تأمّلاتى در دعاى افتتاح
دعا معراج مومنین و راه زندگی - 54
الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي يُجِيبُنِي حِينَ اُنادِيهِ، وَيَسْتُرُ عَلَيَّ كُلَّ عَوْرَةٍ وَأَنَاأَعْصِيهِ، وَيُعَظِّمُ النِّعْمَةَ عَلَيَّ فَلا اُجازِيهِ، فَكَمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنِيئَةٍ قَدْأَعْطانِي، وَعَظِيمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ كَفانِي، وَبَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ أَرَانِي؟ فَأُثْنِيعَلَيْهِ حامِداً، وَأَذْكُرُهُ مُسَبِّحاً. الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي لا يُهْتَكُ حِجابُهُ، وَلايُغْلَقُ بابُهُ، وَلا يُرَدُّ سائِلُهُ، وَلا يُخَيَّبُ آمِلُهُ.
".. ستايش خداى را كه وقتى ندايش مىدهم اجابتم مىكند و همه عيبهاىمرا مىپوشاند و من نافرمانيش مىكنم و نعمتى عظيم به من مىدهد و جزاى آننمىگزارم، چه موهبتهاى گوارايى كه مرا عطا كرد و بيمارى عظيمى كه كفايت نمودو شادمانيهاى شگفتانگيز و نغز كه به من نشان داد، پس از روى ستايش او را ثنامىگويم و تسبيح گويانه او را ذكر مىكنم. ستايش خداى را كه پردهاش ندرد و درشنبندد خواهانش رد نگردد و آرزومندش نااميد نشود."
ذكر خداى متعال هنگامى جلوه مىگردد كه انسان اسماء حسناى او را يادمىكند و همان هنگام به ياد خود مىآورد كه به خدا نيازمند و مضطرّ است و درپيش او ناتوان؛ اگر انسان بتواند خود را بشناسد و با خودشناسى به درجهاى برسدكه بفهمد هر خيرى به او مىرسد از خداست و هر شرى به او مىرسد ازخوداوست، و دريابد كه سرشت او در درّه ضعف، عجز، عدم و عجله پا گرفته است،اگر انسان به اين سطح از شناخت برسد به اوج عبوديّت و قلّه اطاعت خدا رسيدهاست.
پس خداى سبحان مىخواهد كه هويّت تن ما را از طريق كارهاى نيكمان بهما بشناساند و وقتى خود را شناخت، بتحقيق خداوندش را خواهد شناخت.
و روشن است، آنچنانكه بعضى مىپندارند كار چندان سادهاى نيست، زيرارسيدن به اين سطح از شناخت، نيازمند كارى فراوان، ثابت و مستمر است،چگونه؟
مىتوان از طريق آنچه در حديث آمده است، پاسخ را مشخّص كرد: روانهادو هزار سال قبل از بدنها آفريده شدند و در جهان اشباح بودند و اين جهان با عالمذرّ تفاوت دارد، سپس به عالم ذرّ و از عالم ذرّ به عالم نسل انتقال يافتند و از عالمنسل به برزخ و از برزخ به روز قيامت و از روز قيامت به سرنوشت نهايى: بهشت يادوزخ، منتقل مىشوند.
عبداللَّه بن فضل هاشمى مىگويد: به امام صادقعليه السلام گفتم: خداوند به چهعلّت روانها را بعد از بودن آنها در ملكوت اعلى در برترين جايگاه، در بدنها نهاد؟امام فرمود:
خداى تبارك و تعالى دانست كه ارواح با شرف و علوى كه دارند اگر به حالخود رها شوند اكثراً به دعوى ربوبيّت خواهند گراييد، پس آنها را به قدرت خود دربدنهايى كه از روى نظر و رحمت بر آنها در ابتداى تقدير براى ارواح مقدّر كرده بودقرار داد و آنها را به هم محتاج و متعلّق كرد و يكى را بر ديگرى رفعت داد و ديگرىرا رفعتى بيشتر و بعضى را با بعضى برابر نهاد و پيامبرانش را به سوى آنها گسيلداشت و حجّتهاى بيم و بشارت دهندهاش را بر آنان گمارد، حجّتهايى كه بهعبوديّت و تواضع در برابر معبودشان به گونههايى كه آنان را متعبّد سازد فرماندادند و عقوبتها و ثوابهايى در دنيا و آخرت براى آنان قرار داد تا به خير دعوتشانكند واز شر بر كنارشان دارد و براى آنكه تن به طلب معاش، كسب و كار دهندوبدانند كه آنان بندگانى آفريده شده هستند و روى به عبادت او آورند و از اينرواستحقاق نعمت ابد و بهشت جاويد را يابند و از گرايش به سوى آنچه حقّ آناننيست در امان مانند.
