكه پيآمد دعا، گناهى نباشد، مانند اينكه انسان از خدا بخواهد كه بهاو كوزهاى شراب بدهد؛ يا هر دعاى ديگرى كه منجر به ارتكاب گناه و جرم شود،روشن است كه اين دعا مستجاب نمىشود. و زمانى انسان دعايى مىكند كه در آنقطع رحمى نيست و منجر به گناهى نيز نمىشود، يكى از سه حالت را خواهدداشت؛ يا خدا دعايش را در دنيا مستجاب مىگرداند و آنچه را مىخواهد به اومىدهد، مانند آنكه انسان خانهاى از خدا بخواهد پس خدا اسباب آن را برايشمهيّا مىكند تا خانهاى بدست آورد و در آن ساكن شود؛ يا اينكه خدا استجابتدعايش را براى آخرت ذخيره مىكند، طورى كه مثلاً خانهاى در بهشت برايشمىنويسد و به دليلى دعايش را در دنيا مستجاب نمىكند و يا اينكه در عوضخداوند بلايى را كه براى او مقدّر بوده از او دفع مىكند.
بنابر اين در هيچ حالتى انسان از دعايش ضرر نمىبيند، بلكه هر چه هستبراى او سود و منفعت است، امّا با اين همه بسيارى از مردم به دعا اعتنايى ندارند وبه دنبال نماز خود دعا نمىخوانند، گويى هيچ حاجتى در دنيا ندارند و با هيچمشكلى در زندگيشان مواجه نمىشوند. ما بايد هميشه خدا را بخوانيم و همحاجتهاى خود را از او بخواهيم و از او بطلبيم كه بدى و بلا را از ما دفع مىكند.
تنها اين نيست، بلكه بايد از برادران مؤمن خود نيز بخواهيم كه براى ما خيرو سلامت و امنيّت بخواهند، اين بدليل آن است كه دعاى مؤمن در حقّ برادرشمستجاب است و بر ماست كه هيچ دعايى را كوچك نشماريم، حال، دعا كننده هركسى مىخواهد، باشد از امام علىعليه السلام روايت شده است كه:
"دعاى كسى را كوچك نشماريد، زيرا دعاى يهودى در حقّ شما مستجابمىشود و دعاى او در حقّ خودش مستجاب نمىگردد."
پس اگر يهودى مسلمان را براى كارى كه برايش انجام داده، دعاى خير كرددعايش مستجاب مىشود، علىرغم اينكه دعاى يهودى براى خودش مستجابنمىگردد.
منبع : دعا معراج مومنین و راه زندگی
نویسنده : آیت الله محمّدتقى المدرسى