هشتم ذى قعده سال 1290 هجرى قمرى، سید رضا موسوى هندى، در نجف اشرف به دنیا آمد.
سید رضا یک برادر بزرگتر بنام سید باقر و یک برادر کوچکتر از خود بنام سید هاشم داشت، اما آن روزى که سه برادر به همراه پدر خود نجف اشرف را ترک مىگفتند، سید رضا هشت سال بیشتر نداشت.
آنان همه در سال 1298 به شهر سامرا رفته بودند، تا از حوزه درسى عالم بزرگ و معروف آیت الله میرزا محمدحسن شیرازى استفاده کنند، همگى در مجلس درس آن استاد حضور یافتند، اما سید رضا هنوز دوره هاى مقدماتى و ادبى را نخوانده بود و به آن حد نرسیده بود که بتواند از درس خارج استاد استفاده کند.
بدین جهت پدرش توضیح داد:
این پسر یک کودک باهوش و استثنایى است، در مدت کمى قرآن را آموخته است و از درک و استعداد بالائى برخوردار مى باشد. استاد نگاه عمیقى به سید رضا انداخت و این حدیث پیامبر را خواند:
علم نورى است که خداوند آن را در قلب هر کس اراده فرماید، جایگزین مى گرداند. سپس کودک را با لحن پرجاذبه اى مورد تشویق و تقدیر- منیه المرید، ص 53. قرار داد.
سید رضا مدت سیزده سال در سامرا تحصیل علم کرد و ادبیات و علوم مقدمات را آموخت و در سال 1311 براى ادامه تحصیل و تدریس به نجف اشرف بازگشت. او به رشته هاى علم فقه و اصول علاقه زیادى داشت و به آن اهمیت زیاد مى داد، اما در ضمن به شعر و ادب و علم بیان و حفظ و سرودن شعر هم مى پرداخت.
در زمینه تهذیب نفس و خودسازى اخلاقى دوره هایى را گذرانید و به مقام معنوى و روحانى بلندى دست یافت. اما آنچه بیشتر موجب شهرت و بلندنامى او گردید، تسلط و مهارت او در بلاغت و ادبیات بود، که در سرودن قصیده هاى جذاب و مرثیه هاى حماسى نمودار مى گشت، گویندگان آن را حفظ مى کردند و در مجالس و محافل مى خواندند.
سید رضا حدود چهل سال با ادیبان معروفى چون سید جعفر حلى، شیخ محمدجواد شبیبى، شیخ هادى کاشف الغطاء و شیخ محمد سماوى و شاعران دیگر ارتباط داشت، با آنان همنشینى و محافل شعرى و ادبى برگزار مى کرد.
کار شعر و ادب سید رضا اوج و اعتلاء بلندى یافت، تا آنجا که وى را از بزرگترین پایه گزاران نهضت ادب عربى در آغاز قرن بیستم میلادى دانسته اند، او در طول نیم قرن یکى از چهره هاى درخشان شعر عراق شمرده مى شد و چیزى که بر شهرت او افزود نامه اى بود که وى آن را براى شیخ رضا اصفهانى نوشت، این نامه که از چهارده سطر تشکیل مى شد مهارت و ذوق فوق العادهاى در آن بکار گرفته شده بود، به طورى که آن را هم به صورت شعر و هم به صورت نثر مى توان خواند!
پس از این هنرمندى عظمت اشعار او در عراق آنقدر بالا گرفت، که قصیدهإ؛، و مدایح و مرثیه هاى او را خطباء و ادباء و طلاب و نیز کودکان و نوجوانان قبل از اینکه چاپ شود، دستنویس مى کردند، حفظ مى نمودند و سینه به سینه به دیگران منتقل مى کردند و در همه مجالس و محافل دینى قرائت مى گردید و مورد توجه همگان قرار مى گرفت.
سید رضا هندى به خاطر سرودن قصائد ناب خود، شهرت و عظمت بلندى یافته بود، اما او از لحاظ فضائل اخلاقى چنان آراسته و متواضع بود، که هرگز به خصلت ناپسند تکبر و غرور آلوده نشد، منش بزرگوارانه اى داشت، با افراد عادى و روستایى رفت و آمد داشت و با افراد درس ناخوانده مدتها گفتگو مى کرد و به ارشاد آنان همت مى گماشت.
او کم سخن مى گفت و بیشتر مى اندیشید، و در عین نامساعد بودن وضع اقتصادیش قناعت و کم توقعى را شیوه خود قرار داده و وضع ظاهرى خود را مرتب و بزرگوارانه مى آراست.
آنچه بیشتر مایه شهرت و شخصیت او گردید، قصیده کوثریه او بود و سبب سرودن این سروده پرحماسه هم این بود که شیخ عبد على آل حاج منصور پاشا که احتمالا از شیوخ قبائل عرب بوده، بخاطر عشق و علاقه خود به علم و ادب، علماء و دانشمندان را به خانه خود دعوت مى کرد و محفل علم و ادب تشکیل مىداد.
