سرانجام متوكل، شبى كه در بزم شراب در كاخ حكومت به مستى فرو رفته بود، با نقشه قبلى فرزندش «منتصر» و با همكارى تركان، همراه وزيرش «فتح بن خاقان» كشته شد (شوال 247) و منتصر به خلافت رسيد(56).
ماجراى قتل متوكل بدين ترتيب بود كه وى نديمى داشت بنام «عباده مخنّث». عباده در مجلس متوكل متكّايى روى شكم خود زير لباسش مىبست و سر خود را كه موهايش ريخته بود، برهنه مىكرد و در برابر متوكل به رقص مىپرداخت و آوازه خوانان همصدا چنين مىخواندند: «اين مرد طاسِ شكم گنده آمده تا خليفه مسلمانان شود» و مقصودشان از اين جمله «على» - عليه السلام - بود. متوكل نيز شراب مىخورد و خنده مستانه سر مىداد. در يكى از روزها كه عباده طبق معمول به همين كيفيت مسخرگى مىكرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وى از ديدن اين منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهديد كرد.
عباده از ترس ساكت شد. متوكل پرسيد: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بيان كرد. در اين هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امير المؤمنين! آن كسى كه اين شخص اداى او را در مىآورد و مردم مىخندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مايه افتخار تو محسوب مىشود. اگر خود مىخواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده اين سگ و امثال او از آن بخورند. متوكل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد كه همصدا اين شعر را بخوانند:
غار الفتى لابن عمّه راءس الفتى فى حِرِ امّه اين جوان به خاطر پسر عمويش به غيرت در آمد.
سر اين جوان در... مادرش باد!(57)
به دنبال اين قضيه بود كه منتصر با نقشه قبلى با همكارى تركان پدر را به قتل رساند.
منتصر برخلاف پدر، دوستى با على و خاندان او را آشكار ساخت و به مردم دستور داد به زيارت حسين بن على - عليه السلام - بروند و به علويان كه در زمان پدرش در بيم و وحشت به سر مىبردند، ايمنى داد(58).
از اين گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:
1 - فدك را به علويان پس داد.
2 - موقوفات علويان را به آنان مسترد كرد.
3 - والى مدينه بنام «صالح بن على» را كه با بنى هاشم بدرفتارى مىكرد، بر كنار كرد و به جاى او «على بن الحسين» را به اين سمت منصوب كرد و توصيه نمود كه از نيكى و خدمت به بنى هاشم دريغ نورزد(59).
ولى از آنجا كه دوران خلافت منتصر كوتاه بود، پس از وى باز اختناق و فشار از سر گرفته شد.
پی نوشت ها
56- مسعودى، همان كتاب، ج4، ص38 - حاج شيخ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه'.ش، ص 238.
57- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج7، ص5 - 6 - امام هادى - عليه السلام - سازمان تبليغات اسلامى، واحد ترجمه و تدوين، 1368 ه'.ش، ص63.
58- قلقشندى، همان كتاب، ج3، ص238.
59- ابن اثير، همان كتاب، ج7، ص116 - مسعودى، همان كتاب، ج4، ص51، - شريف القرشى، همان كتاب، ص 275.
منبع :کتاب سیره پیشوایان
نوشته : مهدی پیشوائی