سپس فرمود:
"اى ابن فضل خداى تبارك و تعالى بر بندگانش بهتر از آنان بر خودشان نظرمىافكند، آيا نمىبينى كه همه آنان دوست دارند بر يكديگر برترى يابند، تا آنجا كهعدّهاى از آنان به دعوى ربوبيّت به ناحقّ به دعوى نبوّت به ناحق به دعوى امامتگراييدهاند، با وجود آنكه در خود نقص، عجز، ضعف، سستى، نياز، فقر و رنجوپيشآمد و غلبه مرگ را مىبينند. اى ابن فضل خداى تبارك و تعالى جزصالحترين كار را با بندگانش نمىكند و بر مردم ستمى روا نمىدارد و لى مردم خودبر خود ظلم مىكنند." )بحار الانوار ج58، ص133)
تأكيد بر قرائت دعاهاى به جامانده از معصومينعليهم السلام از آن جهت است كهروح استقلال و احساس بى نيازى و طغيان، به روح عبوديّت و خوارى و احساسنياز به خداى متعال، تحوّل يابد. بدون شك بندگى و خوارى در برابر خدا با بندگىو خوارى در برابر مخلوقات تفاوت دارد، بندگى كردن و خوار شدن در برابر خدا،عزّت و افتخار است و از خدا عطا خواستن بى نيازى است. اين است كه در اينقطعه از دعاى افتتاح مىخوانيم:
"ستايش خداى را كه وقتى ندايش مىدهم اجابتم مىكند."
من در برابر خدا ناتوانم و در همه چيز به او نيازمندم و هرگاه ندا كنم از اوپاسخ مىشنوم، "و همه عيبهاى مرا مىپوشاند و من نافرمانيش مىكنم" هر انسانىرا ننگ و عيبى هست و مفتح شدن بعضى در برابر ديگران يعنى عاجز ماندن ازسلوك و معاشرت.
از اينرو انسان نيازمند است كه خدا عيبهاى او را در دنيا و بويژه در آخرتبپوشاند.
مفتضح شدن انسان و بر ملا شدن عيبهاى او در دنيا، از دايره تنگ اجتماعىكه در آن زندگى مىكند و عبارت است از جمع عدّهاى
محدود از افراد بشر، نمىگذرد، در حاليكه در روز قيامت آنجا كه فرد در كنار صدهاميليارد انسان، در برابر خدا مىايستد، افتضاح و بر ملا شدن عيبها او در برابر اينشمار عظيم انسانها، امرى بس سخت و دشوار است.
بنابراين ما خدا را سپاس مىگزاريم، زيرا كه ننگهاى ما را مىپوشاند، واينسپاس خدا بايد در شكل خوددارى از معصيت نمايان شود: "همه عيبها مرامىپوشاند و من نافرمانيش مىكنم"، پوشش خدا بر انسان، بايد به مانعى تبديلشود در برابر معصيت و نبايد اين پوشش عاملى شود كه انسان در پناه آن در گناه فرورود. اگر انسان ايمانى راسخ ندارد كه او را از گناه بازدارد، ناچار بايد از خدا كه ننگهاو عيبهاى او را از خلايق مىپوشاند، شرم داشته باشد.
"نعمتى عظيم به من مىدهد و جزاى آن نمىگزارم."
خداى تعالى در زندگى به ما بركت مىدهد، بلكه هر جزئى از زندگى مانعمتى عظيم است از خدا، همسر و فرزندان نعمتهاى خدا هستند، عزّت و آزادىو قدرت نيز، امّا ما به ازاى همه نعمتهاى عظيم خدا، در جهت خدا كارى نمىكنيمبلكه زندگى را در غفلت از اين همه نعمت ادامه مىدهيم: "نعمتى عظيم به منمىدهد و جزاى آن نمىگزارم... چه موهبتهاى گوارايى كه مرا عطا كرد و بيماىعظيمى كه كفايت نمود."
مواهب خدا غالباً چنان است كه انسان آنها را مىشناسد و لمس مىكندوگاهى نيز بر آنها شكرى مىگزارد، امّا لطف خفى خدا آن است كه گرفتاريهاوخطرهاى بزرگ را از انسان دفع مىكند، چه انسان هر لحظه در معرض صدهاخطر و گرفتارى است: بيمارى، فقر، شكست و مرگ: خداى متعال كسى است كههمه اينها را از انسان دفع مىفرمايد.
)لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ...(.
)سوره رعد، آيه 11)
"براى هر چيز پاسبانها از پيش رو و پشت سر بر گماشته كه به امر خدا او را نگهبانىكنند."