در یکى از جلسه ها سخن از شیخ کاظم ازرى حکیم و شاعر بلندپایه عرب (1212 - 1143) به میان آمد، یکى از دانشمندان اظهار تاسف کرد که چرا اکنون کسى را نداریم که کار ازرى را انجام دهد و جاى او را بگیرد؟ سید رضا هم که در آنجا حضور داشت از آن اظهار تاسف ناراحت شد و از همانجا تصمیم گرفت جاى حماسه ارزى را پر کند.
سال 1335 هجرى بود، سید رضا پس از پایان جلسه به خانه رفت و با فکر و اندیشه حساب شده اى تا به صبح بیدار ماند و هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که قصیده کوثریه را سرود و به پایان رسانید و سه روز بعد آن را در حضور جمعى از دانشمندان و اهل ادب خواند و همگان را مات و شگفت زده کرد! آن گاه خبر آفریده شدن چنین چکامه اى به گوش دیگران رسید، افراد براى تهیه آن مراجعه مى کردند و قصیده آنقدر مورد توجه مردم واقع شد که یکى از روزنامه هاى نجف اقدام به چاپ آن نمود.
از تاریخ سرودن قصیده کوثریه اکنون 79 سال مى گذرد، اما هنوز در میان ادیبان و علاقمندان به خاندان پیامبر (ص) مخصوصا براى کسانى که با شعر و ادبیات عربى آشنایى دارند، این قصیده اصالت و ظرافت و جاذبه خود را حفظ کرده، و شاعران متعددى به ترجمه و تقلید و استقبال آن اقدام کرده اند.
این قصیده ارزشمند داراى 54 بیت مى باشد، مخاطب آن امام على (ع) است، برخى هم آن را به شعر ترجمه کرده اند، اما به راستى ظرافت هاى قالبى و معنوى آن را در اشعار فارسى نمى توان گنجانید. ولى براى اینکه در اینجا از مضامین بلند آن قصیده بهره اى برده باشیم، ترجمه آزاد برخى از آن را مى آوریم:
آیا این دندانهاى فاصله دار توست، یا دانه گوهرى است؟ آیا این شکر است یا شهد زلال آب دهان تو؟
به دندانهاى شفاف تو بود که آفریدگار آن گفت: ما به تو کوثر دادیم.
آیا این خال است بر گونه ات، یا دانه مشکى است، که گل سرخ را با آن نقطه گذاشته اى؟
آیا آن خال برگونه، سوده اسپند است، که بر منقل آتش افروخته اى قرار گرفته؟
هان اى عاشقان! این اسیر فتنه را دریابید، که دل به هواى آهوبچه اى داده است، که چشمانى سیاه و درشت دارد.
براى دلدادگى، سحرگاهان قبل از طلوع صبح برخیز، زیرا کامیابى زندگى از آن کسى است که سحرخیز باشد.
من این شیوه را برگزیده ام، تو نیز اگر گناهکارى به راه من قدم گذار.
من کارنامه ام را سیاه کرده ام، اما وکالت کار خود را به مولایم حیدر واگذاشته ام.
او در مصائب دنیا پناهگاه من است، و در قیامت نیز دستگیریم خواهد کرد.
با مهر و محبت او همه نعمتها بر من تمام است و دامنه نعمتها بیش از آن اندازه است که بتوان به شماره آورد.
آیا او که خود ساقى حوض کوثر است، مرا از نوشیدن آب کوثر جلوگیرى مى کند؟
آیا او از کنار سفره ای که براى دارا و تهیدست گسترانیده شده، مرا خواهد راند؟
اى آنکه آثار عظمت آن امام را نمى پذیرى، فضائل او انکار شدنى نیست.
اگر از آن جهت که تاریخ روزگار را نمى شناسى و مقام بلند ابوالحسن را نادیده مى انگارى، آثار او را در بدر و احد و خندق و خیبر به جوى.
در این جنگها چه کسى بود که دژهاى کفر و الحاد را درهم فرو ریخت و آئین اسلام را آبادانى بخشید؟
عالم و شاعر بزرگ، سید رضا موسوى هندى، پنجشنبه 22 جمادى الاول 1362 هجرى قمرى در حالى که میهمان سادات یکى از قبائل عرب بود در اثر سکته قلبى در 72 سالگى جان به جان آفرین تسلیم کرد، جنازه اش را به نجف اشرف منتقل کردند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى بر آن نماز خواند و در محله حویش نزدیک مسجد شیخ انصارى، در مقبره پدریش به خاک سپرده شد.
از این عالم ربانى آثار و کتابهاى دیگر علمى هم به یادگار مانده است، که تعدادى از آن را مى آوریم:
1 - بلغه الراحل، پیرامون مسائل اعتقادى.
2 - میزان العادل بین الحق و الباطل، درباره نبوت خاتم المرسلین (ص).
3 - دررالبحور، درباره عروض وقافیه.
4 - الوافى فى شرح الکافى، در مورد عروض وقافیه.
5 - تقریرات درس سید بحرالعلوم، استاد او.
6 - الرحله الحجازیه، سفرنامه حج او در سال 1347.
7 - دیوان السید الموسوى الهندى، که در قم نیز تجدید چاپ شده است.