1_ ابن شاهین در کتاب "فضائل فاطمه" از بریده نقل می کند که: ابابکر فاطمه (س) را از پیامبر (ص) خواستگاری کرد و حضرت فرمود: دربارۀ فاطمه منتظر قضا و قدر الهی هستم. عمر نیز فاطمه را از آن حضرت خواستگاری کرد و باز حضرت فرمود: دربارۀ فاطمه منتظر قضا و قدر الهی هستم. پس از مدتی علی (ع) برای خواستگاری آمد و آن حضرت، علی (ع) را به ازدواج فاطمه (س) در آورد.[1]
2_ طبرانی به سند صحیح نقل می کند که: ابوبکر نزد پیامبر (ص) آمد و گفت ای رسول خدا! تو پیشنیۀ من را در اسلام می دانی و من... پیامبر (ص) سخن او را قطع کرد و فرمود: چه می خواهی؟ گفت: مرا به ازدواج فاطمه درآور. پیامبر (ص) از او روی گردان شد پس ابوبکر نزد عمر آمده و گفت: پیامبر (ص) دربارۀ فاطمه منتظر امر خداست. سپس عمر همان کاری را کرد که ابوبکر انجام داد. پس آن حضرت نیز از او اعراض کرد. عمر به نزد ابوبکر بازگشت و گفت: پیامبر (ص) دربارۀ فاطمه منتظر امر خداست. بیا با هم به نزد علی (ع) برویم تا به او بگوئیم همان چیزی را که ما از پیامبر (ص) خواستیم، تو نیز از پیامبر (ص) بخواه. علی(ع) می گوید: آن دو به نزد من آمدند و گفتند: آیا دختر عمویت را خواستگاری نمی کنی؟ پس مرا متوجه این کار نمودند. من برخاسته و عبای خود را به دوش انداختم در حالی که سر آن بر دوشم بود و طرف دیگر به زمین کشیده می شد، تا آنکه به نزد پیامبر (ص) رسیدم و مقابل آن حضرت نشستم. گفتم: ای رسول خدا! تو پیشینۀ مرا در اسلام می دانی و خیر خواهی ام را می شناسی، من ... پیامبر (ص) سخن او را قطع کرد و فرمود: چه می خواهی؟ علی (ع) گفت: آیا مرا به ازدواج فاطمه (س) در می آوری؟ حضرت فرمود: چه چیزی داری؟ گفت: اسب و زره ... (تا آخر روایت).[2]
منابع
[1] . فضائل فاطمة لابن شاهین.
[2] . مناوی، اتحاف السائل بما لفاطمة من الفضائل، ص1.