هر انسانى تعدادى فرشته دارد كه خدا بر او وكيل فرموده، اين فرشتگان بهمثابه نگهبانانى هستند كه او را از معرض به خطر افتادن نگهدارى مىكنند و اگر هركس به خود رجوع كند دهها مورد از خطرهاى بزرگ را بياد مىآورد كه نزديك بودهبراى او پيش آيد، امّا دستى غيبى او را نجات داده و خطر را از او دفع كرده است.
پزشكىِ نُوين مىگويد: دليل آشكار مرض سرطان، وجود سلولى فاسد درهر منطقه از مناطق بدن است، اين سلول به توليد مثل مىپردازد و همه سلولهاىمجاور خود را نيز فاسد مىكند، آنگاه اين قطعه گسترده مىشود و بخش بزرگى ازبدن را فرا مىگيرد آنگونه كه علاج آن براى پزشكى محال مىگردد، اين سلول فاسددر همه بدنها از زمان تولّد وجود دارد، امّا بدلايلى مجهول، بدون فعّاليّت استوگاهى در بعضى از بدنها باز به دلايلى مجهول، به فعّاليّت و جنبش در مىآيد و بهبيشترين مقدار ممكن، سلولهاى مجاور خود را يكى پس از ديگرى فاسد مىكند.بنابراين همه ما به اين بيمارى بزرگ تهديد مىشويم و هر لحظه امكان دارد لحظهنهايى و مرگ به سرطان باشد، امّا خداى سبحان همه اين تهديدها و خطرها را ازمادور مىكند، امّا آيا ما او را سپاس مىگزاريم؟ هرگز..
"چه موهبتهاى گوارايى كه مرا عطا كرد و بيمهاى عظيمى كه كفايت نمودوشادمانيهاى شگفتانگيز و نغز كه به من نشان داد"، همه زيباييها و شادابيهايى كهدر زندگى هست خدا به ما داده و اين دليلى ديگر است بر ناتوانى و نياز ما بهرحمت و فضل خدا، امّا چگونه؟
وقتى در بيابان گرفتار تاريكى و سرما و وحشت هستى و سپس صبح رامىبينى كه با پرتو افشانى و درخشش خود به سوى تو مىآيد و توى دلت بازمىشود و درونت گشاده مىگردد و آرزوهايت زنده مىشود، اين همان شادى نغزوشادابى و زيبايى است و گاهى عصر هنگام در هوايى گرم و خفه كننده و آزاردهنده نشستهاى و ناگهان آسمان را مىبينى كه از ابر پر شد و بارانى خوب باريدوهوا خنك شد، پس به نشاط مىآيى و شادمانى تو را در خود مىگيرد.
بنابراين در اينجا خدا انسان راغرق لحظههاى شادى و سرور مىكند تا بداندكه همواره نيازمند خداوند است: "چه شادمانيهاى شگفتانگيز و نغز كه به مننشان داد، پس از روى ستايش او را ثنا مىگويم و تسبيح گويانه او را ذكر مىكنم.."
انسان از يكسو خدا را ثنا مىكند يعنى از او به نيكى ياد مىكند و او رامىستايد و در همان هنگام ذكر خدا را بر زبان جارى مىكند، او را تسبيح مىكندواز اينكه به مخلوقات شبيه باشد، پاك مىشمارد: "ستايش خداى را كه پردهاشندرد" آيا كسى مىتواند به خداى متعال برسد؟ حجاب خدا دريده نمىشود و اوعزّت و شكوه خويش در سراپرده عرش خود پنهان و پوشيده است، "و درشنبندد" درهاى مردمان شبها بسته مىشود و حتّى بيشتر دادسراها در بعضى ازساعتهاى روز تعطيل مىشوند، امّا درهاى خداوند هميشه باز مىماند و انسانمىتواند هر لحظه كه محتاج خدا باشد آن را بكويد: "درش نبندد و خواهانش ردنگردد" هنگامى كه انسان در خدا را مىكوبد ناچار خداوند او را اجابت مىكند،خدا كسى را كه او را بخواند و از او چيزى بخواهد رد نمىكند "آرزومندش نااميدنشود" نيازى نيست كه انسان از خدا چيزى بخواهد، بلكه كافى است در دل خودبه خدا بينديشد تا خدا را در دلِ شكسته بيابد، آنگاه محال است كه خدا آرزوى اورا بر باد دهد، امّا به اين شرط كه خود را نفريبد و اميدش فقط به اجابت خدا باشدوكسى را شريك او قرار ندهد.
منبع : دعا معراج مومنین و راه زندگی
نویسنده : آیت الله محمّدتقى المدرسى